آیا شبها تاریخی برای گفتن دارند؟ اگر تاریخ شبهای طبقهی کارگر نوشته شود، چه شکلی خواهد داشت؟ این پرسشی است که مرا به پژوهش دربارهی زندگی کارگران فقیر در قرن نوزدهم در هندِ تحت استعمار مشتاق کرد. میخواستم بدانم کارگران فقیری که در کارخانههای تولید پارچههای پنبهای در بمبئی روزانه ۱۳ تا ۱۴ ساعت کار میکردند، شبها چه میکردند. آیا آنها فوراً به بستر میرفتند یا با دوستان خود معاشرت میکردند و در خیابانهای شهر به گشت و گذار میپرداختند؟
هویت ملی چیست؟ ایرانی بودن چه مؤلفههایی دارد؟ و چه نسبتی با ناسیونالیسم ایرانی میتواند برقرار کند؟ در سلسله گفتگوهایی دربارهی آیندهی ایران، این پرسشها را این بار با حسن یوسفی اشکوری، دینپژوه و نمایندهی سابق مجلس در ایران، در میان گذاشتهایم.
«اسمش زهراست. پایاننامهی نصف دانشجوهای دکترای علوم انسانی و هنر تهران رو خودش یه تنه نوشته. بهش بگو شماره رو از اسماعیل گرفتی؛ بهت تخفیف میده....» وقتی برای پرسوجو دربارهی فروش رسالهها و پایاننامههای دانشگاهی به میدان انقلاب رفتم زهرا را پیدا کردم. پرسیدم چه آرزویی؟ گفت رؤیایش تحصیل دکترا در یک دانشگاه آلمانی است. گفتم وقتی رسالهها و پژوهشهای او باعث شده دهها دانشجوی ایرانی در دانشگاههای اروپایی پذیرفته شوند، چرا برای خودش کاری نمیکند؟
حالا نه جهانی که اطلاعات از آن خبر میدهد بلکه خودِ اطلاعات به محلِ اصلیِ «امرِ ناشناخته» تبدیل شده است. اکنون به نظر میرسد که خودِ اطلاعات بیش از حد گسترده، مرموز و مهارنشدنی است. برای عامهی مردم، اطلاعات انبوهی که با آن روبرویند، گیجکنندهتر، ناخوشایندتر و تهدیدآمیزتر از معدود «اسرارِ» باقیماندهی «جهان» است، اسراری که تنها گروه کوچکی از معتادان به علم و تعداد انگشتشماری از مدعیان جایزهی نوبل به آن علاقه دارند.
در دنیای ناپایدارِ ما که مبتنی بر تغییرِ آنی و نامنظم است، اهداف غاییِ تعلیم و تربیتِ سنتی نظیر عادتهای ثابت، چارچوبهای شناختیِ محکم و اولویتهای ارزشی پایدار، عیب و نقص به شمار میروند. دستکم، تلقّی بازارِ دانش از آنها چنین است، بازاری که وفاداری، پیوندهای ناگسستنی و تعهداتِ بلندمدت را مطرود و منفور میشمارد: اینها موانعیاند که باید از سرِ راه برداشت.
یادگیری و تعلیم و تربیت به قامتِ دنیایی پایدار دوخته شده بود، دنیایی که امید میرفت که پایدار بماند و قرار بود که پایدارتر شود. در چنین جهانی، حافظه چیزِ ارزشمندی به شمار میرفت، و هر چه قویتر و پایدارتر بود، باارزشتر محسوب میشد. امروز چنین حافظهی قوی و پایداری از جهاتِ بسیاری بالقوه مایهی ناتوانی، از جهاتِ بسیار دیگری گمراهکننده، و از اکثر جهات بیفایده است.