آیا انقلاب اوکراین شکست خورد؟
capx.co
اگر نتوانید بر سرِ تعریف موفقیت به توافق دست یابید، ممکن است شکست بخورید. پنج سال پس از آنچه به «انقلاب کرامت» یا «میدان» شهرت یافت، اوکراین خود را برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در 31 مارس آماده میکند. آیا اوکراینیها به نقاط قوت خود پیبردهاند؟ من اغلب به فوریهی 2014، واپسین ماه انقلاب، فکر میکنم. انقلاب هزینه داشت، و حدود 100 نفر از معترضان در مرکز کییف به دست پلیس کشته شدند. میدان اصلیِ پایتخت پُر از کشته و زخمی بود. کسانی را به یاد میآورم که دیگر با ما نیستند، همانهایی که میشناختم و میستودم. بسیاری از آنها در جنگی که در پی مداخلهی روسیه در گرفت کشته یا اسیر شدند.
به یاد دونِتسک میافتم، شهری که پس از نوسازی به منظور میزبانیِ رقابتهای جام ملتهای اروپا در سال 2012 به بسیاری از دیگر شهرهای جهانیشدهی اروپای شرقی شبیه شده بود و در میدان اصلیاش هم رستوران مکدونالد وجود داشت و هم بنای یادبود لنین. اکنون جداییطلبانِ هوادار روسیه این شهر را اشغال و نوعی دیکتاتوریِ نظامی را بر آن حاکم کردهاند. فرودگاه شهر، که در ابتدای این دهه با صرف هزینهی زیاد بازسازی و ترمینال جدیدی به آن اضافه شده بود، به یک گور دستهجمعی تبدیل شده است.
در فوریهی 2014 تصور نمیکردم که چنین اتفاقاتی رخ دهد. بسیاری از دوستانم هنوز روزنامهنگار و کنشگر بودند. اما پس از چند هفته سیاستمدار، سرباز یا داوطلب شدند. هرگز فکر نمیکردم که چنین تغییراتی چنان سریع اتفاق بیفتد. وقتی به آن زمستان فکر میکنم، کار دیگری هم انجام میدهم. چیزهایی را فهرست میکنم که آن موقع وجود نداشت-چیزهایی که فقط در آن اوضاع عجیب و غریب میتوانست به وجود آید، همان اوضاعی که اکنون به بخشی از تاریخ تبدیل شده است. اگر از منظر سیاست کلان نگاه کنیم شاید این چیزها کماهمیت یا بیاهمیت به نظر برسند. در واقع، هیچکس آنها را نوعی موفقیت نشمرده است. و با این همه...
در فوریهی 2014 در آستانهی پیوستن به هرومَدسک، نخستین شبکهی تلویزیونیِ مستقل اوکراین بودم، شبکهای که بنیانگذاران و مدیرانش روزنامهنگار بودند. این همان چیزی بود که اوکراین از مدتها قبل به آن احتیاج داشت-تا آن وقت، تمام رسانهها تحت کنترل اولیگارشهایی بودند که هر کدام برنامه و اولویتهای سیاسیِ خاص خود را داشتند. در نتیجه، رسانهها منصف و بیطرف نبودند. حدود 90 درصد از اوکراینیها از تلویزیون به عنوان منبع خبریِ اصلیِ خود نام میبردند. بنابراین، وقتی هرومدسک در نوامبر 2013 (همزمان با اولین تظاهرات یورومیدان) شروع به فعالیت کرد، بجا و بهموقع بود.
در دوران انقلاب، ویدیوهای هرومدسک را صدها هزار بار در یوتیوب میدیدند، و برنامههای این شبکه به محبوبترین و معتبرترین گزارشهای انقلاب تبدیل شد. پس از پایان اعتراضات، این شبکه مجبور به انجام تغییرات اساسی شد. در آن زمان نمیدانستم که تأثیر واقعیِ ما بر جامعه چه بوده است. هرومدسک با غلبه بر مشکلات اقتصادی و سیاسی توانست به الگویی برای بسیاری از رسانههای کوچک در سراسر کشور تبدیل شود و مایهی دلگرمیِ آنها شد. چند شبکهی مستقل دیگر در مناطق گوناگون کشور تأسیس شد. ما به سکویی برای دیگر پروژههای رسانهایِ (کوچکتر) تبدیل شدیم. ما به بخشی از یک شبکهی رسانهایِ واقعی تبدیل شدیم که اعضایش ارزشهای مشترکی داشتند. میدانستیم که دیگر تنها نیستیم و جزئی از بازار بزرگتری هستیم. شاید ما در مقایسه با اولیگارشها قدرت کمی داشته باشیم. اما مسئلهی مهم این است که پنج سال قبل هیچ یک از این رسانههای کوچک مستقل وجود نداشت.
anthroencyclopedia.com
از جهتی، هرومدسک همچون آیینهای است که اوضاع اوکراین را نشان میدهد. بر سرِ موفقیتهای اوکراین از سال 2014 تا کنون جروبحثهای بیپایانی در گرفته است، و هیچ توافقی دربارهی تعریف موفقیت وجود ندارد. خشم و نفرت و فریبکاری بر کارزار انتخابات ریاست جمهوری سایه افکنده، و البته این وضعیت قابلفهم است: اوکراینیها برای آزادیِ خود و ایجاد تغییرات در کشورشان بهای سنگینی پرداختهاند. اصلاحات میتوانست نتایج بسیار بهتری داشته باشد.
به همین دلیل است که رأیدهندگان اوکراینی چنین مشتاقانه پدیدهی «زِلِنسکی» را دنبال میکنند. وُلودیمیر زلنسکی، کمدینی نامدار در اوکراین و روسیه، خود را نامزدی مخالف نظام حاکم جلوه داده است. بهرغم پیوندهای زلنسکی با اولیگارشی به نام ایگور کولومویسکی، بیتجربگیِ سیاسیِ او برای مردم تازگی دارد-حتی اگر چیزی جز همان حرفهای کهنهی دیگر مخالفان نظام حاکم در سراسر اروپا را در قالب تازهای تکرار نکند. برخلاف رواج مخالفت با نظام حاکم در دیگر نقاط اروپا، مردم اوکراین به شدت به نظام حاکم دل بستهاند زیرا از تعرض و تهاجم دوبارهی روسیه میترسند. نامزدیِ زلنسکی بر پیشبینیناپذیریِ این انتخابات افزوده است.
اما وقتی به تأثیر رویدادهای مهم گذشته فکر میکنیم، به ندرت به ماجراهای «کوچکتر» توجه میکنیم. برای مثال، میتوان به ماجرایی اشاره کرد که در منطقهی ژیتومیر رخ داد: بر اساس قانون جدید تمرکززدایی، جوامع محلی با یکدیگر متحد شدند تا بر بودجهی خود نظارت کنند و هزینهی پروژههای مرجحی را که خود برگزیدهاند، تأمین کنند. این جوامع توانستهاند که یک ایستگاه آتشنشانیِ محلی بسازند-چیزی که حکومت سالها از انجامش عاجز بود.
این هم یک مثال دیگر: در شهر ماریوپل، که از منطقهی جنگی دور نیست، جشنوارهی هنرهای معاصر با تلفیق نمایش، موسیقی و کنشگریِ شهری، دهها پروژهی فرهنگی را گرد هم آورده است. این شهر صنعتیِ واقع در کرانهی دریای آزوف ممکن است روزی به مرکز نوآوریهای فرهنگیای تبدیل شود که به درمان آسیبهای روحیِ ناشی از جنگ کمک میکنند. در همین حال، در کییف گروهی از کهنهسربازان پیتزافروشیای باز کردهاند و سربازان سابق را به عنوان آشپز و پیشخدمت استخدام میکنند. آنها اخیراً یک تیم راگبی هم تشکیل دادهاند. این گروه، که شمار اعضایش روبهافزایش است، برنامههای بازپروری و توانبخشیِ اجتماعی برای سربازان سابق را شروع کرده-و منتظر نمانده است که دولت دست به کار شود.
این روزها توجه جامعهی جهانی به تجاوز روسیه به اوکراین، ژئوپلیتیک، انتخابات ریاست جمهوری یا مبارزه با فساد در اوکراین جلب شده است. اما کسی به تحولات اساسی در این کشور توجه نمیکند-منظورم افزایش شمار افرادی است که در سراسر کشور تغییراتی را به وجود میآورند اما ]متأسفانه[ عدهی زیادی از فعالیتهایشان باخبر نمیشوند. بیتردید، همبستگی و احساس مسئولیت این افراد یکی از مهمترین میراثهای انقلاب ما است. شهروندانی که ابتکار عمل را به دست میگیرند بازارهای جدیدی را به وجود خواهند آورد، به ایجاد زیرساختهای جدید کمک خواهند کرد و سرانجام اولویتهای ملی را تعیین خواهند کرد. این همان موفقیتی است که باید قدرش را دانست.
برگردان: عرفان ثابتی
آنجلینا کاریاکینا سردبیر شبکهی تلویزیونیِ «هرومدسک» در کییف است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Angelina Kariakina, ‘Five years on from Maidan, Ukraine’s small successes are its real revolution’, The Guardian, 6 March 2019.