فصلهای کوتاه کتاب پروکتور به اثرات منفیای اختصاص دارد که با فعالیت انقلابی عجین است، مانند سودازدگی، نوستالژی، افسردگی، فرسودگی، ناخشنودی و ماتم.
ظاهراً احساس نوستالژی تجربهای رایج است: پژوهشی در سال ۲۰۰۶ نشان داد که بیش از سه چهارم از شرکتکنندگان حداقل یک بار در هفته حس نوستالژی را تجربه میکنند.
۲۵ آوریل، روز پیروزیِ «انقلاب میخکها» را امسال در پرتغال، به مناسبت پنجاهمین سالگردش، باشکوهتر جشن گرفتند. این انقلاب در واقع کودتایی نظامی بود، اما بیخشونت و بیخونریزی که به ۴۸ سال دیکتاتوری پایان داد.
این که به نظرِ ما ارزش اصلیِ زمان گذشته، «سادگی» است نشان میدهد که نوستالژی به دنبال برآورده کردن چه نیازی است. میخواهم بگویم آنچه واقعاً در خیالپردازیهای پرحسرتمان به دنبالش هستیم سکون گذشته است.
اینکه گذشته را مایهی شرم و عذاب وجدان بدانیم یا مایهی تسلی و حسرت، همیشه به استنباط ما از گذشته و عزم و ارادهی ما در این کار بستگی دارد، لااقل به این علت که آنچه امروز هویت گروهی خوانده میشود در اصل چیزی نیست جز مجموعهای از استنباطها از گذشته، همراه با مقداری مناسک و آداب و رسوم و داستان.
همانطور که پروست به خوبی دریافته بود، هر مرجع حس نوستالژیک ــ خواه بو باشد و خواه بخشی از یک آهنگ ــ جهانی را در درون ما زنده میکند که سرشار از جزئیات فراوان است. این تکهی کوچک نمایندهی کلیت جهانی از دست رفته است: شخصیتهای ساکن آن، باورهایی رایج و احساسات غالب در آن.