تاریخ انتشار: 
1397/09/27

بازگشت به دوران دولت-شهر

جِیمی بارتلت

thnk.org

اگر 1500 سال پیش در جنوب اروپا به دنیا آمده بودید، فکر می‌کردید که امپراتوری روم تا ابد برقرار خواهد بود. هر چه باشد، این امپراتوری هزار سالی دوام آورده بود. و با این حال، پس از یک دوره رکود اقتصادی و نظامی، از هم پاشید. در سال ۴۷۶ میلادی به کلی از بین رفت. برای اتباع آن امپراتوری قدرتمند چنین رویدادی حتماً باورنکردنی بوده است.

ما نیز به همان میزان فریب خورده‌ایم که فکر می‌کنیم الگوی زندگی در «کشورها» الگویی اجتناب‌ناپذیر و پایدار است. این نظام‌های دیکتاتوری‌ و دموکراسی‌ که هم‌اکنون وجود دارند، همگی برساخته از الگوی دولت-ملت بوده‌اند. دولت-ملت یعنی ترکیب «ملت» (به معنای مردمی که صفات و خصوصیات مشترکی دارند) با «دولت» (به معنای یک نظام سیاسی سازمان‌دهی شده که بر جایی مشخص که دیگر دولت-ملت‌ها در مورد مرزهایش توافق دارند، حکومت می‌کند). سعی کنید جهان را بدون کشورهایش تصور کنید – نمی‌توانید. حس ما در مورد آن‌چه هستیم، حس وفاداری ما، حقوق و تعهدات‌مان به کشورهای‌مان پیوند خورده است. که تا حدودی هم عجیب است زیرا کشورها چندان قدمتی نیز ندارند. تا اواسط قرن نوزدهم میلادی، در بیشتر بخش‌های جهان با رشد بیرویه‌ی امپراتوری‌ها، سرزمین‌هایی بدون مالک مشخص، دولت-شهرها و امیرنشین‌هایی مواجه بودیم که مسافران بدون بازرسی یا گذرنامه از آنها عبور می‌کردند. زمانی‌که صنعتی‌سازی جوامع را پیچیده‌تر کرد، نظام‌های بوروکراسی‌ متمرکزی برای اداره‌ی آنها به وجود آمد. دولت‌ها در رابطه با همسایگان‌شان قدرت بیشتری پیدا کردند. انقلاب‌ها – به ویژه در آمریکا (سال ۱۷۷۶) و فرانسه (سال ۱۷۸۹) – به شکل گرفتن ایده‌ی «منفعت ملی» کمک کردند و در عین حال با یکی کردن زبان، فرهنگ و هویتِ ملت‌ها ارتباطات‌شان را بهبود بخشیدند. توسعه‌ی امپریالیستی، الگوی دولت-ملت را در سراسر جهان گسترش داد و در اواسط قرن بیستم، به بهترین الگو تبدیل کرد. هم‌اکنون ۱۹۳ دولت-ملت بر جهان حکومت می‌کنند. اما دولت-ملت با مرزهایش، دولت‌های مرکزی‌اش، عامه‌ی مردمش و مسئولانی که قدرت مطلق دارند، به طور روز افزونی با دنیای امروزی ناهمخوان می‌شود. به نظر کارل مارکس، اگر وضعیت غالب تولیدی یک جامعه را تغییر دهید، ساختار اجتماعی و سیاسی نیز تغییر می‌کند.

مخالفت با الگوی دولت-ملت موضوع چندان جدیدی نیست. بیست سال پیش نیز بسیاری نابودی قریب‌الوقوعش را پیش‌بینی می‌کردند. آینده‌نگرها می‌گفتند که جهانی‌سازی دارد به تدریج قدرت دولت-ملت‌ها را تضعیف می‌کند تا تغییری را تحمیل کند. مشاغل، ثروت و مردم می‌توانند کشور خود را ترک کنند و به جای دیگری بروند. به نظر می‌رسد که اینترنت نیز به عنوان پدیده‌ای جدید و هیجان‌انگیز، از آینده‌ای بدون مرز، آزاد و بیهویت حکایت دارد. و تغییرات آب و هوا، مدیریت اینترنت و جرائم بین‌المللی همگی محدودیت قدرت دولت-ملت‌ها را به رخ می‌کشند. دولت-ملت کوچک‌تر از آن است که بتواند مشکلات بین‌المللی را مدیریت کند و کندتر از آن است که از عهده‌ی حل مسائل بومی بربیاید.  

در سال ۱۹۹۵ دو کتاب منتشر شد که هر دو یک عنوان داشت: پایان دولت-ملت. یکی را ژان ماری گینو، دیپلمات سابق فرانسوی، و دیگری را کنیچی اومائه، نظریه‌پرداز سازمانی ژاپنی، نوشته بودند و هر دو پیش‌بینی کرده بودند که قدرت نصیب نهادهای چندملیتی نظیر اتحادیه‌ی اروپا یا سازمان ملل متحد خواهد شد یا این‌که به دست مناطق و شهرها خواهد افتاد.

گزارش‌هایی که درباره‌ی مرگ دولت-ملت منتشر می‌شد به شدت اغراق‌آمیز بود و نظریه‌ی پایان دولت-ملت نیز با تغییر هزاره در بستر مرگ افتاد. اما اکنون این نظریه دوباره زنده شده است و این‌بار ممکن است درست از آب دربیاید.

در سال ۱۹۹۵ یعنی زمانی‌که مرگ دولت-ملت اعلام شد، تنها چند ده میلیون کاربر اینترنت وجود داشت. در سال ۲۰۱۵ این رقم به حدود سه میلیارد کاربر رسید و تا سال ۲۰۲۰ به بیش از چهار میلیارد کاربر (و بیش از بیست میلیارد دستگاه متصل به اینترنت) خواهد رسید. در واقع، فناوری دیجیتال علاقه‌ای به الگوی دولت-ملت ندارد. کتاب اعلامیه‌ی استقلال فضای مجازی اثر جان پری بارلو در سال ۱۹۹۶ جمع‌بندی خوبی از این موضوع ارائه داد: اینترنت فناوری‌ای مبتنی بر اصول لیبرتاریَنی است: فارغ از سانسور، بی‌تمرکز و بی‌مرز. و این فناوری اکنون در همه جا حضور دارد.

این از هر نظر برای دولت-ملت‌ها دردسر بزرگی است. اکنون این امکان وجود دارد که بدافزارهای کره‌ی شمالی سازمان خدمات درمانی ملی بریتانیا را هدف قرار دهند و چندان راهی برای جلوگیری از این کار و مجازات عاملان این جنایت وجود ندارد.

در سال 2015، ۱.۲ میلیون نفر برای اولین بار در کشورهای عضو اتحادیه‌ی اروپا تقاضای پناهندگی کردند

اپلیکیشن‌هایی نظیر "اوبر" (اپلیکیشن تاکسی) به ایجاد موجی غیرمنتظره در اقتصاد حمل‌و‌نقل کمک کرد که تا سال 2021-2020 برای دولت بریتانیا سالانه سه و نیم میلیارد پوند هزینه خواهد داشت. هم‌اکنون میلیون‌ها نفر در جهان از فناوری‌های بیت‌کوین و بلاک‌چِین بهره می‌برند، فناوری‌هایی که آشکارا برای خارج کردن ذخایر پول از کنترل بانک‌های مرکزی و دولت‌ها طراحی شده و تعدادشان نیز رو به افزایش است.

ارزش‌های جدیدی نیز به ما القا می‌شود؛ ارزش‌هایی که بسیاری‌شان در ذات خود، جنبه‌ی ملی ندارند: تعداد انسان‌هایی که خود را شهروند «جهان» می‌دانند، رو به افزایش است.

این‌ها البته بدترینش نیست. در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۶، دونالد ترامپ که هنوز نامزد ریاست جمهوری بود، در توئیتر نوشت: «ملت بدون مرز، اصلاً ملت نیست. ما دوباره آمریکا را امن خواهیم کرد!» سر و صدایی که این توئیت به پا کرد آن‌قدر بلند بود که این واقعیت از نظرها پنهان ماند که ترامپ حداقل در جمله‌ی نخست توئیتش حرف درستی زده است. مرز است که تعیین می‌کند چه کسی از ما است و چه کسی نیست، چه کسی شهروند کشور ما است و چه کسی نیست، چه کسی به توشه‌ی همگانی چیزی اضافه می‌کند و چه کسی از آن چیزی برمی‌دارد. اگر ملتی نتواند از مرزهای خود دفاع کند، دیگر به هیچ معنا وجود نخواهد داشت؛ چه از منظر بقای ملی و چه از منظر اسطوره‌ای که برای یک ملت تعریف شده است و همه بر سر آن توافق داشته‌اند.

توئیت ترامپ حمله‌ای بود به پیشنهاد سال قبل آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان، درباره‌ی پناهجویان سوری. ورود شمار انبوهی از پناهجویان به اروپا به بحرانی سیاسی و انسان‌دوستانه انجامید-در سال 2015، ۱.۲ میلیون نفر برای اولین بار در کشورهای عضو اتحادیه‌ی اروپا تقاضای پناهندگی کردند-و این کشورها هنوز با پیامدهای این بحران دست به گریبان‌اند. این مسئله قطعاً بر تصمیم بریتانیا به خروج از اتحادیه‌ی اروپا تأثیر گذاشته است. اما در مقایسه با آن‌چه در شرف وقوع است، ۱.۲ میلیون عدد ناچیزی است. تعداد دقیق مهاجران آینده را به دشواری می‌توان تخمین زد زیرا می‌گویند که مهاجرت‌های بعدی بسیار گسترده خواهد بود، اما بنا به بعضی تخمین‌ها، تا میانه‌ی قرن بیست و یکم، تعداد افرادی که به دلیل تغییرات آب و هوایی برای پناهجویی اقدام می‌کنند، می‌تواند به دویست میلیون نفر نیز برسد. اگر اروپا بر اثر مهاجرتِ ۱.۲ میلیون پناهجو، برای کنترل مرزهایش با مشکل مواجه شده است، وقتی دویست میلیون نفر مهاجرت کنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ تاریخ بشر نشان می‌دهد که انسان‌ها مهاجرت می‌کنند و وقتی شروع به مهاجرت بکنند، به دشواری می‌توان جلوی آنها را گرفت.

مسئله‌ی اصلی این است که دولت–ملت‌ها به کنترل متکی هستند. اگر نتوانند اطلاعات، جرائم، مشاغل، مرزها یا ذخایر پولی را کنترل کنند، از عهده‌ی پاسخ‌گویی به مطالبات شهروندان‌شان برنخواهند آمد. سرانجام باید گفت که دولت-ملت‌ها چیزی جز اسطوره‌هایی ساختگیِ  مورد توافق همگان  نیستند: ما از آزادی‌های مشخصی دست می‌کشیم تا آزادی‌های دیگری را به دست آوریم. اما اگر این معامله دیگر به درد نخورد و  از توافق بر سر آن اسطوره دست برداریم، سلطه‌اش را بر ما از دست خواهد داد.

حال، چه چیزی ممکن است جایگزین آن شود؟

این روزها الگوی دولت-شهر دارد به شکل فزاینده به بهترین رقیب برای الگوی دولت-ملت تبدیل می‌شود. این شهرها از همان اقتدار و استقلال کشورها برخوردارند، جاهایی نظیر موناکو و سنگاپور. در سال‌های اخیر، بعضی از نشریات الگوی دولت-شهر را ستوده‌اند که از آن جمله می‌توان به مجله‌ی فوربز با مقاله‌ی «عصر جدیدی برای دولت-شهر؟» (۲۰۱۰)؛ مجله‌ی کوارتز با مقاله‌ی «ملت‌ها دیگر جهانی‌سازی را پیش نمی‌برند، شهرها پیش می‌برند» (۲۰۱۳)؛ روزنامه‌ی بوستون گلوب با مقاله‌ی «دولت-شهر بازمی‌گردد» (۲۰۱۵) و نشریه‌ی بنیاد گِیتس، چگونه به بعدی میرسیم با مقاله‌ی «تولد دوباره‌ی دولت-شهر» (۲۰۱۶) اشاره کرد.

روندهایی که دولت-ملت‌ها را در تنگنا قرار می‌دهد، به شکل‌گیری دولت-شهرها کمک می‌کند. در جهانی به شدت به‌هم‌پیوسته و شبه‌بی‌مرز، شهرها به مراکز تجارت، رشد، نوآوری، فناوری و تأمین سرمایه تبدیل می‌شوند. بر اساس تحقیقات بروس کاتز، پژوهشگر سده‌ای مؤسسه‌ی بروکینگز در واشنگتن دی سی و نویسنده‌ی کتاب در دست انتشار محلی‌گرایی جدید: شهرها چگونه می‌توانند در عصر پوپولیسم رونق بگیرند (که به‌طور مشترک با جِرِمی نوواک نوشته است)، مرکزمانندیِ شهرهای بزرگ در اقتصاد مدرن به شدت باارزش به شمار می‌رود: «نوآوری‌ به‌واسطه‌ی تشریک مساعی رخ می‌دهد، که لازمه‌ی آن نیز مجاورت و نزدیکی است. این یعنی‌ که شما به زیست‌بومی متراکم نیاز دارید و به این ترتیب، می‌توان گفت که ارتباطِ بیش از حد، تمرکز را تقویت می‌کند.» شهرها از نظر جمعیت‌شناختی نیز مهم هستند: در سال ۲۰۱۴ برای نخستین بار در تاریخ معلوم شد که اکثر انسان‌ها در شهرها زندگی می‌کنند.

aeon

عکس نوشت: گراور شهر نورنبرگ برگرفته از وقایع‌نامه‌ی نورنبرگ ۱۴۹۳


این مسئله که قدرت شهرها را هر چه بیشتر به رخ می‌کشید، به آنها بیش از همیشه قدرت سیاسی می‌بخشید. برای مثال، در مورد مسئله‌ی تغییرات آب و هوا - که موضوعی است که دولت-ملت‌ها به شدت در مورد آن شکست خورده‌اند – شهرها پیشروترند. از سال ۲۰۰۶، همایش مقدماتی C40 بیش از شصت شهر را گرد هم آورد تا ایجاد شراکت و فناوری‌ برای کاهش انتشار گازهای کربنی را ترویج کند، رقمی که معمولاً به‌طرز چشمگیری از سطح مورد توافق بین‌المللی بالاتر است. در آمریکا که ظاهراً دولت فدرال مسئله‌ی تغییرات آب و هوایی را به حال خود رها کرده، مدیریت این موضوع بر عهده‌ی شهرها است.

این تغییر جایگاه قدرت زمانی که شهرداران شهرهای بزرگ به وزنه‌های سنگین سیاسی تبدیل می‌شوند مشهودتر می‌شود. بیل دو بلازیو شهردار نیویورک، صادق خان شهردار لندن، ویرجینیا راگی شهردار رم و آدا کولا شهردار بارسلون را در نظر بگیرید. امروزه شهرهای مختلف، از ایندیاناپولیس گرفته تا کپنهاگ به ویژگی‌های فیزیکی، اقتصادی و اجتماعی خاص خود متوسل می‌شوند تا هزینه‌ی سرمایه‌گذاری در سطح شهر را تأمین کنند.

به گفته‌ی کاتز، جهان دارد از دنیای دولت-ملت فراتر می‌رود. او به من گفت: «امروز داریم به دورانی می‌رسیم که در آن شهرها از نوع جدیدی از قدرت برخوردار خواهند بود. شهرها شانس زیادی دارند تا از امتیازهای اقتصادی و مالی‌ خود برای ارتقاء جایگاه‌شان استفاده کنند و تغییراتی را به وجود آورند.»

من عادت دارم به قدرت به شکل صفر و صدی نگاه کنم: شما یا قدرت دارید یا ندارید. اما کاتز معتقد است که  باید در این مورد تجدیدنظر کنیم چون چیزی در میانه نیز وجود دارد؛ هرچند شهرها کاملاً از دولت-ملت‌ها مستقل نیستند اما دست به دامان آنها نیز نمی‌شوند: «شهرها مطیع دولت-ملت‌ها نیستند بلکه شبکه‌های قدرتمندی متشکل از نهادها و کنشگرانی‌اند که در تولید اقتصادی همکاری دارند. قدرت در قرن بیست و یکم به حلال‌های مشکلات تعلق دارد. دولت‌-ملت‌ها در زمینه‌ی این مباحث معمولاً مرددند. اما شهرها عمل می‌کنند و عمل‌گرا هستند. قدرت دارد بیش از پیش به سطح شهرها می‌رسد و این به آن معنا نیست که دولت-ملت‌ها این قدرت را به آنها داده‌اند.»

تا قرن‌های متمادی، قدرت همیشه در دست شهرها بود. در واقع، جوامع شهری تا هزاران سال با دولت‌های مستقل خود و دیوارهای گرداگرد شهرشان، حفاظت از شهر، تبادل مالیات و عوارض و تدوین سلسله قوانین مربوط به زندگی و تجارت را در شهر خود بر عهده داشتند.

به‌طور مثال، شهرهای اتحادیه‌ی هانز – با ارتش و قوانین خودشان – بر وزن اقتصادی‌شان در کنار هم افزوده بودند تا قدرت خود را در معاملاتی که در قرن نوزدهم با ملت‌های دیگر داشتند، افزایش دهند و به مرکز قدرت اقتصادی در مسیر تجاری بالتیک تبدیل شوند. این شهرها که شامل برمن و هامبورگ می‌شد، دریافته بودند که وجوه مشترک‌ زیادی دارند و به سود هر دوی آنها است که با یکدیگر همکاری کنند. امروزه نیز شهرهای بزرگ به عنوان مراکز سرمایه‌داری جهانی شهری به یکدیگر بیشتر شباهت دارند تا به نواحی روستایی دولت-ملت‌های خود. همگی آنها مراکز تأمین سرمایه، نوآوری در فناوری و فرهنگ هستند، و تنوع و مهاجران داخلی بسیار زیادی دارند. هرچند نسبت آرای موافق به آرای مخالف برگزیت، ۵۲ به ۴۸ بود اما لندن با نسبت ۶۰ به ۴۰ به باقی ماندن در اتحادیه‌ی اروپا رأی داد. (پیرو این رأی، جنبش کوتاه مدتی در لندن به وجود آمد که خواهان استقلال لندن از بقیه‌ی بریتانیا بود.) همان طور که بازدیدکنندگان لندن نیز اغلب این موضوع را متذکر می‌شوند، این شهر هیچ شباهتی به بقیه‌ی آن کشور ندارد. همین موضوع در مورد شهرهای بزرگ کرانه‌های غربی و شرقی آمریکا نیز صدق می‌کند. 

واضح است که دولت-ملت‌ها حاضر نیستند که به سادگی جایگاه خود را از دست بدهند. ایجاد شکل جدیدی از قدرت از دلِ قدرتی که وجود دارد، کار بسیار دشواری است و سازمان ملل متحد نیز در کل آن را نمی‌پسندد. علت پیش پا افتاده‌تری نیز برایش وجود دارد. در سال ۲۰۱۵، ۲.۱ میلیون نفر از اهالی ونیز در ایتالیا (۸۹ درصد از کل رأیدهندگان)، در همه‌پرسی غیرالزام‌آوری، به استقلال ونیز رأی دادند. ساکنان ونیز از این‌ ناراحت بودند که این شهر بیست میلیارد دلار بیش از پولی که دولت به آن می‌دهد، مالیات می‌پردازد. اما مسلم است که ایتالیا اجازه نمی‌دهد ونیز و بیست میلیارد دلار مالیاتش به سادگی از دست برود.

به همین دلیل است که تلاش برای ایجاد شهرهای کاملاً جدید جالب‌تر است. پل رومر، اقتصاددان ارشد بانک جهانی، مدت‌هاست که حامی ایجاد شهرهای بیشتری بوده است، در اصل یعنی مناطقی اداری به وسعت شهرها که تا حدی مستقل باشند.

شهرهای جدید بعدی روی خشکی ساخته نخواهند شد بلکه روی آب‌های بین‌المللی و دور از دسترس دولت-ملت‌ها و ارتش‌هایشان شناور خواهند بود.

او می‌گوید که شهرها ابعاد صحیحی دارند و برای این‌که تجربیات تازه‌ای را شروع کنند به اندازه‌ی کافی بزرگ هستند اما نه آن‌قدر بزرگ که تنها روی آنها سرمایه‌گذاری کنیم. رومر در سخنرانی تدتاکی‌اش در سال ۲۰۰۹ در این باره می‌گوید: «این قانونی برای ایجاد قوانین جدید است.» شهرِ دارای جوازی که در سرزمینی خالی از سکنه ساخته شده باشد، به ما اجازه‌ی تجربه‌ی قوانین و نظام‌های جدید را می‌دهد تا بتوانیم سرمایه‌ها و افراد را به آن جذب کنیم. ایده‌ی خاص او برای ملت‌هایی که با یکدیگر همکاری می‌کنند، صدق می‌کند، مانند کاری که چین و بریتانیا در مورد هنگ کنگ انجام دادند. (مناطق اقتصادی خاص که چند سالی است به وجود آمده‌اند، مشابه یکدیگرند: مناطق جغرافیایی که از نظر فیزیکی نیز امن هستند و معمولاً به منظور تشویق سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی، قوانین اقتصادی متفاوتی از کشور میزبان دارند.)

اما حتی این نیز کار ساده‌ای نیست زیرا مستلزم این است که کشورهای دیگر زمین‌شان را اجاره دهند که این نیز یعنی که این شهرها هیچ‌گاه کاملاً خودمختار نخواهند بود. پاتری فریدمن فعال لیبرتارین آمریکایی در دیدار اخیرمان در سیلیکون ولی به من گفت که شهرهای جدید بعدی روی خشکی ساخته نخواهند شد بلکه روی آب‌های بین‌المللی و دور از دسترس دولت-ملت‌ها و ارتش‌هایشان شناور خواهند بود.

پاتری در سال ۲۰۰۸ مؤسسه‌ی «سیستدینگ» را تأسیس کرد که به نیم میلیون دلاری که پیتر تیل میلیاردر لیبرتارین و از مؤسسان پی پال به آن هدیه داد، مجهز شد و برنامه‌ی خود را نیز بر ساختن شهرهای جزیره‌ای در دریا و تجربه‌ی چگونه زندگی کردن در آنها متمرکز کرد. او به من گفت: «سیستدینگ بازاری برای کشورها محسوب می‌شود.» به باور پاتری، هر «سیستد» (شهر شناور) متفاوت خواهد بود و این خود باعث ایجاد بازاری با انواع نظام‌های مختلف زندگی می‌شود که همه را به بهبود عملکردشان وادار خواهد کرد، به‌ویژه اگر فروپاشی دولت-ملت شروع شده باشد. (او به من گفت: «بالا آمدن سطح دریا برای ما مهم نیست.»)   

دوباره فناوری به عامل اصلی تبدیل شده است: پاتری از طرز فکر سیلیکون ولی استفاده می‌کند و آن را برای دولت-ملت به کار می‌برد. او می‌گوید: حالا شما می‌توانید تمام کارهایی را انجام دهید که زمانی‌که نظام کنونی دولت‌ها ابداع شد، وجود خارجی نداشتند.

رای دادنِ آنلاین به شیوه‌ی دموکراسی مستقیم، ساختن شهرهای هوشمند، استفاده از ارزهای رمزی. و با این حال، ما هنوز یک الگوی قرن نوزدهمی را به کار می‌بریم. در گوگل واژه‌ی «سیستد» (Seastead) را جست‌وجو کنید تا طراحی‌های شگرف کلان‌شهرهای شناور و دنیاهای خیالی  را ببینید. این نوعی خواب و خیال است. مؤسسه‌ی سیستدینگ حتی به ساده‌ترین هدف خود که ساختن ۱۵۰ سیستدر تا سال ۲۰۱۵ بود دست نیافت.

و با این حال، امسال پاتری به همراه مدیر ارتباطات مؤسسه‌اش، جو کوئیرک، کتابی جامع را درباره‌ی سیستدینگ منتشر کرد و تفاهم‌نامه‌ای را با پولی‌نزیای فرانسه برای ایجاد نخستین منطقه‌ی دریایی نیمه‌خودمختار در آب‌های کم‌عمق خارج از کرانه‌ی آنها امضا کرد تا نخستین الگوی شهرِ دریایی را عملی کند.

پاتری به من گفت که به زودی پروژه‌ی ساختن کلان‌شهر شناوری را در خارج از کرانه‌ی جزیره‌ی تاهیتی آغاز خواهند کرد و انتظار می‌رود که ظرف یکی دو سال آینده چندصد نفر در آن زندگی کنند. از او پرسیدم که آیا این چشم‌انداز واقع‌گرایانه‌ای است؟ پاسخ داد: مسلماً. نگاهی به قیمت املاک در سانفرانسیسکو بینداز. وقتی این امکان به وجود بیاید که با قیمتی به مراتب کمتر در سرزمینی کاملاً جدید زندگی کنی، افراد زیادی آن سرزمین را انتخاب خواهند کرد. او همچنین به من گفت که چند هزار نفر در فهرست انتظارند و پروژه‌ی او حامیان زیادی نیز دارد که اغلب از کارآفرینان حوزه‌ی فناوری هستند که به این پروژه به عنوان فرصتی برای سرمایه‌گذاری نگاه می‌کنند. «این‌ها افرادی هستند که به یک الگوی شکست‌خورده نگاه می‌کنند و می‌گویند: "اگر ما بتوانیم چیزی بهتر از آن طراحی کنیم چه؟"»

بعید به نظر می‌رسد که دولت-ملت‌ها یک‌شبه فرو بپاشند. مهاجرانی که قرار است چنین تغییری ایجاد کنند هنوز از راه نرسیده‌اند. حتی رم نیز یک‌روزه از هم نپاشید بلکه صنعتی‌سازی، بوروکراسی‌های متمرکز «دستور و کنترل» و وفاداری ملی به تدریج آن را تغییر دادند.

فناوری‌های امروزی به جهت معکوس گرایش دارند: گسترده می‌شوند، مرکزیت خود را از دست می‌دهند و از کنترل خارج می‌شوند. اگر آرایش سیاسی ما آینه‌ای باشد که شیوه‌های تولید و تصورات زمانه را نشان دهد، آینده‌ی این رسمِ قرن نوزدهمی چندان درخشان به نظر نمی‌رسد. آینده‌ برای شهر مدرن، هوشمند و به‌هم‌مرتبط بسیار روشن‌تر به نظر می‌رسد، حال چه در زمین‌ یک کشور ساخته شده باشد، چه روی مرزها و چه در دورترین نقطه‌ی اقیانوس. حال، آیا نمی‌ارزد که اگر پیش بیاید، تجربه‌اش کنیم؟

 

برگردان: سپیده جدیری


جیمی بارتلت مدیر «مرکز تحلیل شبکه‌های اجتماعی» در اندیشکده‌ی «دموس» در لندن است و تاکنون جزوه‌ها و گزارش‌های متعددی درباره‌ی فرهنگ‌های اینترنتی و حریم شخصی آنلاین نوشته است. آخرین کتاب او افراطیون در پی آرمان‌شهر نام دارد که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده است. ‌آن‌چه خواندید برگردان گزیده‌هایی از نوشته‌ی زیر است:

Jamie Bartlett, ‘Return of the city-state’, Aeon, 05 September 2017.