تأثیر اینستاگرام بر استقبال از کارهای دستی زنان
کارهای «دودنیک» را اولین بار به طور کاملاً اتفاقی در صفحهی ایسنتاگرامش دیدم. تا قبل از آن حتی نمیدانستم چیزی به نام «روباندوزی» به آن سبک و سیاق متفاوت وجود دارد. دریچهی تازهای رو به ذهنم باز شده بود، آنقدر که تا نیمهشب بیدار ماندم و هر چهارصد و پنجاه عکسی را که به اشتراک گذاشته بود به دقت دیدم.
کارهای دودنیک ترکیبی بود از گلهای برجستهی اشرفی، کاملیا، بگونیاهای برگی، و رزهای شگفتانگیزی که انگار همین الان از باغچهی بغلدستی چیده بودشان. زرد خالصی که با ملاحت و فرهیختگی بغل به بغل یک شاخه رز صورتی نشسته بود و جذبهی تبلیغاتی زیادی برای جلب مشتریها داشت. غالب مشتریهای دودنیک هم زنها هستند، آنهایی که هنوز جادوی کارهای دستی را فراموش نکردهاند، و با محصولات کارخانهای که روزانه دو هزار تابلوی گلدوزی سریالی بیرون میدهد ارتباط برقرار نمیکنند، و ایمانشان به اصالت دستهایی را که نقش میکشد یا به دل پارچه سوزن میزند از دست ندادهاند.
این روزها، اینستاگرام تبدیل به اصلیترین بازار عرضهی صنایع دستی زنان در سراسر جهان شده است، زنانی که سردمدارانشان را اوکراینیها و روسیها تشکیل دادهاند. کیفهای روباندوزیشده، نقاشیهای رنگارنگ روی شالهای ابریشمی، و گبهها و سبدهای دستبافت، روتختیهای قلابدوزی، همه جشنوارهای از رنگها و گرهها به راه میاندازند. در صحفهی دودنیک، مشتریها به زبان روسی قیمت هر قطعه را پرسیدهاند و او هم به زبان خودشان نوشته بهتر است پاسخشان را در بخش پیغامها بدهد – یک جور سیاست بازار کار که فرصت چانهزنی را هم از تولیدکننده و مصرفکننده نمیگیرد.
بیایید از بخش ویترین نمایش خوشبختی آدمها، رقابت فلان لباس مد روز، مارکهای رؤیایی، و چیدمان میزهایی که فقط برای نمایش دادن به دیگران از روزها قبل برنامهریزی و دستچین شدهاند، و یا برای القای شیوههای اغراقشده و نادرست زندگی، بگذریم و از تأثیر مثبت اینستاگرام بر زندگی زنانِ خلاق بگوییم. برای این زنان، اینستاگرام بازار بیواسطهای است که ظرفیت آن را دارد که سهم اندک آنان از درآمد و دارایی را در سراسر جهان افزایش دهد و جایی برای عرضهی محصولات دستیشان باشد.
با زیر و رو کردن صفحات اینستاگرام، متوجه شدم زنان خلاق روسی، اوکراینی، اهل ترکیه، و زنان تولیدکنندهی آمریکایی بخش عمدهی پروفایلهای تجاری و محل عرضهی محصولات دستی را به خود اختصاص دادهاند، با این که نمیتوان جایگاه زنان ایرانی و افزایش صفحات عرضهی محصولات دستی را در بستر اینستاگرام نادیده گرفت. گروهی که دنبالکنندگان بیشتری دارند و به اصول تجارت آگاهترند یا کارشان رونق بیشتری دارد، برای برندسازی و افزایش قدرت خرید و فروش، اقدام به بازگشایی یک «پروفایل تجاری» کردهاند – ابزاری که اینستاگرام در اختیار استفادهکنندگانش قرار میدهد تا پروفایلها و پستهای صاحبان کسبوکار توسط مشتریها بهتر دیده شوند. اما اینستاگرام برای باز کردن پروفایل تجاری یک شرط اساسی دارد و آن هم خصوصی نبودن حسابهای کاربریِ تولیدکنندگان است.
با این حال، به جز تعداد انگشتشماری از زنان تولیدکنندهی صنایع دستی در ایران، غالب آنها پروفایل تجاری ندارند. سهم مشارکت آنها در اینستاگرام بسته به میزان توسعهیافتگی استانی و قابلیت استفاده از اینترنت متفاوت است. مشاهدات میدانی من نشان میدهد که سهم زنان تهرانی و شهرهای بزرگی همچون شیراز، اصفهان، و کرج به مراتب بیشتر از صفحات سوزندوزی زنان سیستان و بلوچستان یا کنفبافی زنان روستاها و شهرهای دور خوزستان است. زنان ایرانی عمدتاً دارای صفحات قبول سفارشات بافتنی، قلاببافی، گلدوزی، سوزندوزی، گلسازی، جواهرات دستی، سبدبافی، گلیمبافی، شمعسازی، عروسکسازی، کار با شیشه، نقاشی روی پارچه، و چیدمان سفرهی هفت سین هستند.
صفحات اینستاگرامی زنان روسی و اوکراینی در مقایسه با زنان ایرانی از تنوع و گوناگونی بیشتری برخوردارند.
صفحات اینستاگرامی زنان روسی و اوکراینی در مقایسه با زنان ایرانی از تنوع و گوناگونی بیشتری برخوردارند، و استفاده از رنگهای شاد و زنده وجه تمایز کار آنان با هنرمندان صنایع دستی ایرانی است. «لنا» یک زن از اهالی آناپاست است، بغل به بغل دریای سیاه. او با تکههای چوب، صدفها، سنگهای شستهشده و راندهشده به ساحل توسط موجها، کلیدهای زنگزده و آروارهی ماهیهای مرده و خشکشدهی کنار ساحل، و هر آنچه در طول مسیر قدم زدنهای صبحگاهیاش از کنار دریا گردآوری کرده، کارهای شگفتانگیزی میسازد. او با این که حتی یک کلمه غیرروسی نمیداند، و به همین دلیل هم محدودهی کارش عرضهی محصولات خود به مشتریهای روسی است، از طریق اینستاگرام توانسته کارش را به هفده هزار نفر دنبالکنندهاش عرضه کند – اتفاقی که پیش از آن برایش میسر نبود، و اکنون این فضای اینترنتی فرصت آن را برایش فراهم کرده و از این بابت خوشحال است.
صفحهی بافتنی خانم «بانو»، که ساکن مازندران است، امکان برگزاری کلاسهای مجازی بافتنی را، اگرچه به طور محدود، برای او فراهم کرده است. او میگوید تا پیش از این که به فکر استفاده از فضای مجازی برای عرضهی کارش باشد، کارش رونقی نداشته؛ اما الان تقریباً در هر دوره از کلاسهای مجازی قریب به بیست شاگرد از سراسر ایران را آموزش میدهد. صفحات بافتنی پربینندهی دیگری هم در اینستاگرام ایرانیها وجود دارند که به شدت مورد استقبال مشتاقان کارهای دستیاند. «صفحهی هنر گلبافت» در اینستاگرام، با قریب به 127 هزار دنبالکننده، مشتریهای پروپاقرص و ثابت خودش را دارد.
مریم یک معلم بلوچ در نقطهی صفر مرزی در بلوچستان است. او غصه میخورده از این که دلالها سوزندوزیهای دخترکان محصلش را میخریدهاند به قیمت پانصد هزار تومان، و میبردهاند در مراکز خرید مجلل در دبی میفروختهاند به قیمت هفت میلیون تومان. او مصمم میشود یک صفحهی اینستاگرامی باز کند و در آنجا کارهای شاگردانش را معرفی کند. صفحهی مریم با این که فقط سیصد دنبالکننده دارد، تأثیر شگرفی بر زندگی دختران سوزندوز مدرسه داشته است. او میگوید وضعیت نسبت به گذشته بهتر شده است: «این دخترها بیش از دو هفته وقت میگذارند و طرحهای پیشسینهی سوزندوزی شده میدوزند برای نصب روی مانتو و لباس. صبح به صبح که میآمدند سر کلاس، میدیدم نوک انگشتانشان خونی است و رد سوزنها به حدی است که حتی نمیتوانند خودکار را توی دستهایشان نگه دارند. اما همان کارها به قیمت نازلی توسط دلالها خریداری میشود و به قیمت گزاف به کشورهای عربی همسایه صادر میشود.»
مریم از کارهای دستی دخترها عکس میگیرد. او یک کانال تلگرامی و همچنین یک پِیج اینستاگرامی برای شاگردانش راه انداخته و در آنجا صنایع دستی آنها را عرضه میکند. مریم در کانال تلگرامش نوشته: «اگر قادر به پرداخت پول برای این لباسهای زیبا نیستید، میتوانید به جای آن برای شاگردانم محافظ یخچال، وسایل برقی دست دوم، یا تلویزیونهای اضافهتان را بفرستید.» دوخت یک بلوچی پلیوار، که یک مدل تونیک زنانه با نقش و نگارهای زیبای سوزندوزی است و این روزها به مدل دوخت «واتس آپی» شهرت دارد، تقریباً قریب به یک سال زمان میبرد. اما شاگردان مریم، بعد از آن که توان عرضهی کارشان در فضای مجازی را پیدا کردهاند، در گروههای پنج نفره تصمیم میگیرند روی یک لباس واحد کار کنند. آنها کمتر از دو ماه آن لباس رؤیایی را خلق میکنند، و به قیمت یک میلیون و سیصد هزار تومان میفروشند. همین لباس در بازارهای شارجه و دبی به شش برابر قیمت به مشتری خارجی عرضه میشود.
زنان خالق صنایع دستی که در اینستاگرام فعال هستند بخشی از نیروی کار خانگی محسوب میشوند و به منظور کمک به اقتصاد خانواده به خلق هنر مشغول شدهاند. آنها تا پیش از این، به شکل گمنام و بی آن که اندک فرصت عادلانهای برای معرفی خودشان داشته باشند، حاصل مهارتشان را با اندک سودی میفروختند. اینستاگرام فرصت اندکی برای نفس کشیدنشان فراهم کرده، اما نقش زنان جهان در توسعهی فرهنگی و اقتصادی هنوز نادیده گرفته میشود، و تبعیض حقوقی و اقتصادی در بازار کار همچنان بیداد میکند، و چشمانداز روشنی برای زنان خالق کارهای دستی در سطح کلان وجود ندارد.
منیره یکی از زنانی است که در بازارهای صنایع دستی بامیان افغانستان فعالیت میکند. او میگوید با گسترش دسترسی به اینترنت، تقاضا برای صنایع دستی زنان بامیان در کشورهای خارجی، خصوصاً در کشورهایی همچون آلمان، بلژیک، فرانسه، و هند، افزایش پیدا کرده است. آنها تا پیش از دسترسی به شبکههای اجتماعی، درک درستی از میزان تقاضا برای کارهای خلاقانهی زنان روستایی نداشتهاند، اما در طول دو سال گذشته صنایع دستی زنان بامیان توانسته است در «شبکهی شهرهای خلاق جهان» عضو شود، و فرصت مشارکت در مارکتهای ثابت و سیار را پیدا کرده است. آنها گلیم، قالی، لباسهای خامهدوزی و مهرهدوزیشده و همچنین پردههای سنتی میدوزند و، چون پرداخت مالیاتهای تعیینشده توسط دولت برای زنان فقیر بامیان کمرشکن است، به شبکههای اجتماعی روی آوردهاند و به ترکیبی از صنعت و هنر دست یافتهاند که امید به دستیابی به خودکفایی اقتصادی را در زنان افغانستان روزافزون کرده است.
شیما خریدار ثابت صنایع دستی زنانه است. او خانهاش را با انواع کارهای خلاقانهی زنانه از سراسر جهان تزیین کرده است. او میگوید: «هر کدام از ما میتوانیم با مراجعه به فروشگاه ایکیا (IEKA) یک گلیم ماشینی ارزانقیمت بخریم. اما این که تو بتوانی یک کار منحصربهفرد بخری که در اغلب خانههای دوستانت به چشم نمیخورد و از آن کار تعداد محدودی وجود دارد، و این که بدانی که دست عاشق و نیازمندی ساعتها برای تکمیل آن کار رنج و مرارت متحمل شده تا پیام عشق و زیباییاش را به تو در آن سوی جهان منتقل کند، این یک حس استثنایی است.»
به نظر شیما، ارزش یک رج بافتنی برابر با محصول یک سال ورساچه و هرمس است، چون اصالتی که در خلق کردن وجود دارد هرگز در تولید انبوه کارخانهای نیست، حتی اگر آن محصول پشت نامهای «دهانپرکن» و «پرطمطراق» معروفترین برندهای جهان پنهان شده باشد، چون کارهای دستی هویتی غیر قابل انکار دارند. به عقیدهی او، این اقتصاد خلاقانه فقط به دلیل کمبود فضا برای عرضه، تبدیل به اسباب سودجویی دلالانی شده که با بهرهکشی از زحمات آفرینندهی اثر، او را در محاق بیپولی و فقر نگه میدارند.
وقتی «بارتولینا» پنج سال پیش به عنوان دانشجوی فقیر و کمدرآمد پزشکی وارد دانشگاه «لاپاز» در بولیوی شد، احساس کرد این مسیری نیست که همیشه رؤیای دنبال کردنش را داشته است. او همیشه رؤیای ساختن یک دنیای برابر را داشت، و از انواع نابرابریها در قوانین موجود و همچنین آزارهای جنسی در محل کار و تحصیل آزردهخاطر بود. بارتولینا با خودش فکر کرد نخستین قدمی که میتواند برای برابری بردارد این است که خودش حق انتخاب خودش را به رسمیت بشناسد: «نخستین گامی که برداشتم به رسمت شناختن حق دنبال کردن رؤیاهایم بود.» وقتی بارتولینا مصمم شد دانشگاه پزشکی را رها کند، با سرزنش گستردهی جامعهی کوچک دوستان و خانوادهی خودش مواجه شد. اما او در نهایت با رها کردن رشتهی پزشکی، یک بازار صنایع دستی ثابت برای زنان محروم حاشیهی شهر «سانتاکروز دلا سیرا» ایجاد کرد. او امروز از این انتخابش راضی است و توانسته به زنان محلی بسیاری برای تحقق رؤیاهایشان کمک کند.
در مورد زنان کنفباف دزفول و روستاهای جنوبی ایران برای بارتولینا مینویسم. او، در پاسخ، کلماتی مینویسد که جلوی چشم من جان میگیرند: «شاید به کمک دنیای مجازی، روزی برسد که زنان بولیوی، زنان مصری، زنان اهل پرو، زنان اهل آفریقای جنوبی، و زنان جنوبیترین روستاهای عربنشین ایران بتوانند بخشیهایی از اقتصاد جهان را در دست بگیرند، نظم نامناسب اقتصاد جهانی را دگرگون کنند، و با هم پیوندی ناگسستنی داشته باشند.»