بر اساس گزارش انجمن روانشناسی آمریکا» ۹۳ درصد از مردم آمریکا هر سال در پایان سال و آغاز سال جدید، دستکم یک «تصمیم و هدف برای سال جدید» تعیین میکنند. اما «تصمیمهای سال جدید» در بیشتر موارد محکوم به شکست است و عمرشان بسیار کوتاه. پس چرا این «مُد» برعکس خیلی چیزهای دیگر که ناگهان مد میشود، انگار دوراناش به پایان نمیرسد؟ چرا کمتر کسی این واقعیت را میپذیرد که این ره به ترکستان است و بیحاصل؟ اصلاً چرا «تصمیمهای سال جدید» تا این اندازه محکوم به شکست است؟
بسیاری از مردم حافظه را زیربنای حسی پایدار از خود میدانند. حافظهی مربوط به زندگینامهی شخصی ما نقش مهمی در بافتن تار و پود داستان زندگیمان دارد زیرا گذشته و حال را به هم پیوند میدهد و درکمان از آینده را ممکن میسازد، آن هم به طوری که کل داستان، معنادار و همگون به نظر آید. به این ترتیب، وقتی فرشینهی حافظه مندرس میشود، چه اتفاقی میافتد؟
سال ۱۹۵۳ بود که شاعر اتریشی اینگِبورگ باخمَن نوشت، «جنگ دیگر اعلام نمیشود، فقط ادامه مییابد». دریغا که این سخن امروز نیز صادق است. هجده سال پس از آغاز حملههای هوایی ایالات متحده علیه القاعده، ایالات متحده هنوز هم در افغانستان درگیر است. این جنگ با ۱۴ هزار سربازی که هنوز در آنجا مستقرند از جنگ ویتنام پیشی گرفته و طولانیترین جنگ در تاریخ آمریکا به شمار میرود. درست در همین اواخر بود که هشتمین دور گفتگوهای صلح میان ایالات متحده و گروه طالبان بدون نتیجه خاتمه یافت.
چه میشود اگر شادی به معنای درک فراز و نشیب زندگی باشد، به معنای این باشد که حالت منفی بودن برای زندگی انسانی، و از قضای روزگار، برای شادی ضروری است؟ چه میشود اگر رفتارمان را بار دیگر شرطی کنیم: نه برای خواستن بلکه برای خرسند بودن از تمامی احساسات؟
واقعیت این است که تفاوتهای جنسیتی وجود دارند. مردان و زنان، پسران و دختران، واقعاً به طرزی متفاوت با هم رفتار میکنند. مسئله ــ و مشکل ــ این است که دربارهی منشأ این تفاوتها اختلاف نظر داریم. آیا این تفاوتها به نحو ژنتیکی تعیین میشوند؟ یا این تفاوتهای مشاهدهشدهی رفتاری معلول فرهنگ است؟
روانشناسان تکاملی و اجتماعی به ما میگویند که انسانها تمایلی عمیق و ریشهدار به اعتماد نکردن به «دیگری» دارند، یعنی به مردمی که به گروه یا اجتماع ما تعلق ندارند. اما یادآوری میکنند که سرشت ما جنبهی به همان اندازه مهم دیگری هم دارد.