پیکنیکی که به سقوط کمونیسم در اروپای مرکزی کمک کرد
mentorpl
در زمانهای که نومیدانه به سرمایهاندوزیِ سیاسی از طریق دیوار کشیدن و نظامی کردنِ مرزها عادت کردهایم مطالعهی کتابی دربارهی ماجرای پرهیجانِ فروپاشیِ مرزها تسلیبخش است. پیکنیک به بازبینیِ رویدادهایی در مجارستان در سال ۱۹۸۹ اختصاص دارد که برچیده شدن بساط قدرت شوروی در اروپای مرکزی را تسریع کرد. به طور خاص، این کتاب، به لطف ارائهی آمیزهای از سرگذشتِ شخصیِ افراد و خاطرات شاهدان عینی، شرایطی را ترسیم میکند که در آن اقدام اعتراضآمیزِ آرمانخواهانهی گروهی از مردم عادی ــ برگزاریِ ضیافتی تابستانی در دشتی نزدیک به مرز اتریش ــ به کاتالیزوری برای انقلابهای پرماجرای صلحآمیزی تبدیل شد که دوباره این قاره را متحد کرد.
ایدهی برپاییِ تجمعی تابستانی نخستین بار به ذهن یک جوانِ انقلابیِ مجارستانی به نام فِرِنتس مزاروش (Ferenc Mészáros) خطور کرد، آن هم در جلسهای که توسط فردی متعلق به دوره و زمانهی بسیار متفاوتی سازماندهی شده بود: اتو فون هابسبورگ، وارث امپراتوریِ منسوخ اتریش-مجارستان، که در سال ۱۹۸۹ رئیس سازمان «اتحاد اروپا» بود. در ژوئن ۱۹۸۹ هابسبورگ را بهعنوان سخنرانِ مهمان به دانشگاهی که جدش بنا نهاده بود دعوت کرده بودند و به همین دلیل او در شهر دِبرِسِن در مجارستان به سر میبُرد. هابسبورگ از این فرصت استفاده کرد تا در هنگام صرف شام با گروههای زیرزمینیِ مخالف دولتِ کمونیست ارتباط برقرار کند. سر میز شام، مزاروش ایدهی برپاییِ تجمعی نزدیک به مرز، مثلاً پیکنیکی عصرگاهی، با حضور مجارستانیها و اتریشیها به نشانهی همراهی با روح جدید اروپای واحد، را با «عمو اتو» در میان گذاشت.
ایدهی مزاروش ابتدا در فضای عبوس و جدیِ جنبش زیرزمینیِ دموکراسیخواهیِ مجارستان پیشپاافتاده و بیاهمیت شمرده شد، اما در طول تابستان حمایت از آن بهتدریج افزایش یافت و سرانجام به رویدادی مهم و مهیج در تاریخ اواخر قرن بیستم تبدیل شد. همانطور که ماتیو لونگو بهخوبی در این کتاب نشان میدهد، تغییرات بزرگِ ژئوپولیتیک همیشه در هر دو سطح خُرد و کلان رخ میدهد. در مارس همان سال، میکلوش نِمِت، رهبر کمونیست مجارستان، در دیدار با میخائیل گورباچف در مسکو، امکان کاهش بازرسیهای مرزی را مطرح کرده و رهبر شوروی هم گفته بود که با چنین کاری مخالف نیست.
دولتِ نمت برای سنجش میزان پایبندیِ گورباچف به حرفِ خود دست به اقدامات محتاطانهای زد، و ابتدا در ماه مه بهطور نمادین برق بخشی از حصار الکتریکی در مرز را قطع کرد؛ و بعد از آن برای خاکسپاریِ مجدد ایمره ناگی، که در سال ۱۹۵۶ به علت ایفای نقش در قیام علیه اتحاد جماهیر شوروی توسط روسها اعدام شده بود، مراسمی برگزار کرد. ایدهی برگزاریِ این پیکنیک در حالی مطرح شد که فضا متأثر از پیامدهای سیاسیِ این دو عملِ تحریکآمیز بود. یک سال قبل از آن چنین ایدهای خواب و خیالی بیش به نظر نمیرسید اما حالا حتی وزرای نمت هم بهطور ضمنی با آن موافق بودند.
لونگو، استاد آمریکاییِ علوم سیاسی در دانشگاه لایدن در هلند، روایتِ دقیق و جذابی از پشت پردهی این ماجرا ارائه میدهد. این کتاب را میتوان پیشدرآمدِ مناسبی بر اثر قبلیِ او، سیاستِ مرزها: حاکمیت، امنیت و شهروند پس از ۱۱ سپتامبر، دانست. او در آن کتاب نشان میدهد که چطور به بهانهی «جنگ با تروریسم» بساط آزادیهایی که به جنگ سرد پایان داد برچیده شد. در هر دو کتاب، لونگو پایه و اساس روایتِ خود را بر قرائتِ دقیقی از بحثهای پس از جنگ جهانیِ دوم دربارهی آزادیِ فردی و جمعی ــ بهویژه در آثار هانا آرنت و آیزایا برلین ــ استوار میکند و به تأمل دربارهی دستاوردها و ازدسترفتهها میپردازد.
در این کتاب او به رویدادهای پیش و پس از سال ۱۹۸۹ مینگرد تا رؤیاهای آزادی و پیامدشان در مجارستان و دیگر کشورها را تجزیه و تحلیل کند. او نه تنها با سیاستمدارانِ مهمِ آن دوره ــ برای مثال، نمت که در کلبهای کنار دریاچهی بالاتون در جنوبغربیِ بوداپست دوران بازنشستگیاش را میگذرانَد ــ مصاحبه کرده بلکه پای صحبت سازماندهندگانِ این پیکنیک و بسیاری از کسانی نشسته است که این رویداد زندگیشان را دگرگون کرد. آدمهای حزبمحورِ سالخوردهای مثل نمت هیچوقت همهی اسرار را برملا نمیکنند، و به همین دلیل نتیجهی بعضی از این مصاحبهها کاملاً رضایتبخش نیست اما این کتاب در مجموع موردپژوهیِ جذابی است که نشان میدهد کنشگریِ مصممِ محلی چگونه میتواند بر دنیا تأثیر بگذارد.
وقتی مزاروش ایدهی ضیافت تابستانی را مطرح کرد به هیچ وجه به ذهنش خطور نمیکرد که تا روز برگزاری این پیکنیک ــ ۱۹ اوت ۱۹۸۹ ــ دهها هزار نفر از اهالیِ آلمان شرقی که به تغییر فضای سیاسی در کشور همسایه پی برده بودند، به این فکر بیفتند که جلوی چشم مأموران اشتازی فرصت را برای گذراندن «تعطیلات» در مجارستان غنیمت بشمرند، به امید آنکه به غرب بگریزند. لونگو قصههای بعضی از این زوجها و خانوادههای جوانِ شجاع را که بر حسب تصادف در اردوگاهی توریستی نزدیک به محل برگزاریِ پیکنیک در سوپرون بودند به شیوهی دلنشینی بازگو میکند. علاوه بر این، او روایتِ مرزبانانی را ارائه میکند که به آنها دستور داده شده بود که از سختگیری بکاهند تا چند تن از مقامهای اتریشیِ عازم پیکنیک بتوانند بدون دردسر از مرز بگذرند؛ اما در عوض این نگهبانان با صدها زن و مرد و کودکِ اهل آلمان شرقی مواجه شدند که میخواستند به هر قیمتِ ممکن به سوی آزادی فرار کنند.
در آن لحظاتِ پرآشوب، بارِ تصمیمگیری ــ شلیک کردن یا نکردن ــ بر دوش مردی به اسم آرپاد بِلّا افتاد که همچنان در روستایی نزدیک به سوپرون زندگی میکند. او افسر فرمانده در آن پستِ بازرسی بود، همان جایی که عدهی زیادی در روز برگزاریِ پیکنیک از مرز گذشتند. پس از اینهمه سال، او هنوز طوری دربارهی آن روزِ پرماجرا حرف میزند که گویی همین دیروز بود که با خودداری از صدور دستور شلیک به مردم، ناخواسته به یک قهرمان تبدیل شد. تنها سه ماه پس از آن که او اجازه داد که تعداد زیادی از مردم از مرز بگذرند دیوار برلین سقوط کرد.
لونگو فصلهای پایانیِ کتاب را به اتفاقاتِ بعدی اختصاص میدهد و به وضعیتِ کنونیِ مجارستان میپردازد. هرچند حجم کتاب اجازه نمیدهد که او به همهی شکافهای موجود میان رؤیاها و واقعیت اشاره کند اما بهطور معناداری بر یکی از رویدادهای غیرمنتظرهی مهم تاریخ معاصر تأکید میکند. یکی از معترضانِ حاضر در آن پیکنیک، شورشیِ جوانی بود که صریحاً از لزوم خروج فوریِ نیروهای شوروی، گشوده شدن همهی مرزها و انتخاباتِ آزاد و منصفانه سخن میگفت. آن معترضِ جوان ویکتور اوربان بود، رئیسجمهورِ خودکامهی کنونیِ مجارستان که صدها کیلومتر سیم خاردار دورتادور جنوب کشورش کشیده است و تهدید میکند که تصمیم اتحادیهی اروپا مبنی بر کمک به اوکراین برای به عقب راندنِ روسیهی متجاوز را وتو خواهد کرد.
آزادی ناپایدار است؛ لازم نیست که نویسنده به ما یادآوری کند که امروز، سه دهه بعد از پیکنیک «اتحاد اروپا»، اوربان از مراسم سالگرد همان پیکنیک برای پیشبرد اهداف سرکوبگرانه استفاده میکند.
برگردان: عرفان ثابتی
تیم آدامز روزنامهنگار سرشناس بریتانیایی و نویسندهی کتاب جان مکانرو بودن است. آنچه خواندید برگردان این مقاله با عنوان اصلیِ زیر است:
Tim Adams, ‘The Picnic: An Escape to Freedom and the Collapse of the Iron Curtain by Matthew Longo review- a break for the border’, The Observer, 7 January 2024.