چرا شکنجه مؤثر نیست؟
چرا شکنجه مؤثر نیست: بازجویی از دیدگاه دانش عصبشناسی، نویسنده: شِین اُمارا، انتشارات دانشگاه هاروارد، 2015.
در ماه ژوئیه، انجمن روانشناسی آمریکا- پس از سالها انکار واقعیت- با صدور بیانیهای از همدستی با دولت آمریکا در شکنجه، یا به قول خود، "بازجویی پیشرفته"ی بازداشتشدگان عذرخواهی کرد.[1] در آن زمان، کتاب شِین اُمارا زیرِ چاپ بود و امکان اشاره به این خبر در آن وجود نداشت. بسیاری از اعضای ارشد این انجمن، از جمله مدیر واحدِ اخلاق، استعفا کردند و رئیس پیشین آن، سردبیر نشریهی اخلاق و رفتار، هم زیر فشار است تا استعفا دهد. این انجمن از رفتار غیراخلاقی عذرخواهی کرده و از مؤثر بودن یا نبودن محرومیت حسّی، تنقیه، القاء حس خفگی در آب، تحقیر جنسی و دیگر شیوههای سازمان سیا در بازجویی از زندانیان محبوس در شبکهی جهانی اردوگاههای مخفی این سازمان سخن نگفته است.
اُمارا، استاد تحقیقات تجربی دربارهی مغز در ترینیتی کالج در دابلین، به جنبههای اخلاقی شکنجه نمیپردازد بلکه میخواهد دریابد که آیا چنین شیوههایی مؤثر است یا نه. به عبارت دیگر، او میخواهد بفهمد که آیا بازجویان با استفاده از این روشها به اطلاعاتی حیاتی دست مییابند که دسترسی به آن از دیگر راهها ناممکن است یا نه. علاوه بر کسب اطلاعات، از دیگر دلایل شکنجه میتوان به مجازات، انتقام، خشم و دیگرآزاری اشاره کرد. در سال 2003، گروهی از سربازان بریتانیایی، با اجازهی افسران ارشد خود و یک پزشک، بها موسی، مسئول پذیرش هتلی در بصره را شکنجه دادند و کشتند. گفته شد که آنها از قتل شش پلیس نظامی به دست گروهی از مردم خشمگین بودند. دادگاه نظامی تنها یک سرجوخه را به علت رفتار غیرانسانی مجرم شناخت و بقیهی سربازان را تبرئه کرد. اما اُمارا نمیخواهد به دلایل شکنجه بپردازد.
آیا شکنجه مؤثر است؟ اُمارا عمدتاً شیوههای شکنجهای را بررسی میکند که در دو منبع به آنها اشاره شده: "یادداشتهایی دربارهی شکنجه"، که به روشهای بازجویی سازمان سیا میپردازد و در سال 2009 به دستور اُباما، رئیس جمهور آمریکا، انتشار یافت؛ و کتاب ایان کُبِین با عنوان بریتانیای بیرحم: تاریخ سرّی شکنجه که در سال 2012 منتشر شد و شیوههای شکنجهی اعضای ارتش جمهوریخواه ایرلند در زندانهای بریتانیا را شرح میدهد. پاسخ اُمارا، در 8 فصل و حدود 300 صفحه، ساده است و عنوان کتاب گویای آن است. شکنجه نه تنها مؤثر نیست بلکه به سلامت روانی شکنجهگران هم آسیب میرساند.
در واقع، بیرون کشیدن اطلاعاتِ صحیح از قربانیِ بیمیل بسیار دشوار است. همان طور که اُمارا با بررسی شواهد میگوید، بازجو حتی نمیتواند تشخیص دهد که زندانی دروغ میگوید یا نه؛ نمیتوان به دروغسنجِ کلاسیک اعتماد کرد زیرا این دستگاه بر این فرض استوار است که دروغگو در بازجویی عرق میکند. سنجش مستقیم علائم مغزی، با نوار مغزی یا "اِم آر آی"، هم جز در شرایط کاملاً کنترل شدهی آزمایشگاهی مفید نیست. عجیب است که اُمارا در این مرورِ جامع به ادعای پُر سر و صدای پُل اِکمَنِ روانشناس اشاره نمیکند. اِکمَن بر اساس تحلیل چارلز داروین از بیان عواطف مدعی بود که هنگام دروغگویی، ماهیچههای صورت به طور ظریفی تکان میخورد. اما این روش هم، که اف بی آی آن را به کار برده، معتبر نیست.
پس از اشاره به مشکلات ارزیابی صحت و سقمِ اطلاعات، اُمارا تکتکِ روشهای عمدهی شکنجهی مندرج در "یادداشتهایی دربارهی شکنجه" و کتاب کُبِین را بررسی میکند: فشار روحی، درد، القاء حس خفگی در آب، حرارت دادن، گرسنه و بیخواب نگه داشتن. او میخواهد ببیند که چه قدر احتمال دارد که فرد شکنجه شده اطلاعات سرّی واقعی را افشا کند. وی به عنوان عصبشناس، با نگاهی به آثار پژوهشی به تأثیر هر یک از این روشها بر مغز و فیزیولوژی بدن میپردازد. این بخش چنان مشروح است که خواننده احساس میکند که شکنجه بهانهای بوده تا اُمارا کتابی درسی برای دانشجویان عصبشناسی بنویسد.
پاسخ کوتاه او این است که هیچ یک از این روشها مؤثر نیست؛ این شیوهها زندانی را ضعیف، گیج و آشفته میکند اما مفید نیست. اُمارا با نقل قولی از ناپلئون بُناپارت در سال 1798 نشان میدهد که او مدتها پیش از پیدایش دانش عصبشناسی به بیهودگی شکنجه پی برده بوده و میدانسته که فرد شکنجه شده میخواهد رضایت شکنجهگر را جلب کند و بنابراین تنها سخنانی را بر زبان میراند که بابِ میل شکنجهگر است.
چند سال قبل، یکی از برنامههای هزارتوی اخلاقیِ شبکۀ 4 رادیو بیبیسی به ممنوعیت اخلاقی و قانونیِ شکنجه اختصاص داشت و در آن مسئلهی آشنای "بمبِ ساعتی" مطرح شد: اگر زندانی بداند که بمب کجا است و از افشای محل آن خودداری کند، انفجار بمب تلفات و خسارتهای فراوانی به جا خواهد گذاشت. آیا در این صورت مجاز نیستیم که به هر طریقِ ممکن زندانی را به ارائهی اطلاعات واداریم؟ به نظر برخی از شرکتکنندگان در این برنامه، پاسخ به این پرسش، آسان بود؛ به عقیدهی آنها، فایدهگرایی بر اخلاق اولویت داشت. اُمارا در این کتاب از منظری عملگرایانه به این پرسش، پاسخ میدهد و به بحث اخلاقی نمیپردازد. شواهد نشان میدهد که بیرون کشیدن اطلاعات از زندانیِ بیمیل، مستلزم روزها و ماهها شکنجه است. تا آن وقت، حتماً بمب منفجر شده است.
اُمارا سپس به این مسئله میپردازد که چرا شکنجهگر شکنجه میکند. متأسفانه اکثر شکنجهگران افرادی معمولیاند و نه غیرعادی. آزمایشهای روانشناسان نشان داده که داوطلبین شرکتکننده در این آزمایشها به آمریت و اقتدارِ روانشناس گردن مینهند و دیگر داوطلبین شرکتکننده را صرفاً به علت ارائهی پاسخهای نادرست با شوک الکتریکیِ ظاهراً خطرناک تنبیه میکنند. من همیشه به صحتِ آزمایشهای مشهور استَنلی میلگرام در دههی 1960 تردید داشتم. به عبارت دیگر، فکر میکردم که داوطلبین میدانند که شوکها واقعی نیست و همه چیز صرفاً نوعی آزمایش است و کسی آسیب نخواهد دید. اما پس از تکرار این آزمایش به شکلهای گوناگون در کشورهای مختلف و دستیابی به نتایج مشابه، خوشبینیام از بین رفت و تسلیم یافتهها شدم. حالا به خوبی میدانیم که، در شرایط استثنائی، در اردوگاههای آلمان نازی یا زندانهای آمریکا در افغانستان، افراد عادی ممکن است مرتکب شنیعترین جنایتها علیه دیگران شوند. علت این امر را گاهی "دیگرسازی" یا انسانیتزدایی از قربانیان میخوانند: یهودیان و اسلاوها انگلاند؛ عراقیها و افغانها "عمامهبهسر"اند.
سرانجام، اُمارا میپرسد چرا به جای شکنجه کردن حرف نزنیم؟ برای مثال، میتوان به "محاکمههای نمایشی" در اتحاد جماهیر شوروی در دههی 1930 اشاره کرد. در این دادگاهها بلشویکهای کهنهکاری که دهها سال همرزمِ لنین و استالین بودند به جرمهای عجیب و غریبی همچون خرابکاری و جاسوسی برای بریتانیا اعتراف کردند. چرا این کمونیستهای متعهد ظاهراً به میل خود به چنین جرمهای موهومی اقرار کردند؟ آنها میدانستند که بیتردید محکوم خواهند شد. آرتور کُستلِر در رمان ظلمتِ نیمروز توصیف بینظیری از این روند ارائه داده است. اُمارا هم به این کتاب به طور گذرا اشاره میکند. این اعترافها معلول دو امر بود: گفتگوهای طولانی با بازجویان کاگب و بیخوابی.
به رغم این شواهد، متأسفانه به نظر میرسد که شکنجه در این عصرِ خشونتبار از بین نخواهد رفت. اما اگر هدف شکنجهگران کسب اطلاعات است باید کتاب اُمارا را بخوانند و روشهای ملایمتری را برگزینند. بازجویان سیا و دیگر شکنجهگران این کتاب را بخوانید و از آن پند گیرید! دانش عصبشناسی نشان میدهد که روشهایتان مؤثر نیست.
[1] آنچه میخوانید برگردان و بازنویسی گزیدههایی از مقالهی زیر است:
Steven Rose, Why Torture Doesn’t Work: The Neuroscience of Interrogation, Times Higher Education, 26 November 2015, https://www.timeshighereducation.com/books/review-why-torture-doesnt-work-shane-omara-harvard-university-press
استیون رُز استاد بازنشستهی زیستشناسی و زیستعصبشناسیِ دانشگاه آزاد بریتانیا و از بنیانگذاران انجمنِ دانشِ عصبشناسی بریتانیا است. از آثار او میتوان به ژنها، سلولها و مغزها: وعدههای پرُمتهای زیستشناسیِ جدید اشاره کرد.