تاریخ انتشار: 
1398/08/12

شیوع سرخک در آمریکا حاصل توطئه‌پنداری؟

پیتر بینارت

insidestory

سوزان سانتاگ در دو جستار با عنوان «بیماری به مثابه‌ی استعاره» (۱۹۷۸) و «ایدز و استعاره‌هایش» (۱۹۸۸) می‌گوید که توجه به استعاره‌های رایج در هر جامعه درباره‌ی بیماری‌ها می‌تواند بسیار آموزنده باشد. او همچنین اشاره می‌کند که خودِ بیماری می‌تواند همچون استعاره به کار رود ــ‌ بازتاب جامعه‌ای باشد که در آن شیوع دارد. به عبارت دیگر، طرز انتقال بعضی از بیماری‌ها نه تنها از وضع سلامتیِ روان‌شناختی مردم یک کشور بلکه از سلامتیِ فرهنگی و سیاسی آنها پرده برمی‌دارد. برای مثال، اگر در آمریکا همجنس‌گراهراسیِ نهادینه وجود نداشت و بسیاری از آمریکایی‌ها این بیماری را جزای رابطه‌ی جنسیِ همجنس‌گرایانه نمی‌دانستند، ایدز آن‌قدر به آمریکا آسیب نمی‌رساند.

اکنون توجه به ویروس دیگری می‌تواند به فهم وضعیت روانی و مدنیِ آمریکا کمک کند. دو دهه‌ی قبل، می‌گفتند سرخک در آمریکا ریشه‌کن شده است. اما در پنج ماه نخست امسال، «مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری» ۱۰۰۰ مورد ابتلا به سرخک را ثبت کردند ــ که از مجموع موارد ثبت‌شده از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۱۰ بیشتر بود.

علت ساده‌ی شیوع دوباره‌ی سرخک این است که حالا تعداد کمتری از آمریکایی‌ها واکسن می‌زنند. از آغاز قرن بیست‌و‌یکم، نسبت کودکان آمریکاییِ واکسن‌نزده‌ی زیرِ دو سال چهار برابر شده است. اما چرا شمار فزاینده‌ای از والدین آمریکایی از واکسیناسیون بچه‌هایشان خودداری می‌کنند ــ و به این ترتیب راه بازگشت بیماری‌ای را هموار می‌کنند که چند دهه قبل سالانه صدها نفر را به کام مرگ فرو می‌برد و نزدیک به ۵۰ هزار نفر را روانه‌ی بیمارستان می‌کرد؟

یکی از علل این امر آن است که آمریکای معاصر از فقدان خطرناک حافظه‌ی تاریخی رنج می‌برد. اکثر والدینی که اکنون از تزریق واکسن سه‌گانه‌ی سرخک، سرخجه و اوریون به فرزندانشان می‌پرهیزند یا آن را به تأخیر می‌اندازند یادشان نمی‌آید که زمانی سرخک شایع بود؛ در آن زمان، تعداد کودکانی که بر اثر ابتلا به سرخک می‌مردند از تعداد کودکانی که امروز بر اثر غرق شدن جانِ خود را از دست می‌دهند بیشتر بود. این پدر و مادرها به یاد نمی‌آورند که بیماری‌هایی مثل آبله و فلج اطفال که به مرگ یا نقص عضو کودکان می‌انجامید به لطف واکسیناسیون ریشه‌کن شد.

فراموشی ما نسبت به واکسن‌ها جزئی از فراموشی فراگیرتری است. برای مثال، نسل‌های قبلیِ آمریکایی‌ها از خطر ملی‌گراییِ اقتصادیِ حاصل‌جمع صفر آگاه بودند زیرا نتایج آن را در زندگی خود به چشم دیده بودند. در سال ۱۹۹۳، اَل گور در مناظره با راس پرات درباره‌ی پیمان نفتا «قانون تعرفه‌ی اسموت-هاولی» (۱۹۳۰) را به این تاجر تگزاسی یادآوری کرد، همان قانونی که تعرفه‌ی ۲۰ هزار کالای خارجی را افزایش داد، دیگر کشورها را به تلافی واداشت، «رکود بزرگ» را تشدید کرد و به انتخاب آدولف هیتلر یاری رساند. اما تعداد کسانی که آخرین جنگ تجاریِ جهانی را به یاد می‌آورند رو به کاهش است. به همین ترتیب، از یاد رفتن خاطرات نازیسم در اروپا و آمریکا به خیزش یهودستیزی انجامیده است. از یاد بردن درس‌هایی که زمانی بدیهی به نظر می‌رسید، باید کسانی را که به پیشرفت ضروری تاریخ باور دارند به درنگ و تأمل وادارد.

وقتی والدین به بچه‌ی خود واکسن می‌زنند، و در نتیجه جلوگیری از شیوع بیماری را تضمین می‌کنند، به «مصونیت دسته‌جمعی» و در نتیجه محافظت از بچه‌های آسیب‌پذیر یاری می‌رسانند. اما این امر مستلزم آن است که بیشتر به فکر بچه‌های دیگران باشیم تا بچه‌ی خودمان. این طرز فکر در عصرِ، به قول رایش، «بچه‌داری فردگرایانه» بیش از پیش کمیاب می‌شود.

کاهش واکسیناسیون همچنین حاکی از آن است که مردم از اعتماد‌ بیش‌از‌حد به دانش غیرتخصصیِ خود رنج می‌برند. جنیفر رایش، استاد دانشگاه کلرادو در دنوِر، در کتاب همه‌کاره‌ بودن: چرا والدین با واکسن‌ها مخالف‌اند، می‌گوید که از دهه‌ی ۱۹۷۰ جنبش‌های سلامتیِ آلترناتیو «فرد را واجد تخصص شمردند». این طرز فکر در عصر اینترنت به طور چشمگیری رواج یافته است، به طوری که «در حیطه‌های گوناگونی مثل پزشکی، سلامتیِ روانی، حقوق، آموزش، تجارت، تغذیه یا خودیاری افراد را تشویق می‌کنند که نظر متخصصان را رد کنند یا به طور گزینشی آن را بپذیرند.» خودآموزشی می‌تواند ارزشمند باشد. ما در گوگل جست‌وجو می‌کنیم تا ببینیم آیا یک ماده‌ی غذایی مفید است یا نه. اما این کاملاً فرق دارد با این که دهه‌ها تحقیق درباره‌ی مزایای واکسن‌ها را رد کنیم صرفاً به این علت که یکی دو ویدیو در یوتیوب دیده‌ایم. رایش در مصاحبه‌ای به من گفت که برخی از فعالان واکسن‌ستیز خود را «پژوهشگر» می‌خوانند و در نتیجه اینترنت‌گردی خود را با کار دانشمندانی که نتایج تحقیقاتشان را در نشریات دانشگاهی منتشر می‌کنند، هم‌تراز می‌شمارند.

از بسیاری جهات، تأکید بعد از دهه‌ی 1960 بر خودمختاری و انتخاب فردی، رهایی‌بخش بوده است. اما این امر می‌تواند سلامتی عمومی را به خطر بیندازد. اگر صرفاً منافع واکسن سرخک برای بچه‌ی خودمان را در نظر بگیریم، ممکن است مزایای این کار بدیهی نباشد. بله، واکسن چندان خطری برای کودکان سالم ندارد اما سرخک هم ضرورتاً آن‌قدر برای آنها خطرناک نیست. مشکل این است که بچه‌های دیگر ــ‌ بچه‌هایی که دستگاه ایمنی ضعیفی دارند ــ ممکن است بر اثر ابتلا به سرخک بمیرند. وقتی والدین به بچه‌ی خود واکسن می‌زنند، و در نتیجه جلوگیری از شیوع بیماری را تضمین می‌کنند، به «مصونیت دسته‌جمعی» و در نتیجه محافظت از بچه‌های آسیب‌پذیر یاری می‌رسانند. اما این امر مستلزم آن است که بیشتر به فکر بچه‌های دیگران باشیم تا بچه‌ی خودمان. این طرز فکر در عصرِ، به قول رایش، «بچه‌داری فردگرایانه» بیش از پیش کمیاب می‌شود. در این عصر، والدین مرفه «وقت و نیروی زیادی را صرف سالم نگه داشتن بچه‌های خود می‌کنند و اغلب مسائل بزرگ‌تر و دشوارتر پیرامون آن را نادیده می‌گیرند.»

فراموشی تاریخی و فردگرایی در پیدایش سومین عامل فرهنگی نقش داشته‌اند، عاملی آشکارتر اما در عین حال شاید مهم‌تر در شیوع دوباره‌ی سرخک و دست‌کم به همان اندازه نگران‌کننده برای کل جامعه: کاهش اعتماد به دولت. برای نسل‌های پیشین آمریکایی‌ها، اعتماد به واکسیناسیون عمومی عمدتاً ناشی از کارزار ریشه‌کنیِ فلج اطفال در دهه‌ی 1950 بود ــ زمانی که پیروزی کشور در جنگ جهانی دوم و رونق دوران پس از جنگ اعتماد مردم به رهبرانشان را تقویت کرده بود. این اعتماد سبب ‌شد که متقاعد کردن آمریکایی‌ها به پذیرش واکسن فلج اطفال آسان باشد، و موفقیت این واکسن هم به نوبه‌ی خود اعتماد به مسئولان حفظ سلامتی عمومی را افزایش داد. مخترع این واکسن، جوناس سالک، آن‌قدر محبوب بود که در سال 1955 مقام‌های نیویورک پیشنهاد دادند که به افتخارش جشنی خیابانی برگزار کنند.

در دهه‌ی 1960، دولت جانسون مایه‌کوبیِ عمومی را به یکی از اجزای برنامه‌ی «جامعه‌ی بزرگ» ــ برنامه‌ی بلندپروازانه‌ی مبارزه با فقر، جهل و بیماری ــ تبدیل کرد. در سال 1964 ــ سالی که در آن ۷۷ درصد از آمریکایی‌ها در نظرسنجی‌ها گفتند که به عقیده‌ی آنها دولت در همه‌ یا اکثر موارد کار درست را انجام می‌دهد ــ رئیس کل بهداری آمریکا هیئتی را برای رسیدگی به واکسیناسیون در ایالت‌های گوناگون تشکیل داد. مقاومت ناچیزی در برابر واکسیناسیون وجود داشت. تا سال 1968، نیمی از ایالت‌ها ثبت‌نام در مدارس را مشروط به واکسیناسیون کرده بودند و به زودی بقیه‌ی ایالت‌ها نیز همین کار را انجام دادند.

همان‌طور که رایش می‌گوید، بدبینیِ فعلی نسبت به واکسن‌ها ناشی از رواج پزشکی نامتعارف و جنبش‌های خودیاری دهه‌ی ۱۹۷۰ است که مردم را به شک و تردید درباره‌ی مرجعیت پزشکی متعارف تشویق کرد. این شک‌وتردید مصادف شد با سرخوردگی از دولت پس از رسوایی واترگِیت و جنگ ویتنام؛ رونالد ریگان با سوءاستفاده از این وضعیت در سال ۱۹۸۱ در مراسم تحلیف خود اعلام کرد که «دولت راه حل مشکل ما نیست؛ دولت خودِ مشکل است

با افزایش بی‌اعتمادی به دولت، بی‌اعتمادی به واکسن‌ها نیز افزایش یافته است. برای فهم جنبش واکسن‌ستیزی باید به مقاله‌ای توجه کرد که در سال 1998 در نشریه‌ی پزشکیِ بریتانیایی لَنسِت منتشر شد و واکسن سه‌گانه را عامل اوتیسم شمرد. اکنون می‌دانیم که این مقاله جعلی بوده است. نویسنده‌ی اصلی‌اش، پزشکی به نام اندرو وِیکفیلد، داده‌ها را دستکاری کرده و از وکلایی پول گرفته بود که علیه واکسن‌سازان اقامه‌ی دعوا کرده بودند. بعداً لنست ادعای ویکفیلد را تکذیب کرد و جواز اشتغال او به حرفه‌ی پزشکی باطل شد. هیچ یک از ۲۱ تحقیقی که از آن زمان تا کنون انجام شده ــ از جمله پژوهشی درباره‌ی بیش از ۶۵۰ هزار کودک در دانمارک ــ ارتباطی میان واکسن سه‌گانه و اوتیسم پیدا نکرده‌اند.

هیچ یک از ۲۱ تحقیقی که از آن زمان تا کنون انجام شده ــ از جمله پژوهشی درباره‌ی بیش از ۶۵۰ هزار کودک در دانمارک ــ ارتباطی میان واکسن سه‌گانه و اوتیسم پیدا نکرده‌اند.

اما افزایش اوتیسم در آمریکا سبب شد تا ویکفیلد در میان اقلیتی از جمهوری‌خواهان مخالف دولت هوادارانی بیابد. در سال ۲۰۰۲، دن برتون، عضو مجلس نمایندگان آمریکا که در دهه‌ی ۱۹۹۰ بارها به طور ضمنی کلینتون‌ها را به دست داشتن در مرگ وینس فاستر، دستیار وکیل کاخ سفید، متهم کرده بود، ویکفیلد را برای ادای شهادت به کمیته‌ی مجلس نمایندگان فرا خواند. برتون ــ که نوه‌اش مبتلا به اوتیسم است ــ دست‌کم ۲۰ جلسه‌ی دادرسی برگزار کرد و چنین القا کرد که دانشمندان دولتی بر ارتباط میان واکسن‌ها و اوتیسم سرپوش گذاشته‌اند.

برتون در این راه پیشگام بود. در سال ۲۰۱۱ پس از مناظره‌ای میان نامزدهای جمهوری‌خواه انتخابات ریاست جمهوری، یکی از آنها، میشل باکمَن، ادعا کرد که واکسن پاپیلوم انسانی، که برای جلوگیری از سرطان دهانه‌ی رحم به کار می‌رود، به عقب‌افتادگیِ ذهنی می‌انجامد. در سال ۲۰۱۵ در جریان مبارزات انتخابات ریاست جمهوری، سناتور رند پال، نامزدی که خودش پزشک بود، با واکسیناسیون اجباری مخالفت کرد و گفت که «موارد غم‌انگیز فراوانی وجود دارد که کودکان سالم و قبراق پس از واکسیناسیون به اختلالات ذهنیِ شدیدی مبتلا شده‌اند.» در سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴، دونالد ترامپ نه تنها ادعا می‌کرد که باراک اوباما متولد آمریکا نیست بلکه بیش از ۳۰ بار درباره‌ی خطرات واکسن‌ها توئیت کرد.

اما فقط محافظه‌کاران نیستند که سوءظن‌شان به دولت به بدگمانی به واکسن می‌انجامد. بسیاری از لیبرال‌ها نیز به شرکت‌های بزرگ داروسازی‌ای که هم در تولید واکسن و هم در تأمین بودجه‌ی «اداره‌ی مواد غذایی و دارویی آمریکا» نقش دارند، بی‌اعتماد هستند زیرا وظیفه‌ی این اداره نظارت بر تولید واکسن‌ است. جیل استاین، نامزد سابق حزب سبز در انتخابات ریاست جمهوری، گفته است که «بی‌اعتمادی گسترده» به آن‌چه مجتمع پزشکی-صنعتی می‌خواند قابل‌فهم است زیرا «سازمان‌های نظارتی معمولاً پُر از مدیرعامل‌ها و گروه‌های فشار شرکت‌ها هستند.» رابرت اف. کندی جونیور، فعال محیط زیست، ادعا می‌کند که تیمِروزال (thimerosal) ماده‌ی نگهدارنده‌ای که قبلاً در بعضی از واکسن‌ها به کار می‌رفت، به کودکان آسیب می‌رساند. نواحی دموکرات‌نشین کالیفرنیای شمالی، ایالت واشنگتن، و اورگان از جمله مناطقی هستند که کمترین میزان واکسیناسیون در سراسر کشور را دارند.

هر چند نظرسنجی‌ها حاکی از آن است که محافظه‌کاران اندکی بیشتر از لیبرال‌ها با واکسن مخالف‌اند اما تحقیقی در سال 2014 نشان داد که بی‌اعتمادی به دولت هم در میان جمهوری‌خواهان و هم در بین دموکرات‌ها با بی‌اعتمادی به واکسن همبسته است. در واقع، بهترین راه برای پیش‌بینیِ نظر کسی درباره‌ی واکسن‌ها نه ایدئولوژی سیاسی او بلکه میزان اعتمادش به دولت و گشودگی‌اش به روی نظریات توطئه‌آمیز است.

در آغاز قرن بیستم، تنها ۴۰ درصد از آمریکایی‌ها عقیده داشتند که دولت در همه یا اکثر موارد کار درست را انجام می‌دهد؛ این رقم بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ معمولاً کمتر از ۲۰ درصد بوده است. بنابراین، عجیب نیست که کاهش شدید اعتماد آمریکایی‌ها به دولت با افول میزان واکسیناسیون هم‌زمان بوده است. در سال ۲۰۰۱، تنها ۰.۳ درصد از بچه‌های نوپای آمریکایی واکسن نزده بودند. در سال ۲۰۱۷، این عدد بیش از چهار برابر افزایش یافته بود. تحقیقات همچنین حاکی از افزایش چشمگیر خانواده‌هایی است که می‌خواهند به علل فلسفی از واکسیناسیون معاف شوند، امری که در ۱۶ ایالت مجاز است.

این وضعیت حاکی از سهولت رواج نظریه‌های توطئه‌آمیز، آن هم نه فقط از طریق شبکه‌های اجتماعی، است. فعالان واکسن‌ستیز در جوامعی که از نظر فرهنگی در انزوا به سر می‌برند به موفقیت چشمگیری دست یافته‌اند زیرا انزوای فرهنگی سبب می‌شود که اعضای این جوامع به آسانی در دام اطلاعات گمراه‌کننده بیفتند. بنا به گزارش‌ها، ویکفیلد ــ که حالا در آمریکا زندگی می‌کند ــ در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ سه بار با سومالیایی‌هایی ساکن مینه‌سوتا دیدار کرد و هوادارانش جزوه‌هایی را در میان آنها توزیع کردند. در سال ۲۰۱۴، میزان تزریق واکسن سه‌گانه در میان کودکان سومالیایی‌تبار این جامعه ــ که در سال ۲۰۰۴ برابر با ۹۲ درصد بود ــ به ۴۲ درصد سقوط کرده بود. در سال ۲۰۱۷، اکثر موارد ابتلا به سرخک در آمریکا در میان کودکان سومالیایی‌تبار دیده می‌شد.

ارتباط مثبت بسیار معناداری میان درصد رأی‌دهندگان به احزاب پوپولیست یک کشور و درصد کسانی وجود دارد که واکسیناسیون را بی‌اهمیت می‌دانند.

کانون موارد ابتلا به سرخک در سال جاری، جوامع یهودی به شدت ارتدوکس در نیویورک و حومه‌های آن بوده است. در این نواحی نیز فعالان واکسن‌ستیز روی دست دولت و دروازه‌بانان رسانه‌ها بلند شده‌اند و اطلاعات گمراه‌کننده‌ای‌ علیه واکسیناسیون منتشر کرده‌اند. در ماه مه، ویکفیلد در راکلند کانتی، یکی از مناطق پرجمعیت یهودیان به شدت ارتدوکس، در تظاهراتی علیه واکسیناسیون سخنرانی کرد، و پیام‌های واکسن‌ستیزانه‌ی یکی از حامیان او در یکی از شبکه‌های مهم یهودیان به شدت ارتدوکس که به امور بچه‌داری اختصاص دارد، پخش شد.

به نظر می‌رسد که امسال منشأ شیوع سرخک افرادی بوده‌اند که به اوکراین سفر کردند، جایی که میزان ابتلا به سرخک زیاد است. این امر حاکی از مشکل بزرگ‌تری است: خطر ابتلای آمریکایی‌های واکسن‌نزده رو به افزایش است زیرا میزان واکسیناسیون در اروپا هم، به دلایلی عمدتاً مشابه، در حال کاهش است. بسیاری از شورشیان سیاسی اروپا ــ از جمله «حزب سبز» آلمان در میان چپ‌گرایان، و حزب «اجتماع ملی» مارین لوپن در فرانسه و حزب «اتحادیه‌ی شمالی» در ایتالیا در میان راست‌گرایان ــ با واکسیناسیون اجباری مخالف‌اند. بر اساس یافته‌های تحقیقی درباره‌ی الگوهای رأی‌دهیِ اهالی اروپای غربی که در سال ۲۰۱۹ در نشریه‌ی اروپایی سلامتی عمومی منتشر شد، «ارتباط مثبت بسیار معناداری میان درصد رأی‌دهندگان به احزاب پوپولیست یک کشور و درصد کسانی وجود دارد که واکسیناسیون را بی‌اهمیت می‌دانند.»

بی‌تردید، کمی شک و تردید نسبت به اطلاعات رسمی ــ از جمله اطلاعات منتشرشده از سوی مؤسسات درهم‌تنیده‌ی دولتی، علمی و تجاری که بر سلامتی عمومی نظارت می‌کنند ــ ارزشمند است. نه شرکت‌های داروییِ تولیدکننده‌ی واکسن مصون از خطا هستند و نه مسئولان نظارت بر سلامتی عمومی. حتی در کارزار مبارزه با فلج اطفال، یکی از پیروزی‌های مهم در حوزه‌ی سلامتی عمومی در آمریکا ــ آزمایشگاهی در کالیفرنیا واکسن‌های معیوبی تولید کرد که به معلولیت ۱۶۴ نفر و مرگ ۱۰ تنِ دیگر انجامید. نگرانی بعضی از آمریکایی‌ها نسبت به نفوذ شرکت‌های دارویی بر مسئولان نظارت بر ایمنی واکسن‌ها موجه است. اما باید میان دو چیز فرق گذاشت: تلاش برای مصون نگه داشتن مسئولان نظارتی آمریکا از نفوذ شرکت‌ها و عقیده به این که «مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری»، «اداره‌ی مواد غذایی و دارویی»، «فرهنگستان ملی پزشکی»، و «فرهنگستان آمریکایی پزشکان متخصص اطفال» توطئه کرده‌اند تا بچه‌ها را معلول کنند.

با توجه به بحران‌های فراموشی، تخصص و اعتماد نهادی در آمریکا، ممکن است با ناامیدی نتیجه بگیریم که، درست همان طور که آمریکا هرگز موفق به ترمیم هنجارهای سیاسیِ کهنه و فرسوده‌اش نخواهد شد، هرگز نخواهد توانست که هنجار عمومی واکسیناسیون اواخر قرن بیستم را دوباره رواج دهد. اما چنین چیزی حتمی نیست. واکسیناسیون همان طور که کاهش می‌یابد، می‌تواند افزایش یابد. رمز موفقیت عبارت است از اقدام قاطع و سنجیده برای برگرداندن ورق.

بازارِ نظریه‌های توطئه‌آمیز وقتی پررونق است که دولت فاسد و غیرشفاف باشد. بنابراین، با افزایش استقلال و شفافیت روند تأیید و صدور مجوز واکسن‌ها می‌توان دوباره اعتماد آمریکایی‌ها به واکسیناسیون را جلب کرد. کنگره باید به موقع بودجه‌ی کافی برای بازبینی واکسن‌ها و دیگر داروها را در اختیار «اداره‌ی مواد غذایی و دارویی» قرار دهد تا دیگر این سازمان از شرکت‌های بزرگ داروسازی پول نگیرد. علاوه بر این، کنگره باید استخدام دیوان‌سالاران سابق توسط شرکت‌های دارویی را ممنوع کند زیرا این افراد قبلاً مسئول نظارت بر همین شرکت‌ها بوده‌اند.

برای جلوگیری از شیوع سرخک باید پزشکان را هم قدرتمند کرد. در سال ۲۰۱۱ قانونی در ایالت واشنگتن تصویب شد که والدین را ملزم می‌کرد که پیش از کسب معافیت از واکسیناسیون با یک پزشک صحبت کنند. این امر معافیت‌ها را ۴۰ درصد کاهش داد. در سال ۲۰۱۲، پژوهشگران دانشگاه‌های اموری و جانز هاپکینز دریافتند که والدینی که پزشکان را منبع موثق اطلاعات می‌دانند، کمتر احتمال دارد که در اینترنت به دنبال اطلاعات درباره‌ی واکسن‌ها بگردند. به نظر رایش، مشکل این است که پزشکان متخصص اطفال کمتر از چند دهه‌ی قبل با بیماران وقت می‌گذرانند. یکی از راه‌های افزایش میزان واکسیناسیون این است که شیوه‌های بازپرداخت شرکت‌های بیمه طوری تغییر کند که به نفع پزشکانی باشد که وقت صرف می‌کنند تا بیماران را از امن بودن واکسن‌ها مطمئن سازند.

پیامدهای چنین اقداماتی تنها به یک بیماری خاص محدود نمی‌شود. هر چند شاید سرخک آشکارترین جلوه‌ی پزشکیِ معضلات سیاسی و فرهنگی آمریکا باشد اما آخرین نمونه نخواهد بود. اگر آمریکایی‌ها به توصیه‌ی متخصصان درباره‌ی چیزِ از نظر علمی ثابت‌شده‌ای مثل مزایای واکسیناسیون کودکان گوش نکنند، چه توصیه‌های حیاتی دیگری را نادیده خواهند گرفت؟

 

برگردان: عرفان ثابتی


پیتر بِینارت دانشیار روزنامه‌نگاری و علوم سیاسی در سیتی یونیورستی در نیویورک است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Peter Beinart, ‘What the Measles Epidemic Really Says About America?’, The Atlantic, August 2019.