اوضاع جهان رو به بهبود است یا وخامت؟
Flickr-By: Noel Y. Calingasan
اینک روشنگری: استدلال به سودِ عقل، علم، انسانباوری و پیشرفت، نویسنده: استیون پینکِر، انتشارات وایکینگ، 2018
از سال 2016، که برخی آن را واقعاً «بدترین سالِ تاریخ» میدانند، موجی از نظرهایی به راه افتاده که از چیزهایی مثل مرگ لیبرالیسم یا حتی پایان عقل و حقیقت ابراز تأسف میکنند. استیون پینکر، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد، در مخالفت با این گرایش آشکار در عصر ترامپ «استدلالی به سود عقل، علم، انسانباوری و پیشرفت» ارائه داده است. اینک روشنگری بیش از آن که بیانیهای معطوف به برانگیختن شهروندان به انجام کاری باشد رسالهی بلندی است که میخواهد به طور تجربی نشان دهد که بشر چقدر ترقی کرده است، و این که اوضاع بیتردید از این هم بهتر خواهد شد. همچون دیگر آثار پرفروش پینکر، این حملهی همهجانبه به بدبینی فرهنگی، سرشار از دادههای شگفتانگیز و حکایتهای سرگرمکننده است. اما، عجیب آن که، بعضی از دعاوی اصلی این کتاب در واقع همان آرمان «جنبش روشنگری» را که پینکر متعهد به دفاع از آن است، تضعیف میکنند.
پینکر 15 معیار مختلف رفاه بشری را مشخص میکند، و کارنامهی پیشرفت هر یک از آنها واقعاً چشمگیر به نظر میرسد. علاوه بر موضوعات بدیهی (افزایش طول عمر و بهبود سلامتی مردم) این واقعیت هم وجود دارد که از آغاز قرن بیستم، احتمال مرگ آمریکاییها بر اثر صاعقه 37 برابر کاهش یافته است (به علت بهبود پیشبینی آبوهوا، آموزش بهتر و بهبود اقدامات ایمنی). بنا به نظرسنجیها آمریکاییها بیش از هر چیز از حملات تروریستی میترسند اما پینکر با خونسردی دادههایی را ارائه میدهد که نشان میدهد احتمال مرگ یک آمریکایی بر اثر سانحهی رانندگی 3000 برابر یک حملهی تروریستی است.
پیشرفت فقط به ایمنی یا وسایل پرزرقوبرقتر محدود نمیشود: پینکر به پیمایشهایی اشاره میکند که بر اساس آنها تعصب مردم سراسر دنیا کاهش یافته و آزاداندیشتر شدهاند. اما اوضاع از این هم بهتر است: تغذیهی سالمتر، تحصیل، و دیگر مشوقهای اندیشهی تحلیلی سبب شده تا بشر در کل باهوشتر شود: بهرهی هوشی تقریباً همهجا در هر دهه حدود سه واحد افزایش یافته است.
پس چرا در ابتدای قرن بیست و یکم این همه خشم و اضطراب در غرب به چشم میخورَد؟ پینکر چند توضیح روانشناختی ارائه میدهد. انسان به طور ذاتی به نوستالژی گرایش دارد؛ زمان بر هر زخمی مرهم مینهد، و بنابراین تصویر بهتری از گذشته در یاد میماند. در عین حال، بیشتر احتمال دارد که به اخبار بد توجه کنیم؛ این امر ناشی از نوعی سوگیری است که در روانشناسی به «خطای تمرکز بر اطلاعاتِ در دسترس» شهرت دارد: هر کسی میتواند یک حملهی هولناک تروریستی یا پیروزی دونالد ترامپ را به وضوح به یاد آورد؛ آنچه رخ نداده (حملات خنثیشده و ناکامیِ بعضی پوپولیستها از دستیابی به قدرت) به حساب نمیآید و در یاد نمیماند. در نتیجه، ما بنا به قاعده دربارهی میزان اخبار بد مبالغه میکنیم؛ اخبار بدی که، از قضا، کسب و کار اصلی رسانههایی است که از این اصل پیروی میکنند: «اخبار هولناک در صدر اخبار جای دارد.» این با اتهام انتشار «اخبار جعلی» فرق دارد اما به هر حال یکی از نامدارترین روانشناسان دنیا هشدار میدهد که «مخاطبان پروپاقرص اخبار میتوانند به اشتباه بیافتند.»
گاهی پینکر به شدت تقلا میکند که اوضاع را همچنان امیدبخش جلوه دهد، بهویژه وقتی به «نابرابری» میپردازد، چیزی که از آن به عنوان یکی از «وسواسها»ی کنونی یاد میکند. استدلال فلسفی اصلی او، متأثر از لیبرتارینها، صرفاً این است که نابرابری مسئلهی چندان مهمی نیست: اگر مردم دوست دارند با خریدن کتابهای جِی. کِی. رولینگ پول زیادی به جیب او بریزند، خب آزادند که چنین کنند. اما چون او در نهایت متخصصان تحلیل دادهها را به فیلسوفان ترجیح میدهد، به ما یادآوری میکند که حتی در جوامعی با نابرابری فزاینده هم فقرا از نوآوریهای تکنولوژیک سود میبرند؛ او همچنین بهدرستی میگوید که در کل، برابری در جهان در حال افزایش است (حتی اگر مبالغه باشد که بگوییم «طبقهی متوسط» در حال گسترش است). علاوه بر این، او به تحقیقی اشاره میکند که نشان میدهد، حداقل در جوامع فقیرتر، نابرابری به ناخشنودی ربط ندارد. ظاهراً در این نقاط فلکزدهی دنیا، نابرابری «نه دلسردکننده بلکه دلگرمکننده» است.
پینکر عمدتاً تحرک اجتماعی را نادیده میگیرد و در نتیجه مجبور نیست به انتظارات مشروع شهروندان دربارهی بهبود وضعیت خود و فرزندانشان بپردازد. کاهش چشمگیر در تحرک صعودی در آمریکا «دلگرمکننده» نبوده بلکه این حس را تقویت کرده که کل نظام دستکاری شده است. پینکر بهدرستی میگوید که مردم بیشتر از بیعدالتی ناراحتاند تا نابرابری اما نمیفهمد که کسانی مثل برنی سندرز به «پیشرفتهراسی» مبتلا نیستند بلکه نابرابری حاصل از بیعدالتی را مسئلهای واقعی میشمارند (پینکر با طعنه و کنایه میگوید که ترقیخواهان در واقع از پیشرفت نفرت دارند). منتقدان نابرابریِ فزاینده نسبت به خالق هری پاتر وسواسی غیرعقلانی ندارند بلکه از مدیر عاملهای خودخواه و نفوذ سیاسیِ بیش از حد (و کاملاً مستند) صاحبان منافع تجاری نگراناند.
هر چند همگی باهوشتر شدهایم اما هنوز نسبت به بسیاری از مسائل نگرشی عمیقاً غیرعقلانی داریم.
دامنهی دادههای ارائهشده از سوی پینکر و تعداد طرحهای مشخصی که برای حل اضطراریترین مشکلات جهان پیشنهاد میدهد چشمگیر است، از این نظر، این کتاب واقعاً آموزنده است. اما بیتردید او این کتاب را از منظری فنسالارانه نوشته است: پینکر در بسیاری از موارد میگوید که، دیر یا زود، برای هر یک از مشکلات سیاستگذاری تنها یک راهحل عقلانی وجود خواهد داشت (حتی اگر مردم با آن مخالفت کنند). او نشان میدهد که هر چند همگی باهوشتر شدهایم اما هنوز نسبت به بسیاری از مسائل نگرشی عمیقاً غیرعقلانی داریم: برای مثال، نسبت به انرژی هستهای، که به نظرِ پینکر راهحل گرمایش جهانی است، مشکلی که به عقیدهی او در کل تاریخ بشر بیسابقه بوده است. بیتردید، ما «سیاستهای مستند» میخواهیم. اما گاهی شواهد و مدارک بهاندازهی کافی گویا نخواهد بود. گزینش سیاستها متأثر از ارزشها و درجات متفاوت خطرپذیری است (بله، آلمانیها دلشوره دارند و شاید بیش از حد به تصور خاصی از شأن و منزلت انسان اهمیت میدهند، اما این همان چیزی است که میپسندند). سیاست دموکراتیک با آزمایش علمی فرق دارد.
برخی از فیلسوفان (و شاعران) از عقیدهی رایج در جنبش روشنگریِ قرن هجدهم مبنی بر وجود یک راهحل عقلانیِ جهانشمول به شدت بیزار بودند. پینکر با ترسیم چهرهی مضحکی از «مخالفان جنبش روشنگری» آنها را رمانتیکهای دیوانهای میخواند که حامی نامعقولبودن تمامعیار بودند. اما چنین اندیشمندانی «مخالف عقل» و «مخالف انسانباوری»-به معنای میل به شکوفایی انسان-نبودند؛ آنها از عقلگرایی انتقاد میکردند زیرا میگفتند ابعاد مهمی از شکوفایی انسان را نادیده میگیرد. امروز حتی مرتجعترین محافظهکار هم زندگی خود را واقعاً مدیون جنبش روشنگری است؛ اما، به همین ترتیب، معقولترین لیبرالِ جهانوطن هم نمیتواند زندگی انسان را عاری از الهامات رمانتیکها تصور کند.
متأسفانه باید گفت که دلمشغولی پینکر دربارهی دانشگاهیان و صاحبنظران بدبین به این کتاب صدمه زده است. روشنفکرانی که در پی جلب توجه مردماند در واقع، به قول پینکر، در «بازار ابهت» سرگرم رقابت با یکدیگرند، بازاری که در آن تلخی و ترشرویی نشانهی کاردانی و کارکشتگی است. به همین دلیل، او از «آدمهای بدبینی» که «ستارههای معروف» برنامههای درسیِ دانشگاهیاند ناله و شکایت میکند؛ توصیهی عملی او این است که «نیچه را رها کنید» زیرا انسانباوری مهربان نبود و، ضمناً، منبع الهام نازیها بود. اما بعید است که استناد به پنج نقل قول گزینشی از این فیلسوف آلمانی و ارائهی مختصری تاریخ تفکر، پستمدرنیستهایی را که پینکر به شدت از آنها بیزار است تحت تأثیر قرار دهد.
به هر حال، اگر پینکر موضع خود را در پرتو «خطای تمرکز بر اطلاعاتِ در دسترس» بازبینی میکرد، درمییافت که پستمدرنیستها عامل براندازی جنبش روشنگری نیستند: ذهن یک استاد دانشگاه به سرعت متوجه پستمدرنیستها میشود اما قدرت واقعی در دست کسانی است که در برنامهی زندهی تلویزیونی به شهروندان میگویند که مردم از خبرگان خسته شدهاند (حرفهای مایکل گوو ]وزیر سابق دادگستری و وزیر فعلی محیط زیست بریتانیا[ علیه جنبش روشنگری را به یاد میآورید؟) بعضی دیگر از آنها به مردم میگویند باید به حس درونی خود اعتماد کنند نه به آمار (مثل نوت گینگریچ ]رئیس پیشین مجلس نمایندگان آمریکا[ که یک بار در شبکهی تلویزیونی سیانان به مردم آمریکا جرمشناسی درس داد).
اینجا نکتهی فلسفی مهمتری وجود دارد. اساس جنبش روشنگری روحیهی انتقادی بوده و هست. شکاکانی که پینکر صفحات فراوانی را به ریشخند آنها اختصاص میدهد همان روحیه را تداوم میبخشند-این حرف به این معنا نیست که همیشه حق با آنهاست، یا حتی همیشه میدانند که از چه دارند حرف میزنند. اما بیتردید آنها برخلاف اظهارنظر ضمنی پینکر، تقدیرگرا نیستند. پینکر فکر میکند که بهترین راه تقویت روحیه این است که به ما یادآوری کند چقدر پیشرفت کردهایم، در حالی که به نظر فعالانی که او با طعنه و کنایه «مبارزان عدالت اجتماعی» و «مبارزان عدالت آبوهوایی» میخوانَد، شاید اشاره به راه طولانیِ باقیمانده برانگیزانندهتر باشد.
اما پینکر در عین حال میگوید که بعضی از مشکلات خودبهخود حل خواهند شد. او هم مثل دیگران از خیزش پوپولیسم نگران است. اما برخلاف بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی، تصور میکند که پوپولیسم «جنبش پیرمردها» است و بر اثر تغییرات جمعیتشناختی از بین خواهد رفت. او این نکته را به شیوهای نه چندان ظریف بیان میکند: «گاهی مرگِ بعضیها به پیشرفت جامعه میانجامد.» اما این حرف، و تصور او دربارهی مدرنیته بهمثابهی «موجی سهمگین»، با باور جنبش روشنگری به خودمختاریِ انسان ناسازگار است. چیزی خودبهخود رخ نمیدهد؛ ما باید دست به کار شویم. نباید نگرانی سبب شود که از انتقاد بپرهیزیم، نگرانی از این که اگر غرب خیلی از خودش انتقاد کند، دشمنان جامعهی باز پیروز خواهند شد.
اشکالی ندارد که بخواهیم از جنبش روشنگری حمایت کنیم. اما هواداران این جنبش نباید این همه نیروی خود را صرف ساکت کردن کسانی کنند که گاهی ساز مخالف میزنند.
برگردان: عرفان ثابتی
یان-ورنِر مولر استاد سیاست در دانشگاه پرینستون در آمریکا و نویسندهی کتاب پوپولیسم چیست؟ است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او است:
Jan-Werner Muller, ‘Is the world getting better or worse?’, Financial Times, February 15, 2018.