روزنامه: از چاپ نامههای شخصی، تا دغدغهی بیطرفی
sweetamericanasweethearts
رسانههای جدید حقیقت را نصفهنیمه پخش میکنند و پر از تبلیغات و دروغاند. خودمداری و همیشه در فکر خود بودن را تشویق میکنند، و این گونه جوامع بشری را تکهپاره و از هم گسیخته میکنند. به این ترتیب، هر آماتوری اجازه مییابد که نویسنده شود و گفتگوی عمومی را تنزل دهد.
این حرف آشنا به نظر نمیرسد؟ هنگامی که ارباب قدرت در قرون 16، 17 و 18با دلواپسی از تغییراتی که اختراع چاپ بر سیاست، فرهنگ و ادبیات اِعمال میکرد حرف میزدند نگرانیهای مشابهی داشتند. در کل، از «انقلاب چاپ» به عنوان مُبدع اندیشهی مدرن یا چیزی که دانش را به نحوی برابر در اختیار همه قرار میدهد استقبال نشد.
در سال 1620، فرانسیس بیکن اختراع چاپ، باروت و قطبنمای دریایی را سه اختراع مدرنی مینامد که «چهره و وضعیت کل جهان را تغییر داده است». از نظر دیگران، این تأثیر عظیم در واقع خودِ مشکل بود. چند دهه پیشتر، ویلیام وب، دانشمند انگلیسی، از «دستههای بیشمار جزوههای چاپشده» شکایت میکرد؛ « این کشور از دست آنها به ستوه آمده است، همهی فروشگاهها پر از آنها است، و هر کتابخانهای مزین به آنهاست.» تقریباً در همین زمان، نویسندهی مستعاری با نام مارتین مار-سیکستوس تأسف میخورد که «ما در عصر چاپ به سر میبریم،» که چیز خوبی نیست، زیرا «هر قافیهپرداز میخوارهای نویسنده است، هر مستی رؤیاهایش به کتاب تبدیل میشود». چاپ از آنِ نویسندگان بازاری، چریکها و شاعران بیمایه بود.
یورگن هابرماس در دگرگونی ساختاری حوزهی عمومی (1962) میگوید که چاپ ایجاد عرصهای برای بحث و تبادل نظر عمومی را ممکن ساخت. چاپ در آغاز به افراد معمولی اجازه داد که برای بحث و گفتگو دربارهی موضوعات مورد توجه عموم گرد هم جمع شوند. دانش و همیاری آنها نظارت قدرتهای سنتی شاهانه و مذهبی بر اطلاعات را تضعیف کرد. هابرماس به اوایل قرن هجدهم به عنوان لحظهای تعیینکننده و اساسی برای تغییر اشاره میکند. در آن زمان، روزنامهها و نشریههای ادواری هم از نظر تعداد و هم از لحاظ نفوذ رونق گرفتند. هابرماس در مورد تأثیر نشریههای ادواری سهگانهای که ژوزف اَدیسون و ریچارد استیلِ روزنامهنگار به راه انداختند، میگوید: «در نشریههای تاتلر، اسپِکتِیتر و گاردین عامه آینهای در برابر خود گرفت». انتشارات جدید این امکان را برای خوانندگان فراهم کرد که خود را از هویتهای شخصیشان، یعنی از غنی یا فقیر بودن، مرد یا زن بودن، خلاص کنند. در عوض، در مطبوعات آنها میتوانستند به عنوان آدمهای ناشناسِ برابر وارد گفتگو شوند و به طور عقلانی به موضوعات روز بپردازند.
خود اَدیسون در مورد تأثیرات مثبت چاپ خیلی مطمئن نبود. او در سال 1714 در اسپکتیتر نوشت:
موجب اندوه و افسردگی است که میبینیم هنر چاپ، که میتوانست بزرگترین موهبت بشریت باشد، نشان داد که به حال ما مضر و زیانآور است، و میبینیم که از آن برای گسترش غفلت و تعصب در میان مردم استفاده میشود، به جای آن که حقیقت و دانش را به آنها منتقل کند.
یکی از نوشتههای تاتلر دربارهی شخصیتی بود که شغلش رومبلیدوزی بود اما آنچنان وسواس خواندن اخبار را داشت که از فروشگاهش غافل شد، و در نتیجه کارش به ورشکستگی و جنون کشید.
دیگر مفسران آن زمان هم در تردید و نگرانی اَدیسون سهیم بودند. آنها اگر این گفتهی هابرماس را میشنیدند شگفتزده میشدند که چاپ میتواند «حوزهی عمومی [آرمانی] جامعهی مدنی» را ایجاد کند که متشکل از «داوری نقادانهی مردمی است که عقل خود را به کار میبرند». چاپ میتوانست درست به همان آسانی امکان گردش گفتههای غیرعقلانی، کاذب و موهن را فراهم کند. هر چند درست است که در طول زمان، چاپ به جایی رسید که رسانهی مناسبی برای امور همگانی به نظر میآمد اما این فرایندی بود که قرنها به طول انجامید. در طول این دورهی انتقالی طولانی، چاپ از کانونهای متعلق به رسانههای پرسابقه این امر را وام گرفت که خود را به مثابهی منبع مرجع تثبیت کرد. به طور خاص، حوزهی عمومی بر قدرت ماندگار چیزی تکیه کرد که اکنون آن را به صورت کاملاً خصوصی، نامهی دستنویس، میدانیم.
نخستین جراید، در قرن هفدهم، صرفاً چسب و قیچی از نامههایی بود که چاپکنندهها از مکاتبهکنندگانی در سراسر بریتانیا و اروپا دریافت میکردند.
نخستین شمارهی اسپکتیتر با درج آدرسی «برای کسانی که در بریتانیای کوچک نظری برای مکاتبه با من، آقای باکلی، مدیر چاپ، دارند» بسته شد. مردم به این دعوت پاسخ دادند. این نشریهی ادواری، مانند سلفش تاتلر، نامههای صدها خواننده را تکثیر کرد، و از آنها برای نشان دادن دیدگاههای متفاوت، ایجاد تنوع و سرگرمی یا صرفاً پر کردن صفحه استفاده کرد. مجموعهی نامههای دستنویسی که خوانندگان به استیل و اَدیسون نوشتهاند در کتابخانهی بریتانیا موجود است. انتشار و چاپ نامهها با ادعای نشریه مبنی بر این که نظرات و عقاید متفاوت را نمایش میدهد همخوانی دارد.
چاپ و انتشار اخبار در عین حال، اساساً، با مجموعه نامههایی به سردبیر آغاز شد. روال عادی در روزنامهها تا قرن نوزدهم چنین نبود که گزارشگران تماموقت استخدام کنند. در آن زمان، معنای قدیمیتر «ژورنالیست» ــ کسی که دفتر خاطرات روزانه مینویسد ــ محو شد، و کاربرد این واژه برای اشارهی صرف به گردآورندگان خبر آغاز شد. به همین قیاس، مصاحبه و شخصاً گزارش تهیه کردن تا قرن نوزدهم معمول و متداول نشد. نخستین جراید، در قرن هفدهم، صرفاً چسب و قیچی از نامههایی بود که چاپکنندهها از مکاتبهکنندگانی در سراسر بریتانیا و اروپا دریافت میکردند. برخی از چاپکنندهها نامهها را با رشوه دادن به مأموران برای دسترسی به مکاتبات دیپلماتیک به دست میآوردند. نخستین «مکاتبهکنندگان خارجی» دیپلماتهایی بودند که نامههایشان هم ادارههای اطلاعات و هم روزنامهها را تأمین میکرد. در سال 1733، سردبیر یکی از نشریات نوشت که معنای کلمهی «اخبار» عبارت از مجموعهی اطلاعاتِ به دست آمده از نامههاست که از طریق «پست خارجی یا داخلی» رسیده است. هنگامی که باد به سمت غرب میوزید، و مانع حرکت کشتیها به سمت قاره میشد، اخباری در کار نبود.
بنابراین، نخستین شکل بحث و گفتگوی عمومی دربارهی سیاست و ادبیات در نشریات چاپی مکالماتی در قالب نامه بود. آنها تأثیرات خصوصیکنندهی مکاتبات دستنویس را نفی نمیکردند بلکه متکی بر آنها بودند و سبب میشدند که اشکال جدید چاپ آشنا و قابلفهم به نظر رسد. نخستین جلوهی «حوزهی عمومی چاپی» سلسلهای از نامهها بود.
پیش از ظهور و پیدایش نشریههای ادواری و روزنامهها دههها بود که روشنفکران از نامه به عنوان فضایی برای فعالیت شبهعمومی استفاده میکردند. دانشمندان از طریق آنچه به قول برخی «جمهوری نامهها» بود کارهای ادبی و فلسفی خود را با هم مبادله میکردند و به نقد آثار دیگران میپرداختند. به همین قیاس، مورخان تاریخ طبیعیِ انجمن سلطنتی بریتانیا تجربهها را از طریق نامه مطرح میکردند، و پرسشنامهها را به دریانوردانی میدادند که به اطراف و اکناف جهان سفر میکردند. در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هیجدهم، مبادلاتی که در قالب نامه عرضه میشد به دست چاپ سپرده شد. نشریهی تبادلات فلسفی انجمن سلطنتی بریتانیا ــ قدیمیترین نشریهی علمی جهان ــ و نخستین نشریههای نقد و بررسی کتابها همگی بعضاً از طریق بازنشر نامهها بنا نهاده شدند. نسخههای چاپشده به استفاده از قالب نامه ادامه دادند تا نشاندهندهی خاستگاه نامهوار خود باشند.
در آن زمان تکیهی حوزهی عمومی چاپی بر نامههای دستنویس شخصی به نظر عجیب و معماگونه نمیرسید. نخستین مکاتبهکنندگان مدرن قرن هیجدهمی فهمی از ژانر نامه داشتند که اساساً متفاوت با فهم رایج امروز است. هر چند ما تمایل داریم که فضای پاکت نامه را چیزی تقریباً مقدس بدانیم ــ و باز کردن نامهای که مخاطبش کس دیگری است از نظر همه جرم به شمار میرود ــ اما نامههای قرون هفدهم و هیجدهم ضرورتاً خصوصی و شخصی محسوب نمیشدند. یکی از دلایل این امر آن بود که پاکتهای حاضرآماده تا دههی 1840 وجود نداشتند. اما حتی نامههای بهدقت مهرشده با نخ و موم گاه چندان شخصی محسوب نمیشد.
راه و روش مرسوم این بود که نامهها را به محض رسیدن بلندبلند بخوانند نه آن که به گوشهی خلوتی پناه ببرند و در سکوت بهتنهایی آن را قرائت کنند. در عین حال، نامهها اغلب به صورت گروهی نوشته میشد و چند نفر به آن یادداشتها یا توضیحاتی اضافه میکردند. نامهها به نوعی دارایی عمومی بود، که اخبار را از جایی به جای دیگری منتقل میکرد. آنها همچنین برای تجارت مهم و تعیینکننده بودند، سفارشات و دریافتیها را ارسال میکردند، و با مدارک دیگر به عنوان اسناد کلی تجاری بایگانی میشدند. نویسندگان این را میدانستند و خصوصی بودن نامههایشان را مسلم فرض نمیکردند. دولت انگلستان ادارهای کامل داشت، ادارهی «خصوصی» یا «سری»، که مخصوص باز کردن و بازرسی کردن مکاتبات بود. به طور خلاصه، نامه در هر مرحلهای از انشا، انتقال و وصول آن، ممکن بود فراتر از حدود رابطهی یک به یک آدمهای امروزی برود، یعنی نامهای که با «آقای عزیز» آغاز و با «امضا، فلانی» پایان مییابد (یا، در امضاهای مشترک این دوره ــ که بر اساس درجهی صمیمیت و چاپلوسی فرق میکند ــ «قربان شما،» «خدمتگزار کوچک شما،» « غلام خانهزاد شما»).
نامههای قرون هفدهم و هیجدهم ضرورتاً خصوصی و شخصی محسوب نمیشدند... نامهها به نوعی دارایی عمومی بود، که اخبار را از جایی به جای دیگری منتقل میکرد.
این امر که نویسندهها میدانستند که نامهها تا حدی عمومی و تا حدی خصوصیاند چگونگی نوشتن آنها را معلوم میکرد. گاه نویسندهها از تنش ذاتی موجود در این جنبه از خصوصیت نامهها بهرهبرداری میکردند. برای مثال، اثر محبوبِ شبهداستانی و نامهوار چارلز گیلدون سرقت نامه از پسر پستچی: یا، پاکت نامه باز شد (1692) مجموعهای از 500 نامه بود که اعضای باشگاهی از آقایان متشخص برای «سرگرمی و تفریح»شان دزدیده بودند. یکی از این نامهها نامهای بود که آقای متشخصی به معشوقهاش نوشته بود. همچنین، نامهی شاعر سودازدهای به سردبیر جنتلمنز ژورنال، «دوستی روستایی شرحی از لندن برای پسرعمویش در روستا»، و کارآموزی به مادرش در شکایت از رفتار بد اربابش. از نامههای پرشور گرفته تا نامههای عالمانه، همگی دامنهی کارکردهای متفاوت و هوشمندانهی نامه را نشان میدادند.
نامه همیشه به افراد دور از هم کمک کرده است که گروهی از خوانندگان و نویسندگان همفکر و همعقیده بیابند. در سالهای اخیر، پژوهشگران اغلب به قیاس با شبکهی دیجیتالی پرداختهاند تا بتوانند نقش نامهها در ایجاد انجمنهای ادبی، فکری، سیاسی و علمی ایفا را تبیین کنند. همانطور که لیندسی اُونِیِ مورخ در نامهی بازشده (2015) مینویسد: «هدف نامه غالباً برقراری تماس و ساختن شبکهی روابط بوده است ... بررسی این شبکههای روابط مرزهای میان جهان مدرن و جهان پیشامدرن، یا حوزهی عمومی و خصوصی را تار و مبهم میکند.» نامهها با وصل کردن مردمی ناهمگون و متفاوت از طریق شبکههای بدون کانون و مرکزی که زن و مرد، نخبه و عامه، شخصی و حرفهای را به هم پیوند میداد این امکان را برای افراد فراهم کردند که خود را در مقیاسی ملی و جهانی همچون افرادی مرتبط و متحد تلقی کنند.
به کمک نامههای دستنویس مردم توانستند خود را اعضای یک جامعه یا جمعیت تصور کنند ــ اعضایی که میتوانند با نویسندگان دور و شاید حتی ناشناختهی دیگر وارد گفتگو شوند، کسانی که فقط از طریق این رسانهی نوشتاری در دسترس قرار میگیرند. هنگامی که روزنامهها و نشریات ادواریِ چاپشده خواستند گروههای مردم را به شیوهای مشابه به هم بپیوندند، الگوی شبکهی تماس نامهنگاری را به کار بردند تا به خوانندگان بیاموزند که چگونه رسانهی جدید را به کار برند. چاپ، الگویی را در عمومی میسر کرد که گستردهتر، کمتر شخصی و پیشبینیپذیرتر بود. الگویی که در مقیاسی فراتر از آنچه برای دستنوشته امکانپذیر بود عمل میکرد. با اینهمه، نامهها مبنای این الگویی جدید حوزهی عمومی بودند. مثلاً بسیاری از جزوات خبری به سبک مکاتبهای درآمدند: برای مثال، «نامهای از آقای متشخصی در شهر به دوستش در روستا» در واقع بحثی دربارهی اوضاع سیاسی لندن بود. به این ترتیب، قالب نامه نشریات چاپی را به چیزی آشنا تبدیل کرد.
در عین حال، استناد به مکاتبات دستنویس برای صنعت جدید و تازه تکوینیافته الگویی از آنچه امروزه میتوان عینیت نامید فراهم میکند، و سببب میشود که چنین به نظر رسد که گویی چاپکنندهها صرفاً عقاید افراد دیگر را بازتولید میکنند نه این که عقاید خود را پخش کنند ــ هر چند اخبار یکطرفه باقی میماند. منابع اولیهی خبرها آشکارا جانبدارانه بود. در طول جنگ داخلی انگلستان، دفاتر خبری که بعضی نمایندهی دیدگاه طرفداران سلطنت و بعضی نمایندهی دیدگاه طرفداران پارلمان بودند با اتهاماتی از این قبیل به یکدیگر حمله میکردند که نویسندهی مرکوریوس اولیسوس، نشریهی طرفدار سلطنت، «مأموریت دارد که به خاطر زندگیاش دروغ بگوید. به خاطر تقرب بیشتر به بارگاه اعلیحضرت همایونی». نویسندهها در تلاش برای متقاعد کردن خوانندگان به هم توهین میکردند.
در قرن هجدهم، اکثر روزنامهها از حمایت احزاب سیاسی برخوردار بودند. در دههی 1720، رابرت والپول، نخستوزیر بریتانیا، به چند روزنامهی متفاوت یارانه میپرداخت، اگرچه در نظارت و کنترل خبرها موفق نبود. چون پارلمان تهیهی گزارش از سخنرانیها و یادداشت برداشتن در تالارها را تا اواخر قرن هجدهم قدغن کرده بود، روزنامهها اغلب برای خبرهای سیاسی متکی بر سیاستمداران بودند. هر چند از اواخر قرن هجدهم به بعد روزنامهها از طریق آگهی و فروش و نه از طریق حمایت مالی حکومت خودشان را از نظر مالی اداره میکردند، تا اوایل قرن بیستم هنوز برای روزنامههای بریتانیا و امریکا امری عادی و عمومی بود که به مواضع سیاسی خاصی وابسته باشند ــ الگویی که به نظر میرسد امروزه با خبرهای ماهوارهای و رایانهای از سر گرفته میشود.
در «عصر طلاییِ» روزنامهها، از دههی 1940 تا دههی 1980، رسانههای اصلی آرمان عینیت را تصدیق و تعقیب کردند. عقیده چنین بود که گزارشگران نباید از موضع سیاسی خاصی دفاع کنند بلکه باید روندی را دنبال کنند که تحقیقپذیرترین اطلاعاتِ واقعیتبنیاد را در دسترس قرار دهد. نویسندگان قرن هجدهم با چنین آرمانی بیگانه بودند؛ بیش از 300 سال زمان برد تا «عینیت» به شکل مدرن آن ظهور و پیشرفت کند. با این همه، روزنامهنگاران اولیه نامهها را به شیوهای به کار میبردند که علامت آگاهی از مشکلاتی در مورد گزارشگریِ جانبدارانه بود. گنجاندن نامهها در روزنامهها و نشریات ادواری نشان میداد که خوانندگان انواعی از دیدگاهها را به دست میآورند ــ آنها منابع خبری را نگاه میکردند و میتوانستند خود داوری کنند. این روش نحوهای متفاوت برای تشخیص دادن همان مشکل بیاعتمادی به اطلاعات یکسویه و جانبدارانه، بود که بعدها معیار تخصصی عینیت برای حل آن تلاش کرد.
قواعد مکاتبه از نویسنده میخواست که عقیدهی خودش را بر طرف مکاتبه تحمیل نکند. نامهها باید «خبرها» را عرضه کند تا به گیرنده اجازه دهد که خود به طور مستقل داوری کند. این عبارت متداول که خبرها «برای اطلاع شما» فرستاده میشود حاکی از آن بود که نویسنده از حمایت از تفسیر خاصی خودداری کرده است ــ خواه عملاً چنین کرده باشد خواه نه.
پوشش خبری «عینی» روزنامهها به این تلقی دامن زده که تغییرات اقلیمی نه واقعیتی علمی بلکه مسئلهای مناقشهانگیز است و هنوز اختلافنظرهای موجهی میان دانشمندان دربارهی تأثیر انسان بر محیط زیست وجود دارد.
در روزنامهها، نامهها این هدف را حفظ کردند که تفسیر را به خواننده واگذارند. بسیاری از چاپکنندهها مکاتبات رسیده را صرفاً به صورت تایپی تنظیم میکردند، و خبرها را با واژگان نویسندهی نامه باقی میگذاشتند. این بدین معنا بود که ارجاعات به «این شهر» یا «شاه ما» میتوانست فقط در سیاق متن تحلیل شود، و میتوانست نشاندهندهی محیطهای خارجی باشد. به این ترتیب، چاپکننده مقام سردبیری را رد میکرد، و به طور ضمنی میگفت که او صرفاً کلمات دیگران را تکثیر میکند.
نامههای چاپشده که همان خبرها بودند با مخاطب قرار دادن خواننده با عنوان دومشخص («شمای عزیز») به طور ضمنی به این معنا بودند که هر کس که روزنامه را برمیدارد مکاتبهکنندهای بالقوه است. و چون نامهها در عین حال حاکی از انتظار پاسخ داشتن هستند، این بدین معنا بود که هر خوانندهای میتوانست منبع خبر هم باشد ــ که اغلب هنگامی که مردم به سردبیر نامه مینوشتند عملی میشد. رابطهی دایرهوار شبکهی مکاتبه توانست منطقِ مبادلات اخبار چاپی را فراهم کند. روزنامهها و جزوهها راستیآزمایی را به مکاتبهکنندگانشان میسپردند، به جای آن که از خوانندگان بخواهند که صرفاً به نظر و عقیدهی یک نویسنده، سردبیر یا چاپکننده اعتماد کنند.
تکیهی روزنامهها بر فهم خوانندگان از چگونگی خواندن و نوشتن نامهها به رد بعضی از اتهامات علیه چاپ کمک کرد. با تکثیر نامهها، صنعت چاپ توانست بیش از هر چیز تداوم رسانههای موجود به نظر برسد و نه گسست از گذشته. نامهها با بیان ضمنی این که چاپ مبنایی دستنویس دارد مقیاس جدیدی از ارتباط عمومی را امکانپذیر میکنند.
با توجه به گرایش کنونی به رسانههای اینترنتی و تحولات جاری در صنعت خبر، برخی از افراد روزنامهی چاپی و قابلیت آن را برای ایجاد فهمی واحد از واقعیت کمالِ مطلوب میدانند. این مفسران گمان میکنند که بخشی از آنچه از دست رفته است «اجتماع تخیلی» خوانندگان روزنامه است. این حوزه، همانطور که بندیکت اندرسون در پژوهش کلاسیک خود دربارهی ملیتگرایی (1991) نشان داده ، حوزهای است که در آن هر خوانندهی منفردی میداند که هزاران نفر نامرئی دیگر همان نوشته را به همان شکل در همان زمان میخوانند (با توجه به گذرا بودن نهایی هر روزنامه که پس از 24 ساعت کهنه و قدیمی میشود). به این ترتیب، حوزهی عمومی چاپ این امکان را برای شهروندان فراهم کرد تا دربارهی موضوعات مورد نظر مردم بحث کنند اما در عین حال حاکی از دستیابی به نوعی اجماع بود، که در روزنامهی روز بعد منعکس میشد.
اما تأثیر نشریات چاپی بر عقاید عمومی فقط ایجاد فهمی مشترک از امور واقع نبود. صدها سال طول کشید تا گزارشگران خبری توانستند مفهوم عینیت را پرورش دهند، که ضرورتاً به این معنا نیست که فرد شخصاً بیطرف است بلکه به این معناست که فرد رویّهای تخصصی را برای کسب اطلاعات نامغرضانه تعقیب میکند. عینیت با اعتراضات فوری از جانب روزنامهنگارانی مواجه شد که تصور میکردند تلاش برای نشان دادن «هر دو سو»ی هر داستانی میتواند به جای افشای حقیقت به تحریف حقیقت بینجامد. در سالهای اخیر، عاملان سیاسی از این نقطهضعف موجود در مفهوم عینیت بهرهبرداری کردهاند تا مسائلی از قبیل تغییرات اقلیمی و واکسیناسیون علیه سرخک را مسائلی «دو سویه» جلوه دهند، دو سویهای که باید هر دو در رسانهها نمایش داده شوند. برای مثال، پوشش خبری «عینی» روزنامهها به این تلقی دامن زده که تغییرات اقلیمی نه واقعیتی علمی بلکه مسئلهای مناقشهانگیز است و هنوز اختلافنظرهای موجهی میان دانشمندان دربارهی تأثیر انسان بر محیط زیست وجود دارد. در نتیجه، خوانندگان روزنامهها به اجماع نرسیدهاند و دچار سردرگمی و آشفتگی شدهاند، امری که با کاهش روزنامههای چاپی تشدید میشود، هر چند پیامد مستقیم کاهش آنها نیست.
حوزهی عمومی شاید همیشه آرمانیتر از واقعیت بوده است. نامهها به خوانندگان روزمره کمک کردند تا بفهمند که چگونه ممکن – یا لازم – است با چاپ و نشریههای چاپی تعامل کنند. البته اکثر مردم به سردبیر نامه نمینویسند؛ آنها نظرات و عقاید دیگران را مصرف میکنند. و امور شخصی، غیرعقلانی یا جعلی هیچگاه نمیتواند از جهانی رخت بربندد که در آن آدمیان میخواهند شایعات و بدگوییها را به اندازه ــ یا شاید حتی بیشتر ــ از بحث عقلانی و روشنگر رد و بدل کنند. فهم پیچیدگیها و آشفتگیهای حوزهی عمومی در 300 سال پیش نشان میدهد که چگونه رسانههای جدید بار دیگر در حال تغییر تصورات مربوط به حقیقت، واقعیت و خبر هستند.
برگردان: افسانه دادگر
ریچل اسکاربرو کینگ دانشیار دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سانتا باربارا است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Rachael Scarborough King, ‘Reddit, with wigs and ink’, Aeon, 13 August 2019.