تاریخ انتشار: 
1397/12/04

گوردون پارکس، عکاسی که از نژادپرستی بیزار بود

فرناز سیفی

Medium

«دیدم که دوربین می‌تواند سلاح من باشد، علیه فقر، علیه نژادپرستی، علیه هر پدیده‌ی اجتماعیِ غلط. آن‌ لحظه بود که فهمیدم باید دوربین داشته باشم.» 

گوردون پارکس، عکاس معروف آمریکایی که سال‌ها زیر شاتر دوربین خود، آمریکا و نابرابری، تبعیض، نژادپرستی، فقر، قصه‌ی آدم‌ها و رنگ و لعاب دنیای هنر و مد را ثبت کرد، در یکی از واپسین سال‌های عمر طولانی خود، وقتی از او پرسیدند که چرا سراغ دوربین رفت، جمله‌ی بالا را در جواب گفت. 

فوریه، ماه «تاریخ سیاهپوستان» در ایالات متحده‌ی آمریکا، کانادا، بریتانیا، هلند و ایرلند است. در سال ۱۹۲۶، کارتر جی.وودسون، مورخ، نویسنده و روزنامه‌نگار سیاه‌پوست اهل آمریکا پیشنهاد داد که در ابتدا هفته‌ی دوم ماه فوریه «هفته‌ی تاریخ سیاه‌پوستان» نام‌گذاری شود تا مجال اندکی باشد که تاریخ و روایت‌های سیاه‌پوستان  گفته و نوشته شود. تاریخی که اغلب یا کاملاً نادیده گرفته شده، یا اهمیت و ارزش‌اش تقلیل پیدا کرده، یا ثبت نشده، یا بابِ میلِ سفیدپوستان سانسور شده است. وودسون حالا به «پدر تاریخ سیاهان» معروف است و هفته‌ی تاریخ سیاهان کم‌کم به یک ماه کامل تبدیل شده است؛ هرچند سال‌ها طول کشیده تا به مناسبتی ملی در آمریکا تبدیل شود. اولین‌بار در سال ۱۹۷۶ بود که این ماه در تمام ایالت‌های آمریکا به رسمیت شناخته شد. 

«گالری ملی هنر» در شهر واشنگتن دی‌سی، تا پایان نیمه‌ی اول ماه فوریه و در ماه «تاریخ سیاهان»، میزبان نمایشگاه پروپیمانی از مجموعه‌ی عکس‌های گوردون پارکس بود. عکس‌هایی از دوره‌های متفاوت کاری او، از روزهای زندگی در شیکاگو و نیویورک تا کار و ثبت آدم‌های واشنگتن دی‌سی، از ثبت زندگی کارگران معادن در کانادا تا روزهای عکاسی مد در خیابان‌ها و استودیوهای پاریس. 

گوردون پارکس در ۳۰ نوامبر ۱۹۱۲، در شهر کوچک فورت اسکات در ایالت کانزاس، ایالتی که در هر وجب‌اش نژادپرستی و تبعیض علیه سیاهان بیداد می‌کرد، به دنیا آمد و در مدرسه‌ای ویژه‌ی سیاهان درس خواند. بچه‌های سیاه‌پوست کانزاس حتی اجازه نداشتند که در هیچ یک از فعالیت‌های ورزشی و فوق‌برنامه‌ی مدارس شرکت داشته باشند.

شهر آن‌ها حتی دبیرستانی ویژه‌ی بچه‌های سیاه نداشت. وقتی گوردون ۱۵ ساله بود، او را به ایالت مینه‌سوتا فرستادند تا با خواهر بزرگ‌ترش زندگی کند. همان سال مادرش از دنیا رفت و تنها آرزوی او قبل از مرگ این بود که دست‌کم گوردون- کوچک‌ترین فرزند او- از «جهنم کانزاس» نجات پیدا کند و در ایالتی زندگی کند که تبعیض و تحقیر سیاهان در آن‌جا اندکی کمتر باشد. 

پارکس بعد از آن‌که دیپلم دبیرستان را گرفت، مدتی راننده شد و بعد پیشخدمت رستوران. چند وقتی در رستوران‌ها پیانو می‌نواخت و بعد در شرکت راه‌آهن «پاسیفیک» استخدام شد. در کتاب زندگینامه‌اش می‌نویسد روزی در مجله‌ای گزارش تصویری از آدم‌هایی دید که در نتیجه‌ی «دههی سی کثیف» ناچار به ترک خانه و کاشانه و مهاجرت شده بودند. چنان مجذوب این تصاویر شد که همان لحظه تصمیم گرفت عکاس شود. او در کتاب‌اش می‌نویسد که اولین دوربین‌اش را از یک مغازه‌ی دست‌دوم فروشی در شهر سیاتل به قیمت «هفت دلار و پنجاه سنت» خرید. با دوربین ور ‌رفت و به خودش یاد داد که چطور عکاسی کند، چطور کادربندی کند و… .

اولین عکس‌هایی که در شیکاگو ثبت کرد، بیشتر عکاسی از مدل‌ها و مد بود. انگار هنوز مجذوب این بود که «زیبایی‌ها» را ثبت کند. اما در سال ۱۹۴۱ با دوربین خود به «گتوی سیاه‌پوستان» در جنوب شیکاگو رفت و روزمره‌ی مردم این منطقه را ثبت کرد. تصاویری تلخ و خشن و درعین‌حال انسانی از زندگی مردم سیاهی که اغلب بسیار فقیر بودند و خشونت، دور زدن قانون، تبعیض و ظلم قاتق نان هر روزه‌شان بود. اولین نمایشگاه او، مجموعه‌ی عکس‌هایش از گتوی سیاهان در جنوب شیکاگو بود. نمایشگاهی که برای او بورسیه‌ی عکاسی «جولیوس روزنوالد» را به همراه آورد. بورسیه‌ای که ۲۰۰ دلار حقوق ماهیانه به پارکز می‌پرداخت و در عوض می‌خواست که او در طول دوران بورسیه، برای یکی از اداره‌های دولتی آمریکا هم عکاسی کند. پارکز سر از اداره‌ی دولتی «امنیت کشاورزی» درآورد که برنامه‌هایی برای کاهش فقر در مناطق روستایی آمریکا داشت.

 

واشنگتن دی‌سی، شهری در چنبره‌ی تبعیض نژادی 

گوردون پارکس در زندگی‌نامه‌ی خود می‌نویسد وقتی وارد واشنگتن دی‌سی شد، از شدت نژادپرستی و جداسازی جنسیتی در پایتخت آمریکا مبهوت و شوکه شد: «واشنگتن دی‌سی در دهه‌ی ۱۹۴۰، اصلاً جای آسانی برای زندگی یک سیاه‌پوست نبود.» او توضیح می‌دهد که تا پیش از آن خیال می‌کرد برای یک سیاه‌پوست در آمریکا جایی بدتر از کانزاس نیست؛ اما گاه در واشنگتن دی‌سی چیزهایی را می‌دید یا تجربه می‌کرد که به‌نظرش کانزاس جایی به مراتب بهتر با مدارای بیشتر می‌آمد. 

کودک در واشنگتن دی‌سی، دهه‌ی ۱۹۴۰                                                                                                          منبع: The Gordon Parks Foundation


در بسیاری از فروشگاه‌های زنجیره‌ای، سیاه‌پوست‌ها را راه نمی‌دادند، بسیاری از رستوران‌های شهر علنی جلوی در تابلویی نصب کرده بودند که ورود سیاهان را ممنوع اعلام می‌کرد، هرگونه تعامل میان سفیدان و سیاهان-اگر هم بود- در حداقلی‌ترین شکل ممکن بود. اختلاف طبقاتی میان سفید و سیاه سر به فلک می‌زد. اولین بار که تصمیم گرفت برای تماشای نمایشی به تئاتر برود، جلوی در از ورود او جلوگیری کردند: «ورود سیاهان به این سالن نمایش ممنوع است.» 

تجربه‌ی زیستن در پایتخت آمریکا با این سطح از تبعیض و جداسازی نژادی بود که توجه‌ او را به این سمت برد که روزمره‌ی آدم‌های عادی را بدون روتوش و رنگ و لعاب و در قالب عکس‌های سیاه‌وسفید ثبت کند.

جان ادوین میسون، استاد تاریخ سیاهان و تاریخ عکاسی در دانشگاه ویرجینیا که سال‌هاست درباره‌ی گوردون پارکس تحقیق می‌کند و در حال نگارش کتابی درباره‌ی اهمیت تاریخی و فرهنگی عکس‌های اوست، می‌گوید عکس‌های پارکس از اولین نمونه‌های عکاسی‌ست که به سیاهان «چهره‌ی انسانی و واقعی روزمره» داد. او سیاه‌پوستان را در چهاردیواری خانه و محل کار خود، در حال آشپزی و شانه کردن موی بچه‌هایشان، آراسته و مرتب در یک‌شنبه‌های کلیسا، به هنگام لذت لیسیدن یک بستنی و … ثبت کرد. 

 

«گوتیک آمریکایی» 

در همین سال‌های زندگی در واشنگتن دی‌سیِ نژادپرست و درگیر جداسازی نژادی و تبعیض بود که گوردون پارکس، معروف‌ترین عکس خود را ثبت کرد. 

الا واتسون، زنی بود سیاه‌پوست از نظافت‌چی‌های شیفت شب در اداره‌ی «امنیت کشاورزی» در واشنگتن دی‌سی. پارکس در راهروهای همین اداره با الا واتسون آشنا شد و با دوربین خود الا واتسون را در خانه‌ی محقر خود، در کلیسایی که او از پیروانش بود و به وقت تمیز کردن اتاق‌ها و راهروهای اداره ثبت کرد. 

تمام عکس‌های این مجموعه از زندگی الا واتسون، مجذوب‌کننده، تأثیرگذار و گواه روشنی از روزمره‌ی سخت زندگی سیاهان است. با این‌حال یک تک‌عکس در این مجموعه، به معروف‌ترین عکس پارکز تبدیل شد. الا واتسون در یک دست یک تی زمین‌شویی و در دست دیگر جاروی بلندی گرفته است، جلوی یک پرچم بزرگ ایالات متحده‌ی آمریکا ایستاده و حالت چشم‌ها و صورت‌ او انگار ترکیبی است از غوطه‌ور شدن در فکر و خیال و غم. تصویر عجیبی که سوژه انگار هم‌زمان قربانی است و نجات‌یافته، زجرکشیده است و قوی و محکم. 

معروف‌ترین عکس پارکس:«گوتیک آمریکایی»                                منبع: medium


پارکس اسم این تک‌عکس خیره‌کننده را «گوتیک آمریکایی» گذاشت، طعنه‌ای به پرتره‌ی نقاشی معروف «گوتیک آمریکایی»، اثر گرنت وود که یک زوج سفیدپوست و کشاورز آمریکایی را کشیده بود. 

پارکس بارها گفت که آن‌چنان از رواج نژادپرستی در پایتخت آمریکا زخم‌خورده و آزرده بود، که با این تصویر می‌خواست نشان دهد که سیاهان، در کنار مصیبت و رنج نژادپرستی، زندگی کارگری و فقر را هم جور دیگر و بسیار سخت‌تر از سفیدپوستان تجربه می‌کنند. آن‌ها برخلاف زوج سفیدپوست در نقاشی «گوتیک آمریکایی»، لباس آراسته‌ای به تن ندارند و موها را بالای سر مرتب نکرده‌اند. پیراهن سفید اتوکشیده و گل‌سینه، سهم آن‌ها نیست و خانه‌ی آن‌ها یک خانه‌ی دو سه طبقه‌ نیست. 

در آن زمان، پارکس در اداره‌ی امنیت کشاورزی، کارآموز روی استایکر بود که هم‌زمان اقتصاددان و عکاس بود. استایکر وقتی عکس «گوتیک آمریکایی» را دید، گفت که این عکس مثل اعلامیه‌ای در محکوم کردن آمریکاست و اگر مقامات بالاتر این عکس را ببینند، می‌توانند کل بودجه‌ی بخش عکاسی را قطع کنند و همه‌ی عکاسان زیر دست او از کار بیکار شوند. با این‌حال، استایکر او را تشویق کرد که به عکاسی از زندگی روزمره‌ی الا واتسون ادامه دهد. 

سال‌ها بعد، روسلین ساموئلز، نتیجه‌ی الا واتسون در گفتگویی با «نیویورک‌ تایمز» درباره‌ی مادربزرگِ مادر خود گفت که او تمام عمر زحمت کشید، کار کرد و در فکر تأمین و مراقبت از اعضای خانواده‌اش بود. ساموئلز ۱۲ ساله بود که الا واتسون از دنیا رفت. او گفت که واتسون «هم قلب بزرگ و مهربانی داشت و هم ایمانی قوی.» 

گوردون پارکس به شیوه‌ای زندگی واتسون را ثبت کرد که بعدها هم به روش محبوب او تبدیل شد: سوژه را ابتدا به تنهایی و سپس قدم به قدم در تعاملِ روزمره با محیط خود، خانواده و دوستانش، عادات روزمره‌اش و طبقه و نژادش ثبت و قصه‌ی او را روایت می‌کرد.

 

همکاری با مجله «لایف»

در سال ۱۹۴۸، پارکس یکی از اولین عکاس‌های سیاه‌پوستی شد که با مجله‌ی معتبر «لایف» شروع به همکاری کرد. نخستین مجموعه‌ی عکس او برای «لایف» یکی از شاهکارهای مسلم او بود. پارکس به محله‌ی هارلم نیویورک رفت و یک ماه تمام روز و شب را با لئونارد جکسون، ملقب به «رد» (Red)، گذراند. جکسون نوجوان ۱۷ ساله‌ای بود که سردسته‌ی باند تبهکاران محله‌ی هارلم بود. 

این مجموعه‌ی عکس شاید اولین مجموعه‌ای بود که سویه‌هایی به‌غایت انسانی از زندگی یک تبهکار را ثبت و روایت کرد. پارکس با چیره‌دستی تمام، عکس‌هایی از جکسون ثبت کرد که از قلدری و زورگویی و تبهکاری و جرایم و عربده‌کشی یک دسته‌ی تبهکار و سردسته‌اش بسیار فراتر رفت. او تنهاییِ جکسونِ نوجوان، هراس و حس استیصال، ضعف‌هایی که با هزار قلدری سعی داشت پنهان کند، ارتباط او با اعضای خانواده‌اش، که گاه بسیار انسانی بود، و چرخه‌ی خشونت و فقر در محله‌ی هارلم را ثبت کرد. یکی از عکس‌های این مجموعه با عنوان «آقای رد به هارلم بازمی‌گردد»، تک تصویری است خیره‌کننده از تنهایی عمیق یک تبهکار. 

عکس معروف «آقای رد به هارلم بازمی‌گردد»                                                                                                                                  منبع: Art Blart 


پارکس وقتی سردبیران مجله‌ی «لایف»، از میان صدها عکسی که او از زندگی جکسون ثبت کرد، تنها چند عکس را که با روایت کلیشه‌ی خود آن‌ها از زندگی «تبهکار سیاه‌پوست» جور درمی‌آمد انتخاب کردند، بسیار آزرده شد. بعدها تنها در نمایشگاه‌های عکس بود که علاقه‌مندان توانستند عکس‌های به‌غایت تأثیرگذار و انسانی پارکس از زندگی جکسون ۱۷ ساله را ورای کلیشه‌‌های رسانه‌ای زمان تماشا کنند.

به رغم دلخوری‌ها، همکاری پارکس با «لایف» ادامه پیدا کرد. در سال ۱۹۵۰، پارکس یکی دیگر از بهترین مجموعه گزارش‌های تصویری خود را برای این مجله تهیه کرد، مجموعه‌ای با عنوان «بازگشت به فورت اسکات.» او بعد از سال‌ها به زادگاه خودش در ایالت کانزاس برگشت تا مصیبت نژادپرستی، جداسازی نژادی، فقر و محرومیت سیاهان در این ایالت جنوبی محافظه‌کار را تصویر کند. 

پارکس به سراغ اقوام و آشنایان و همسایه‌ها و هم‌کلاسی‌های سابق خود در شهر فورت اسکات رفت تا روایت زندگی آن‌ها را بشنود و ثبت کند. در این ۲۳ سالی که او این شهر کوچک را ترک کرده و هرگز به آن‌جا بازنگشته بود، چه چیزی تغییر کرده است؟ این مجموعه‌ تصویری است متنوع، شخصی و درعین‌حال بسیار سیاسی از واقعیت مسئله‌ی نژادپرستی در یکی از نژادپرست‌ترین ایالت‌های کشور. تصاویر این مجموعه درعین‌حال بار دیگر مهارت پارکس در جلب اعتماد سوژه‌های خود را به رخ می‌کشد. هم‌کلاسی‌ها و همسایگان سابق همچنان صمیمانه به پارکس که ۲۳ سال است او را ندیده‌اند، اعتماد می‌کنند و از شخصی‌ترین سویه‌های زندگی و هراس‌ها و امیدهای خود می‌گویند. مجله‌ی «لایف» این مجموعه‌ی منحصربه‌فرد را منتشر نکرد. روایت پارکس باز «زیادی انسانی» بود و در قالب تنگِ باورهای کلیشه‌‌ای مجله نمی‌گنجید. 

 اینگرید برگمان                                                                                                                                                       منبع: The New York Times


 

پارکس در قامت فیلم‌ساز، نویسنده و شاعر 

گوردون پارکس اگرچه بیش از هرچیز بابت عکس‌های کم‌نظیرش در تاریخ و افکار عمومی ماندگار شد، اما سال‌ها فیلم هم ساخت، شعر سرود و کتاب‌هایی بیشتر درباره‌ی عکاسی نوشت. 

یکی از معروف‌ترین فیلم‌های او «شفت» بود که در سال ۱۹۷۱ ساخت. فیلمی زیرمجموعه‌ی ژانر «سینمای تجارتی سیاهان»، درست در همان اولین سال‌هایی که این ژانر آغاز شد. در دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی در آمریکا برای اولین‌بار در سینمای آمریکا، عده‌‌ای کارگردان و تهیه‌کننده به این سمت رفتند که فیلم‌های تجاری برای جذب مخاطبان سیاه‌پوست بسازند. فیلم‌هایی که ستاره‌های اصلی بازیگران سیاه‌پوست بودند، اغلب یک «ابر قهرمان» داشتند و سیاهان را در نقش‌هایی خارج از کلیشه‌ی رایج به تصویر می‌کشیدند.

یکی دیگر از آثار سینمایی معروف او، فیلم «درخت آموزش» بود که در سال ۱۹۶۹ ساخت. فیلمی که بنا به گفته‌ی خودش تا اندازه‌ای براساس دوران نوجوانی زندگی‌اش ساخته بود. فیلم روایتی بود از نوجوانیِ یک سیاه‌پوست تنگ‌دست در آمریکای نژادپرست، تجربه‌ی «مرد شدن» در جوامع سیاه‌پوستان و انتظارات و کلیشه‌هایش. این فیلم با استقبال خوب منتقدان و تماشاگران مواجه شد. 

مسافران در آستیتن آیلند                                                                                                                                        منبع: National Gallery of Art 


گوردون پارکس در قامت شاعر، اغلب نمی‌توانست خود را از هویت عکاس بودن جدا کند. شعرهایش بیشتر در ترکیب با عکس‌هایش بود. انگار اول عکسی را ثبت می‌کرد، بعد برای عکس شعری می‌سرود. 

منتقدان و متخصصان همواره پارکس را ستایش ‌کرده‌اند که به‌رغم چیره‌دستی فراوان، در تمام آثارش فروتن است و قصد به‌رخ کشیدن مهارت‌های خود را ندارد. خودش بارها در سخنرانی‌هایش گفته بود: «سوژه مهم است. سوژه همیشه از عکاس مهم‌تر است. به‌غایت مهم‌تر است.» او همیشه از عکاس‌هایی که خودشیفته بودند، انتقاد می‌کرد. می‌گفت این‌ها «آن‌قدر باد می‌کنند که دیگر از چارچوب در رد نمی‌شوند»، در حالی‌که آن‌چه اهمیت دارد سوژه‌ی آن‌هاست و بس.

تا آخرین روز عمرِ طولانی‌اش هربار کسی از او پرسید از چه چیز نفرت دارد، جواب پارکس یکسان بود: « نژادپرستی، تبعیض، فقر.»