در بین تبعیدیهای سوریه در اردن
thestar
من اولین بار خانوادهى حداد را در سال ٢٠١٨ در اردن ملاقات کردم. آنها هنوز در همان ساختمان در شرق امّان زندگى مىکنند ولى این بار صابر دهساله من را به داخل ساختمان و یک طبقه بالاتر هدایت کرد. اینجا جاى دنجترى بود چون کوچکتر بود و البته ارزانتر ــ ١۵٠ دینار اردنى در ماه (حدود ٢١٠ دلار) به جاى ٢۵٠ دینار (٣۵٠ دلار) براى طبقهى پایین که بزرگتر بود. و چون بزرگتر بود آدم احساس مىکرد که خانهاى متروکه است. اسباب و اثاثیهى خانه پراکنده و تا حدودى مبتکرانه چیده شده بود. گهوارهی نوزاد، جعبهى پلاستیکى میوه بود که با پتو به لولههاى آب در سقف خانه آویزان شده بود و تاب مىخورد.
شرایط خانواده بسیار متفاوت از آن زمانى بود که در سال ۲۰۱۳ تازه از سوریه آمده بودند، یعنى وقتى که صابر کمتر از چهار سال داشت. او به همراه مادرش (نور) و پدرش (عمر) به پایتخت اردن آمدند، جایى که والدین و خواهران و برادران نور به همراه خانوادهى سورى دیگری در آنجا اقامت داشتند؛ آنها همگى ۱۵ نفرى در خانهاى چهار خوابه زندگى مىکردند. این خانوادهى گسترده هماکنون به خاطر برنامهى اسکان پناهندگى سازمان ملل پراکنده شدهاند: والدین نور به همراه سه خواهر و برادر کوچکتر او با دریافت پناهندگى سیاسى در سال ۲۰۱۷ به بریتانیا رفتند، برادر بزرگترش نیز در عربستان است اما خودش مثل صدها هزار پناهجوى دیگر در اردن، راهى به کشور دیگرى نیافتهاند.
نادین، خواهر دیگر نور، هم در امان مانده است. او با احمد که او هم سورى است، ازدواج کرده است. یکى از برادران احمد به آمریکا رفته و دیگرى در استرالیاست. (خود احمد هم در فرایند دریافت پناهندگى سیاسى از آمریکا بود که دونالد ترامپ رئیس جمهور شد و ناگهان برنامهى اسکان پناهندگان آمریکا به حال تعلیق درآمد و سپس به شدت محدود شد.) خانوادهى نور که زمانى با بستگان خود در آپارتمانى شلوغ زندگى مىکردند، با خالى شدن تدریجى آپارتمان دیگر قادر نبودند که به تنهایى از عهدهى اجارهى آن برآیند.
همهى اعضاى خانواده که در اردن بودند براى خوشامدگویى به استقبالم آمدند؛ عمر و احمد براى صحبت با من مرخصى گرفته بودند به این امید که شاید مقالهاى که مینویسم به تغییر وضعیت اسفناک آنها بینجامد و کمک کند تا به دیگر اعضاى خانوادهى خود در غرب ملحق شوند. همیشه اولین مکالمهاى که با آنها داشتهام به این ترتیب بوده است: آنها همیشه مدارک سازمان مللِ خود را که ثابت مىکند پناهجو هستند به من نشان مىدهند. و من همیشه به آنها توضیح مىدهم که وکیل نیستم و براى روادید پناهندگى کارى از دستم بر نمىآید، و در برابر دیدگان نومید آنها احساس ناتوانى مىکنم. در مورد کشور خودم یعنى بریتانیا، موضع حکومت نسبت به همهی مهاجران در واقع سختتر شده است ــ خود حکومت میگوید هدف از این سیاست جدید ایجاد نوعی «محیط خصمانه» در قبال مهاجرت است. همهى درها به جاى اینکه به روى آنها باز شود، بسته شده است.
سورىها به صورت عادى حق کار در اردن ندارند، هر چند در بعضى از بخشها محدودیت وجود ندارد. عمر و احمد هم از این مزیت بهرهمندند، یکى در رختشویى و دیگرى در خشکشویى کار مىکند. آنها شش روز در هفته و روزى چهارده یا پانزده ساعت کار مىکنند. آنها حداقل حقوق ٣٠٠ دینار (۴٢٠ دلار) در ماه دریافت مىکنند که با اضافهکارى حداکثر تا حدود ۴٠٠ دینار (۵۶٠ دلار) مىتواند افزایش یابد. هزینهى اجاره و آب و برق را که کنار بگذاریم، به طور میانگین در هر ماه حدود ١٠٠ دینار (١۴٠ دلار) براى سایر هزینهها، از غذا گرفته تا دوا و درمان، باقى مىماند آن هم در کشورى که خوردن یک قهوهى استارباکس چهار دینار (حدود شش دلار) آب مىخورد. این بودجهی ماهانه براى یک خانوادهى پنج نفره، در منطقهى ثروتمندنشین امان غربى تنها کفاف شام دو نفر را مىدهد.
احمد به من گفت «خانهى ما مکان خوبى براى بچهها نیست، بهویژه در زمستان که هوا سرد و مرطوب است. آنها شبها مشکل تنفسی دارند.» تنها هزینهى دوا و درمان آسم بچهها حدود پانزده دینار (٢٠ دلار) در ماه مىشود. (بعضى از داروها را مىتوان از سازمانهاى بینالمللى مانند کاریتاس یا سازمان ملل دریافت کرد اما متأسفانه داروهاى مورد نیاز این بچهها تحت پوشش این برنامهها نیست.) بُشرى مادر احمد نیز بیمارى دیابت دارد که آنها اصلاً قادر به تأمین هزینهى درمان او نیستند. با امکانات محدود آنها حتى چیزهاى خیلى معمولى هم دستنیافتنى است ــ مثلاً هزینهى ورودى به یک پارک عمومى در امان نفرى یک دینار است، که اصلاً نمىشود به آن فکر کرد.
این بودجهی ماهانه براى یک خانوادهى پنج نفره، در منطقهى ثروتمندنشین امان غربى تنها کفاف شام دو نفر را مىدهد.
البته آنها از اردن راضى هستند. نور مىگوید «اردن بر خلاف عراق جاى امنى است و مشکلاتى مانند آب و برق که در لبنان هست در اینجا وجود ندارد. در کل، کشور خوبى است به شرطى که پولی براى خرج کردن داشته باشى.» به همین علت، «مثل زندگى در یک زندان بزرگ است.» در این لحظه نور آهى مىکشد و به یاد دورانى مىافتد که در سوریه بودند و جمعهها با خانواده به پیکنیک مىرفتند. او با ناراحتى مىگوید «اکثر دوستانمان از ما دورند و کرایهی تاکسى هم براى اینکه با آنها باشیم زیاد است...تنها امید من به زندگى همین تلفن است، چون حداقل مىتوانم با خانوادهام صحبت کنم.»
حدود ۶.۷ میلیون نفر به خاطر فرار از خشونت جنگ داخلى، سوریه را ترک کردهاند. بخشى از آنها راهى اروپا شدهاند ــ بین سالهاى ٢٠١۴ و ٢٠١۶ حدود یک میلیون نفر که اکثراً سورى بودند فقط از کشور آلمان پناهندگى دریافت کردند. اما ترکیه و لبنان هم به ترتیب حدود ۳.۶ میلیون و ۱.۵ میلیون نفر را پذیرفتهاند. هرچند آن گروهى که اردن به عنوان پناهندهی جنگى پذیرفته کمتر مورد توجه رسانهها قرار گرفته است اما در بین همسایگان عربِ سوریه رقم چشمگیری به شمار میرود. از سال ٢٠١٢ و بعد از شروع درگیرىها در سوریه تا به حال 654692 پناهندهى سورى در اردن ثبتنام کردهاند. ولى آمار واقعى با احتساب پناهندگان ثبتنام نشده بیش از اینهاست و در حدود ۱.۳ میلیون نفر تخمین زده مىشود. آن هم در کشورى با حدود ١٠ میلیون نفر جمعیت ولى اقتصادى با درآمد بیش از ۴٠ میلیارد دلار در سال ــ تولید سرانهى ملى آن تقریباً معادل یکى از ایالتهاى کمجمعیت و روستایى آمریکا مانند مونتانا یا وایومینگ است.
بر اساس اظهار نظر کمیسیون عالى سازمان ملل براى پناهندگان، «اردن یکى از کشورهایى است که بیشترین تأثیر را از بحران سوریه متحمل شده و دومین کشورى است که بیشترین سهم سرانهى پناهنده را در جهان دارد.» کشور اردن در پذیرش پناهندگان سابقه دارد و تاریخ نشان مىدهد که همچون پناهگاه امنى براى موج پناهندگان فلسطینى از سال ١٩۴٨ به بعد عمل کرده است اما امروز که متکى بر کمکهاى بینالمللى و دچار کمبود آب است، به زحمت میتواند خدمات عمومى را به این جمعیت فزاینده ارائه دهد. مدارس دولتى دوشیفته شده است، گروهى از دانشآموزان صبحى و گروهى بعدازظهرى هستند و این به معناى طولانى شدن کار معلمان و آموزش کمتر براى دانشآموزان است. قیمتها دائماً در حال افزایش است که سبب نارضایتى گسترده شده است، موضوعى که جرقهى بهار عربى را در سال ٢٠١١ در کل منطقه روشن کرد.
بسیارى از پناهجویان رسمى سورى در اردوگاههاى بزرگ زندگى مىکنند: اردوگاه زعترى نزدیک مرز سوریه در شمال اردن با 76602 سکنه، ظاهراً بزرگترین اردوگاه پناهجویان سورى در جهان است؛ اردوگاه دیگر ازرق است که تنها یک ساعت با اینجا فاصله دارد و 35752 سکنه دارد. این اعداد و ارقام به معناى آن است که تا چشم کار مىکند چادرهاى سفید کنار هم ردیف چیده شدهاند؛ اردوگاهها به اندازهی یک شهر کوچک وسعت دارند و براى ایجاد جوامع به «روستاها»ی مختلف تقسیم شدهاند. بعد از حدود ۹ سال درگیرى در سوریه و با توجه به اینکه بسیاری از پناهجویان به فکر بازگشت به سوریه و زندگى تحت حکومت اسد هستند، سازمانهای امدادرسانی بینالمللى و محافل دیپلماتیک مىدانند که به کارشان باید با دید بلندمدت بنگرند.
اما سورىهاى دیگرى هم هستند که نه در اردوگاهها زندگى مىکنند و نه مانند نور و نادین در جوامع بهاصطلاح میزبان شهرى. این گروه از سورىها در اردن تحت هیچ یک از برنامههاى سازمان ملل، حکومت و یا سازمانهاى خیریه نیستند. این مردم آواره اساساً زندگى چادرنشینى دارند و به شکل گروهى براى پیداکردن کارهاى فصلى و اغلب کشاورزى، دائماً در سراسر اردن در حال حرکتاند. در اصطلاح حرفهاى سازمانهاى غیردولتى بینالمللى، شیوهى زندگى آنها «چادرنشینى غیررسمى» است. از آنجا که این افراد با هم کوچ مىکنند، اغلب به شکل یک خانوادهی گسترده با یکدیگر روابط خویشاوندى دارند و جوامعى خودکفا هستند. این گروهها بیآنکه مورد توجه اردنىها باشند، در مقابل مداخلهى خارجى مقاوم هستند.
Khalil Mazraawi/AFP via Getty Images) nybooks)
در ماههاى بسیار گرم سال بسیارى از این کارگران مهاجر چادرهایشان را به سمت شمال حرکت مىدهند و به اطراف امان کوچ مىکنند. بعضى از این چادرها نزدیک زمینهاى کشاورزى در اطراف جادهى فرودگاه امان کنار هم قرار گرفتهاند و در سایهى ساختمان بزرگ فروشگاه آیکیا، جایى که نخبگان اردنى براى خرید به آنجا مىروند، میتوان این چادرها را دید. من به عنوان یکى از محققان یونیسف براى ملاقات گروهى از کارگران دورهگرد در ماه ژوئیه به آنجا رفتم، فصلى که آن منطقه پر است از خیارهاى کوچک که هم تازهى آنها خوشمزه است و هم ترشى آنها. یک ظرف پر از خیار را به داخل چادرى که تیم تحقیق در آن جمع بودند، آوردند. به نظرمان رسید که گرفتن غذا از چنین مردم فقیرى کار درستى نیست اما بچههاى بین ده تا هجده ساله که روى زمین کار مىکردند با خوشحالى خیارها را به ما تعارف مىکردند. یکى از آنها به ما گفت: «ما دائم داریم از اینها مىخوریم، دیگر حالمان به هم خورده است!» اما در واقع این خیارها بسیار خوشمزه بودند و در آن هواى داغ و داخل آن چادر داغتر، خیلى هم لذتبخش بودند، چادرى که پارچهى ورودى آن ضخیم و آزاردهنده بود هرچند ظاهراً بچهها با آن مشکلى نداشتند چون حتى آن را کنار هم نمىزدند.
یونیسف سازمانى بینالمللى است که به همراه یک خیریهى محلى به نام «متین»، به پیشرفت این جامعهى مهاجر کمک کرده است. دفتر یونیسف اردن در امان در سال ٢٠١١ کمتر از بیست کارمند داشت که با بودجهى حدود ٢ میلیون دلار دربارهی موضوعات اجتماعى کار مىکرد. با هجوم سیل عظیم پناهجویان سورى، نیروهاى کمکی از دیگر دفاتر یونیسف به دفتر اردن اضافه شدند ــ افرادى مانند رابرت جنکینز از دفتر مرکزى نیویورک.
او چند ماه پیش به من گفت «به علت ابعاد بحران انسانى در اینجا، این یکى از سریعالرشدترین دفاتر ما بود.» پس از استقرار موقتش در سال ٢٠١٣ او مدیر کل سازمان در این کشور شد و هم اکنون دفترى را که یکى از بزرگترین دفاتر یونیسف است، با بیش از ٢٠٠ کارمند و بودجهاى متناسب با آن، مدیریت مىکند. زمانى که یونیسف اردن شروع به کار کرد، برنامههایى را طراحى کرد تا پاسخگوى نیازهاى آن دسته از بچههایى باشد که بیشترین آسیبهاى روانى را تجربه کردهاند.
ابراهیم یازده ساله به من گفت «من مدرسه نمىروم». از او پرسیدم «آخرین بارى که مدرسه رفتى کى بود؟ وقتى در سوریه بودى؟» پسر جواب داد «نه! من هیچوقت مدرسه نرفتم.» او که نگران قضاوت من بود خیلى سریع گفت: «من مىخواهم... دوست دارم خواندن یاد بگیرم، انگلیسى یاد بگیرم و خیلى چیزهاى دیگر! ولى هیچکدام از اعضاى خانوادهى من مدرسه نرفتهاند، ما نمىتوانیم برویم.»
موضوع دسترسى به کودکان این جوامع که به مدرسه نمىروند و در سراسر کشور به کوچنشینى مشغولاند، چالش عمدهای براى کمیساریای عالى پناهندگان سازمان ملل بود. اما یونیسف توانست از طریق خودِ اعضاى غیررسمى اردوگاهها، راهى بیابد. در هر جامعه، به یکى از ساکنین آن محل مسئولیت نگهدارى از یک چادر جدید داده شد، چادرى که پر از وسائل و مواد آموزشى و تفریحى بود. هر زمان که اردوگاه را برچیدند و به محل دیگرى کوچ کردند، کافی است که مسئول مربوطه این چادر را هم همراه خودش جمع کند و ببرد. عکسها و پوسترهاى آموزشى مخصوص کودکان به دیوارهاى چادر آویزان است و از این وسائل آموزشى که توسط یونیسف تهیه شده، مراقبت مىشود و در زمان جابجایى، بستهبندى شده و همراه گروه انتقال مییابد. ممکن است به نظر برسد که وضعیت کودکان در این شرایط ناپایدار و پیشبینىناپذیر است ولى این کودکان احساس متفاوتى دارند: چادر داشتن نوعى احساس امنیت ایجاد میکند. یک دختر دوازده سالهی سورى به من گفت: «مىدانم که هر جا برویم همیشه خانهاى داریم.»
بهطور کلى بیش از نیمى از جمعیت سوریه آواره هستند، چه داخل مرزهاى کشور چه بیرون از آن.
اما فقط سورىها نیستند که در زیر سایهى ساختمان آیکیا در چادرها زندگى مىکنند. بچههاى پاکستانى هم در اینجا زندگى مىکنند. برخى از دختران سورى لباسهاى رنگارنگ پاکستانى به تن مىکنند و بچههاى پاکستانى به زبان عربى با لهجهى سورى صحبت مىکنند. همبستگى در بین فقرا وجه مثبت زندگى اجتماعى در این جوامع صمیمى است، جوامعى که در آن خانوادههاى پناهجو روابط خویشاوندى خود را گسترش مىدهند تا دیگران را نیز در برگیرد. اما محرومیت و انزواى فراگیر آنها از جامعهى اصلى اردن پیامدهاى دیگرى دارد.
در گروه دیگرى، رانیاى شانزده ساله را همراه نوزادش دیدم. به گفتهى خودش بچهى اولش تازه شروع به راه افتادن کرده بود که دومى را باردار شد. با یک حساب و کتاب ساده معلوم مىشود که او حدود دوازده سالگى ازدواج کرده و بلافاصله هم باردار شده است. براى یک ناظر خارجى این موضوع واقعاً پیچیده است: کودکهمسرى امری است متداول و سبب مىشود که خانوادهى دختر از تأمین نیازهاى او خلاص شوند و نظارت قانونى هم بر این گروههاى دورهگرد عملاً وجود ندارد. به نظر مىرسید که این دختر با شرایط زندگىاش کنار آمده است ــ و شاید برخلاف ابراهیم کمتر احساس نیاز به آموزش و مدرسه داشت.
وقتى که زمان خداحافظى رسید دختر بچهى ده ساله به اسم زهرا جلو آمد در حالى که برگهاى دستش بود که روى آن نوشته شده بود: «من جانى در بدن ندارم.»
اما آیندهى سوریه همینجاست: بچههایى که در جوامع مهاجر چادرنشین هستند، یا در اردوگاههاى بزرگ پناهجویان زندگى مىکنند یا در بین جوامع میزبان اردن بزرگ مىشوند؛ از بین همهى آنهایى که در سراسر دنیا پخش شدهاند یا در سوریه ماندهاند، تخمین زده مىشود که حدود ۶.۲ میلیون نفر بىخانمان و آواره شدهاند. بهطور کلى بیش از نیمى از جمعیت سوریه آواره هستند، چه داخل مرزهاى کشور چه بیرون از آن. بسیارى از آنها بدون آموزش، حمایت مالى و یا حتى غذاى کافى بزرگ مىشوند.
اما حتى در این اوضاع سخت، والدین دل به آیندهاى بهتر براى فرزندانشان بستهاند. آنها دوست دارند که فرزندانشان درس بخوانند، به دانشگاه بروند و صلاحیتهاى شغلى کسب کنند ولى در عین حال امیدشان به نسل بعد همراه با تردید است. شبیه رفتن به غرب است: نوعى رؤیا و شاید سراب.
برگردیم به شرق امان جایى که مردان خانوادهى حداد دارند آماده مىشوند که به سر کار برگردند: هر دینار و هر ساعت باارزش است. آنها حتى براى ناهارى که نور آماده کرده بود ــ کوفتهی گوشت و بلغور و پیاز و ادویه ــ خانه نماندند. من از آنها خواستم قبل از اینکه خانه را ترک کنند عکسى بگیریم. آنها جواب دادند «البته، چرا که نه؟»، اما وقتى که توضیح دادم این عکس را براى مقاله گرفتم، احمد وحشتزده گفت: «اوه. نه. نه. این طورى ما در امنیت نخواهیم بود.» او به من گفت مىتوانم عکسها را منتشر کنم فقط در صورتى که چیزى در مورد دیدگاه آنها نسبت به سوریه یا بشار اسد نگویم. آنها هنوز خویشاوندانى در سوریه و در مناطق تحت کنترل حکومت دارند و از انتقام مىترسند.
آنها نه تنها از خشونت جنگ بلکه از تهدیدهایى مثل اعزام اجبارى مردان بالاى هجده سال به سربازى فرار کردند. نادین گفت که خودش توسط ادارهی اطلاعات احضار شده تا بازجویى شود به این علت که از او خواسته بودند در مصاحبهى تلویزیونى به دروغ بگوید که هیچ خشونتى در حومهى دمشق در قطاع شرقى، محل زندگى او، وجود ندارد در حالى که هر روز آنجا موشکباران بود. او مجبور شد که همان روز در خانهى یکى از اقوام در دمشق پنهان شود و بعد همگى به سمت اردن فرار کردند.
در حالى که دوربینم را کنار مىگذاشتم، پرسیدم آیا ممکن است زمانى به سوریه برگردید. عمر جواب داد «نه، تا زمانى که بشار اسد در قدرت باشد هرگز.» در واقع دلیلى براى بازگشت وجود ندارد: خانهى آنها که در جنگ به تلى از خاک تبدیل شده و اعضاى خانواده آنها هم که در اطراف دنیا پراکنده شدهاند. نور با اندوه فراوان گفت «ما هیچچیزى آنجا نداریم، پدر من هجده سال در عربستان کار کرد تا پول آن خانه را بدهد و حالا هیچ نشانى از آن باقى نیست.»
نادین گفت «باید ببینیم که آیا واقعاً تغییراتى رخ مىدهد، آیا واقعاً بىعدالتى از بین خواهد رفت، بدون عدالت نمىتوانید زندگى کنید.»
برگردان: وفا ستوده نیا
لیدیا ویلسون پژوهشگر «مرکز حل منازعات بغرنج» در دانشگاه آکسفورد و پژوهشگر ارشد «مؤسسهی رالف بانچ برای مطالعات بینالمللی» در سیتی یونیورسیتی در نیویورک است. او سرگرم نگارش کتابی دربارهی افراطگرایی خشونتآمیز با عنوان «ابتذال ترور» است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Lydia Wilson, ‘Among Syria’s Exiles in Jordan’, The New York Review of Books, 8 January 2020.