جولیا مورگان، زنی که ممنوعیت تحصیل در رشتهی معماری را شکست
groundbreakinggirls
* این مطلب به مناسبت «ماه تاریخ زنان» نوشته شده است.
«ما ساختمانهایمان را شکل میدهیم و ساختمانهایمان، ما را.»
جملهی معروفی که احتمالاً بسیاری از معماران یا علاقهمندان به معماری شنیدهاند، خواندهاند و تکرار کردهاند. جملهای که شاید کمتر کسی بداند گویندهی آن، زنی بود خطشکن که درِ بستهای را به روی زنان باز کرد؛ زنی به نام جولیا مورگان.
جولیا مورگان، در سال ۱۸۷۲ میلادی در شهر سانفرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا، در خانوادهای متمول و اهل علم و دانش متولد شد. از همان کودکی، آنچه در خانه دید، زنانی قوی و خوشفکر بودند و مردانی که بعضی از آنها جز تکیه بر مال و منالِ موروثی، هنر دیگری نداشتند. خانه را مادرش اداره میکرد که زنی باعرضه و آگاه بود. پدرش بارها کسبوکارهای متعددی را شروع کرد که در همهی آنها ناموفق بود و تمام عمر با تکیه بر دارایی موروثی و کمکهای مالی مداوم مادر زناش، راحت و آسوده زندگی کرد. جولیا از همان کودکی در احاطهی چنین زنانی بزرگ شد که در شکلگیریِ اعتماد به نفس او نقش مهمی داشتند.
در سال ۱۸۹۰، مورگان بعد از اینکه دیپلم دبیرستان را گرفت، وارد دانشگاه برکلی کالیفرنیا شد. دانشگاه برکلی یکی از اولین دانشگاههای آمریکا بود که تنها ۲ سال بعد از تأسیس، در سال ۱۸۷۱ میلادی، زنان را نیز در برخی رشتهها پذیرفت. با اینکه در آن تاریخ، نزدیک به ۲۰ سال بود که برای زنان نیز در دانشگاه برکلی سهم اندکی فراهم بود، اما کماکان دانشگاه رفتن زن، تابو بود و اسباب آزار و تمسخر. تقریباً همهی روزهای هفته، برادر جولیا باید کنار او راه میرفت که جولیا مسیر خانه تا دانشگاه را طی کند. اگر جولیا این مسیر را تنها میرفت، بیبرو و برگرد مردان و گاه حتی زنانی سر راه سبز میشدند که با صدای بلند به «دختر دانشجو» فحاشی کرده، او را دست انداخته یا سنگی را به سوی او پرتاب میکردند.
در آخرین سال تحصیل در دورهی لیسانس در برکلی، یکی از استادهای او برنارد میبک بود. معمار مشهور آمریکایی که «کاخ هنرهای زیبا» در شهر سانفرانسیسکو را طراحی کرده بود. میبک خیلی زود متوجه استعداد کمنظیر مورگان در معماری و طراحی شد. میبک که خود در فرانسه تحصیل کرده بود و فرانسه را بهترین جا برای آموختن معماری میدانست، جولیا را تشویق کرد به فرانسه برود و تلاش کند وارد دانشگاه هنرهای زیبا شود. دانشگاهی که تا آن زمان هیچ زنی را به شاگردی نپذیرفته بود و درهایش به روی زنان بسته بود.
جولیا در سال ۱۸۹۴، اولین زنی شد که با مدرک مهندسی عمران از دانشگاه برکلی فارغالتحصیل شد. او تنها شاگرد زن در کلاس خود و در تمام ۴ سال تحصیل در رشتهی عمران در برکلی بود.
تمول خانواده به جولیا این امکان را داد که بعد از فارغالتحصیلی از برکلی، باروبنهاش را ببندد و راهی پاریس شود. هرچند همه معتقد بودند که کار او بیفایده و مصداق آب در هاون کوبیدن است. جولیای جوان، چطور میخواست یک دانشگاه معتبر و مهم فرانسوی را راضی کند که یک زن را راه بدهد؟
سماجتی که درهای بسته را گشود
جولیا در سال ۱۸۹۴، اولین زنی شد که با مدرک مهندسی عمران از دانشگاه برکلی فارغالتحصیل شد.
جولیا مورگان چند ماه قبل از ترک آمریکا، شروع به یادگیری زبان فرانسه کرد. زبانی که تا پیش از آن، بلد نبود. شب و روز را به آموختن فرانسه گذراند تا بتواند در آزمون ورودی دشوار دانشگاه هنرهای زیبای پاریس آماده شود. آزمونی که هرسال در آن بیش از ۳۵۰ متقاضی مرد برای ورود به رشتهی معماری باهم رقابت میکردند و از میان آنها تنها ۳۰ نفر پذیرفته میشدند.
در اولین سالی که جولیا در آزمون شرکت کرد، بهرغم اینکه هنوز تسلط کافی بر فرانسه نداشت، رتبهی او در میان ۳۷۶ متقاضی آن سال، ۴۲ شد. رتبهای که برای ورود به دانشگاه کافی نبود، اما کماکان برای کسی که تا یک سال قبل اصلاً زبان فرانسه نمیدانست، قابل تحسین بود. مورگان بعد از تجربهی ناکام سال اول، برای سال بعد برنامهریزی کرد و شب و روز درس خواند.
در دومین سال، جولیا مورگان رتبهی لازم را به دست آورد و یکی از ۳۰ نفر اول آزمون ورودی دانشگاه هنرهای زیبا شد. مسئولان دانشگاه اما با توافق هم رتبهی او را کم کرده و نمرههایش را دستکاری کردند، چون هیچ خوش نداشتند یک زن را به دانشگاه راه بدهند و از نظر آنها تحصیل یک زن در رشتهی معماری، ممنوع بود و مصداق هدر رفتن جای یک مرد!
اعتراض جولیا به مسئولان اداری دانشگاه به جایی نرسید. ورود زنان به رشتهی معماری ممنوع بود و مسئولان «کار اشتباهی» نکرده بودند که نمرههای او را دستکاری کردند!
بعد از این رد شدن تلخ و ناحق، جولیا با گروهی از زنان هنرمند و نویسندهی فرانسوی آشنا شد که با تلاش و پیگیری سعی داشتند راه ورود زنان را به رشتههای دانشگاهی بیشتری باز کنند. مورد جولیا، مثال کاملی از وضعیتی بود که این زنان فرانسوی به آن اعتراض داشتند. زنی شایستگی و دانش لازم را برای تحصیل دارد و تنها به دلیل جنسیت، دانشگاهها از پذیرش او سر باز زده و نمرههای او را دستکاری میکنند.
خانوادهی مورگان در نامههایی که در این سال برای او فرستادند، بارها به او نوشتند که دست از این سماجت ناموفق بردارد و به آمریکا برگردد. جولیا در پاسخهایش نوشت که او اهل «رها کردن کاری که شروع کرده نیست» و آنقدر پافشاری میکند تا بالاخره بتواند در این دانشگاه، درس معماری بیاموزد.
در سومین سال تلاش، مورگان رتبهی ۱۳ آزمون ورودی دانشگاه هنرهای زیبا را کسب کرد و بالاخره مسئولان دانشگاه پذیرفتند برای اولینبار زنی در رشتهی معماری وارد دانشگاه شود. مورگان سد را شکست و راهی تازه گشود.
در نامههایی که در این سالها برای اقوام و دوستان خود در آمریکا فرستاد، بارها گله و شکایت کرده که در دانشگاه با او چه رفتار تبعیضآمیز و تحقیرآمیزی دارند. در نامهای به دوستی نوشت: «هربار که دهن باز میکنم و کوچکترین حرفی که نشانهای از هوش دارد به زبان میآورم، صف مردان دانشجو و استاد سرها را برمیگردانند و چنان حیرتزده نگاهم میکنند که تنها معنایش این است که زن را با هوش و تفکر چه کار؟»
مورگان با معضل دیگری هم مواجه بود. قوانین دانشگاه هنرهای زیبای پاریس در آن زمان، تحصیل بعد از ۳۰ سالگی را ممنوع میکرد و همهی دانشجویان موظف بودند تا قبل از ۳۰ سالگی فارغالتحصیل شوند؛ در غیر این صورت تمام سالهای تحصیل آنها هیچ میشد. مورگان مجبور بود کلاسهای بیشتری بردارد تا قبل از تولد ۳۰ سالگی و سریعتر از باقی دانشجویان، درس خود را تمام کند. در سال ۱۹۰۲، چند هفته قبل از تولد ۳۰ سالگیاش از پایاننامهی خود دفاع کرد و اولین زنی شد که در رشتهی معماری از دانشگاه فارغالتحصیل شد.
بازگشت به کالیفرنیا
جولیا مورگان بعد از فراغت از تحصیل به آمریکا بازگشت. در ابتدا در شرکت جان گالن هوارد، یکی از معمارهای معروف کالیفرنیا که کار طراحی و ساخت بسیاری از ساختمانهای دانشگاه برکلی را برعهده داشت، استخدام شد و در طراحی بسیاری از این ساختمانها نقش کلیدی داشت.
اما خیلی زود شرکت معماری خودش را تأسیس کرد و در نزدیک به نیم قرن کار، برخی از مهمترین بناهای کالیفرنیا را طراحی کرد: از «سیتی کلاب» برکلی تا ساختمان روزنامهی «هرالد اگزمینر» در لسآنجلس، و از ساختمان «انجمن تاریخی چینیهای آمریکا» در محلهی چینیها در سانفرانسیسکو تا شاهکار معروفاش «قصر هرست» که یکی از بناهای تاریخی و مجلل کالیفرنیاست. قصری که محل اقامت ویلیام راندولف هرست، روزنامهنگار و سیاستمدار متنفذ بود و هر گوشهی آن معماریای پر از جزئیات و تجمل داشت. پروژهی عظیمی که ساخت گوشه گوشهی آن سالها طول کشید و مورگان هر گوشهی آن را باب میل کارفرما به شیوهی متفاوتی طراحی کرد.
مورگان در زمرهی معمارانی بود که به هیچ سبک مشخصی، دلبستگی ویژه نداشت و خود را با آن برچسب معرفی نمیکرد. در نزدیک به ۵۰ سال کار، بناهایی در سبکهای گوناگون معماری طراحی کرد که با نگاه کردن به آنها گاه سخت میتوان باور کرد که معمار همهی اینها یک نفر است. مورگان در اینباره در یکی از معدود مصاحبههای عمرش گفته بود: «من طراحی نمیکنم تا مشتری داشته باشم. من مشتری دارم تا برای آنها و باب میلشان طراحی کنم.»
راسل ال.کواچیا، در کتابی که در سال ۲۰۰۵ دربارهی آثار معماری مورگان منتشر کرد، نوشت که با این همه مورگان از «فرم تجربی» و خلاقیتهای نوآورانه در معماری فراری بود. او از یکی از معماران جوانی که در دفتر مورگان کار کرده بود روایت میکند که او برای پلههای ساختمان یک مشتری، طراحی تجربی و پستمدرنی انجام داده بود اما وقتی طرح را به مورگان نشان داد، مورگان طرح را کناری انداخت، در چشمهای معمار جوان زل زد و گفت: «ببین مرد جوان، آب من با داستاننویسها در یک جوی نمیرود. حالا این داستاننویسی تخیلی میخواهد واقعاً در ادبیات باشد یا در طراحی و معماری.»
مورگان اما از قرار از «شاعری» در معماری بدش نمیآمد. در یکی از همان معدود مصاحبههای عمر خود گفته بود: «هر معمار کاربلدی، لزوماً یک شاعر خوب هم هست. چرا که باید مفسر درجهی اولی از زمانهی خود، روزگار خود و مقتضیات آن باشد.»
مورگان همیشه بیادعا و بیسروصدا کار میکرد. بهندرت حاضر به مصاحبه با نشریهای میشد، هرگز هیچ یک از کارهای خود را برای نامزدی دریافت هیچ جایزهای نفرستاد و وارد هیچ مسابقهی معماری نشد. با کمتر کسی از اهل حرفهی خودش رفتوآمد داشت و عاشقانه روزی ۱۸ ساعت کار میکرد. اطرافیان او معتقد بودند این تصمیم به کار با چراغ خاموش، بیشتر از هرچیز «استراتژیک» بود. مورگان که در همهی سالهای تحصیل دیده بود به صرف زن بودن چطور دستکم گرفته میشود، فهمیده بود برای بقا در حرفهی کاملاً مردانهی معماری، راهی ندارد جز اینکه سروصدا نداشته باشد تا حذف نشود. از آن سو هم خوب میدانست که اکثر مشتریان او، با زن بودن او تا وقتی که او بیهیاهو کارش را بکند مشکلی ندارند اما هیچ تمایلی ندارند یک معمار زن استخدام کنند که خودش را تبلیغ میکند و در چشم باشد. هرچه تبلیغ برای مردان خوب بود، برای او در این جهان مردانه، نکتهی منفی محسوب میشد.
مورگان هرگز ازدواج نکرد، همیشه با وسواس زندگی خصوصیاش را به دور از زندگی کاری نگه میداشت. دربارهی جزئیات زندگی او حتی بسیاری از کارمنداناش چیز زیادی نمیدانستند. بهرغم اینکه وضع مالی خوبی داشت، زندگی جمعوجور و بدون بریز و بپاشی داشت. برخلاف بسیاری از افراد دنبال آن نبود که دستنوشتهها، طراحیهای به پایان نرسیده، نقشهها و هیچ خرده ریز دیگری از او باقی بماند. کتاب خاطراتی ننوشت و وقتی که بعد از نزدیک به ۵۰ سال کار خود را بازنشسته کرد، تمام نقشهها و طراحیهایش را سوزاند و از بین برد. در برابر حیرت کارمندان پیشیناش گفت: «میراث من، بناهایی است که طراحی کردم. بعد از مرگ من، این بناها هستند که باقی میمانند و صدای من خواهند بود. باقی چیزها، اهمیتی ندارد.»