اخیراً گالری Ag در تهران نمایشگاهی از عکسهای محسن یزدیپور را برگزار کرد و کتاب او منظری برای ندیدن رونمایی شد. محسن یزدیپور دانشآموختهی کارشناسی ارشد عکاسی از دانشگاه هنر تهران است و بارها در داخل و خارج از ایران عکسهایش را به نمایش گذاشته است. او در«منظری برای ندیدن» به ثبت پارههایی از تهران پرداخته است. تهران به دید او شهری است نه برای قدم زدن و خاطرهسازی و مجال، که برای گذر از سر تعجیل و برای ندیدن.
عکاسی فمینیستی روندی بود که در دههی هفتاد میلادی، از آگاهی متقابل حرکتهای فمینیستی و هنر عکاسی، در اروپا و آمریکا پیدا شد و رشد کرد. در آن سالها عکاسهای زیادی، بهخصوص زنان عکاس، متوجه مباحث فمینیستی شده بودند، و فمینیستها کاربرد مؤثر عکاسی را برای طرح افکار و اعتراضهای خود کشف کرده بودند.
«هدف من از نوشتن این کتاب این بود که غذاهای ایرانی رو به اینور دنیا بشناسونم و زیباییهای ایران، مردم ایران، فرهنگ و غذای ایران رو اونجور که واقعاً هست نشون بدم، نه آنجور که اینجا توی رسانهها نشون میدن. میخواستم عشقم به غذای ایرانی، به کشورم، و به مردمم رو با بقیه در میون بگذارم.»
در نوامبر ۱۹۰۶، ویلفرید مالِسون، افسر ادارهی اطلاعات ارتش بریتانیا، برای جمعآوری اطلاعات از سیملا در هند رهسپار خلیج فارس و منطقهای شد که مقامهای بریتانیایی «عربستان تُرکی» میخواندند (جنوب عراق کنونی، که در آن زمان بخشی از امپراتوری عثمانی بود.) در آن وقت بریتانیا قدرت امپریالیستی حاکم بر خلیج فارس بود و میخواست بفهمد در مناطق شمالی خلیج فارس که تحت سلطهی عثمانیها بود، چه خبر است. گزارش مالسون دربارهی این سفرتصویر جذابی از این منطقه در آن زمان ارائه میدهد.
چهل و یک آلبوم از حیات مردی به جا مانده که اسمش در تاریخ هنر ثبت نخواهد شد مثل اغلب آدمهای دیگر، درحالی که ماحصل تلاش هنرمندانِ ماندگار در تاریخ هنر و آدمهایی از جنس هلموت هرتزوگ، یک مفهوم است: «من می خواهم زنده بمانم.»
میلیونها هندی هر روز در قطارهای کهنه و فرسوده از شهری به شهری میروند و ساعتها و گاهی روزها در ایستگاهها منتظر میمانند یا کف کوپههای پر ازدحام مینشینند. از خودم میپرسیدم چرا این همه مسافر هندی در این وضعیت طاقتفرسا آرام و ساکتاند و اعتراضی نمیکنند. در طول سفر با قطار شروع کردم به عکاسی و پیدا کردن پاسخ این سؤال.