حجاب در غرب: تاریخی هزارساله
حجابها: روایتی تاریخی از قرون وسطی تا شورای دوم واتیکان، نوشتهی نیکول پلگرین، انتشارات CNRS، 2017.
نیکول پِلِگرین به شکلی عالمانه در 410 صفحه به کندوکاو در جنبههای تاریخی، فرهنگی، روانشناختی، جامعهشناختی، و انسانشناختی اَشکال و کاربردهای حجاب و نحوهی بازنمایی آن در غرب، و به طور خاص در فرانسه از قرون وسطی تا دههی 1960، میپردازد. پوشاندن سر با یک یا چند تکه پارچه برای مدتهای طولانی جزئی از جامهی افراد محسوب میشد و از طریق حضور زیباشناختی و نمادین خود نقشی برجسته در قلمروی عمومی و خصوصی داشت. بررسی حجاب در چارچوب مناسک مذهبی و عرفی به معنای کاوش در اشکال مختلف نمایشِ سوگواری، ابراز احساسات، تأکید بر رازپوشی، اشرافیت، سلسلهمراتب اجتماعی، تفکیک، و جلوهگری است- تجاربی که صرفاً به زنان محدود نمیشود اما بیشک انتساب دیرپای آنها به زنان از منظر تاریخ و نظریههای جنیست در خور توجه است.
پلگرین تأکید دارد که حجاب، این «جامههای لطیف و نادوخته که بخش فوقانی بدن، و به طور خاص سر، را میپوشانند»، «اشیایی که جذابیت آنها در این است که هم مادیاند و هم شاعرانه، هم نمادیناند و هم ثقیل»، اشکال متعددی دارد و به بررسی این اشکال میپردازد. او یادآوری میکند که در خلال قرنهای گذشته این منسوجات ساده (همان پارچههایی که اینک تنشهای کنونی دنیای جهانیشده و پسااستعماری ما در آنها تبلور یافته است) با معانی متعددی عجین بودهاند.
تعدد واقعیتها و معانی
پلگرین در همان حال که به مناقشات ستیزهجویانه بر سر روسری اسلامی در سی سال گذشته (به ویژه در فرانسه) میپردازد اما رویکردی نسبیگرایانه به این مسئله ندارد. در این کتاب از این دیدگاه نیکخواهانه اما محدودکننده خبری نیست که با کنار هم گذاشتن شواهدی مبنی بر پوشاندن سر در ادیان، فرهنگها، و مناطق مختلف ادعا میکند به حقیقتی فرافرهنگی دست یافته است. از جمله جنبههای بدیع این اثر آن است که نویسنده کار را با الگوهای غربی مشترک در دوران باستان و قرون وسطی آغاز میکند و سپس بر فرانسه، از زمان رژیم قدیم تا عصر حاضر، تمرکز میکند یعنی دورانی که به سبب نقش عمدهی لائیسیته بر سر کردن روسری مقبولیت خود را از دست داده است. به این ترتیب، وی با کاوش در حجاب حاضران در مراسم عشای ربانی، راهبهها، و پرستاران در آغاز قرن بیستم یا تاریخ پوششهای ناحیهای، به بررسی عرصههای کمترشناختهشدهی این قلمروِ فرهنگی آشنا میپردازد.
مسیح مصلوب، هنرمند ناشناس، حدود 1740م منبع: booksandideas
این کتاب در سرآغاز درخشانش به بررسی ابهامات در رابطه با حجاب مردان میپردازد. آنچه بدان تأکید میشود پیچیدگی معانی و اَشکال حجاب در مردان است، از مردان آبیپوشِ طوارق تا مجسمههای قرن پانزدهمی مردان گریان در بورگونی: مردان بیشتر گرایش به پوشاندن صورتشان دارند، بخشی از بدن که در غرب به مجادلاتی خصمانه دامن زده است. در واقع، در قرون وسطی و اوایل دوران مدرن هنگامی که زنان صورت خود را میپوشاندند، ظن غالب این بود که هدفشان برقراری روابط پنهانی جنسی است. به این ترتیب، حجاب همواره نشانهی پارسایی و عفت نبوده است.
پلگرین در تحلیل خود از نحوهی بازنمایی حیات مریم عذرا و مصلوب ساختن مسیح، به دامنهی رنگهای حجابها توجه نشان میدهد و بر نکتهای تأکید میکند که هرچند ناشناخته نبود اما پیشتر به قدر کافی بررسی نشده بود: رابطهی بین لُنگ مسیح (جامهای که بر حقیقتِ متجلی در مسیح دلالت دارد و نشانهی بشریت اوست) و حجاب مادرش. بنا بر روایتی که این تصاویر به دست میدهند، حجاب از آن روی مقدس است که ابزاری روحانی و وسیلهای برای عبادت است و صرفاً نماد حیا و عفت نیست. یکی از رویکردهای بدیع پلگرین، بررسی لباس راهراهی است که گاه بر تن مریم دیده میشود، پوششی که در منطقهی مدیترانه برای مدتها رواج داشت. هنر دوزندگی موجب شد جامههای یکتکه و برشنخورده –حجاب یا روسری- جای خود را به پوششهای دوختهشده بدهد، پلگیرین استدلال میکند که احتمالاً این امر بر نحوهی بازنمایی امر مقدس، و در نتیجه شیوهی به تصویر کشیدن مریم عذرا و سایر زنان قدیس، تأثیر گذاشته است. به این ترتیب وی نشان میدهد که فناوری در تکوین ایدئولوژی نقش داشته است.
پولس و عفاف
با این حال در غرب از زمان پولس قدیس، کلمنت اسکندرانی، و ترتولیان بین حجاب و فرامین اخلاقی همواره پیوندهایی برقرار بوده است، در واقع ترتولیان بین معصیت و گناه و حجاب بر سر کردنِ زنان رابطهای برقرار ساخت. از یک سو، حجاب با مفهوم شرم و حیا، و در معنایی وسیعتر با پاکدامنی، مرتبط است که تنها زنان به رعایت آن فرمان داده شدهاند؛ و از آنجا که در نامهی اول به قرنتیان، به فرمانبرداری زنان از خداوند اشاره شده است، این دو دستور (یعنی حجاب و فرمانبرداری) با یکدیگر تلفیق شدهاند. از سوی دیگر، حجاب نشانهی تفکیک و حافظ تقدس و پاکدامنی است و از منظری عرفی به سلسلهمراتبِ اجتماعی دلالت دارد. حجاب پوششی است که شریفترین بخش بدن، یعنی سر، را زینت میدهد. طُرفه این که، توجه به حجاب در واقع توجه به این جایگاه شرافت است- مفهومی که ریشه در روم باستان دارد و نمونههایی نیز در قرون وسطی وجود دارند که در آنها برای تحقیر زنان، حجاب از سر آنان بر میگرفتند.
در بحث بر سر حجاب زنان مسیحی مکرراً به این متن پولس اشاره میشود اما اغلب فراموش میکنیم که این فرمان به نحوهی پوشش زنان در موقعیتهای مذهبی دلالت دارد و ربطی به دیدگاههای پولس دربارهی مقام فروتر زنان در جامعه و خانواده ندارد (وی در بخشهای دیگر متنِ خود نظراتش را در این باره مطرح میکند). برای مدتهای طولانی باور بر این بود که این متن موجب نهادینه شدن پوشاندنِ اجباری سر برای زنان شد تا این که (پس از جنگ جهانی دوم یا، بسته به کشور، کمی بعدتر) رؤیتپذیریِ کامل الزامآور شد. این واقعیت که این الزام موجب شده است کل بدن در معرض نگاه قرار بگیرد نشان از آن دارد که سلسلهمراتب جنسیتیِ نگاه دگرگون شده اما خاتمه نیافته است- اغلب هنگام انتقاد از حجاب، به این جنبه از مسئله توجهی نمیشود. شاید بررسی رابطه بین رؤیتپذیری بدن و مبارزهی طولانی زنان فرانسه برای به دست آوردن حق پوشیدن شلوار، برای فهم این مسئله مفید باشد.
در داستان شمارهی 32 از «هفت روز»، اثر مارگریت دو ناوار، زنی زناکار سری تراشیده دارد زیرا «حجاب برای زنی بیآزرم پوشش مناسبی نیست». شرم و حیایی که قرار است توسط حجاب حفظ شود در واقع به بدن جنبهای جنسی میدهد، این امر در واژهی «شرم» (در زبان فرانسه، pudeur، که معمولاً به حیا یا نجابت ترجمه میشود) کاملاً آشکار است. در حالی که در فرانسه هنگام گفتگو دربارهی حجاب از واژهی شرم (pudeur) استفاده میشود، خود این واژه به سبب ارجاع آن به معانی مختلف (خجلت و نجابت) نمیتواند مبنای مناسبی برای چنین بحثهایی باشد.
ایزابل باواریایی، اثر گی دامارتن، 1400م منبع: booksandideas
از روسری تا سرآذین
اجبار به پوشاندن سر در غرب تاریخی غیرخطی دارد و پلگرین نمونههای متعددی از این گرایشهای تاریخی را بررسی میکند. حجابی همانند روسری راهبهها که چانهبندی نیز بدان افزوده میشد نه فراگیر بود و نه برای مدتی طولانی رواج یافت. یکی از وضعیتهای پیچیده این بود که ملکه، همانند دوشیزگان برهنهسر، نباید حجاب بر سر میکرد اما همین دوشیزگان معمولاً در نقاشیها با نوعی پوشش سر به تصویر کشیده میشدند. دربارهی تصویری رایج در نسخههای خطی قرون وسطی چه میتوان گفت که در آن زنانی با عشاق خود عازم آبتنی بودند اما در همان حال سر خود را نیز پوشانده بودند؟ با ظهور مُد در قرن چهاردهم، موی بافتهی زنان در حالی که دور سرشان پیچیده بود در معرض دید قرار گرفت و آنچه سرشان را میپوشاند تکهای پارچهی نازک بود که در پس سرشان قرار داشت. هنگامی که این رشتههای بافتهی مو در دو طرف جمع میشد و داخل توریهایی پرزرقوبرق قرار میگرفت تبدیل به شاخهایی میشدند که اخلاقگرایان قرن پانزدهم را سخت آشفته میساخت- یکی از نمونههای آن، موهای مرصع ایزابل باواریایی بود. در اوایل قرن شانزدهم در فرانسه و انگلیس، زنان اشرافی سراندازی (باشلُق) از جنس فاستونی یا مخمل بر سر میگذاشتند که تا شانههایشان پایین میآمد و بر خلاف پارچههای نازک گذشته، ضخیم و تیره بود. این مُد نیز زودگذر بود و اندکی بعد زنان کلاهی بر سر گذاشتند که بسیار شبیه به کلاه مردان بود.
فضاها
پلگرین در کتاب خود به بررسی حجاب در معنای کلیتر آن و در مقام پرده و حایل میپردازد. حجاب میپوشاند اما نامرئی نمیکند: حجاب وضوح چیزها را از آنها میگیرد، رمزگشایی از آنها را ناممکن میسازد، و مانع از آلوده شدن آنها در اثر تماس، از جمله تماس چشمی، میشود. برونو نسیم در حجاب چگونه مسلمان شد دو معنای حجاب (در مقام امری مقدس و همچنین به مثابه حایل) را توضیح میدهد: ضخامت حجاب از موجودات فانی در برابر قدرت الهی محافظت میکند درست همانطور که در شرق پرده و حایل از مردم در برابر نگاه حاکم –نگاهی که به سبب تعالی و شکوهش تحملناپذیر است- محافظت میکند. حجاب و حایل در دریافت مسیحیت از امر مقدس نیز نقش دارد: پردهی معبد هیچگاه باز نشد و کنار نرفت و تنها در زمان به صلیب کشیده شدن مسیح، پاره شد. وجود حجاب، چه به صورت مادی و چه به شکل استعاری، امری ضروری است: رعایت حجاب در حضور امر الهی، مکان مقدس را از سایر مکانها متمایز میسازد.
حتی اگر پوشاندن سر بنا بر مکان و زمان آن معانی متعددی داشته باشد و بیانگر حقیقت یا تجربهی واحدی نباشد اما اکنون چنین حرکتی عملی مبتنی بر خواستهی فرد محسوب نمیشود زیرا از سویی، زن محجبه به نماد کلیت فرهنگ یا دین مبدل شده است و از سوی دیگر، دغدغهی غرب هنوز ضرورت برداشتن حجاب است. به شکلی متناقض، کسانی که به نام کرامت زنان، روسری را تقبیح میکنند عاملیت زنانی که روسری را برگزیدهاند به رسمیت نمیشناسند و حاضر نیستند حرفهای آنان را بشنوند، به رغم آن که این زنان نظر خود را دربارهی مسئلهی حجاب به صراحت بیان میکنند.
به رغم آن که از دوران باستان بین پوشش سر زنان، سلسلهمراتب جنسیتی، و معیارهای اخلاقی نابرابر پیوندهایی وجود داشته است اما نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که حجاب حامل معانی دیگری است که در قالب تقابل بین امر خصوصی و امر عمومی، مقدس و ناپاک، و آشکار و نهان و همچنین حول رابطهای مادی با تکهای پارچه -پارچهای که جزئی از فرهنگ بصری ماست- تجلی مییابد. پلگرین به زیبایی این تقابلها را چنین خلاصه میکند: بیایید تلاش کنیم
«خشونت و زیبایی حجاب را، چه در مقام پوشش و چه به عنوان موضوع خیالپردازیها، در "جهان غربی" دریابیم. خشونت و زیبایی، دو اصطلاحی که از یکدیگر تفکیکناپذیرند.»
بازنویسی و برگردان: هامون نیشابوری
فرانچسکا کاناده سوتمن استاد زبان فرانسه در دانشگاه سیتی شهر نیویورک است. آنچه خواندید برگردانِ این نوشتهی اوست:
Francesca Canadé Sautman, ‘Veils in the Western World: a Thousand-Year History,’ 3 January 2019