در هر نگاه مادیگرایانهای به مقولهی خودآگاهی، مسئلهی آزادیِ اراده مشکلی حیاتی محسوب میشود. یک آدم مدرن و روشنفکر تمایل دارد که بپندارد مفهوم استعاری و غیرمادی روح فناناپذیر را کنار نهاده و در ازای آن به درکی علمی و دقیق از خودآگاهی و خودیت نائل آمده است، خودیتی که متشکل از میلیاردها نورون در مغز همراه با چند تریلیون سیناپسهای آن و مجموعهای از فرایندهای الکتریکی و شیمیایی است.
«بارها در سفر به شهرهای مختلف ایران، وقتی میفهمیدند من عرب هستم، تعجب میکردند و میگفتند از کجا آمدهای؟ مگر ایران هم عرب دارد؟» آمنه هانی، زن عربی که مددکار اجتماعی بهزیستی اهواز بوده، تنها کسی نیست که بارها در برابر چنین سؤالهایی توضیح داده که شماری از مردم ایران، عرب هستند و تعجب کرده که دیگران چیزی دربارهی مردم عرب هموطنشان نمیدانند.
عصر ما عصر فرمانروایی «انسانهای قدرتمند» است: رهبرانی که تصور میکنند برای این انتخاب شدهاند که ارادهی مردم را به کرسی بنشانند. وای به حال کسی یا چیزی که سر راه آنها بایستد، چه اپوزیسیون سیاسی باشد، چه دادگاه، رسانه یا مردمان دلیر. در حالی که این نگهبانانِ آزادی دیو و دد خوانده، نادیده انگاشته و نابود میشوند، گروههای آسیبپذیر، مثل پناهجویان، مهاجران، اقلیتها و کسانی که در فقر دست و پا میزنند، ضربهی کاری را میخورند.
آنچه رهبران اروپایی از آن سخن میگویند اقتصادهای ملی، نظامهای بهداشت عمومی ملی، و نظامهای آموزشی ملی است. بااینهمه، در مقابل ناسیونالیسم تفرقهافکنانهی رهبرانی که سودای فاشیسم را در سر دارند، خطابههای ناسیونالیستی مرکل و مکرون دربارهی بحران بر مراقبت، رعایت و همبستگی تأکید کردهاند.
از آلمان تا نیوزیلند و از دانمارک تا تایوان، زنان با اعتماد به نفس بحران ویروس کرونا را مدیریت کردهاند. البته بسیاری از کشورهایی هم که رهبران مرد دارند ــ ویتنام، جمهوری چک، یونان، استرالیا ــ عملکرد موفقیتآمیزی داشتهاند. اما رهبران زن به ندرت عملکرد بدی داشتهاند.
آیا ایدهی ایران بزرگ فقط همین است که افغانستان و تاجیکستان را بنا به دلایل تاریخی ــ با برداشتهای غلط ــ متعلق به ایران بدانیم؟ همین کافی است؟ یا اینکه قرار است ایران بزرگ جایی باشد که در آن همهی افراد با حفظ هویت و فرهنگ و زبانهای محلی خودشان به شکلی یکسان و برابر با هم تعامل داشته باشند.