چرا کسانی که خود قربانیان چارچوبهای تعریف شدهی حاکم هستند تبدیل به ضابطان مجازات برای متخلفین میشوند؟ این قوانین را چه کسی وضع میکند؟ چه کسی این اصول بنیادین را تعریف و روشهای پاسداری از آن را تبیین کرده است؟ آیا همراهی با ایشان صرفاً به دلیل تنیدگی باورها و ارزشهاست؟
تیموتی سی مارشل، روانشناس بالینی و مدیر «مرکز نوآوریهای سلامتی اسکورتون» در دانشگاه کورنِل بیش از ۳۵ سال که در مورد خشونت جنسی کار کرده است. او معتقد است که قربانیان تعرض جنسی غالباً میترسند که دیگران حرفشان را باور نکنند یا انگشت اتهام را به سویشان نشانه بروند.
عشق آتشین به ندرت ممکن است که دوام پیدا کند و معمولاً، به مرور زمان، جای خود را به مهرورزیِ مصلحتاندیشانه میدهد و شور و شدت آن به تدریج فروکش خواهد کرد. به همین دلیل، اغلب انتظار نداریم که احساسات عاشقانهی آدمها یک عمر دوام بیاورد. اما برخی از عشاق تا پایان عمرشان عاشق یکدیگر میمانند. دلیل ماندگاری عشق آنها چیست؟
آدمهای انعطافپذیر در شیوهی نگاهشان به چالشها و در واکنش به تنشها نرمش نشان میدهند. آنها، بسته به شرایط، از یک شیوهی مواجهه به شیوهای دیگر تغییر روش میدهند. وقتی که نمیتوانند وضعیتی را تغییر دهند، آن را میپذیرند؛ از شکستها درس میگیرند؛ از احساسات خود برای برانگیختن حس همدردی و شجاعت استفاده میکنند؛ و مصیبتها را فرصتی به شمار میآورند که باید به دنبال کشف معنای آن باشند.
آیا کسی میتواند بی آن که خود شرور باشد، به اعمال شرورانه دست بزند؟ این سؤال بغرنجی است که هانا آرنت، فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی آلمانی، در سال ۱۹۶۱ به آن پرداخته است، او در آن زمان مشغول تهیهی گزارشی دربارهی محاکمهی آدولف آیشمن، مسئول هماهنگی برای انتقال دادن میلیونها یهودی به اردوگاههای مرگ و متهم به همدستی در جنایات نازیها، برای مجلهی «نیویورکر» بود.
نکتهای که اغلب به آن توجه نمیشود این است که نگرانی دربارهی «خستگی» مختص روزگار ما نیست. کسانی که تصور میکنند زندگی در گذشته سادهتر، آهستهتر، و بهتر بوده در اشتباهاند. تجربهی خستگی و نگرانی از همهگیر شدن آن در جمعیت انبوهتر، مختص زمان و مکان خاصی نیست. برعکس، خستگی و اثرات آن ذهن متفکران را از دوران باستان به خود مشغول داشته است.