انقلابی که با دو ترانه آغاز شد
پنجاه سال قبل، زنجیرهای از رویدادهای استثنائی که با پخش دو ترانه از شبکههای رادیویی آغاز شد، به سقوط نظام دیکتاتوری در پرتغال انجامید.
مردم در خیابانهای لیسبون پس از «انقلاب میخک»، ۲۵ آوریل ۱۹۷۴. عکس: ژان-کلود فرانکولون/گاما-رافو/گتی ایمجز
ترانهی پرتغالیای که در ۶ آوریل ۱۹۷۴ در مرحلهی نهاییِ مسابقهی آواز یوروویژن اجرا شد هیچ موفقیتی کسب نکرد.
در آن شب، ترانهی «بعد از آن خداحافظی»، با اجرای پائولو دِ کاروایو، و شعر ژوزه نیزا، به زحمت سه امتیاز کسب کرد و به طور مشترک با ترانههای نروژی، آلمانی و سوئیسی در قعر جدول قرار گرفت. تنها چیزی که اندکی از سنگینیِ بارِ این شکست کاست این واقعیت بود که در آن سال گروه سوئدیِ «آبا» با ترانهی دلنشینِ «واترلو» تاج پیروزی را بر سر نهادند.
هرچند آثار دِ کاروایو همچون رقبای شناختهشدهتر سوئدیاش به جدول آهنگهای پرفروش راه نیافت اما ترانهی «بعد از آن خداحافظی» میراثِ متفاوتی از خود بر جا گذاشت ــ تنها چند هفتهی بعد، این ترانه مسیر تاریخ را تغییر داد.
در سال ۱۹۷۴، بحران در نیروهای نظامیِ پرتغال به اوج رسیده بود. پرتغال سیزدهمین سالِ جنگی استعماری در سه نقطهی آفریقا را سپری میکرد، و رژیم ناسیونالیستِ افراطیِ خودکامهی «استادو نوو» (حکومت نوین) مجبور شده بود که برای حفظ سلطهی خود نیروهای زیادی را به آفریقا اعزام کند. هرچه میگذشت وضعیت متزلزلتر میشد.
با ادامهی جنگ، تلاش شدید ارتش پرتغال برای اعزام تعداد بیشتری از درجهداران به جبهههای نبرد با واکنش منفیِ افسران ستادیِ زیردستی روبهرو شد که به مخالفتی سازمانیافته برخاستند.
این مخالفتِ سازمانیافتهی داخلی به سرعت به نیروی سیاسیِ کارکُشته و منسجمی تبدیل شد که به «جنبش نیروهای مسلح» شهرت یافت. شمار زیادی از این افسران با یکدیگر همعقیده بودند که جنگ باید پایان یابد ــ هدفی که تنها راه دستیابی به آن از دنیای سیاست میگذشت.
علاوه بر این، آنها باید نیروهای مسلحِ پرتغال را به اطاعت از ارادهی مردم وامیداشتند، امری که مستلزم گذار به دموکراسی بود. وقتی آوریل فرا رسید، این درجهداران برنامههایی برای سرنگون کردن حکومت تدارک دیده بودند که مسئولیتِ هماهنگ کردنِ آنها را سرگرد اتللو سارایوا دِ کاروایو بر عهده داشت.
در آن زمان، کارلوس آلمادا کونترِیراس، افسر رابط این جنبش در نیروی دریایی، در مرکز ارتباطات نیروی دریایی خدمت میکرد. این مرکز در وزارتخانهی نیروی دریایی، واقع در اطراف «میدان کومرسِ» لیسبون و مُشرف به رودخانهی تاگوس، قرار داشت. کاروایو وظیفهی حل مشکلی را بر عهدهی او گذاشته بود.
«این برنامهی عملیات است، که با دست، یا حتی گاه شفاهی، ]بین اعضای جنبش[ توزیع شده است ــ اما باید، کمی پیش از آغاز عملیات، به همه در سراسر کشور خبر بدهیم که "این برنامه به زودی شروع میشود... انصرافی در کار نیست."»
پائولو دِ کاروایو در حال اجرای ترانهی «بعد از آن خداحافظی» در مسابقهی آواز یوروویژن در سال ۱۹۷۴. عکس: شاترستاک
پنجاه سال بعد، کونتریراس میگوید که مشکل این بود که باید «پیامی به سراسر کشور میفرستادند تا آغاز عملیات را تأیید کنند.»
او میافزاید: «سامانههای ارتباطیِ سه شاخهی نیروهای مسلح ــ نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی ــ با یکدیگر مرتبط نبود، و بنابراین نمیتوانستیم از آنها استفاده کنیم. در آن لحظه بود که به یاد چیزی افتادم که در کتابی خوانده بودم.»
در سفری به اسپانیا، نسخهای از کتاب سفید دربارهی تغییر دولت در شیلی، را به کونتریراس اهدا کرده بودند. این کتاب، که توسط اگوستو پینوشه گردآوری شده بود، ماجرای کودتای نظامیِ جدید در شیلی را شرح میداد. در این کتاب به سامانهی هشدار نظامیای اشاره میشد که بر اساس توافق قبلی، مجموعهای از ترانههای عامهپسند را از طریق ایستگاههای رادیوییِ غیرنظامی پخش کرده بود.
اگر اعضای جنبش میتوانستند یکی از شبکههای رادیوییِ سراسریِ پرتغال را متقاعد کنند که در زمانِ از پیش تعیینشدهای ترانهی خاصی را پخش کند، همین میتوانست علامت آغاز عملیات باشد.
اما کدام شبکه و کدام ترانه؟ کاروایو سرجوخهای را میشناخت که در جنگ زیر دستِ او خدمت کرده بود و حالا یکی از گویندگان شبکهی «الاِیبی»[1] بود.
کونتریراس هم با روزنامهنگاری به نام آلوارو گوئِرا آشنا شده بود که با ایستگاه کاتولیک «رادیو رنسانس» و تهیهکنندگان برنامهی شبانگاهیِ مترقیِ «لیمیت» تماس داشت.
دسترسی به دو ایستگاه رادیویی خوب بود، بهویژه چون پس از مدت کوتاهی معلوم شد که «الایبی» فقط منطقهی لیسبونِ بزرگ را پوشش میدهد. این ایستگاه میتوانست علامت آغاز عملیات در پایتخت را ارسال کند، و «رادیو رنسانس» هم میتوانست بقیهی کشور را باخبر سازد. در مورد ترانهها، رهبرانِ جنبش با یکدیگر همعقیده بودند ــ آنها به دنبال ترانههایی نمادین بودند که گویای دیدگاهشان دربارهی پرتغال باشد.
اهالی یکی از محلههای کارگریِ لیسبون پس از کودتای منتهی به سقوط دیکتاتوری در آوریل ۱۹۷۴. عکس: آژانسفرانسپرس/گتی ایمجز
از مدتها قبل نوعی سنتِ موسیقیِ «مداخلهجویانه» در میان مخالفانِ دیکتاتوریِ سرکوبگرِ پرتغال وجود داشت که ژوزه «زِکا» آفونسو، خوانندهی ترانههای محلی، یکی از نمایندگانِ آن بود.
آفونسو، که با گروههای چپگرای انقلابیِ زیرزمینی ارتباط داشت، ترانههای اعتراضیِ تند و تیزِ پرشماری خوانده بود که بسیاری از آنها توسط دستگاه سانسورِ دولتی ممنوع شده بود. مخالفتِ او با دیکتاتوری به قیمت از دست دادن شغل معلمیاش در اواخر دههی ۱۹۶۰ تمام شده و خودش هم بارها به علت فعالیتهایش به زندان افتاده بود. ترانههای آفونسو در میان سربازان و افسرانِ درگیرِ جنگ در آفریقا به شدت محبوب بود و آنها این اشعار را دستمایهی انتقاد از بیکفایتیِ مقاماتِ مافوق میکردند.
در ابتدا، اعضای جنبش ترانهی «پنج نفرِ دیگر را هم با ما همراه کن» را برگزیده بودند ــ اما مشکل از همینجا آغاز شد. دستگاه سانسور دولتی پخش این ترانهی آفونسو را ممنوع کرده بود. افزون بر این، رابطِ جنبش در شبکهی رادیوییِ «الایبی» نگران پخش هرگونه ترانهی اعتراضی بود ــ چنین کاری ممکن بود که بیش از حد جلب توجه کند.
در حالی که چیزی به زمانِ از پیش تعیینشدهی کودتا نمانده بود، کاروایو پیشنهاد کرد که گویندهی رادیو ترانهی دیگری را انتخاب کند ــ «چیزی معمولی» که مایهی تعجب و حیرت نشود. گویندهی رادیو ترانهی «بعد از آن خداحافظی» را برگزید.
این ترانه از نظر سیاسی مناقشهانگیز نبود اما ترانهسرایش، نیزا، فعالی سوسیالیست بود که صفحاتِ موسیقیِ آفونسو برای شرکت «اورفه» را تولید کرده بود. از طرف دیگر، «رادیو رنسانس» میتوانست عواقب پخش ترانهی کمی تند و تیزتری را تحمل کند ــ سرانجام افسرانِ ارتش بر سرِ ترانهی «گراندولا، ای شهرِ سوخته در زیر آفتاب» توافق کردند ــ یکی از آثار آفونسو که در فهرست ترانههای ممنوع قرار نداشت اما با این حال از آزادی، مبارزه و همبستگی سخن میگفت.
با وجود این، با توجه به اینکه قرار بود کسی تا آخرین لحظه از این توطئه آگاه نشود، رابطینِ جنبش در برنامهی «لیمیت» مجبور شدند که به سرعت دکلمهی بیتِ اول را بهعنوان مقدمه ضبط کنند، تا بتوانند آن را به شکلی ظاهرفریب در بخش شعرِ برنامه بگنجانند.
در ساعت ۱۰:۵۵ دقیقهی شبِ ۲۴ آوریل ۱۹۷۴، صدای ژوآئو پائولو دینیز، که پائولو د کاروایو و ترانهی «بعد از آن خداحافظی» را معرفی میکرد، در لیسبون و حومهاش پیچید. هرچند کونترِیراس، رابط جنبش در نیروی دریایی، ظاهراً در محدودهی تحت پوشش این ایستگاه رادیویی بود اما چیزی از رادیوی خود نشنید ــ یکی از همکارانِ درجهدارش در مرکز شهر مجبور شد به او تلفن بزند تا پخش ترانه را تأیید کند.
پس از آن کونتریراس به گوئرای روزنامهنگار چراغِ سبز نشان داد تا با اتوموبیل مسافت کوتاهی را طی کند و به «رادیو رنسانس» برود و از پخش ترانهی «گراندولا، شهرِ من» اطمینان حاصل کند. نزدیک بود که همکار صدابردارِ گوئرا، ژوآئو پائولو کوئِلو، که از ماجرا خبر نداشت کل نقشه را نقشبرآب کند و یک نوار تبلیغاتِ بازرگانی را به جای «گراندولا، شهر من» پخش کند.
مانوئل توماس، تنها شخصِ دیگری در اتاق که از توطئه کاملاً آگاه بود، دستِ صدابردار را هل داد و او را مجبور کرد که نوار را عوض کند ــ درست به موقع.
در ساعت ۱۲:۲۰ دقیقهی بامداد ۲۵ آوریل ۱۹۷۴، ترانهی «گراندولا، شهر من» در سراسر پرتغال پخش شد و به این ترتیب «جنبش نیروهای مسلح» هر دو پیامِ خود را ارسال کرد. در سراسر کشور، عملیات نظامیِ هماهنگشده به سرعت نیروهای دولتی را از پا درآورد و در نهایت به محاصره و تسلیمِ مارسِلو کائِتانو، نخست وزیرِ وقت، در مرکز لیسبون انجامید.
وقتی اعضای جنبش با اشغال ایستگاههای رادیویی اهدافِ خود را اعلام کردند، تعداد زیادی از غیرنظامیان به طور خودجوش در حمایت از درجهداران به خیابانها سرازیر شدند.
کمتر از ۲۴ ساعت پس از پخش اولین پیام از رادیو، قدیمیترین نظام دیکتاتوری در اروپا سقوط کرده و گذار پرتغال به دموکراسی آغاز شده بود. این رویداد به «انقلاب میخک» شهرت یافت زیرا مردمی که به خیابانها سرازیر شده بودند به طور خودجوش به سربازان گل هدیه میدادند.
هر دو ترانهی «بعد از آن خداحافظی» و «گراندولا، شهر من» برای همیشه در تاریخِ پرتغال ثبت شدند. چنین امری برای پدیدآورندگانِ این دو ترانه، که هرگز تصور نمیکردند آثارشان چنین ماندگار شود، بسیار دلنشین بود.
وقتی مسابقهی آواز یوروویژنِ سال ۱۹۷۵ آغاز شد پرتغال کشور بسیار متفاوتی بود ــ بساط امپراتوریِ استعماریاش برچیده شده بود، چکمهی فاشیسم دیگر گلوی مردم را نمیفشرد و خیابانها سرشار از شور و حرارتِ انقلابی بود.
ترانهی ارسالیِ پرتغال به رقابتهای آن سال در خورِ کشوری بود که به تازگی نظام دیکتاتوریِ بیرحمی را سرنگون کرده بود و مردمش داشتند در دنیایی جدید جایگاهی برای خود پیدا میکردند. عنوان این ترانه «سپیدهدم» و خوانندهاش دوارته مِندِس، یکی از همان افسرانِ انقلاب آوریل بود که با سربلندی گل میخکی را در جیبِ بالای کتش نهاده بود.
«سپیدهدم» ترانهای دربارهی پیروزیِ نهاییِ موسیقی و نور بر ظلمت بود، ترانهای که در مسابقهی آواز یوروویژن شانزده امتیاز کسب کرد و در رتبهی شانزدهم قرار گرفت.
برگردان: عرفان ثابتی
الکس فرناندز مدیر تولید و نورپرداز تئاتر و نویسندهی کتاب انقلاب میخک: روزی که دیکتاتوریِ پرتقال سقوط کرد است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Alex Fernandes, ‘How Portugal’s 1974 Eurovision entry toppled the country’s fascist regime’, The Guardian, 21 April 2024.
[1] Lisbon Associated Broadcasters