افسانهی عصر طلایی کتابخوانی
prospectmagazine
دختر جوان در حال مطالعه، اثر فراگونار، حدود ۱۷۰۰ م.
گسترهی توجه مدام کوتاهتر میشود. دیگر حوصلهی مطالعهی درست و حسابی را نداریم. چاپ متون، فناوریِ منسوخی است و آینده به تورق کتابهای الکترونیکی و صفحات اینترنتی دارای اَبَرپیوند تعلق دارد. گوش دادن به کتابی صوتی به خوبی خواندن کتابی مناسب نیست. این استدلالها امروزه زیاد شنیده میشوند، اما آیا صحت دارند؟ لیا پرایس، پژوهشگری انگلیسی در دانشگاه هاروارد، میگوید تصور این که روزگاری عصر طلایی مطالعه بوده و اکنون دچار انحطاط شده است، برداشتی عجولانه است. خبرنگار نشریهی Prospect، سمیر رحیم، به صورت تلفنی با پرایس دربارهی کتاب جدیدش با عنوان هنگامی که دربارهی کتاب صحبت میکنیم از چه صحبت میکنیم، مصاحبه کرده است.
سمیر رحیم: در اواخر کتابتان از نوشتههای سال ۱۹۶۶ مارشال مکلوهان نقل قول میکنید، کسی که کتاب را نمونهای از عتیقههای از مد افتاده میدانست. مدتها است اعلام میشود دوران کتاب به سر رسیده است، این طور نیست؟
لیا پرایس: هنگامی که از مرگ کتاب صحبت میشود، اغلب به دو چیز کاملاً متفاوت اشاره دارند. یکی مرگ شیئی خاص است که ظاهر، جنس، و رنگ و بوی مشخصی دارد. و دیگری مجموعهای از کردارها و فعالیتها است که گاهی از آن شیء ناشی میشود. تفاوت این دو مورد مانند تفاوت بین فرم و عملکرد است. من شخصاً نسبت به بقای آن شیء دغدغهای ندارم اما بسیار دلواپس بقای آن کردارها و فعالیتهای بشریام.
افسانهای هم دربارهی خوانندهی آرمانی وجود دارد، درست است؟
در این عصر دیجیتال تصور ما از مطالعه این است که فردی در حالی که در تختخوابش چمباتمه زده یا زیر درخت ولو شده، با هدفِ لذت بردن، مشغول خواندن کتابی چاپی ــ احتمالاً یکی از آثار کلاسیک ادبی ــ است. اما در بخش اعظم تاریخِ کتابهای چاپی، این گونه مطالعه در اقلیت قرار داشته است. اگر یک نسل پیشتر از مردم آمریکا یا بریتانیا میپرسیدید چه کتابی در خانه دارند، شایعترین پاسخ احتمالاً کتاب مقدس یا دفترچهی تلفن بود. به این ترتیب، بیانصافی است که فقدان کتابهای چاپی را مسبب عدمتمرکز و بیحوصلگی و سطحینگریِ عصر دیجیتال بدانیم. در واقع ما روایتی آرمانی از مطالعهی آثار چاپی را با ارزیابیای واقعگرایانهتر از مطالعهی مطالب دیجیتالی مقایسه میکنیم. اگر فکر کنیم حضور کتابهای چاپی به شکلی سحرآمیز ما را متمرکزتر و حواسجمعتر میکند، در واقع خودمان را گول میزنیم.
در شبکههای اجتماعی افرادی را میبینید که عکسهایی از خودشان در حال مطالعه یا از انبوه کتابهایی که مطالعه کردهاند، ارسال میکنند. آیا موافقاید که این کار اِبراز نوعی هویت کتابخوانی است؟
اگر به آیکُنی (نقشک) که آمازون برای کیندل طراحی کرده است دقت کنید میبینید تصویر فردی است که زیر درخت نشسته و در این فضای طبیعی زیبا غرق مطالعهی کتاب است. این در حالی است که از لحاظ تاریخی بخش عمدهی کتابخوانیها در قطار یا اتوبوس یا در حال انتظار در مطب دکتر روی داده است. هنگامی که به کتاب چاپی حالت آرمانی میدهیم در واقع نوع خاصی از خود را آرمانی میکنیم، یعنی آن نوع خوانندهای که آرزو داشتیم باشیم. درست همانطور که عادتهای بد و نقایص خود را به عاملی بیرونی، یعنی وسایل دیجیتال، نسبت میدهیم ــ «من کمحوصله نیستم، این تلفن است که من را بیحوصله میکند.» یکی از کارکردهای تاریخِ مطالعه این است که اصلاحکنندهی نگاه حسرتبار ما نسبت به گذشته است، مسیری که عمر آن تنها به چند دهه میرسد. در قرن بیستم، هنگامی که تعداد افراد باسواد زیاد بود، کتابها ارزان بودند. و هنوز رسانههای زیاد دیگری بر سر جلب توجه و پر کردن اوقات ما با یکدیگر رقابت نداشتند. تقریباً همواره آنچه مانع از خواندن آثار خوب میشود رسانه نیست بلکه زمان است. مسئله این است که برای خواندن باید از چه فعالیتهای دیگری دست بکشیم.
خوانندگان نسلهای پیشین هم احتمالاً به اندازهی ما به تورق کردن و مطالعهی جستهگریخته علاقه داشتند. جملهای از ساموئل جانسون در ذهن دارم که میگوید: «ممکن است کتابی به دردنخور باشد؛ یا شاید تنها یک نکتهی باارزش داشته باشد؛ آیا در این صورت باید همهی آن را خواند؟»
اکثریت کتابهای چاپی گذشته نه آثار ادبی فوقالعادهای که باید از ابتدا تا انتها خوانده شوند بلکه دایرةالمعارفها، واژهنامهها، و فهرستها بودند. بنابراین یکی از اموری که هنگام افسوس خوردن برای کتابهای چاپی، نسبت به آن ابراز تأسف میکنیم نوع خاصی از انفعال و پذیرندگی است، شکلی از مطالعه که در آن کتابی را باز میکنید و اجازه میدهید شما را در تسخیر خود درآورد. اما جانسون همهچیزخوانی فوقالعاده و خوانندهای بسیار گستاخ بود که به طور نامنظم و جستهگریخته مطالعه میکرد و از این کار خود نیز شرمنده نبود. خوانندگان کتابها معمولاً هنگام مطالعه برخی قسمتها را جا میاندازند و نامنظم پیش میروند و این بسیار شبیه به استفاده از مرورگر و ابزارهای جستجو در زندگی برخط کنونی است.
یکی از چیزهایی که هنگام خواندن کتاب بر روی کیندل کمی باعث به هم ریختن اعصاب میشود این است که میتوانید ببینید مردم زیر چه بخشهایی از مطالب خط کشیدهاند.
من همواره از دیدن این که سایر خوانندگان زیر نقلقولپذیرترین جملات و دمدستیترین سخنان حکیمانه خط میکشند، اعصابم به هم میریزد. با این حال، این کار با خط کشیدن زیر جملات کتابهای چاپی در کتابخانهها چندان تفاوتی ندارد، در اینجا هم عبارتهایی که بیشتر زیر آنها خط کشیده میشود مواعظ اخلاقی است.
مطئنام داستان کشف نسخهی شکسپیر میلتون به همراه حاشیهنویسیهایش بر آن را شنیدهاید.
تا اواسط قرن نوزدهم یادداشتنویسی در کتابها، خرابکاری محسوب نمیشد. اکنون نوشتن در کتابهای کتابخانه به اندازهی گذاشتن پا روی میز کتابخانه عملی خجالتآور است. اما در دوران میلتون، نوشتن در کتاب آسیب رساندن به آن محسوب نمیشد بلکه به معنای غنیتر کردن آن بود. اگر دانشآموزی بودید که در کتابتان چیزی نمینوشتید، این تصور به وجود میآمد که تنبل هستید و توجه چندانی به درس ندارید. حدود سال ۱۸۵۰ بود که اوضاع تغییر کرد، یعنی هنگامی که در بریتانیا و آمریکا کتابخانههایی عمومی با پول مالیاتدهندگان تأسیس شدند. به دانشآموزان اعلام شد که نباید در کتابها چیزی بنویسند. اما این جریان به این باورِ دوران پسارومانتیک نیز مرتبط بود که خواننده باید منفعل باشد و نه فعال ــ کتاب باید ما را تغییر دهد نه ما کتاب را. اما اگر به نسخههای قدیمیتر نگاه کنید میبینید تقریباً با کوششی گروهی مواجهاید که در آن نسخهی چاپی مادهی خامی است که خواننده میتواند آن را به میل خود تغییر دهد. چنین عملی حتی میتوانست در قالب پاره کردن کتاب و استفادهی مجدد از کاغذهای آن صورت بگیرد.
با ظهور کتابهای صوتی بحثی در این رابطه در گرفته است که آیا شنیدن کتاب واقعاً به معنای خواندن آن است. هنگامی که تعداد افراد باسواد بسیار کمتر بود، گوش دادن به کتابی که با صدای بلند خوانده میشد، امری کاملاً طبیعی بود.
این کار حتی میتوانست نشانگر منزلت باشد. اشرافزادهای که خدمتکارش پشت صندلی میایستاد و در حالی که فردی مشغول آرایش موهای آن اشرافزاده بود، برایش کتاب میخواند در واقع مشغول نوعی مصرف متظاهرانه بود. اما شکل دیگر آن این بود که در میخانه فردی برای گروهی از مردان نیمهباسواد طبقهی کارگر با صدای بلند روزنامه میخواند. ظهور مجدد بلندخوانی تا اندازهی زیادی ناشی از تلاش برای استفادهی بهینه از اوقات مرده است. از اوایل قرن نوزدهم، آمدوشدهای روزانه فرصت مناسبی برای مطالعه بود. عصر طلایی روزنامه در قرن نوزدهم، عصر رونق راهآهن نیز بود. میتوان دید که کتابصوتی جایگزین روزنامه در قطار شده است.
دستکم در بریتانیا، با بستهشدن کتابخانهها اوضاع بسیار تغییر کرد. این رویداد برای ما که در دوران رشدمان کتابخانه برایمان نقش پناهگاه را داشت، خبر بسیار بودی بود. اما با وجود گوگل، کتابهای دستدوم ارزان و امکان بارگیری (دانلود) کتابهای کلاسیک، آیا با این مسئله احساساتی برخورد نمیکنیم؟
به هیچ وجه فکر نمیکنم برخوردمان احساساتی است. Google Books تا حد زیادی محصول کوشش کتابدارانی است که فهرست این کتابها و تمام فرادادهها را تهیه کردهاند. جنبهی دیگر قضیه این است که کتابخانه یکی از معدود مکانهای عمومی است که در آن افرادی از طبقات مختلف و با پیشینههای فرهنگی متفاوت میتوانند ضمن انجام فعالیت مشترکِ کتابخوانی، به صورت فیزیکی کنار هم قرار بگیرند. پس از ایجاد این کتابخانهها در قرن نوزدهم، تصور بر این بود که عامل انتشار بیماریاند: همان کتابی که دست فرد بیمار و کثیفی از طبقهی کارگر بوده است به دست فردی از طبقهی متوسط میرسد و به این ترتیب آنچه او را بیمار خواهد کرد نه آراء و افکار مندرج در کتاب بلکه خود همان شیء فیزیکی است. به همین دلیل بود که کتابداران به فکر ساختن ضدعفونیکنندهی کتابها افتادند ــ که در واقع نوعی اتاق گاز برای کتابها بود. (هنگام شروع بحران ایدز، در آمریکا نگرانیهای مشابهی وجود داشت.) این مجادله تا امروز نیز به شکلی وجود داشته است و یکی از اقدامات نمادین کتابداران در کشورهای مختلف اروپایی تأکید بر این امر بوده است که تمام افراد، فارغ از داشتن اجازهی اقامت یا مدارک شهروندی، بتوانند از کتابخانهها استفاده کنند. کتابخانهها فضاهای مهمی برای برقراری مساواتاند. کتابخانه جایی است که در آن کودکان تکالیف خود را انجام میدهند، برخی به دنبال مشاورهی مالیاتیاند و برخی میخواهند از دستشویی استفاده کنند یا حتی سرپناهی است برای فرار از باران.
به رغم تمام حرفهایی که دربارهی انقلاب کتاب الکترونیکی زده میشود، اغلبِ رمانها ابتدا به صورت چاپی منتشر میشوند و کتاب الکترونیکی نسخهای تکمیلی به حساب میآید. به نظر شما حال که ابزاری با قابلیتهای مختلف در اختیار داریم، دامنهی خلاقیتها برای ایجاد تحول در ساختار آثار منثور گستردهتر خواهد شد؟
در سالهای نخست پیدایش متون الکترونیکی، دربارهی استفاده از اَبَرپیوند هیجان زیادی وجود داشت. فرض بر این بود که با کمک این ابزار هیجانانگیز جدید، خط روایی واحد میتواند به خطوط روایی متعددی تبدیل شود. در مجموع، چنین اتفاقی روی نداد. این مثالی است که نشان میدهد پیشبینی این که نویسندگان و خوانندگان چه استفادهای از مجموعهای از امکانات فناورانه خواهند داشت، بسیار دشوار است. خواندن غیرپیوسته و تفنّنی کتاب چاپی بسیار آسانتر از کتاب صوتی است. گوش دادن به کتاب صوتی تجربهای منفعلتر است. برایم زجرآور است که در رابطه با کتاب صوتی امکان جستجو، ارجاعدهی، مطالعهی جستهگریخته و بازگشت به عقب وجود ندارد. حاشیهنویسی هم بسیار دشوار است. به این ترتیب، میتوان گفت خوانندگان شکلی از مطالعه را برگزیدهاند که محدودیتهای آن بیشتر است.
برگردان: هامون نیشابوری
سمیر رحیم یکی از ویراستاران نشریهی پراسپکت و نویسندهی کتاب عسگر و زهرا است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Sameer Rahim, ‘The myth of the golden age of reading,’ Prospect, 27 September 2019.