«چهرهی مطبوعات معاصر»؛ یک مرجع بیهمتا
سیروس علینژاد
چهرهی مطبوعات معاصر عنوان کتابی است که در سال ۱۳۵۱ منتشر شده و هرگز تجدید چاپ نشده است. پس چرا حالا به سراغ آن رفتهام و دربارهاش مینویسم؟ چون یک کتاب مرجع است و کتابهای مرجع کهنه نمیشوند.
چهرهی مطبوعات معاصر عنوان کتابی است که در سال ۱۳۵۱ منتشر شده و هرگز تجدید چاپ نشده است. پس چرا حالا به سراغ آن رفتهام و دربارهاش مینویسم؟ چون یک کتاب مرجع است و کتابهای مرجع کهنه نمیشوند.
تبلیغ خانه به خانه یکی از اصول اعتقادی شاهدان یهوه است، یک گروه مسیحی بینالمللی که مرکزش آمریکا است و در سراسر دنیا ۸.۵ میلیون پیرو دارد. اما زندان و شکنجه سبب شده است که اعضای این گروه در روسیه به فعالیتهای مخفیانه روی بیاورند؛ دولت روسیه تنها با بنیادگرایان مسلمان سختگیرانهتر رفتار میکند.
اگر آدمهای عاقل و اندیشمند که میتوانند بر این جامعه تأثیر بگذارند، فکری به حال این جامعه نکنند و سازوکارهایی را تعبیه نکنند و راههایی نیابند که این خشونت تغییر شکل دهد و به مجراهای درستی برود و بیشتر به شکل خواستهای مدنی و خواستنِ «حق» بروز پیدا کند، آیندهی خوبی در انتظار ما نیست. من خیلی نگران آیندهی ایران هستم.
من یکی از معدود بازماندگان کسانی هستم که تقریباً تا آخرین لحظهی پیش از آزادسازی آشوویتس در این اردوگاه بودم. انتقال ما از این اردوگاه یا به اصطلاح تخلیهی آن در ۱۸ ژانویه آغاز شد. ما در صفی ۶۰۰ نفری به راه افتادیم و در شش روز و نیمِ بعدی بیش از نیمی از همراهانم جان باختند. به احتمال قوی، من تا مراسم یادبود سال آینده زنده نخواهم ماند. این قانون طبیعت است. پس لطفاً ببخشید که احساساتی سخن خواهم گفت.
جریان بابیه اگر چه به نهان رفت و به جنبشی زیرزمینی مبدل شد، اما در عین حال تنها جریان مخالف دین و دولت بود که تا اواخر نیمهی دوم قرن نوزدهم و حتی در دوران مشروطه به عنوان صدای متفاوت وجود داشت.
مردم هیچ یک از کشورهای دموکراتیک هرگز چنین ثروتمند، سالم، و بهرهمند از آرامشی نسبی نبودهاند. این مردم همچنان مغموم هستند و اینک برای ما قبول این که فرزندانمان بهتر از ما خواهند زیست کار آسانی نیست.
تکاندهندهترین تصویری که از ازدواج کودکان دارم، قصهی زندگی، گلنار، دخترک ۱۱ سالهای است که وقتی میخواستند او را پای سفرهی عقد بنشانند، خودکشی کرد و مُرد. دخترکی که در نامهای به مادرش نوشته بود: «میخوان شوهرم بدن. مگه من چند سالمه؟»
به محض این که رویدادی شورش نامیده شد، روایت رسانهای آن را میتوان به آسانی طرحریزی کرد: «این مردم» اقدامات غیرقانونی میکنند، خارج از کنترل و غیرمنطقیاند؛ کاش مینشستند و گفتگو میکردند. اما آنچه عادتاً شورش مینامیم، به گفتهی دارسی، «فرصتی برای پای فشردن بر چیزی است که سیاست رسمی غالباً آن را نادیده میگیرد: شأن و منزلت هر فرد انسانی، و رفاه همگان».
در زمانهای که انسانباوری لیبرالی با خطر جدی و محسوسِ انقراض مواجه شده، دشوار میشود بر این تصور خرده گرفت که دنیا چه جای شریفتر و آبرومندتری میشد اگر به افکار برلین توجه بیشتری نشان میدادیم. افکار او، که ذرهای از مناسبتشان کاسته نشده، همچنین این نکته را به ما گوشزد میکنند که مانع اصلی پیش روی ما برای بهبود بخشیدن به وضعیت دنیا مطلقاً چیزی ورای دسترس خود انسانها نیست.
هرچند جمهوری اسلامی حکومتی به شدت سرکوبگر است اما میتوان تصور کرد که در صورت افزایش همزمان فشارهای داخلی و بینالمللی، ناچار به عقبنشینی شود. ما هنوز همهی روشهای مبارزات خشونتپرهیز را امتحان نکردهایم.
در نیمهى اول دههى ٢٠١٠، موج نیروهاى مترقى شروع به خیزش کردند. پیروزى حزب چپگرای سیریزا در یونان، اوجگیرى حزب پودموس در اسپانیا و کارزار انتخاباتى ریاست جمهورىِ ژان لوک ملانشون در فرانسه این باور را در همه ایجاد کرد که آینده متعلق به چپگراهاست.
در شرایطی که امکان اصلاحات بنیادی وجود دارد و راههای اصلاحات مهیاست که شما بتوانید به اهداف سیاسیتان برسید، انقلابیگری خود به خود به عقب صحنه رانده میشود. برعکس، وقتی که راههای رفورم مسدود یا مبتنی بر توهم باشد، شما حتی اگر اکراه داشته باشید، در سیاست به سمت راهحلهای رادیکالتر کشانده میشوید.
ناصر زراعتی یکی از این افراد است که علاوه بر نویسندگی و فیلمسازی چند سالی است که با عنوان دیگری نیز شناخته میشود: نقّالی. او تا به حال نزدیک به ۲۰۰ کتاب از عناوین مختلف را خوانده و برای استفاده عموم در اینترنت قرار داده است. کتابهایی که توانسته مخاطبانی را اندکاندک به خود جذب کند و به ترویج کتابخوانی به روش خود در جامعهی فارسیزبان یاری برساند.
دیدگاههای زوالگرایانه ویژگیهای مشترکی دارند. آنها در دورههای آشوب و عدم اطمینان، خریداران بیشتری دارند. آنها همچنین از این گرایش مشترک برخوردارند که فکر میکنند احتراز از حلقههای آتش جهنم تنها از طریق نوعی رنج بزرگ یا یک شخصیت کاریزماتیک بزرگ امکانپذیر است.
مردم در ایران هم اپوزیسیون سیاسی و هم حکومت را همیشه غافلگیر میکنند. شاید اعتراضات قابل پیشبینی بود، اما نه به این وسعت. البته حکومت قبلاً هم سبعیتاش را حداقل در مورد زندانیان سیاسی نشان داده بود. نمونهاش هم اعدامهای سال ۱۳۶۷ است. ولی این که به جان مردم عادی در کوچه و خیابان بیفتد، حمام خون راه بیندازد و بیرحمانه به سر و قلب و مغز مردم معترض شلیک کند، همه را بهتزده کرد.
استالینیسم. این کلمه دهها واژه را به ذهن تداعی میکند اما «خندهدار» معمولاً یکی از آنها نیست. «کلمهی اس» اکنون مترادف با کنترل وحشیانه و همهجانبهی دولتی است و جایی برای خنده و هر گونهی دیگری از مخالفت باقی نمیگذارد. با این حال، انبوهی از دفترهای خاطرات روزانه، خاطرات و حتی بایگانیهای دولتی نشان میدهد که مردم به شوخی کردن و لطیفه ساختن دربارهی زندگی عموماً وحشتناکی که زیر سایهی گولاگ با آن مواجه بودند ادامه میدادند.
فدریکو گارسیا لورکای در حال مرگ، به یکباره همچون یک عروسک خیمهشببازیِ بیتاروپود، به گودالی در یکی از بلوارهای اصلی مادرید فرو میافتد؛ یک ویولونیست پناهنده به دوربین رابرت کاپا خیره میشود؛ و چشمان زن جوانی که پابلو پیکاسو ۷۱ سال قبل آنها را ترسیم میکند، برای اولینبار در معرض نگاه خیرهی عموم گذاشته شدهاند.
مستند وکیل زندگی و فعالیت حرفهای لیئا تسیمل را به تصویر میکشد. این وکیل مدافع حقوق بشر به مدت نیم قرن است که از شهروندان فلسطین در دادگاههای اسرائیل دفاع میکند. مستند «وکیل» تاکنون برندهی ۶ جایزهی بینالمللی و نامزد دریافت جوایز در دستکم ۱۲ جشنوارهی دیگر شده است.
اعتراضاتی که در دو ماه گذشته سراسر خاورمیانه را فراگرفتهاند چند دلیل بنیادین مشترک دارند: بهای نفت رو به افول است؛ نرخ بیکاری بالا است؛ شهروندان به اندازهی کافی طعم فساد و دیکتاتوری را چشیدهاند. معترضان در بیروت، بغداد، تهران و الجزیره میتوانند معضلاتی را به این فهرست اضافه کنند که مختص ملتهای آنها است.