چرا آدمهای باهوش بیشتر تحتتأثیر خبرهای جعلی قرار میگیرند؟
nbcnews
آیا دربارهی زوجی که تصمیم گرفتند اسم دخترشان را برگزیت بگذارند یا در مورد این واقعیت که در بخشهایی از بریتانیا که اهالیاش با خروج از اتحادیهی اروپا موافق بودند، جنون گاوی شایع بوده است، چیزی شنیدهاید؟ دربارهی این قضیه که تشعشعات ناشی از تلفن همراه مغز را معیوب میکند و دیوانگیِ شدید به بار میآورد، چطور؟
تمام این ادعاها دروغ است. شاید فکر کنید که عقیده به این چیزها احمقانه است اما چنین باورهایی ناشی از نوعی اختلال مهم مغزی است. تحقیقات روانشناختی نشان میدهد که مغز انسان زیرکانه خبرهای جعلی را طوری دستکاری میکند که استدلال دقیق تحلیلی نادیده انگاشته شود. حتی باهوشترین و فرهیختهترین افراد هم ممکن است چنین اخباری را باور کنند. هیچ کسی کاملاً در امان نیست. برعکس، شواهد موجود نشان میدهد که افراد باهوش ممکن است گاهی حتی بیشتر از افراد عادی تحت تأثیر بعضی افکار قرار گیرند زیرا تواناییِ ذهنیِشان به آنها کمک میکند که عقاید نادرست خود را توجیه کنند. خوشبختانه، پژوهشها راههای اصلاح این کجفهمیها را هم به ما ارائه میدهد.
در ابتدا خوب است که ببینیم چرا بعضی از دعاوی دروغین به راحتی پذیرفته میشوند. مطالعات مختلف ثابت کرده است که بسیاری از ما هنگام خواندن مطالب جدید به ندرت کاملاً به آن توجه میکنیم. برای مثال، این پرسش را در نظر بگیرید: «موسی چند رأس از هر نوع حیوان را به کشتی برد؟» نوربرت شوارتز، از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، دریافت که فقط حدود 12 درصد از دانشجویان پاسخ درست دادند (یعنی گفتند کشتی متعلق به نوح بوده است، نه موسی).
به ویژه، هنگامی که حس میکنیم مطلبی «آسان» و آشنا است، تمایلی به درک جزئیات آن نشان نمیدهیم و فقط میخواهیم لب مطلب را بفهمیم. شوربختانه، راههای سادهی فراوانی وجود دارد که دروغپردازان میتوانند با توسل به آنها به ادعاهای خود رنگ و لعاب بزنند و بر روانی و آشنایی آنها بیفزایند. یک نمونه از این کار، استفاده از تصویر و تجسم است. تصاویر به ما کمک میکنند تا مضمون بعضی حرفها را بهتر بفهمیم. یکی از مصادیق این امر، گزارشهای پزشکی است. برای مثال، وقتی بیماران، همراه با یک نظر شبهعلمی در بارهی مغز خود، تصویری از آن را هم ببینند، احتمال قبول آن نظر بسیار بیشتر خواهد بود.
شاید مؤثرترین راه برای اشاعهی یک دروغ تکرار آن باشد؛ هر چه بیشتر یک نظر را بشنوید، احتمال این که آن را صحیح بپندارید بیشتر است. وقتی گروهی کوچک، اما همرأی و همصدا- مثل منکران تغییرات آب و هوایی- در رادیو و تلویزیون، عرصهی سخن را قبضه کنند، دروغ رواج مییابد.
اکنون داریم میبینیم که چگونه بهتدریج خبرهای جعلی به اصطلاح مهندسی میشوند و تفکر منطقی و پرسش انتقادی را به حاشیه میرانند. اما آیا فراست و فرهیختگی در برابر داعیههای دروغین از ما حمایت میکند؟ جدیدترین پژوهشها حاکی از آن است که این امر به شیوهی تفکر ما بستگی دارد. بعضی از مردم از نظر ادراکی «خسیس» هستند. این افراد ممکن است تواناییِ ذهنیِ زیادی داشته باشند و همیشه از عهدهی امتحانات سخت برآیند اما هیچ وقت از آن استفاده نمیکنند و به جای تفکر شفاف تحلیلی، به دریافت شهودی و ادراک غریزی متوسل میشوند. معمولاً این طرز فکر را را از طریق «آزمون تأمل ادراکی» و به کمک چنین پرسشهایی میسنجند: «اگر پنج دقیقه طول بکشد تا پنج دستگاه پنج قطعه بسازند، در این صورت چقدر طول میکشد تا صد دستگاه صد قطعه بسازند؟» پاسخ صحیح، پنج دقیقه است اما بسیاری از افراد باهوش جواب میدهند صد دقیقه، جوابی که بیشتر جنبهی شهودی دارد. تحقیقات انجامشده در آمریکا نشان میدهد که افرادی که به اینگونه پرسشها پاسخ غلط میدهند، بیشتر تحت تأثیر اخبار جعلی و نظریههای توطئهآمیز و افکار غیرعادی قرار میگیرند. برعکس، کسانی که در این آزمون نمرهی بهتری کسب میکنند، کمتر گول میخورند چون به جای اتکا بر ادراک غریزی، عقل و هوش خود را به کار میگیرند و مسئله را تحلیل میکنند.
وقتی چیزی به اساس هویت ما آسیب برساند، تواناییِ ذهنیِ بیشتر صرفاً برای دفاع از این هویت به قیمت نفی حقیقت به کار میرود.
اما همهی اخبار جعلی یکسان نیستند. بعضی از این روایتها، مثل داستان خانوادهای که اسم دخترشان را برگزیت گذاشتند، ممکن است تا حدی مضحک به نظر برسند. زمینهی فکری شما هر چه باشد، نیازی ندارید برای حمایت از جهانبینیِ خود چنین ادعایی را باور کنید. امّ دعاوی دیگر ممکن است با هویت سیاسی شما سازگاریِ بیشتری داشته باشند. وقتی پای این ادعاهای فوقالعاده احساساتبرانگیز در میان است، هوش و تحصیلات میتواند از طریق فرایند موسوم به «استدلال انگیخته»، عملاً شما را بیشتر مستعد پذیرش اخبار جعلی کند. برای مثال، نظریهی مربوط به زادگاه باراک اوباما را در نظر بگیرید که تصریح میکرد او خارج از آمریکا به دنیا آمده است. هرچند بطلان این حرف بارها اعلان شد اما در ایدئولوژی سیاسیِ بسیاری از مردم حک شده است. تأکید بیشتر بر نادرستی این نظر نه تنها آن را از ذهن مردم پاک نکرد بلکه احساس فریبخوردگی آنها را تشدید کرد. اشلی جاردینا، از دانشگاه دوک در کارولینای شمالی، نظرات جمهوریخواهان سفیدپوست محافظه کارتر را بررسی کرد - یعنی همان کسانی که احتمالاً کمترین سنخیت را با اوباما داشتند. تحقیقات او نشان داد که در میان جمهوریخواهان سفیدپوست محافظهکار، کسانی که بیشترین دانش سیاسی را داشتند بیش از بقیه عقیده داشتند که اوباما خارج از آمریکا به دنیا آمده است.
همین امر در مورد عقیده به مسلمان بودن اوباما صادق است یا در مورد این ادعا که اصلاحات اوباما در نظام درمانی به ایجاد «هیئتهای مرگ» انجامید، هیئتهایی که به عقیدهی مدعیان دربارهی مرگ و زندگی افراد تصمیم میگیرند. بدتر از همه این که بهرغم اثبات بطلان این عقاید، مصاحبهشوندگان تحصیلکردهتر تمایل کمتری نسبت به اصلاح باورهای خود نشان میدادند و در عقاید خود راسختر میشدند. گویی دانش بیشترشان به آنها اجازه میداد که اطلاعات جدید را نادیده بگیرند و بیشتر به عقاید خود بچسبند.
مطالعات مربوط به استدلال انگیخته تا کنون منحصر به آمریکا بوده است. اما با توجه به همین یافتهها، حاضرم شرط ببندم که همین فرایندها بر پاسخهای بریتانیاییها در مورد برگزیت هم حاکم است. زیرا وقتی چیزی به اساس هویت ما آسیب برساند، تواناییِ ذهنیِ بیشتر صرفاً برای دفاع از این هویت به قیمت نفی حقیقت به کار میرود.
این درک جدید از اطلاعات نادرست باید طرز برخورد ما با دروغپردازی را تغییر دهد. در گذشته، فرض بر این بود که شما حقایق را به مردم میگویید و آنها سرانجام متنبه میشوند. اما امروزه، بعضی از متخصصانی که به مطالعهی اطلاعات نادرست مشغولاند، طرفدار نوعی «مایهکوبی» یا واکسیناسیون هستند. در این مورد، قانعکنندهترین استدلالها را جان کوک از دانشگاه جرج میسون و استفان لاواندوفسکی از دانشگاه بریستول ارائه دادهاند. هدف آنها یافتن راهی برای محافظت از مردم در برابر اطلاعات نادرست دربارهی تغییرات آب و هوایی است- از جمله دادخواستهایی تقلبی دال بر وجود اختلافنظر گسترده میان دانشمندان دربارهی علل گرمایش زمین.
به جای درگیرشدن مستقیم با چنین اخباری، کوک و لاواندوفسکی ابتدا گزارشی از عملکرد شرکتهای دخانیات را به شرکتکنندگان در تحقیق ارائه دادند. این گزارش نشان میداد که این شرکتها تلاش کردهاند تا اطلاعات نادرستی را رواج دهند، و با استناد به حرفهای متخصصان قلابی مردم را نسبت به تحقیقات علمیای که سرطان ریه را ناشی از مصرف سیگار میشمارند، بدبین کنند. روش آنها مؤثر واقع شد. بعد از مطالعهی عملکرد شرکتهای دخانیات، بدگمانیِ شرکتکنندگان نسبت به دادخواستهای قلابیِ مربوط به تغییرات آب و هوایی افزایش یافت. این تمهید حتی در مورد شرکت کنندگان راستگراتر هم مؤثر واقع شد، یعنی همان کسانی که طبعاً بیشتر متمایل به نفی تغییرات آب و هوایی بودند.
به باور من، با توجه به رواج اطلاعات دروغین در دنیا، باید تفکر انتقادی و راههای تشخیص اخبار جعلی را در تمام مدرسهها آموزش داد. در نهایت، نه تنها از اخبار جعلیِ سیاسی بلکه از حُقههای پزشکی و فریبکاریهای مالی هم باید در امان ماند. تقویت تفکر شکاکانه میتواند به همه، فارغ از هوش و ذکاوت آنها، کمک کند تا خردمندانهتر قضاوت کنند.
برگردان: خسرو دهقانی
دیوید رابسون از دبیران نشریهی نیو ساینتیست است و در مسائل مربوط به مغز، تکامل و زبان تخصص دارد. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او است:
David Robson, ‘Why smart people are more likely to believe fake news’, The Guardian, 1 April 2019.