پاکسازی روشنفکران به دست دولت ترکیه
پارک گزی در استانبول، جایی که در سال ۲۰۱۳ به معترضان حمله کردند و آنها را با خشونت بیرون راندند. مخالفت آنها با برنامهریزی برای تخریب این پارک به تظاهرات در سراسر ترکیه انجامید. امین اوزمن/مگنوم.
ایلهان اوزگل برای دیدار با پدر کهنسال و بیمارش به روستای عیاش رفته بود. او سوار بر هوندا سیویکِ خود در راه بازگشت از این روستا به آنکارا بود که فهمید اخراج شده است. اندکی پس از نیمهشب، یکی از دستیاران پژوهشیِ سابقش به تلفن همراهش زنگ زد و گفت، «استاد ایلهان، اسم شما هم در فهرست بود.»
وقتی اوزگل به آپارتمانش در آنکارا برگشت، پسر ۴ سالهاش خواب بود اما همسرش، الچین آکتوپراک، منتظرش نشسته بود. او نخواسته بود که این خبر را هنگام رانندگی به او بدهد. او به شوهرش تسلی داد- و بعد نوبت به اوزگل رسید که به او دلداری دهد زیرا آکتوپراک به او گفت که خودش هم از مقام استادی برکنار شده است. هر دوی آنها استاد دانشکدهی چندطبقهی علوم سیاسیِ دانشگاه آنکارا بودند که به «مُلکیه» شهرت دارد.
اوزگل ابتدا در دانشگاه زادگاهش، بورسا، درس خوانده بود و سپس مدارک کارشناسیِ ارشد و دکترایش را از ملکیه گرفته بود- این برای آدمی مثل او که به خانوادهای معمولی تعلق داشت موفقیتی چشمگیر به شمار میرفت. در ترکیه، تحصیل در ملکیه شأن و منزلت خاصی دارد: دانشجویان این دانشکده هم اهل ترکیه هستند و هم به نحوی فراتر از آن. بنا به یکی از لطیفههای رایج، برای فارغالتحصیلان این دانشکده «ملکیه نسبت به ترکیه اولویت دارد.» اوزگل، کارشناس نامدار روابط آمریکا و ترکیه، نویسنده یا ویراستار کتابهایی با عناوین چشمگیری مثل «منفعت ملی و سیاست خارجی» بود. او ۳۰ سال با افتخار در ملکیه بود تا این که در ۷ فوریهی ۲۰۱۷ از این دانشکده اخراج شد. در نهایت، حدود ۶ هزار نفر از ۱۵۰ هزار دانشگاهیِ ترکیه به همین سرنوشت دچار شدند.
دانشجویان دانشگاه آنکارا در ماه ژوئیه پیش از امتحانی در ملکیه سرگرم مطالعهاند. امین اوزمن/مگنوم، برای نیویورک تایمز.
بسیاری از دانشگاهیان ترکیه در نوجوانی امیدوار بودند که روزی ببینند ترکیه به دموکراسی تبدیل شده است. آنها جامعهشناسی یا فلسفه خواندند؛ در حل اختلاف، برقراری صلح، حقوق اقلیت، و چیزهایی مثل ایجاد جامعهی مدنی تخصص یافتند. آنها در علوم سیاسی یا تاریخ دکترا گرفتند تا در دانشگاههای لیبرالمسلکی تدریس کنند که نسلهایی حتی دموکراتیکتر از خودشان را پرورش خواهد داد. آنها به چیزهایی مثل حکمرانیِ خوب، نظام قضائیِ عادلانه، مطبوعات آزاد، حقوق بشر و حقوق زنان عقیده داشتند. آنها میدانستند که تنها دو حالت وجود دارد: یا بخشی از روند دموکراتیزاسیون هستید یا نیستید. در ترکیه، کسانی که در روند گامبهگام و دشوار ایجاد دموکراسی مشارکت کردند گروهی کوچک و پرشور بودند و این تجربه را با مردم سراسر دنیا، از لهستان گرفته تا تایوان، در میان گذاشتند، یعنی با کسانی که در کشورهای روبهدموکراسی به سر میبردند و احساس میکردند که اوضاع کشورهایشان رو به بهبود است.
راههای زیادی برای خلاص شدن حکومتهای اقتدارگرا از شرّ دموکراسیخواهان وجود دارد -مثلاً میتوانند آنها را محاکمه و زندانی کنند- اما در نهایت دولت باید به نهادهایی حمله کند که دموکراسیخواهان را پرورش میدهند و تقویت میکنند. خریدن امتیاز روزنامهها و بستن سازمانهای غیردولتی آسان است. اما برچیدن بساط دانشگاهها بسیار سختتر است.
اما هدف رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، و متحدانش از پاکسازیِ بزرگ همین بوده است. هزاران دانشگاهی شغل خود را از دست دادند، بسیاری از آنها از سفر ممنوع شدند و گذرنامههایشان باطل شد. آنها دیگر نمیتوانند در دانشگاههای دولتی یا خصوصی کار کنند. علیه آنها اقامهی دعوا شده است- این پروندهها هنوز مختومه نشده و اخراجشدگان در برزخ ماندهاند. بسیاری از آنها که خارج از کشور بودهاند به ترکیه برنگشتهاند. این افراد نگران بودند که مبادا مطبوعات از آنها نقل قول کنند و حتی میترسیدند که با روزنامهنگاران حرف بزنند. بعضی از آنها به زندان محکوم شدند. دستکم یکی از آنها خودکشی کرد. حدود ۹۰ نفر از دانشگاهیان پاکسازیشده در دانشگاه آنکارا کار میکردند، و ۳۶ نفر از آنها در ملکیه درس میدادند. همین امر این سؤظن را برانگیخته است که این دانشکدهی ۱۶۰ سالهی علوم سیاسی یکی از اهداف خاص پاکسازیها بوده است.
در اکتبر ۲۰۱۷، ماهها پس از شروع اخراج دانشگاهیان، کنفرانسی با عنوان «صدمین سالگرد انقلاب روسیه: اتحاد جماهیر شوروی، جنگ سرد و نظام بینالمللی» در ملکیه برگزار شد. سخنران اصلیِ این کنفرانس اوزگل بود. او مجبور شد که در خودروی دوستش مخفی شود تا بتواند به محوطهی دانشگاه راه یابد و در کنفرانس شرکت کند.
اوزگلِ پنجاه و چند ساله، ریزنقش و خوشبیان است و موهای تُنُک خاکستریرنگ بلندی دارد. او در سخنرانیاش به رویدادهای اخیر، بهویژه کودتای نظامیِ نافرجامِ ۱۵ ماه قبل علیه اردوغان و دیگر کودتاهای نظامیِ موفق در تاریخ ترکیه اشاره کرد. او گفت، «در سال ۱۹۸۰، وقتی کودتای نظامی رخ داد خطرِ اتحاد جماهیر شوروی ترکیه را تهدید میکرد اما هزینهاش را دانشگاهیان پرداخت کردند. در سال ۲۰۱۶، وقتی کودتای نظامی رخ داد خطرِ آمریکا کشور را تهدید میکرد و باز هم ما هزینهاش را پرداختیم. خطرات تغییر میکنند اما باز همان آدمها اخراج میشوند. هزینه را دانشگاهیان میپردازند.»
صدای اوزگل شروع به لرزیدن کرد. او از وقتی بیست و اندی سال داشت تقریباً هر روز با اتوبوس یا خودروی شخصیاش به این دانشگاه باشکوه در محلهی شلوغ جِبِجی در مرکز آنکارا رفته بود؛ از میان دروازههای بتنیِ بزرگِ محصور در میان شاخ و برگِ درختان عبور کرده و به ساختمانی با معماری مدرنیستیِ متقدم وارد شده بود که مقر دانشکدهی علوم سیاسی به شمار میرفت؛ از کنار دختران و پسران جوانی رد شده بود که در راهروهای دانشکده پیدرپی سیگار میکشیدند و دربارهی سیاست جر و بحث میکردند؛ از پلکان معلقی بالا رفته بود که در دو طرفش نقاشیها و عکسهایی از مصطفی کمال آتاتورک به چشم میخورد و سرانجام به دفترش قدم گذاشته بود. حالا کارِ مادامالعمر و شأن و منزلتش در کشور را از او گرفته بودند.
همان طور که اوزگل در سخنرانیاش گفت، دولتهای ترکیه اغلب به پاکسازی روشنفکران پرداختهاند اما این کشور دوباره به آهستگی به سوی نوعی شبهدموکراسی گام برداشته است. همان طور که ترکها یک بارِ دیگر در ژوئن امسال با انتخاب قاطع نامزد اپوزیسیون به عنوان شهردار استانبول -آن هم پس از سلطهی بیست سالهی حزب عدالت و توسعه بر این شهر- ثابت کردند، انتخابات آزاد در ترکیه همواره در برابر نظام اقتدارگرا مقاومت کرده است. با این همه، به نظر میرسد که دورهی اردوغان با دیگر ادوار متفاوت است؛ این احساس وجود دارد که تداوم سیاستهای سرکوبگرانهی حزب عدالت و توسعه آسیبی ماندگار به نهادهای تاریخیِ مقاوم این کشور وارد خواهد کرد. ملکیه چیزی بیش از یک دانشکده بود؛ دانشکدهای بود که مدیران، دولتمردان، حقوقدانان و مورخان سیاسیِ موردنیاز حکومت را تأمین میکرد. فارغالتحصیلان ملکیه نه تنها از طرز کار حکومت ترکیه آگاه بودند بلکه خودشان، تا حدی، حکومت ترکیه «بودند».
ملکیه در دوران عثمانی به منظور آموزش و پرورش کارمندان دولت و دیپلماتها در قسطنطنیه بنا نهاده شد. آتاتورک، بنیانگذار جمهوری ترکیهی مدرن، در دههی ۱۹۳۰ این دانشکده را به پایتخت جدید کشور، آنکارا، منتقل کرد. این اقدام هم عملگرایانه بود و هم جنبهای نمادین داشت: امپراتوریِ روبهزوال عثمانی جای خود را به کشور سرکشِ جدیدی داده بود که به دولتمردانی مثل آتاتورک نیاز داشت که به سکولاریسم، مدرنیته و ناسیونالیسم متعهد باشند. به تدریج، ملکیه نه تنها به نیروی محرکهی اصلیِ فکری و سیاسیِ جمهوری ترکیه بلکه به مرکز دگراندیشیِ ترکهایی بدل شد که خواهان تقویت و تحول این کشور بودند.
ملکیه از بدو تأسیس در دوران امپراتوری عثمانی به عنوان محلی برای تعلیم و تربیت دیپلماتها و کارمندان دولت، نهادی مهم و مؤثر در ایجاد ثبات بوده است. عکس: بایگانیِ دانشکدهی علوم سیاسی
بسیاری از دانشوران سهیم در نگارش نخستین قوانین اساسیِ ترکیه عضو ملکیه بودند. یکی از علل موفقیت قانونگذاران بنیانگذار این جمهوریِ جوان این بود که بهرغم پیشینههای سیاسیِ متفاوتشان، به ارزشهای جمهوریخواهانهی یکسانی باور داشتند. وزرای امور خارجه، استانداران و سفرا اغلب فارغالتحصیل ملکیه بودند، همان طور که سیاستمداران فرانسوی معمولاً در «سیانس پو» درس خوانده بودند. اوزگل به من گفت که همه میدانستند که اگر فارغالتحصیل ملکیه نباشند احتمال انتصابشان به سِمَتی در وزارت امور خارجه کاهش مییابد.
ملکیه در پیریزیِ مبانیِ سیاست خارجیِ ترکیه نقش داشت. در واکنش به تجربیات جنگیِ مخرب قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، سیاست خارجیِ جدید جمهوری ترکیه مبتنی بر احتیاط، استقلال و دفاع از خود بود؛ جمهوری ترکیه از مداخله در جنگهای خارجی اکراه داشت و سوگیریِ کلیاش به طرف غرب بود اما به هیچ قدرت خاصی تعهد عمیقی نداشت. اخیراً تیمور کوران، استاد آمریکاییِ ترکتبار اقتصاد و علوم سیاسی در دانشگاه دوک، به من گفت، «اعضای ملکیه به خویشتنداریِ حکومت کمک کردند و اجازه ندادند که دولتمردان از سیاست خارجی برای دستیابی به منافع زودگذر استفاده کنند.»
همین درهمتنیدگیِ دولت و روشنفکران ملکیه سبب شده که بارها آزار و اذیت شوند. در سال ۱۹۶۰، دانشجویان ملکیه با چنان هیاهویی به مخالفت با تغییرات موردنظر عدنان مِندِرِس، نخست وزیرِ وقت، پرداختند که این دانشکده برای مدتی تعطیل شد. هر چند ملکیه به تأمین نیروهای موردنیاز حکومت ادامه داد اما این تلقی رواج یافت که دانشکدههایی مثل ملکیه منبع الهام مخالفت سیاسیِ ملی هستند. در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، بعد از دو کودتای نظامی، بسیاری از استادان چپگرای ملکیه اخراج شدند و حتی به زندان افتادند. اما حتی پس از این رویدادهای مهم، همین استادان دوباره در دولت یا دانشگاه به کار مشغول شدند. برای مثال، در سال ۱۹۷۱، رئیس این دانشکده، ممتاز سویسال، به تبلیغات کمونیستی متهم و زندانی شد. یکی از استادان پیشین ملکیه به من گفت، «شنیدم که در زندان توالتها را تمیز میکرد.» با این همه، ۲۰ سال بعد سویسال وزیر امور خارجهی ترکیه شد. به مرور زمان، از نفوذ ملکیه در دیوانسالاریِ حکومتی، بهویژه در حوزهی مدیریت و ادارهی امور مالیِ محلی، کاسته شد. اما حتی بعد از چنین آسیبهای شدیدی، ملکیه -و به ویژه نفوذش در سیاست خارجی و وزارت امور خارجهی ترکیه- پابرجا ماند.
در دههی ۱۹۸۰، دانشجویانی مثل ایلهان اوزگل برای تحصیل در دورههای کارشناسی ارشد و دکترا به ملکیه وارد شدند و سپس به تدریس در همین دانشکده پرداختند. در آن زمان، نهادی دولتی به نام «یوک» [سازمان آموزش عالی] به منظور اِعمال کنترل بیشتر بر دانشگاهها به وجود آمده بود و مسئولیت اموری مثل برگزاریِ آزمونهای ورودی و تصمیمگیری دربارهی استخدام دائمیِ استادان را بر عهده گرفته بود. اعضای هیئت علمیِ ملکیه به دو گروه راستگرا و چپگرا تقسیم شده بودند. ملیگرایان سکولار با انجام بعضی اصلاحات لیبرالی در اقتصاد، مبارزهی کردها و اسلام سیاسی مخالف بودند، و بعضی از ایشان با پیوستن به اتحادیهی اروپا هم مخالفت میکردند. چپگرایان و لیبرالها مدافع حقوق بشر (از جمله کردها و اسلامگرایان) بودند و از پیوستن به اتحادیهی اروپا و گسترش دموکراتیزاسیون حمایت میکردند. در سال ۱۹۹۸، ارتش ترکیه حزب اسلامگرای حاکم را منحل کرد و محدودیتهای بیشتری علیه سیاستمداران اسلامگرا و دیگر شخصیتهای مذهبی وضع کرد. اردوغان، که در آن زمان شهردار استانبول بود، به زندان افتاد. در اوایل قرن بیست و یکم، حزب پسااسلامگرای لیبرالمسلکتری به رهبریِ اردوغان به قدرت رسید. بسیاری از استادان ملکیه چنان تفکر شمولگرایی داشتند که وقتی اردوغان در سال ۲۰۰۳ به نخست وزیری رسید از او حمایت کردند.
اما طولی نکشید که در پسِ پرده اتفاقاتی رخ داد. اوزگل به من گفت، «حوالی سال ۲۰۰۴ پیوندهای ملکیه با دیوانسالاریِ ترکیه بهتدریج قطع شد. حزب عدالت و توسعه این پیوندها را از بین برد. کمکم اعضای خود این حزب بر نظام دیوانسالاری سلطه یافتند.»
اِلسین آکتوپراک میگوید، «من در ملکیه رشد کردم. در محیط دانشکده آزادیای وجود داشت که در دیگر جاهای کشور نبود.» من با آکتوپراک، چانبِرگ گورِر و کریم آلتیپارماک، استادان سابق ملکیه، در دفترشان در یک سازمان حقوق بشریِ تأسیسشده توسط اتحادیهی اروپا در یکی از محلههای زیبای مرکز آنکارا دیدار کردم. آنها سی و چند یا چهل و چند ساله هستند. موهای آکتوپراک کوتاه و ساده است و مثل بسیاری از روشنفکران زنِ ترک اعتمادبهنفسی بیپیرایه دارد. (او و اوزگل پس از پاکسازی طلاق گرفتهاند). او هم مثل بسیاری از فمینیستهای خودخوانده، دانشجویان همجنسگرا، کردها و چپگرایان، در ملکیه بیشتر از دیگر جاهای کشور احساس راحتی میکرد.
وقتی دانشجویان ملکیه از آزادی حرف میزنند منظورشان بیش از هر چیز آزادی انتقاد کردن است -نه تنها انتقاد از همتایانِ خود بلکه انتقاد از استادان و رؤسای دانشکده، از مراجع قدرت. در دوران تدریس آکتوپراک در ملکیه نوعی روحیهی رادیکال، عمدتاً در واکنش به مسئلهی کردها، دوباره در آنجا زنده شده بود. در دوران تأسیس ترکیه، کردها قربانیِ آزار و اذیت شدند و آنها را نه کرد بلکه «ترک کوهی» خواندند و به صحبت کردن به زبان ترکی واداشتند؛ افزون بر این، به وضعیت اقتصادیِ مناطق کردنشین جنوب شرقیِ کشور رسیدگی نشد. در دههی ۱۹۷۰، گروه تروریست جداییطلب جدیدی موسوم به «حزب کارگران کردستان» (پ.ک.ک) به دست عبدالله اوجالان -یکی از دانشجویان سابق ملکیه- تأسیس شد تا برای حق به رسمیت شناختن کردها فشار بیاورد و در عین حال برای جدایی از ترکیه مبارزه کند. جنگ شدیدی درگرفت. نیروهای نظامیِ ترکیه روستاها را آتش زدند و کردها را شکنجه دادند و کشتند، و پ.ک.ک به نیروهای امنیتی حمله کرد و در میادین شهری وحشت ایجاد کرد.
در گفتمان سیاسیِ حکومت ترکیه، هواداری از کردها تقریباً با تروریست بودن یکی است.
هنوز هم در ترکیه هیچ مسئلهای به اندازهی جنگ با پ.ک.ک ترکها و کردها را تحریک نمیکند. به نظر بسیاری از ترکها، به رسمیت شناختن کردها با ایدهی اصلیِ ملت ترک مغایرت دارد زیرا ترکیه را کشور ترکها میدانند. در گفتمان سیاسیِ حکومت ترکیه، هواداری از کردها تقریباً با تروریست بودن یکی است.
در نخستین سالهای حکومت اردوغان، دولت «روند صلح» با پ.ک.ک را شروع کرد. در همین حال، سیل دانشجویان کرد به دانشگاهها سرازیر شد، و بسیاری از آنها مجذوب میراث دانشگاه آنکارا به عنوان محل اعتراض شدند. آنها به دانشکدههای خاصی-ارتباطات، آموزش و پرورش، حقوق و علوم سیاسی (ملکیه)-رفتند که همگی یکجا بودند. دانشجویان چپگرا و کرد و مدافع حقوق کردها هیچ جا به اندازهی دانشگاه آنکارا آزادی نداشتند زیرا ترکها، خواه مذهبی خواه سکولار، عمدتاً محافظهکارند. به نظر دانشجویان محافظهکار، در این دانشگاه دانشجویان مدافع کردها بیشتر از آنها قدرت داشتند.
آکتوپراک به من گفت، «احتمالاً بیش از نیمی از دانشجویان محافظهکار یا ملیگرا بودند اما فضای دانشگاه بیشتر چپگرا بود و در نتیجه دانشجویان چپگرا بیش از دیگر دانشگاهها قادر به اظهارنظر بودند و البته دیگران هم میتوانستند نظرات خود را مطرح کنند.» از این نظر، دانشگاه آنکارا به دانشگاههای آمریکاییِ برکلی و کلمبیا در دههی ۱۹۶۰ شباهت دارد اما نباید از یاد برد که دانشگاهها یکی از معدود محلهایی در ترکیهاند که یک جوان کرد چپگرا میتواند در آنها دیدگاههای سیاسیِ خود را آزادانه مطرح کند.
رئیس دانشگاه آنکارا و رئیس دانشکدهی علوم سیاسی هم فضای آزاد ملکیه را برای آموزش و پرورش دانشجویان ضروری میدانستند. یکی از اتفاقاتی که در سال ۲۰۰۹ رخ داد حاکی از همین تعهد به آزادی است. در آن سال، «مرکز حقوق بشر» ملکیه با حضور نمایندگانی از اتحادیهی اروپا کنفرانسی با عنوان «گفتوگوی علنیِ جامعهی مدنی» برگزار کرد. جمیل چیچِک، معاون نخست وزیر ترکیه -یعنی، معاون اردوغان- خواهان شرکت در این کنفرانس شد.
کریم آلتیپارمارک، که در آن زمان رئیس «مرکز حقوق بشر» بود و یکی از وکلای نامدار حقوق بشر در ترکیه است، میگوید، «ما او را دعوت نکردیم اما مجبور بودیم که اجازه دهیم تا در کنفرانس شرکت کند. شب قبل از کنفرانس، یکی از دانشجویانم گفت، "استاد، فردا به کنفرانس شما اعتراض خواهیم کرد." گفتم، اشکالی ندارد. من نمیتوانم به جای دانشجویانم تصمیم بگیرم. اعتراض مسالمتآمیز حق دانشجویان است.»
فردای آن روز، دانشجویان در صندلیهای شیک آبیرنگ تالار بزرگ سخنرانیِ ملکیه روبروی سکویی مزین به آرمهای ملکیه و عکسهای آتاتورک نشستند. رئیس دانشگاه آنکارا و رئیس ملکیه هم در میان حاضران بودند. چیچک از جا برخاست تا برای سخنرانی پشت تریبون چوبی برود.
دانشجوها یکی یکی از جا بلند شدند و وسط حرفش پریدند.
مرد جوانی دستش را بلند کرد و گفت، «ممکن است چیزی بپرسم؟» او ادامه داد، «در این کشور، آدمهایی مثل اِنگین جِبِر»-یک فعال حقوق بشر-«حبس میشوند و بر اثر شکنجه به قتل میرسند. در چنین کشوری، فکر نمیکنم که شما به عنوان معاون نخست وزیر حرف زیادی برای گفتن داشته باشید.»
همه دست زدند.
چیچک در میان داد و فریادِ حاضران گفت، «با این حرفها و تشویقها از حق خودتان به اسم دموکراسی استفاده کردید. اگر اجازه دهید، حالا من از حق خودم استفاده خواهم کرد-»
جوان دیگری وسط حرفش پرید و ایستاد و گفت، «آقای وزیر، این کنفرانسِ دموکراسی و حقوق بشر در حالی برگزار میشود که نیروهای پلیس آن را محاصره کردهاند. میتوانید علتش را توضیح دهید؟»
چیچک به حرف زدن ادامه داد. مرد جوان هم به صحبت کردن ادامه داد. تشویقها شدیدتر شد.
چیچک گفت، «وقتی اینجا آمدم، میدانستم که ممکن است چنین اتفاقی رخ دهد-»
مردی فریاد زد، «پس چطور به خودتان اجازه دادید که به اینجا بیایید؟ اگر این را میدانستید، چرا آمدید؟»
مرد جوان دیگری داد زد، «این دانشکده جای جمیل چیچک نیست!» جمعیت او را تشویق کرد. «دانشگاه جای آدمهایی مثل شما نیست! شما حق ندارید که اینجا سخنرانی کنید! شما اینجا نیامدهاید که دربارهی حقوق بشر صحبت کنید!»
در آن لحظه، محافظان چیچک سعی کردند که جلوی حرف زدن این مرد را بگیرند.
«این دموکراسی است؟ شما ۵۰ نفر آوردید تا مرا از اینجا بیرون کنید!»
چیچک تصمیم گرفت که محل را ترک کند. رئیس دانشگاه و رئیس ملکیه مؤدبانه او را تا بیرون از تالار همراهی کردند.
اما مسئله همین جا فیصله یافت. هیچ دانشجویی تنبیه نشد. هیچ تحقیق و تفحصی انجام نشد. از مدتها پیش اماکن دانشگاهیای مثل ملکیه در ترکیه وجود داشته است که در آنجا تینایجرها و جوانان بیست و چند ساله یاد گرفتهاند که در تالاری پرجمعیت بایستند و یکی از قدرتمندترین سیاستمداران کشور را به چالش بکشند.
دیواری در ملکیه. دگرگونیهای عظیم فعلی در سیاست خارجیِ ترکیه ممکن است به کنار زدن بعضی نظرات سنتی، از جمله نظرات استادان ملکیه، ربط داشته باشد. امین اوزمن/مگنوم، برای نیویورک تایمز
در اوایل قرن بیست و یکم، استادان ملکیه کمکم به تحولات ناشناخته و مشکوکی پیبردند. سرسپردگان حکومت در سازمانهای دولتی به رد کردن پروژههای تحقیقاتیای روی آورده بودند که پیش از آن معمولاً پذیرفته میشد. برای مثال، در سال ۲۰۰۹، اوزگل متقاضیِ دریافت کمکهای دولتی برای انجام تحقیقی در واشنگتن دربارهی رابطهی میان ترکیه، آمریکا و شمال عراق بود. او از دانشگاه جورج واشنگتن و توبیتاک (شورای پژوهشهای علمی و تکنولوژیک ترکیه) درخواست کمک مالی کرد. دانشگاه جورج واشنگتن درخواست او را پذیرفت اما توبیتاک درخواستش را رد کرد، چیزی که دانشگاهیان ترکیه به ندرت با آن روبرو میشوند. استادان ملکیه میگویند که نگرش حاکم در این سازمانها این بود که چون حامیان مذهبی یا محافظهکار حزب عدالت و توسعه احساس میکردند که درهای دانشگاههای ممتاز دههها به رویشان بسته بوده، حالا نوبت پیشتازیِ آنها در حوزهی دانشگاهی است. اوزگل از دیگر دانشگاهیان شنید که حامیان حزب عدالت و توسعه حتی گاهی با صراحت به آنها گفته بودند، «حالا نوبت ماست.»
در سال ۲۰۱۲، اِرکان ایبیس به ریاست دانشگاه آنکارا منصوب شد. سبک زندگی ایبیس سکولار بود و همسرش محجبه نبود. به نظر نمیرسید که او مجیزگوی حزب عدالت و توسعه باشد. اما در آن زمان، ترکها کمکم داشتند میفهمیدند که برای باقی ماندن در مناصب مهم دولتی باید از خط مشیِ موجود پیروی کنند. برای مثال، کسانی که زمانی نوشیدنیهای الکلی مصرف میکردند حالا لازم میدانستند که آب بنوشند. رؤسای دانشگاهها که زمانی به دانشجویان اجازه میدادند تا در محوطهی دانشگاه تظاهرات کنند حالا خود را ملزم میدانستند که تظاهرات را ممنوع کنند.
در پاییز آن سال، ایبیس در اقدامی غیرمنتظره از اردوغان دعوت کرد تا در مراسم گشایش سال تحصیلیِ دانشکده سخنرانی کند. هر چند اردوغان اغلب در مراسم گشایش سال تحصیلی در دانشگاههای نزدیک به دولت سخنرانی میکرد اما چنین کاری در دانشگاه آنکارا غیرعادی بود. گروهی از استادان ملکیه تصمیم گرفتند که درست در زمان سخنرانیِ اردوغان، مراسم دیگری به مناسبت آغاز سال تحصیلی برگزار کنند. عنوان این همایش «آزادی بیان و دانشگاهها» بود و سخنرانانی مثل اسماعیل بشیکچی، نویسنده و جامعهشناسی که ۱۷ سال به اتهام تجزیهطلبی در زندان به سر برده بود، را دعوت کردند. وقتی رئیس دانشگاه از برگزاری این مراسم باخبر شد، از رئیس ملکیه، یالچین کاراتپه، خواست تا آن را لغو کند. ایبیس توصیه کرد که این مراسم را در آن روز برگزار نکنند؛ بعد از مخالفت کاراتپه، ایبیس پیشنهاد کرد که این مراسم را همزمان با سخنرانیِ اردوغان برگزار نکنند. (ایبیس این ادعا را رد کرده است.)
کاراتپه به من میگوید، «اما من این درخواست را رد کردم. ۶ سلطان، ۱۱ رئیس جمهور و تعداد زیادی نخست وزیر آمده و رفتهاند اما این دانشکده همچنان پابرجا مانده است. اردوغان هم سیاستمداری بیش نیست و دوران او هم سپری خواهد شد. ابراز مخالفت علنی یکی از سنتهای این دانشکده است، و ماهایی که اکنون اینجا هستیم باید این سنت را ادامه دهیم.» سرانجام، ملکیه مراسم خودش را برگزار کرد.
رابطهی این دانشکده با رئیس دانشگاه آنکارا، بهویژه پس از رویدادهای تابستان ۲۰۱۳، خراب شد. در آن زمان، اعتراضات پارک گزی، که در واکنش به برنامهریزی برای تخریب این پارک در استانبول شروع شد، به سرعت به آنکارا و دیگر نقاط کشور سرایت کرد و به نماد مخالفت با حزب عدالت و توسعه تبدیل شد. بیتردید، اعتراضات پارک گزی برای اردوغان بهشدت هولناک بوده است. این اعتراضات حتی غیرسیاسیترین دانشجویان را هم به خیابانها کشاند. میانسالان هم به آنها پیوستند. اوزگل به من میگوید، «معمولاً خانوادهها جلوی بچههایشان را میگیرند اما این بار با هم به خیابان رفتند؛ این اتفاق کاملاً جدیدی در ترکیه بود.»
در سال ۲۰۱۵، ۶۲۶ دانشجو، در سال ۲۰۱۶، ۷۵۸ دانشجو، و در سال ۲۰۱۷، ۸۱۵ دانشجوی دانشگاه آنکارا «تنبیه شدند».
سرانجام، مأموران پلیس معترضان را از پارک گزی بیرون راندند. یک سال بعد در سال ۲۰۱۴، اردوغان برای اولین بار به ریاست جمهوری انتخاب شد. گورر میگوید، «اردوغان پس از حوادث پارک گزی "یکنفرهسازیِ" ادارهی کشور را شروع کرد. رئیس دانشگاه آنکارا هم "یکنفرهسازیِ» ادارهی دانشگاه را آغاز کرد.»
در همین حال، اعتراضات پارک گزی به محبوبیت حزب جدیدی به نام «حزب دموکراتیک خلق» انجامید که رهبریاش را سیاستمدار کردِ جذاب، شوخطبع و خوشتیپی به نام صلاحالدین دمیرتاش بر عهده داشت. دمیرتاش کوشید تا درهای این حزب را به روی همهی ترکها باز کند؛ افزون بر این، سعی کرد تا این حزب را از احزاب سلفش، که همگی با پ.ک.ک پیوند داشتند، مستقلتر کند. او خواهان صلح با حکومت ترکیه شد. محبوبیت دمیرتاش به اوج رسید. به نظر میرسید که اردوغان از ظهور سیاستمداری جذابتر از خودش احساس خطر کرده است. طولی نکشید که او برای جلب آرای مردم همان کاری را انجام داد که قبلاً بسیاری از سیاستمداران ترک کرده بودند: دوباره آتش جنگ با پ.ک.ک در جنوب شرقیِ کشور را شعلهور کرد، و البته این حزب هم از این جنگ با آغوش باز استقبال کرد. در سراسر سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ ملکیه شاهد برپاییِ تظاهراتی در مخالفت با این جنگ بود.
برپایی چنین تظاهراتی از سوی دانشجویان ملکیه عجیب نبود اما حالا رویکرد ایبیس، رئیس جدید دانشگاه، بهشدت تغییر کرده بود. بنا به گزارش باریس اونلو و اوزلِم آلبایراک، استادان سابق ملکیه، در سال ۲۰۱۵، ۶۲۶ دانشجو، در سال ۲۰۱۶، ۷۵۸ دانشجو، و در سال ۲۰۱۷، ۸۱۵ دانشجوی دانشگاه آنکارا «تنبیه شدند». رئیس دانشگاه دو پروندهی تحقیق و تفحص دربارهی یالچین کاراتپه به جریان انداخت -کاراتپه همان رئیس ملکیه بود که اجازه داد مراسمی همزمان با سخنرانیِ اردوغان در این دانشکده برگزار شود. یکی از این دو پرونده به مرخصیِ بدون اجازهی او مربوط میشد. (بر اساس قوانین ترکیه، کارمندان دولت باید به کارفرما خبر دهند که قصد سفر دارند، اما این قانون بهندرت اجرا میشود.)
ایبیس در ایمیلی نوشت: «اگر جرمی رخ داده است، باید از مجاریِ قانونی به آن رسیدگی کنید. در غیر این صورت، شریک جرم یا همدست جنایتکار هستید.» او همچنین گفت که در این دوره «گروهی از دانشجویان به دانشجویانی که پیشینه یا دیدگاههای سیاسیِ متفاوتی داشتند، اجازه نداده بودند که به دانشکده وارد شوند و در کلاسها و امتحانات شرکت کنند، و بعضی از اعضای هیئت علمیِ دانشکده هم از این کارها حمایت کرده بودند.»
رسانههای هوادار دولت با ایما و اشاره به مسئولان حکومت فهماندند که کدام بازیگران سیاسی را باید به علت قانونشکنیهای گوناگون تحت پیگرد قرار داد یا محکوم کرد -روند شرارتباری که گریبانگیر روزنامهنگاران، سیاستمداران، دانشگاهیان و دانشجویان شد. روزنامههای «یِنی آکیت»، «هابرواکتیم» و «وحدت» برای ملکیه اسباب دردسر شدند، و دانشجویان و استادانش را «دشمن اسلام»، «عاشق همجنسگرایان» و «حرامزاده» خواندند. وقتی «مرکز حقوق بشرِ» ملکیه فیلم «حَشَری» اثر لارس فون تریه را در دفاع از آزادی بیان نمایش داد -فیلمی که در ترکیه ممنوع شده بود-مخالفان هم این دپارتمان و هم خودِ فیلم را «منحرف» خواندند. این نوع دشنامها در زمان برگزاری «جشنوارهی گاو» به اوج خود رسید. بنا به سنتی دیرینه هر سال در فصل بهار دانشجویان دو روز در مراسمی عمومی از استادان خود انتقاد میکنند. یکی از مناسک این جشنواره عبارت است از انتخاب «امامی» که مراسم را شروع کند و مناجات شروع طنزآمیزی را بخواند. ترولهای اینترنتیِ هوادار دولت بهشدت به این جشنواره حمله کردند و در نتیجه مدیریت دانشگاه جشنوارهی سال ۲۰۱۷ را لغو کرد. دانشجویی که در سال ۲۰۱۶ نقش امام را بازی کرده بود از سوی مراجع قضائی به اهانت به دین متهم شد.
آکتوپراک میگوید، «"ینی آکیت" همیشه میگفت ما از دانشجویان دگرباش، دانشجویان هوادار کردها یا دانشجویان به اصطلاح تروریست حمایت میکنیم. اما ما فقط از حقوق آنها دفاع میکردیم. ما سعی میکردیم که دانشجویانمان را از حملات نیروهای امنیتی در امان نگه داریم. ما بسیار زودتر از بقیهی مردم ترکیه فهمیدیم که حتی اگر فقط از چیزی حمایت کنید، شما را تروریست میخوانند.»
در ترکیه قوانین مبارزه با تروریسم دقیق نیست و وقتی به شما برچسب تروریست بزنند کارتان کموبیش تمام است. استادان ملکیه کل این دوره، دوران ریاست ارکان ایبیس، را دورهی «قلدری» میخوانند زیرا هواداران دولت سعی میکردند تا دانشگاهیان را با ارعاب به زور از محل کارشان بیرون کنند.
در جشنوارهی گاو مرسوم است که یک دانشجو خود را به شکل یک «امام» درآورد. عکس از بایگانیِ دانشکدهی علوم سیاسی.
در اوایل سال ۲۰۱۶، بعضی از دانشگاهیان طوماری را در حمایت از پایان مسالمتآمیز جنگِ دولت با پ.ک.ک منتشر کردند. آنها خود را «دانشگاهیان حامیِ صلح» میخواندند و عنوان طومارشان این بود: «ما شریک این جرم نخواهیم بود!» انتشار چنین نامههایی در محافل دانشگاهیِ ترکیه امری عادی و حتی پیشپاافتاده بود و وقتی دانشگاهیان از همکاران خود خواستند که این نامه را امضاء کنند بسیاری از آنان بیدرنگ آن را امضاء کردند و تعداد امضاءکنندگان نامه در ترکیه از ۲۰۰۰ نفر فراتر رفت.
استادان ملکیه این نامه را نه تنها به نشانهی همبستگی بلکه به این علت امضاء کردند که بسیاری از آنها سرگرم افشای مهمترین دروغ غیردموکراتیک جمهوری ترکیه بودند -یعنی این دروغ که ملت ترکیه صرفاً متشکل از ترکها است، در حالی که میلیونها نفر از اهالی این کشور نه ترک بلکه کرد هستند.
لحن این نامه مایهی دردسر امضاءکنندگان شد:
«ما دانشگاهیان و پژوهشگران این کشور شریک این جرم نخواهیم بود!...این کشتارِ عمدی و حسابشده با قوانین خودِ ترکیه و معاهدات بینالمللیِ امضاءشده از سوی این کشور کاملاً مغایرت دارد...ما از دولت میخواهیم که از کشتار و تبعید عمدیِ کردها و دیگر اهالی این منطقه دست بردارد...به این منظور خواهان دسترسیِ ناظران مستقل ملی و بینالمللی به این منطقه هستیم تا قادر به نظارت و ارائهی گزارش از حوادث باشند.»
کمی پس از انتشار این نامه، اردوغان، که خود استاد لفاظی است، لحن این نامه را هدف قرار داد. یکی از علل حملهی اردوغان این بود که به نظر میرسید که نویسندگان نامه میگویند که او مرتکب جرمی بینالمللی شده است. اردوغان در سخنرانیاش گفت که دانشگاهیان مرتکب جرمی ملی شدهاند:
«ترکیهی قدیمی، که مشتی لمپن آن را اداره میکردند، لمپنهایی که خود را روشنفکر و دانشگاهی میخوانند، دیگر وجود ندارد. این لمپنها یک بارِ دیگر چهرهی واقعیِ خود را نشان دادهاند. با این بیانیه صریحاً تروریسم را ترویج کردهاند، و این همان کاری است که سالها تلویحاً انجام دادهاند... شما طرفدار وحدت و همبستگیِ ترکیه هستید یا نه؟ اگر طرفدار وحدت کشور هستید، چرا از زبان یک سازمان تروریستی حرف میزنید، سازمانی که روزگار شهروندان ما را سیاه کرده و به نیروهای امنیتیِ ما حمله میکند؟ این کار اسمش تبلیغ تروریسم است.»
دانشگاهیان در سراسر کشور آماج دشنام و ارعاب قرار گرفتند و حتی دستگیر شدند. بر اساس گزارش اونلو و آلبایراک، دانشگاه آنکارا بیدرنگ تحقیق و تفحص دربارهی امضاءکنندگان این نامه را شروع کرد. (ایبیس میگوید که این کار به درخواست «یوک» انجام شد). حوالی همان وقت، دو استاد، اونلو و گوکچِن آلپکایا، به علت طرح بعضی از پرسشها در آزمونهای دانشگاهی آماج حمله قرار گرفتند. اونلو سؤالی دربارهی عبدالله اوجالان را در امتحان گنجانده بود؛ آلپکایا سؤالی دربارهی نامهی «دانشگاهیان حامیِ صلح» پرسیده بود. در پروندهی حقوقیای که علیه اونلو به جریان افتاد، او به ترویج تروریسم متهم شد. قلدری تشدید شده بود.
اوضاع برای ایلهان اوزگل چنان پرتنش و نگرانکننده بود که برای استفاده از فرصت مطالعاتی به دانشگاه سواس در لندن رفت. پیش از ترک آنکارا، رئیس دانشگاه سرگرم بحث با استادان بود تا امضای خود را پس بگیرند. اوزگل میگوید، «من گفتم، نه، نمیتوانم این کار را بکنم.» یکی از دلایلش این بود: «دستیارم این نامه را امضاء کرده بود. نمیتوانستم پشتش را خالی کنم.»
وقتی اوزگل در لندن بود، کودتای نظامیِ دیگری در ترکیه رخ داد.
نزدیک پل سلطان محمد فاتح در استانبول در جریان درگیری با نیروهای نظامی در پی کودتای نافرجام سال ۲۰۱۶. عکس: گورکان اوزتورک/اِیافپی/گتی ایمجز
در واکنش به کودتای نافرجام سال ۲۰۱۶، اردوغان به پاکسازیِ وزارتخانهها، پلیس، ارتش، دبیرستانها، بیمارستانها، اتحادیهها، روزنامهها و سازمانهای غیرانتفاعی پرداخت-در مجموع، حدود ۱۵۰ هزار نفر از کار اخراج شدند. بسیاری از آنها به عضویت در جنبش گولن متهم شدند زیرا دولت او را طراح کودتا میدانست. اما طولی نکشید که اردوغان به سراغ کردها و چپگرایان، از جمله دانشگاهیان، رفت.
در سپتامبر ۲۰۱۶، ۲۱ نفر از اعضای هیئت علمیِ دانشگاه آنکارا، از جمله شش نفر از دستیاران آموزشیِ ملکیه، اخراج شدند. آکتوپراک میگوید که استادان ملکیه بهشدت نگران بودند. او میگوید، «همه، از جمله وکلا، به ما میگفتند که چه کار باید بکنیم. مثلاً میگفتند اگر دستگیر شدید با چه کسی در خانوادهی شما باید تماس گرفت؟ در پیامهایتان چه چیزی وجود دارد؟ در خانهی شما چه چیزی هست؟ این سؤالات همهی ما را به فکر فرو برد.»
او از گورر، که روبرویش نشسته، میپرسد: «چیزی را دور انداختی؟»
گورر پاسخ میدهد: «مجلهها را. خودم را از شرِّ رایانه و تلفن همراهم خلاص کردم. همهی پیامهای واتساپ را پاک کردم.»
یک ماه بعد، بعضی از همکارانشان ممنوع الخروج شدند.
آکتوپراک میگوید، «فهمیدیم که علیه بعضی از ممنوعالخروجها هیچ پروندهای تشکیل نشده بود. برای مثال، یکی از همکاران دانشگاهیِ ما میخواست به ژاپن برود و در خروجیِ فرودگاه فهمید که نمیتواند کشور را ترک کند. حدس میزنیم که رئیس دانشگاه فهرستی از افراد مظنون به ارتباط با تروریستها را به نیروهای امنیتیِ حکومتی داده است.» (ایبیس منکر ارائهی چنین اطلاعاتی به نیروهای امنیتی است.)
سه ماه بعد، در ۶ ژانویهی ۲۰۱۷، پاکسازیِ ملکیه از سر گرفته شد. دو استاد به نامهای فاروق آلپکایا و اوزلِم آلبایراک همراه با چند استاد دانشکدههای دیگر اخراج شدند.
بقیهی استادان هر روز «رِسمی گازِت»، خبرنامهی رسمیِ آنلاین دولتی، را مطالعه میکردند. آنها از خود میپرسیدند، آیا امروز اخراج خواهم شد یا فردا؟ یک ماه تمام، امضاءکنندگان نامه فقط دربارهی همین مسئله حرف میزدند. آنها میدانستند که پاکسازیشدگان دیگر نمیتوانند از سامانههای آنلاین دانشگاهی استفاده کنند. بنابراین، به شکل وسواسآمیزی به این سامانهها سر میزدند تا ببینند آیا هنوز به آنها دسترسی دارند یا نه. گورر میگوید، «سازمان سنجش کشور که آزمونهای سراسریِ ورود به دانشگاه را برگزار میکند، مرا در توئیتر بلاک کرد. یک ماه بعد از آن اخراج شدم.»
آکتوپراک لبخند میزند و میگوید، «وحشتناک بود. اگر گنجشکی از روی شاخه میپرید از خود میپرسیدیم آیا این به این معنا است که اخراج شدهام؟»
به همین دلیل، وقتی آکتوپراک و گورر در ۷ فوریهی ۲۰۱۷ خبرِ اخراج خود و ۲۷ نفر دیگر را شنیدند سرانجام نفس راحتی کشیدند. این یکی از آخرین موجهای اخراج دستهجمعی بود و به اعتراضات گستردهای در دانشگاه انجامید. پلیس با گاز اشکآور به معترضان حمله کرد. طولی نکشید که جلوی ورود استادان اخراجی به ملکیه را گرفتند. دربانها میگفتند، «متأسفم استاد. شما از اخراجیها هستید.»
این که ناگهان جلوی ورودتان به محلی را بگیرند که مدتها مأمن روزانهی شما بوده بسیار دردناک است. این تجربه برای آکتوپراک چنان تلخ بود که دیگر به دانشگاه برنگشت.
فوریهی ۲۰۱۷: دانشگاهیان دانشگاه آنکارا لباسهای خود را به نشانهی اعتراض به اخراج دستهجمعیِ استادان درآوردهاند. آدم آلتان/اِیافپی/گتی ایمجز
چهرهی ملکیهای که بر جا ماند کاملاً تغییر کرد. دیوارهایی که همیشه پر از پوسترهای چپگرایان بود، حالا مزین به پرچمهای ترکیه است. «مرکز حقوق بشر» تعطیل شد. (این مرکز زیرنظرِ رئیس دانشگاه فعالیت خود را از سر گرفته است). اکنون موضوعاتی مثل فوکو یا نظریهی دگرباشی بهندرت تدریس میشود. دورههای کارشناسیِ ارشد و دکترای بعضی از رشتهها لغو شده و در نتیجه دانشجویان بدون راهنما سرگردان ماندهاند. کانون فیلم، که دانشجویان و استادان در آن شراب مینوشیدند و فیلم میدیدند، تعطیل شده، و به گزارش دانشگاهیان اخراجی، نمایش فیلم بهکلی ممنوع شده است.
آکتوپراک میگوید، «ملکیه همیشه مترادف با اعتراض بود اما دیگر چنین نیست.»
بارِ سنگین تدریس بر دوش استادان باقیمانده در ملکیه افتاد و مجبور شدند که وقت زیادی را به تصحیح مقالات و اوراق امتحانی اختصاص دهند. یکی از آنها کرم آلتیپارماک بود. او اکنون عضو گروهی از وکلا است که نمایندگیِ ۱۰۰ نفر از پاکسازیشدگان را در «دادگاه اروپاییِ حقوق بشر» و دادگاههای جناییِ ترکیه بر عهده دارند. او از ملکیه اخراج نشد اما پارسال استعفا داد. او احساس میکرد که اوضاع ملکیه دیگر برای انجام فعالیتهای دانشگاهی مناسب نیست. آلتیپارماک در کلاسهای خود دربارهی قوانین دوران وضعیت اضطراریِ پس از کودتا بحث کرده بود و به همین دلیل دانشگاه پروندهی تحقیق و تفحص دربارهی او را به جریان انداخته بود. او میگوید، «دانشگاه نامهای به همهی دانشگاهیان فرستاد و آنها را به امضای آن مجبور کرد. رئیس دانشگاه در این نامه هشدار داد که دربارهی چیزی خارج از برنامهی درسی صحبت نکنیم. رئیس دانشگاه گفت که بعضی از دانشجویان به "ما" شکایت کردهاند که مدرسان دربارهی مسائلی بیربط به برنامهی درسی حرف میزنند، و من دارم به شما هشدار میدهم که این کار را نکنید.»
اکنون دانشجویان محافظهکارتر میتوانند شکایتهای خود را از طریق «مرکز ارتباطات ریاست جمهوری» با دانشگاهها در میان بگذارند. آلتیپارماک میگوید، «این دانشجویان چیزهایی شبیه به این میگویند، "حالا دارید نظرات مارکسیستیتان را به ما میگویید". بعضیها دوست ندارند که به نظرات متفاوت گوش کنند. این امر بر کل فرهنگ ترکیه تأثیر خواهد گذاشت زیرا این افراد همانهایی هستند که در دیوانسالاریِ دولتی مشغول به کار خواهند شد.»
اختلالات مشابهی در وزارت امور خارجه هم رخ داده است. سلیم سازاک، دانشجوی ترک دورهی دکترا در دانشگاه براون و نویسندهی حوزهی امور خارجه، میگوید که یکی از کارچاقکنهای حزب عدالت و توسعه به او گفته است که فکرِ پیدا کردن شغلی مهم در وزارت امور خارجه را از سرش بیرون کند: «دورهی آدمهایی مثل تو» -شاگردان مدارس خصوصیِ غیروابسته به حزب عدالت و توسعه- «سپری شده است.» در واقع، میتوان گفت که تحولات عظیم کنونی در سیاست خارجیِ ترکیه -درگیری در جنگهای سوریه و عراق، افزایش شدید مخارج نظامی و فاصله گرفتن از غرب- ناشی از به حاشیه راندن نظرات سنتی، از جمله نظرات استادان ملکیه، است.
تیمور کوران، از دانشگاه دوک، میگوید، «پیش از این ملکیه هنوز یکی از نهادهای مهم جمهوریِ ترکیه به شمار میرفت. قبلاً کسی نمیخواست که ملکیه را از صحنه حذف کند یا ابزار حفظ موازنه در نظام سیاسی را که دستپروردهی ملکیه بود از بین ببرد. اما اکنون میخواهند نه تنها نقش نظارتیِ ملکیه بلکه همهی ابزار حفظ موازنه را از بین ببرند.»
کوران میگوید، «دانشآموختگان ملکیه معمولاً در سیاست خارجی بسیار محتاطترند. هدف اساسیِ آنان حفظ صلح در کشور بود. اکنون اردوغان دارد به استقبال خطرات بزرگی میرود. همهی ابزار حفظ موازنه در سیاست خارجی دارد از بین میرود، و حتی به پرسش کشیدن ماجراجوییهای فعلیِ ترکیه ممکن است آدم را در مظان اتهام خیانت قرار دهد.»
عجیب نیست که این فضا فرار مغزها از کشور را در پی داشته است -هزاران دانشگاهیِ ترکیه، هم در علوم و هم در علوم اجتماعی، کشور را ترک کردهاند. حتی دولت هم اقرار کرده که این موجِ خروج از کشور نشانهی بحرانی تمامعیار است. اخیراً وزیر صنعت و فناوری، مصطفی وارناک، به دانشگاهیان مقیم خارج وعده داد که در صورت بازگشت به کشور حقوق ماهانهای معادل ۲۴ هزار لیر (تقریباً ۴۲۰۰ دلار) دریافت خواهند کرد.
بسیاری از دانشجویان به روزنامهها گفتند که به کشور بازنخواهند گشت زیرا احساس میکنند که به دانشگاهیان نه به علت شایستگیِ آنها بلکه به علل ایدئولوژیک یا بر اساس ارتباطات پاداش میدهند؛ علاوه بر این، گفتند که در ترکیه نخواهند توانست دربارهی موضوعات مغایر با سیاستهای رسمیِ دولت تحقیق کنند. یکی از استادانی که در ترکیه مانده میگوید: «بیمعنی است که وانمود کنیم چیزی عوض نشده است. اگر دیگر زندگیِ دانشگاهی وجود ندارد چرا باید در دانشگاه بمانم؟»
الچین آکتوپراک و دیگران از اتحادیهی اروپا کمک مالی گرفتند تا تحقیق کنند و برنامههای آموزشیِ آنلاینی برای «کارگاههای حقوق بشر» بسازند. بسیاری از استادان اخراجی پس از پاکسازی، مراکز آموزشیِ دیگری موسوم به «مدارس عالیِ همبستگی» تأسیس کردند که در آنها میتوان با خیالِ راحت سیاست آموخت.
آکتوپراک میگوید، «جنبهی مثبت کل ماجرا این است که شاید خودمان بتوانیم به این طریق جامعهی روشنفکری را یکتنه زنده نگه داریم و وقتی اوضاع بهبود یافت به عرصهی عمومی بازگردیم.»
هر چند هنوز ممکن است که همهی این دانشگاهیان به زندان بیفتند. به گزارش گروه «دانشگاهیان مدافع صلح»، بیش از دو هزار نفر از امضاءکنندگان نامه محاکمه شدهاند اما هیچیک از آنها تبرئه نشده است. در اکثر احکامی که تا کنون صادر شده، دانشگاهیان به ۱۵ ماه حبس تعلیقی محکوم شدهاند اما احکام حدود ۳۰ نفر از آنها تعلیقی نیست و یکی از این استادان، فسون اوستِل، اکنون در زندان به سر میبرد. یکی دیگر از امضاءکنندگان نامه، تونا آلتینِل، در پروندهی دیگری به زندان محکوم شده و در زندان است.
ایلهان اوزگل در خانه. او میگوید، «این جنبشهای ایدئولوژیک پیش از هر چیز به افراد و نهادهای مولد دانش حمله میکنند.» عکس: امین اوزلم/مگنوم، برای نیویورک تایمز
ایلهان اوزگل بیشترِ وقتش را با لپتاپش در یکی از شعبههای «استارباکس» در یکی از مراکز خرید آنکارا میگذراند. او پس از اخراج به دنبال شغلی در دانشگاههای خصوصی گشت -که از نظر قانونی میتوانند استادان اخراجی را استخدام کنند- اما این دانشگاهها آنقدر ترسیدهاند که پاکسازیشدگان را استخدام نمیکنند. همهی استادان اخراجی میگویند با چنین وضعیتی روبرو شدهاند. دستکم از یک نظر، اوزگل یکی از خوششانسها بود: او به سنی رسیده بود که میتوانست بازنشسته شود و مستمری بگیرد.
اخراج افرادی مثل اوزگل، و در نتیجه محروم شدن از تخصص آنها در تحلیل اوضاع، زیان هنگفتی برای جامعهی ترکیه در پی دارد. بهترین تحلیلگران اتفاقات ترکیه در سال ۲۰۱۹ -متخصصان علوم سیاسی- همان کسانی هستند که بر اثر همین اتفاقات از صحنه حذف شدهاند. حذف آنها نه تنها به معنای حذف تاریخ بلکه به معنای حذف باریکبینی، ژرفاندیشی و انصاف است.
اوزگل، که تاریخ سیاسیِ ترکیه را مطالعه کرده، تصدیق میکند که آنچه بر سرش آمده است غیرعادی نیست. قدمت سنت پاکسازی به پیش از تأسیس جمهوریِ ترکیه برمیگردد و در سراسر تاریخ مدرنِ ترکیه استمرار داشته است. پاکسازی نه اتفاقی غیرعادی بلکه جزئی ناگسستنی از این تاریخ بوده است.
اوزگل میگوید، «این جنبشهای ایدئولوژیک پیش از هر چیز به افراد و نهادهای مولد دانش حمله میکنند. آنها باید برای تثبیت قدرت خود این حوزهها را پاک کنند. زیرا اینها تنها نیروهای مخالف در جامعه هستند. طبقهی تاجر علناً از دولت انتقاد نمیکند. جامعهی مدنی در ترکیه ضعیف است. دانشگاههای قدیمی اهمیت فراوانی دارند چون نسلهای جوانتر را پرورش میدهند. جنبشهای ایدئولوژیک باید این نهادها را از بین ببرند. نظامهای اقتدارگرا ضرورتاً همه را زندانی نمیکنند.»
اما اگر حکومت اقتدارگرا به اندازهی کافی دوام بیاورد، میتواند حتی نیروهای نسبتاً غیرمنتقد را هم سرکوب کند. اکثر استادان ملکیه عقیده نداشتند که اردوغان در پی تأسیس حکومتی اسلامی یا فاشیستی است. به نظر میرسد که حزب عدالت و توسعه میخواهد ترکیه در آینده کشوری بیشخصیت باشد-کشوری که میتواند خودش را آزاد بپندارد، البته تا زمانی که هویتی نداشته باشد که حزب عدالت و توسعه را تهدید کند. مهمترین مسئله این است که نهادهایی مثل ملکیه مستقل هستند. چنین نهادهایی بنا به دلایل بسیار زیادی نمیتوانند در ترکیهی اردوغان وجود داشته باشند؛ یکی از این دلایل این است که این نهادها بیش از حد متمایزند.
تمایز افراد هم میتواند کمرنگ شود. آنها تشخص خود را از دست میدهند. صدایشان محو میشود. جایگاه خود را در جامعه از دست میدهند، به طوری که وقتی دوباره به خودشان میآیند از حلاوتش شگفتزده میشوند. فاروق آلپکایا یکی از استادانی بود که با آنها مصاحبه کردم. او دربارهی تاریخ ترکیه حرف زد. او دانشگاهی بود-شغلش این بود. اما پس از ۲۰ سال استادی، او هم مثل اوزگل و هزاران نفر دیگر در دو سال و نیم گذشته در صحنهی رسمی ترکیه غایب بوده است. او یک بار ۱۰ دقیقه بیوقفه حرف زد، بعد طوری عذرخواهی کرد که انگار خودش هم تعجب کرده بود. او برای عذرخواهی فعلی را به کار برد که در زبان ترکی میتواند به طور ضمنی به معنای کشف چیزی ناشناخته باشد.
او گفت، «معذرت میخواهم. باید دلم برای حرف زدن تنگ شده باشد.»
برگردان: عرفان ثابتی
سوزی هنسن نویسندهی مجلهی «نیویورک مگزین» و نامزد جایزهی پولیتزر در سال ۲۰۱۸ است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Suzy Hansen, ‘The Era of People Like You Is Over: How Turkey Purged Its Intellectuals’, The New York Magazine, 24 July 2019.