چه چیزی سبب تغییر عقیده میشود؟
InFacts
«از زمانی که من، همراه با ۱۷.۴ میلیون بریتانیایی دیگر، به خروج از اتحادیهی اروپا رأی مثبت دادم، حدود سه سال میگذرد. امروز میخواهم اقرار کنم که طرح برگزیت شکست خورده است.» این جملات آغازین مقالهی پیتر اوبورن، ستوننویس روزنامهی «دِیلی مِیل»، است که در آن توضیح داد چرا نظرش دربارهی برگزیت عوض شده است. این مقاله بسیار دست به دست شد و جلب توجه کرد چون نمونهی نادری از اقرار علنی به تغییر عقیده است.
ما اغلب در چنگ باورهای خود اسیر میشویم. هرقدر که شواهد و قرائن حاکی از اشتباه ما باشد، باز هم به نظر میرسد که نمیتوانیم تغییر عقیده دهیم. در سال 1956، لئون فستینگر، روانشناس اجتماعیِ آمریکایی، و همکارانش با یکی از نمونههای حاد چنین وضعیتی روبرو شدند. آنها سرگرم تحقیق دربارهی کیشی بودند که پیروانش عقیده داشتند که در 21 دسامبر 1954 سیل عظیمی کرهی زمین را ویران خواهد کرد. آنها همچنین عقیده داشتند که موجودات فضایی گروه برگزیدهای از مؤمنان حقیقی را سوار بر فضاپیما خواهند کرد و نجات خواهند داد. در نیمهشب 21 دسامبر 1954 اعضای این کیش دور هم جمع شدند و منتظر ماندند تا موجودات فضایی آنها را نجات دهند. نه دنیا به آخر رسید و نه سر و کلهی بیگانگان پیدا شد؛ در نتیجه، اعضای این کیش مات و مبهوت شدند. اما به جای دست برداشتن از عقیدهی خود، در آن تجدیدنظر کردند. رهبرشان به آنها گفت که خدای زمین تصمیم گرفته که به زمینیها دوباره فرصت دهد. رفتار اعضای این کیش نشان میدهد که وقتی با شواهد محکمی مغایر با عقاید خود روبرو میشویم، به هر کاری دست میزنیم تا از عقایدمان دست برنداریم.
از زمان فستینگر، بسیاری از روانشناسان دریافتهاند که وقتی با دادههایی مغایر با باورهای خود روبرو میشویم، این دادهها را نادیده میگیریم و دودستی به باورهای خود میچسبیم. باوجوداین، هرچند به عقاید خود گره خوردهایم اما گاهی تغییر عقیده میدهیم. پرسش مهم این است که چرا چنین میکنیم.
بسیاری از روانشناسان دریافتهاند که وقتی با دادههایی مغایر با باورهای خود روبرو میشویم، این دادهها را نادیده میگیریم و دودستی به باورهای خود میچسبیم.
یکی از دلایل این است که با فاکتها یا واقعیتها روبرو میشویم. ما معمولاً واقعیتهای ناسازگار با باورهای خود را نادیده میگیریم اما نسبت به چنین دادههایی کاملاً بیاعتنا نیستیم. اگر به طور مداوم با واقعیتهایی مغایر با عقاید خود روبرو شویم، ممکن است کمکم احساس ناراحتی کنیم. افزایش اضطراب سبب میشود که به تدریج به نقطهی بیبازگشت برسیم و ناگهان تغییر عقیده دهیم. برای مثال، انتشار مداوم دادههای مربوط به تیراندازی در مدارس آمریکا سرانجام سبب شد که نظر بعضی از مالکین اسلحه دربارهی کنترل سلاح عوض شود.
عامل دیگری که احتمال تغییر عقیده را افزایش میدهد صحبت کردن با دوستان و آشنایانی است که نظرشان را عوض کردهاند. تحقیق دربارهی تغییر نگرش نسبت به ازدواج همجنسگرایان در آمریکا نشان داد که مهمترین عامل تغییر عقیدهی افراد، تماس با کسی مثل خودشان بود که تغییر عقیده داده بود. این مکالمات یکبهیک سبب شد که مخالفت 68 درصدیِ آمریکاییها با ازدواج همجنسگرایان در سال 1996 به موافقت 67 درصدیِ آنها در سال 2018 تبدیل شود.
نحوهی ارائهی استدلال هم میتواند به تغییر عقیده کمک کند. اگر استدلال طرف مقابل مبتنی بر ارزشهایی متفاوت با ارزشهای ما باشد، به احتمال زیاد این استدلال را نادیده میگیریم. اما اگر همان استدلال را با استناد به ارزشهای خودمان به ما ارائه دهند، احتمال این که به آن گوش کنیم بسیار بیشتر میشود.
برای مثال، اگر به یک محافظهکار بگویید که اندکی افزایش مالیاتِ صدک بالاییِ جامعه بیعدالتیِ اجتماعی را از بین خواهد برد، بعید است که به حرفتان گوش کند. اگر به همین آدم بگویید که چنین سیاستی به حفظ خانوادهها کمک خواهد کرد، ممکن است گوش تیز کند. وقتی استدلالتان مبتنی بر عدالت اجتماعی است، به ارزشهایی استناد میکنید که برای چپگرایان مهم است اما محافظهکاران کمتر به آن علاقه دارند. اما وقتی از خانواده حرف میزنید، به ارزشهای اساسیِ محافظهکاران متوسل میشوید.
یکی از دیگر علل تغییر عقیده این است که رفتارمان عوض شده است. بلز پاسکال، فیلسوف فرانسویِ قرن هفدهمی، این نکته را بهخوبی فهمیده بود و میگفت که اگر میخواهید به خدا عقیده پیدا کنید، بهترین کار این است که زانو بزنید، شروع به دعا خواندن کنید، و در این صورت بهتدریج به خدا عقیده پیدا خواهید کرد. قرنها بعد، روانشناسان به این مسئله پیبردند. برای مثال، یکی از تحقیقات کلاسیک نشان داد که کسانی که کار ملالآور و نامطبوعی انجام میدادند معمولاً به دیگران میگفتند کارشان جالب و دلچسب است. تغییر عقیده دربارهی این کار سبب میشد که احساس بهتری نسبت به آن پیدا کنند.
The Guardian
تغییر در اوضاع دنیا هم میتواند ما را به تغییر عقیده وادارد. وقتی تغییرات بزرگی رخ دهد که با عقاید ما ناسازگار باشد، به راحتی میتوانیم به تغییر رضایت دهیم. برای مثال، وقتی در سانفرانسیسکو تولید و مصرف بطریهای پلاستیکیِ آب ممنوع شد، بسیاری از اهالی شهر هم آن را پذیرفتند و نظرشان را دربارهی بطری پلاستیکیِ آب تغییر دادند. چیزی که زمانی از ضروریات به شمار میرفت به مادهی آلایندهی بیهودهای تبدیل شد.
سرانجام باید گفت که وقتی اتفاق مهمی رخ دهد که بر خود ما تأثیر بگذارد، احتمال تغییر عقیده افزایش مییابد. برای مثال، پس از ویرانیهای ناشی از توفانهای کاترینا و سَندی، اهالی نواحیِ ساحلیِ ایالت نیوجرسی که پیشتر مخالف سیاستهای زیستمحیطی بودند تغییر عقیده دادند و این سیاستها را پذیرفتند. این تغییر بهویژه در میان کسانی بارز بود که بر اثر این توفانها بهشدت آسیب دیده بودند.
تغییر عقیده میتواند دشوار باشد. اما ناممکن نیست. چیزی که بسیار شگفتآور است این است که وقتی تغییر عقیده میدهیم، اغلب فکر میکنیم که از اول چنین عقیدهای داشتهایم.
برگردان: عرفان ثابتی
آندره اسپایسر استاد رفتار سازمانی در «مدرسهی کسبوکارِ کَس» در دانشگاه لندن است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Andre Spicer, ‘What makes somebody change their mind about Brexit?’, The Guardian, 9 April 2019.