از دیوارها و انسان
bern.carpe-diem.events
پس از فروریختنِ دیوارِ برلین که به وحدت آلمان انجامید، قرن ۲۱ نوید دورانی بدون مرز و دیوار را میداد. اما این روزها انگار دیوارها و نردههای مرزی در حال بازگشتاند، دیوارهایی که گویی قرار است همهی مشکلاتِ بشر را حل کنند. دیوارهایی که نظم و حاکمیت ملی را وعده میدهند و قرار است از ورودِ مهاجران غیرقانونی جلوگیری کنند.
در این یادداشت که اقتباسی است از مقالهی «از دیوارها و انسانها» به قلم تورستن کورنر، نویسندهی آلمانیزبان و از اعضای هیئت داوران جایزهی گریمه، دیوار به عنوان پدیدهای که دوباره به عرصهی عمومی بازگشته از زوایای مختلف بررسی میشود. دیواری که با خاصیت جداسازانهاش انسانها را به خودی/غیرخودی، بیرونی/داخلی، سیاه/سفید، بیگانه/آشنا تقسیم میکند و با واضحسازیِ سطحیاش فهم جهان را برای ذهنِ بشر آسان میکند. دیوار، وکیل مدافعِ شیطان[1] برای دولتِ ملی امروز است و همانقدر که مانعِ ورود دیگران میشود، خودیها را از جهان بیرون محروم میسازد.
موسیقی و فروریختنِ دیوار
پال وِلر، خواننده و آهنگساز انگلیسی، به قدرت وحدتبخشِ موسیقی پاپ باور داشت. وی همراه با گروه «استایل کانسیل»[2] در سال ۱۹۸۵ و چهار سال پیش از فروریختن دیوار برلین با انتشار ترانهی «دیوارها فرو میریزند» تاریخساز شد. موزیکویدیوی این ترانه اعضای گروه را در حالی به تصویر میکشد که با انرژی و سرزندگیِ فوقالعادهای در خیابانهای ورشو میدَوند، میخندند و میخوانند: «وحدت قدرتی نیرومند است، دیوارها فرو میریزند.»
انتخاب ورشو به عنوان محل فیلمبرداری این موزیکویدیو بیدلیل نبود. شهری که پس از جنگ جهانی دوم و اشغال آن توسط ارتش نازی دست به دست شده و در آن زمان تحت تسلط ارتش سرخ قرار داشت. چهرههای سرد مردم در خیابانها و در مرکز فرهنگیِ محل اجرای ترانه در موزیکویدیوی مذکور کاملاً در تضاد با روحیهی سرزنده و امیدبخش اعضای گروه «استایل کانسیل» قرار دارد. گویی اعضای این گروه با این ترانه پایان دوران جنگ سرد و سقوط پردهی آهنین را پیشبینی کرده و آغاز دورانی بیمرز و بیدیوار را به مردم ورشو وعده میدادند. جدایی لهستان، چکسلواکی و مجارستان از پیمان ورشو در سال ۱۹۹۱ را میتوان عملاً پایان دوران اعتبار پیمان ورشو تلقی کرد. پردهی آهنین اصطلاحی است که پس از جنگ جهانی دوم و تا سال ۱۹۹۱ کشورهای عضو پیمان ورشو را از کشورهای عضو ناتو جدا میکرد.
شعف و سرورِ موزیکویدیوی «دیوارها فرو میریزند»، نمایشگرِ انرژی نسل جوانی است که بیصبرانه منتظر دورانی بیمرز هستند. دو سال بعد و در سال ۱۹۸۷ بود که رونالد ریگان رئیس جمهور وقت ایالات متحده، در سخنرانی تاریخیاش در برلین گفت: «آقای گورباچف! این دیوار را در هم بشکن.» پس از فروریختن دیوار برلین بود که فرانسیس فوکویاما، فیلسوف آمریکایی، ایدهی «پایان تاریخ» و تسلط لیبرال دموکراسی به عنوان جریانی غالب را مطرح کرد. به نظر میرسید که دوران دیوارها و تقسیم جهان به شرق و غرب به انتها رسیده است.
DW
بازگشت انسان - دیوار[3]
در دوران پوپولیسم و صحبت دوباره از بنای دیوارهایی میان ملل و اقوام مختلف، انگار انسان-دیواری جدید پا به عرصهی وجود گذاشته که با بنای دیوارِ اطرافش سعی در نجات خود دارد، غافل از اینکه با کشیدنِ این دیوار، اول از همه خود را زندانی میکند.
«مهمترین علت سربرافراشتن دیوارها در اروپا، موج پناهجویان است. این موضوع همزمان از چنددستگی در اتحادیهی اروپا حکایت میکند. دیوار مورد نظر ترامپ که قرار است مرز میان ایالات متحده و مکزیک را مستحکمتر سازد از ورود پناهجویان از سمت جنوب جلوگیری خواهد کرد. ایدهی این دیوار از احساس ترسهای نهفته (سوء) استفاده میکند.»[4] هراس از تغییر و حضور دیگرانی ناشناس است که افراد را برای نجاتِ خود به تکاپو میاندازد.
«به جای درهم شکستن دیوارها مرزهای جدیدی نمایان میشوند. در جهان ۷۰ دیوار یا پیش از این ساخته شده و یا در مرحلهی برنامهریزی قرار دارند. این رقم پنج برابر زمانی است که دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ فرو ریخت. طول این دیوارهای مرزی در کل ۲۶ هزار کیلومتر است، یعنی یک دهم درازای تمامی مرزهای ملی جهان. مرزهایی که ممکن است عصر حجری به نظر برسند مثل دیوار مراکش در صحرای غربی یا دیوارهای فوق مدرنِ امنیتی میان عربستان سعودی و کشورهای همسایهاش.»[5]
دیوارهایی از احساس
دیوارهای مدرن نه تنها از سنگ و بتن بلکه از احساس ساخته شدهاند. این دیوارها به شکلی نمادین، احساسات بد را به احساسات خوب تبدیل میکنند. دیوارها قرار است یکشبه احساس ترس را به حس اعتماد و ناامنی را به امنیت تبدیل کنند و احساساتی از قبیل سرگردانی و بحران هویت را از میان بردارند. وقتی ایدهی دیوار و علل وجودی آن را دقیقتر بررسی میکنیم با کارکردِ نمادین و رواندرمانی آن مواجه میشویم. فرانتز کافکا در داستان «هنگام بنای دیوار چین» (1917) تعلقخاطر جمعیِ ملت برای ساختن دیوار چین، اسرار و عقاید حول و حوش آن را توصیف میکند. در بخشی از داستان شخصیتی بینام شروع به صحبت از دیوار به عنوان مرهمی جمعی میکند:
«… [ناظران ساختِ دیوار] زودتر از زمان لازم از خانههایشان روانه شدند. نیمی از مردم روستا پا به پایشان مسیرهای طولانی را طی کردند. در هر مسیر، گروههایی از مردم با پرچمهایشان حضور داشتند. هیچگاه وطنشان را با این عظمت و ثروت و زیبایی ندیده بودند. هر هموطن برادری بود که برایش دیوار محافظی میساختند. برادری که از صمیم قلب تا ابد قدردان آنها میشد.
فلسفهی دیوار
در داستانِ کافکا، خلق یا ملت تنها با بنای دیوار است که تصور تبدیلشدن به یک بدن واحد برایش ممکن میشود. فرد، خود را در یک کُل واحد پیدا کرده و با تصورِ تعلق به یک گروه یا جامعه، احساس امنیت و اطمینان خاطر میکند. دیوار، با کشیدن مرز است که بیمرزی را برای فرد ممکن میسازد. فرد «سینه به سینه» با دیگران میآمیزد، در حالی که خونش «گردش محدودِ بدن» را ترک گفته و در دیوار که برای او مثل شریان حیات است جاری میشود و در آن میتپد. انسان و دیوار یکی میشوند.
راویِ داستان در ادامه از ساخت دیوار به عنوان حقهای برای ابراز وجود پرده بر میدارد: آن وحشیانی که دیوار قرار بود ملت را از آنها محافظت کند، هرگز دیده نشدند. امپراتوری که قرار بود خلق را هدایت و با آنان همدلی کند، در دوردستی بیانتها زندگی میکرد و رهبر دانایی که از او سخن میرفت گُنگ و بیمهر بود.
داستان کافکا روایت استبدادِ ملتی است که برای خود هویتی با شعار «یک حکومت، یک خلق، یک رهبر» تعریف میکند. این در حالی است که در روایتِ کافکا، رهبر سیاسی گُنگ مانده و اثری از وی دیده نمیشود. در چنین وضعیتی، ساختن دیوار همچون مرهمی است بر زخمهای بشرِ ناامید از سیاست. دیوارها از انسانهایی سر بر میآورند که هیچکس را برای شنیدن حرفهایشان نیافتهاند. دیوارهایی که قرار است آنها را از بربریت محافظت کنند و به آنان هویت و روایتی واحد ببخشند.
دیوار، وعدهی نجات
دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحدهی آمریکا این روزها باز هم از ساخت دیوار مرزی با مکزیک صحبت میکند. اولین بار بیل کلینتون یکی از رئیس جمهورهای سابق ایالات متحده بود که در دههی ۹۰ میلادی، استحکام مرزهای آمریکا با مکزیک را آغاز کرد. اما این ترامپ بود که در کارزار انتخاباتیاش در سال ۲۰۱۶ بنای دیوارِ مرزی را همچون وعدهای برای نجات و التیامِ رأیدهندگان ارائه کرد.
ترامپ در یکی از سخنرانیهایش قبل از انتخابات: «ما دیوار عظیمی را در امتداد مرز جنوبی بنا خواهیم کرد.» تماشاچیان فریاد میزدند: «دیوار را بساز! دیوار را بساز!»
ترامپ میپرسید: «چهکسی هزینهی دیوار را خواهد پرداخت؟»
جمعیت فریاد میزدند: «مکزیک هزینهی دیوار را خواهد پرداخت.»
کارزار انتخاباتی ترامپ ماهها اینگونه ادامه پیدا کرد و به نظر نمیرسید که کسی آن را جدی بگیرد. اما انگار دیواری که فقط حرف از آن میرفت و ایدهای تخیلی به نظر میرسید به آشتی مردم با سیاست انجامید. «اول آمریکا» شعار ترامپ بود و او با این شعار به رأیدهندگان پیام میداد که صدای آنها را میشنود و به آنها توجه میکند. همدردی، اما از نوع برعکس آن. این پناهجویان نبودند که به خاطر جنگ یا شرایطِ اقتصادی نامناسب به کمک و وعدهی نجات احتیاج داشتند بلکه این ما [رأیدهندگان] بودیم که به ناجی احتیاج داشتیم. این پناهجو نبود که به امنیت نیاز داشت بلکه ما [محلیها] بودیم که میهنمان در خطر بود. شاید ترامپ بهتر از هر شخص دیگری روایت کافکا را درک کرده بود.
sm
اقتصادِ دیوار
وندی براون، فیلسوف آمریکایی، در کتابش دولتهای دیواردار، حکمرانی رو به زوال (2010) به اقتصادِ دیوار میپردازد. وی عقیده دارد که بنای دیوار دارای بُعدی روانشناختی است و مثل آرامبخشی است برای تسکینِ نیازِ بشر به ایمان و مذهب.
نظریهی اصلیِ کتاب دربارهی حاکمیت رو به زوالِ ملت-دولتهایی است که در دوران جهانیشدن با معرکهی تئاتروارِ بنای دیوار، سعی در جبران کمبودهای خود دارند. هرچند این دیوارها قرار است که نماد قدرت باشند اما در واقع، نشاندهندهی ضعف حاکمیتِ سیاسیاند که از ناچاری به بنای این بُتهای مدرن روی آورده است.
نویسندهی اثر، دیوارها را ناکارآمد، پرهزینه و عامل ایجاد نفرت و تعصب میداند. حتی مشهورترین کارکردهای ادعاییِ این دیوارهای مرزی، مثل «جلوگیری از ورود مهاجران غیرقانونی»، هم با روشهای مؤثرترِ دیگری از قبیل تدابیرِ مرزی پلیس یا فناوریهای مدرنِ نظارت و شُنود جایگزینشدنی هستند. شاید بتوان گفت که دیوارها به نوعی خودنماییِ دولتها هستند، نوعی خودنمایی برای جلب توجه شهروندان و انحراف افکار عمومی از کمبودها و انتقادها.
دیوارهای سریالی
اقتصاد جهانیِ دیوار، آرمانشهری نوستالژیک را وعده میدهد و دیوارهای امروزی روایتهایی پیچیدهزُدا[6]، ترسآفرین و اسطورهساز را ارائه میکنند. روایتهایی که آثارِ بهروز فرهنگ پاپ را نیز به خود مشغول کردهاند. آثاری که دیوار در آنها به عنوان موضوعی در خور تأمل نقشآفرینی میکند: سهگانهی «ارباب حلقهها»، «دیوار عظیم» محصول مشترک آمریکا و چین، اثر دلهرهآور «جنگ جهانی آخر» یا مجموعههای پرطرفداری مثل «مردگان متحرک» یا «بازی تاجوتخت». در این روایتها دیوارها، حصارها و مرزها با مفاهیمی همچون هویت و ایدئولوژی گره خوردهاند.
دیوارهای تخیلیِ این روایتها جهانها را از یکدیگر جدا میکنند - و همچنین انسان را از هیولا، شهروند را از اجنبی، دوست را از دشمن و تمدن را از طبیعت وحشی. گویی دیوارهای واقعی ماهیتشان را از دیوارهای تخیلیِ جعبهی جادویی الهام گرفتهاند.
انسان - دیوار و طرز فکرِ پناهگاهی
گرگ اِگیگیان، پژوهشگر فرهنگ و تاریخ، به بررسی زندگی روزمرهی شهروندان آلمان شرقی (دِ-دِ-اِر)[7] پرداخته و آنها را «هومو مونیتوس»[8] مینامد. شهروندی که بدن و طرز فکرش توسط دیواری فیزیکی از دنیای بیرون جدا شده است. بشری که دیگران را ندیده و نشنیده و بهواسطهی همین دیوار متعصب شده و طرز فکری پناهگاهی[9] را در خود تقویت کرده است.
ظهور دوبارهی دیوارها میتواند زنگ خطری باشد برای ظهورِ انسان-دیواری جدید. انسانی که بنای دیوار و حصار را تشویق میکند، به این گمان که این دیوار وی را از امواج سریعالسیر جهانیشدن، مهاجران، تروریسم و باندهای خلافکار محافظت خواهد کرد. گویی تمامیِ ترسها و تهدیدها به آسانی و توسطِ یک دیوار، بیرون رانده میشود. اتفاقی که حتی در دنیای تخیلی مجموعههای تلویزیونی هم رخ نمیدهد.
بر اساسِ این جهانبینی، دنیا به دو دستهی روشنایی و تاریکی، سالم و مریض، تمیز و کثیف تقسیم میشود. جهانبینیای ساده و همهکسفهم. مثل جهانبینیِ مردم در مجموعهی تلویزیونیِ «بازی تاج و تخت» که در آن طبقهای نُخبه، برای پاک نگهداشتن جهانِ خود در مقابل تاریکی میایستد.
در اواخر سال ۲۰۱۷ بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، ۲۵۸ میلیون مهاجر در جهان وجود داشت. گزارش دیگری نیز از وجود ۶۸.۵ میلیون پناهجو خبر میداد. همزمان بعضی از کشورهای اروپایی و برخی از نمایندگان اتحادیهی اروپا از «مستحکمسازی مرزها» سخن میگویند.
در نهایت، باید گفت که دیوارها فقط «بیرون»[10]را تعریف نمیکنند. آنها «درون» را نیز تعریف و تولید میکنند. دیوارها فقط بیرونیها و خارجیها را در خارج حبس نمیکنند. آنها خودیها را نیز در داخل و این سوی دیوار حبس میکنند. وندی براون میپرسد: «چهوقت دیوارها به جای این که مثل خانه احساس آسودگی بیافرینند، مثل دیوارهای زندان تنگکننده میشوند؟ چهوقت قلعه به زندان تبدیل میشود؟»
انتهای دیوار
چهچیز برایمان باقی مانده است؟ هراس از دیوار یا از آدمهای آن طرف دیوار؟ قرنها پیش، دیوارها وعدهی حفاظت، امنیت و پناه میدادند و همچنان میدهند. اگر امروز واقعاً باور داریم که در میان یک چهاردیواری بهشتی گمشده را خواهیم یافت، تنها خود را گول زدهایم و به همان هیولاهایی تبدیل شدهایم که میخواهیم بیرون نگهشان داریم.
دیوارها خدایان سنگیِ ما نیستند و سبب وحدت و یگانگی نمیشوند. شهروندان در جوامع متکثر همواره بهرغم تفاوتهایشان محترم بودهاند و هر اقدامی برای مرزبندی و دیوارسازی را با تلاش مضاعف برای یگانگی و وحدت پاسخ میدادهاند. نگذاریم که دیوارها به جای ما صحبت کنند.
برگردان: حسام میثاقی
تورستن کورنر نویسنده، روزنامهنگار و مستندساز آلمانی است. آنچه خواندید برگردان و بازنویسی گزیدههایی از نوشتهی زیر است:
Torsten Korner, ‘Von Mauern und Menschen’, Deutschlandfunk, 13 January 2019.
[1] وکیلمدافع شیطان کسی است که مثلاً برای گرمکردن بحث مواضعی میگیرد که لزوماً با هنجارهای پذیرفته شده مطابقت نمیکند و حتی ممکن است خودش هم با این مواضع موافق نباشد. [م.]
[2] The Style Council: Walls Come Tumbling Down, 1985.
[3] ترجمهی واژهی آلمانی Mauermensch: در ادامه نویسنده با مطرحکردن این واژه انسان را به موجودی تشبیه میکند که نه تنها دیواری بیرونی در اطراف خود میسازد بلکه درون، ذهن و دیدگاههایش را هم به روی جهان میبندد.
[4] Tim Marshall, Why We're living in an Age of Walls, March 2018.
[5] Tobias Prüwer, Welt aus Mauern, 2018.
[6] دیوار با خاصیت جداسازانهاش به شکلی مفرط همهچیز و همهکس را به سیاه و سفید یا خوب و بد تقسیم میکند. این خاصیت پیچیدگی مفاهیم را کاهش داده و درک همهچیز را با طبقهبندیِ به سیاه و سفید آسان میکند.
[7] آلمان شرقی (DDR) بین سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ توسط دیوار برلین از خاک آلمان غربی جدا شده بود.
[8] هومو مونیتوس (Homo Munitus) اصطلاحی به زبان لاتین است که توسط وندی براون (۲۰۱۰) هم به کاررفته و به انسانی اشاره میکند که هم دیوار میسازد و هم [هویتش] توسط دیوارها ساخته میشود. بشری که تفاوتی مشخص بین «غیرخودیها» و «خودیها» قائل است و رفتارش واکنشی است.
[9] منظور از اصطلاح طرز فکر پناهگاهی (Bunkermentalität) میتواند اشاره به همان طرز فکری باشد که با پناهدادن خود در این سوی دیوار، خودیها را از دیگران محافظت میکند.
[10] خارج، بیرونی، جهان بیرون و همه چیز و همه کس که غیر خودی است.