تب‌های اولیه

بی‌رحمی و اخلاق

پل راسل

اگر اخلاق را جدی بگیریم، چنان که باید این کار را بکنیم، آن‌گاه دلیل موجهی داریم که اخلاقی‌گری ــ به ویژه بی‌رحمانه‌ترین شکل‌های آن ــ را هم بسیار جدی بگیریم. پیچش بنیادی و ذاتی در وضعیت بغرنج بشری این است که اخلاق هم امکان و هم ابزاری برای تحقق بخشیدن به بسیاری از بی‌انعطاف‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین شکل‌های بی‌اخلاقی است.

 

نویسنده‌ا‌ی هندی در راه کشف اروپا

وینیت جیل

برای نیرمال ورما (۲۰۰۵-۱۹۲۹)، نویسنده‌ی هندی، شهر پراگ دروازه‌ی ورود به ذهنیت اروپایی از راهی سوای زبان انگلیسی بود. حتی پس از بازگشت ورما به هند در دهه‌ی ۱۹۷۰ و توجه بیشتر او به هویت هندی، فرهنگ و ادبیات اروپایی جایگاه ویژه‌ی خود را در آثار او حفظ کرد.

ادبیات و طاعون: از دست رفتن انسان و انسانیت

جیل لِپور

 آلبر کامو زمانی رمان را به عنوان عرصه‌ای تعریف کرده بود که در آن‌جا انسان با انسان‌های دیگر تنها می‌ماند. رمان طاعونی عرصه‌ای است که در آن همه‌ی انسان‌ها همه‌ی انسان‌های دیگر را تنها می‌گذارند.

اومبرتو اکو، بر شانه‌های غول‌ها

کوستیکا براداتان

کل کارنامه‌ی اکو به عنوان یک فیلسوف، رمان‌نویس، و روشنفکر عرصه‌ی عمومی را کوشش او برای پرداختن به شماری از پرسش‌های دشوار شکل می‌داد: دامنه‌ی دانش ما تا کجا می‌تواند برسد؟ چرا به داستان‌سرایی می‌پردازیم؟ نقش رازداری و پنهانگی در امور انسانی چیست؟ و چرا همیشه نیاز داریم که به چیزی باور بیاوریم.

ریچارد رورتی در تهران

ساموئل تروپ

دیدار فیلسوف آمریکایی از تهران در سال ۲۰۰۴ چه نکته‌هایی درباره‌ی جامعه‌ی ایرانی، و همین‌طور جامعه‌ی آمریکایی، به ما می‌آموزد؟

سانتاگ در سارایوو

بنجامین موزر

سوزان درباره‌ی دیدار اول‌اش از سارایوو گفته بود: «اگر تا قبل از این نیامده بودم به خاطر این نبود که می‌ترسیدم، به خاطر این نبود که علاقه‌مند نبودم. نیامده بودم چون نمی‌دانستم فایده‌ی این کار چیست.» اما سارایوو را که ترک کرد، دیگر نتوانست این شهر را از ذهن‌اش بیرون کند.

در پی «صداقت» بودن چه اشکالی دارد؟

دنیل کالکات

اگر ایده‌ی رایج و مد روز در دهه‌ی ۱۹۸۰ «سیر صعودی» بود، شعار این دهه «صداقت» است. این ایدئال غالب که باید با خودت روراست باشی و «خود واقعی‌ات باش» به ندرت به نقد کشیده می‌شود. اما اگر این آرمان مانعی بر سر راه دگرگونی فردی بوده باشد و همگان را به ماندن در موقعیت موجودشان ترغیب کند، چه؟

اخلاق چه نسبتی با احساس زیبایی دارد؟

پانوس پاریس

امروزه نگره‌ی غالب در تفکر فلسفی و غیرفلسفی این است که عرصه‌های زیبایی‌شناسی و اخلاق را از هم جدا هستند. اما من این‌طور فکر می‌کنم: زیبایی و اخلاق، و زشتی و بی‌اخلاقی، پیوند ذاتی با هم دارند. به طور مشخص، فضیلت‌های اخلاقی خصلت‌هایی زیبا، و رذیلت‌های اخلاقی، زشتاند. البته، این‌گونه زیبایی و زشتی مستقل از ظواهر فیزیکی است – به عرصه‌ی منش و کنش تعلق دارد.