جرگهی رهبران اقتدارگرای جهان افراد جنسیتزدهی متعددی را به خود دیده است، از ناپلئون بناپارت گرفته که قتل زنانی را که به همسرانشان خیانت کرده بودند جرم نمیدانست تا بنیتو موسیلینی که ادعا کرده بود زنان «هرگز چیزی را خلق نکردهاند». اگرچه قرن بیستم شاهد بهبود وضعیت برابری زنان در بسیاری از نقاط جهان بوده است، قرن بیستویکم نشان داده که زنستیزی و اقتدارگرایی دو معضل جدا از هم نیستند.
اسلام سیاسی چه ویژگیهایی دارد و چگونه و با چه پشتوانهای قدرت گرفته است؟ چگونه توانسته است سلطهی فرهنگیاش را بر اقشار مختلف تحمیل کند؟ روشنفکران سکولار در انقلاب ۵۷ چه واکنشی به آن نشان دادند؟ و چطور رگههای آشکار استبداد دینی را در آن نمیدیدند؟ این پرسشها را با عبدی کلانتری در میان گذاشتهایم.
در اواخر سال ۲۰۰۱ در قندهار در افغانستان شاهد آن بودم که دختری ۹ ساله تنها در چند دقیقه کلاشنیکف را باز کرد، گلولهها را بررسی کرد، و تفنگ را دوباره با گلولههای سالم پر کرد. این بچه در خانهای گلی در وسط یک قبرستان زندگی میکرد. من هم در آنجا زندگی میکردم. با خانوادهی او به این دلیل همخانه بودم که داشتم سقوط حکومت طالبان را برای رادیوی عمومی ملی (NPR) در آمریکا پوشش میدادم.
دین میماند، چه بخواهیم چه نخواهیم. تا زمانی که انسان از انسان بترسد؛ تا زمانی که نیازهای اساسی زیستی و روانی انسانها برآورده نشوند؛ تا زمانی که در جهانی، بهقول کارل مارکس، «بیروح» احساس ترس و بیپناهی و سرگشتگی کنیم؛ تا زمانی که کمک بخواهیم و به ما کمک نکنند؛ تا زمانی که بر ما ستم رَوَد و فریاد دادخواهی ما به جایی نرسد.
به واسطهی غلبهی افکار ادوارد سعید در گفتمان استعمارزدایی، همهی توجهها معطوف به نقد فرهنگی است اما سمیر امین، اقتصاددان مصری، بر این باور بود که برای استعمارزدایی حقیقی به جای فرهنگ باید به سراغ ساختارهای مادی نظام سرمایهداری و امپریالیسم رفت.
«کتابهای ایوان کلیما در بسیاری از کشورهای دنیا منتشر شده. حتی در ایران. آیا در فرهنگی چنین متفاوت، مردم میتوانند از کتابهای او سر در بیاورند؟ کلیما در پاسخ میگوید: "به گمانم بله. داستانهای کوتاه من، گرچه بر اساس ماجراهای خاص نوشته شده، اما کاملاً جهانشمول است."»