نوشتن به مثابهی مقاومت در نوشتههای زنان قاجار
سفانه محقق نیشابوری مدرس مطالعات زنان و فرهنگهای اسلامی در دانشگاه کلگری، و پژوهشگر دورهی دکترای ادبیات تطبیقی در دانشگاه آلبرتا کانادا است. او پژوهش دکترای خود را با تمرکز بر ۵ سفرنامهی باقیمانده از زنان دوران قاجار انجام داده است: «سفرنامهی حج دختر فرهاد میرزا» به قلم مهرماه خانم عصمتالسلطنه (سال ۱۲۵۹ شمسی)، «روزنامه سفر حج، عتبات عالیات و دربار ناصری» به قلم عالیه خانم شیرازی (سال ۱۲۷۱ تا ۱۲۷۳ شمسی)، «روزنامه سفر عتبات و مکه» نوشتهی سکینه سلطان وقارالدوله اصفهانی کوچک (۱۲۷۹ شمسی)، «سفرنامه عروسی» سکینه سلطان وقارالدوله (۱۲۸۴ شمسی) و «سفرنامه تهران» خاور بیبی شادلو (۱۲۸۲ شمسی).
با محقق نیشابوری دربارهی چگونگی مقاومتهای روزمرهی زنان قاجار، تفاوتهای خاطرهنویسی و شیوههای انتقاد آنها با مردان همدورهی خود و تأثیر خردهمقاومتهای این زنان گفتگو کردیم.
فرناز سیفی: اگر بخواهیم خاطرهنویسی مردان و زنان در دوران قاجار را از منظر جنسیتی با هم مقایسه کنیم، آیا تفاوتی بین شیوهی نگارش، دغدغهها و نوع نگاه آنها به چشم میخورد؟
سفانه محقق نیشابوری: به نظر من تفاوتِ عمده دقیقاً به دلیل تفاوت نوع زندگیشان است. مردها دربارهی شرایط سیاسی و جغرافیایی مکانهای مختلف مینوشتند و زبانی را استفاده میکردند که در مقایسه با زنان پرتکلفتر است. اما زنها بیشتر دربارهی روزمره مینوشتند، دربارهی هزینههای جاری زندگی و از زبان سادهتری برای ثبت خاطرات استفاده میکردند. این موضوع هم ناشی از این است که زنان به شکل تاریخی، همیشه بسیار بیشتر از مردان گرفتار امورات روزمرهی زندگی بودند. در سفرنامهنویسی، میبینیم که هدف اصلی این زنها از نوشتن، اطلاعرسانی برای زنهای دیگر بود که آنها بدانند شرایط سفر از چه قرار است، هزینهها چقدر است و آنها را برای سفر حج آماده کنند. در یک مورد، یکی از زنان ناصرالدین شاه که به سفر حج میرود، در سفرنامهی خود کاملاً علنی مینویسد که من به درخواست باقی خانمها این سفرنامه را مینویسم.
در آن زمان اکثر زنان سواد نداشتند. میشود نتیجه گرفت که آنها این سفرنامهها و خاطرات را تنها برای گروه محدود زنانِ طبقهی مرفه مینوشتند که به سواد و امکانات آموزشی دسترس داشتند؟
درست است. مخاطب آنها در واقع زنان طبقهی خودشان بود. اما در یک مورد در کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا، عالیه خانم شیرازی که نویسنده است، از طبقهی اشراف و ثروتمندان نیست و بهنوعی زن طبقهی متوسط محسوب میشود. او در سفرنامهی خود مینویسد که این خاطرات را ثبت میکند تا صرفاً «یادگاری» از سفر باقی بماند.
شما در تحقیق دکتری خود میگویید صرف عمل خواندن و نوشتنِ زنان در این دوره میتواند نماد مقاومت باشد. دربارهی این استدلال میتوانید توضیح بیشتری دهید؟
ببینید وقتی به تاریخ نگاه میکنیم، برای مثال در نوشتههای جیمز سی.اسکات، مردمشناس و متخصص علوم سیاسی، دربارهی «مقاومت روزمره» توضیح میدهد که همیشه اینطور نیست که یک واقعهی تاریخی و یک اتفاق بزرگ و مهم رخ داده باشد، چهرهای معروف و رهبر وجود داشته باشند تا افراد از خود مقاومت نشان داده باشند و «مقاومت» را نباید صرفاً در این واکنشها به وقایع بزرگ و اساسی تعریف کرد. در طول تاریخ، در بسیاری موارد آدمها در زندگی روزمرهی خود میخواهند چیزی را پیش ببرند، به دنبال ایناند که در آن لحظه به زندگی چنگ بزنند، دنبال بقاء هستند. این بحث بهویژه وقتی نوشتار زنان را بررسی میکنیم، بیشتر صدق میکند.
فوکو جملهی معروفی دارد: «هر کجا که قدرتی است، در برابر آن مقاومتی هم شکل خواهد گرفت.» لیلا ابولغد، مردمشناس، در مقالهای دربارهی زنان قبیله بدوی «اولاد علی» در مصر نوشت که ما باید این جملهی فوکو را برعکس کنیم «جایی که مقاومت میبینیم، قدرت وجود دارد.» و با خواندن و دنبال کردن روایتهای این مقاومتهای کوچک و روزمره بفهمیم که چه قدرتی در جامعه وجود دارد. من هم در کار تحقیق خودم بیشتر از این زاویه به دنبال بررسی نوشتههای زنانام. استدلال من این است که آنجایی که ما این مقاومتها را میبینیم، هدف لزوماً این نبود که این زنان دست به تغییرات بزرگ بزنند. وقتی در طول زمان، افراد زیادی یک روش/کار/عمل خاصی (مثل نوشتن) را انجام میدهند، این استمرار و فراگیر شدنِ شیوه میتواند منجر به تغییری شود. اما یک هدف دیگرِ مقاومت این است که در زندگی روزمرهات، بتوانی پیش بری، کم نیاری و طاقت بیاری.
در بررسی تاریخ ایران، ما با تاریخی روبرو هستیم که بهغایت «مردانه» است. صرفِ عمل نوشتنِ زنان در چنین تاریخی و باقی ماندن این نوشتهها، به معنای افزودن صدایی متفاوت به صداهای موجود و مردانه است.
در بررسی سفرنامههای زنان قاجار از این منظر، میشود دید که چطور این زنان سعی میکردند از امکانات محدود خود در یک جامعه و فضای کاملاً مردسالار استفاده کنند. برای مثال در فقه شیعه، سفر حج برای زن نیازمند اجازهی شوهر نیست. در مورد سفرنامهی عالیه خانم شیرازی میبینیم که به نظر میآید قصد داشت از همسرش جدا شود. در آن زمان اصلاً چنین چیزی برای زنان متصور نبود. بنابراین راهیِ سفر حج میشود، سفر حج در آن زمان نزدیک به یک سالی طول میکشید. این فرصت مناسبی بود تا مدتی از همسر و خانه و زندگی که اسباب آزارش بود، دور شود. بنابراین از یک امکان دینی و محدود، در راستای مقاومت شخصی در برابر ظلم و بیرون کشیدن خود از فضایی که باب میلاش نیست، استفاده میکند.
این موضوع را میتوان از منظر آنچه به آن «مقاومت معرفتشناختی»(Epistemological Resistence) میگوییم هم بررسی کرد. از این منظر باید گفت در بررسی تاریخ ایران، ما با تاریخی روبرو هستیم که بهغایت «مردانه» است. صرفِ عمل نوشتنِ زنان در چنین تاریخی و باقی ماندن این نوشتهها، به معنای افزودن صدایی متفاوت به صداهای موجود و مردانه است.
این خردهمقاومتهای زنان به نتیجهای هم میرسید یا صرفاً نمود بیرونی خشم یا استیصال آنها بود و تا همین حد باقی ماند؟
به نظرم نتیجهبخش بود. مورگان شوستر در کتاب اختناق در ایران مینویسد که زنان در مشروطه «یک شبه به خیابان آمدند و اعتراض کردند.» اما واقعیت این است که این اتفاق، در طی یک شب و ناگهانی رخ نداد. زنها در واقع قبل از اینکه به خیابان بیایند، جلوی شاه را بگیرند یا در روزنامههای موجود به اعتراض یادداشتی بنویسند، از مدتها قبل بین خودشان شبکهای از همدلی، همدردی، و تقسیم تجربه را ایجاد کرده بودند. زنها این ناتوانیها و خشم خود را در قالبهای مختلف، از خاطرهنویسی گرفته تا مهمانی و جلسهی قرآن و در مسجد با هم به اشتراک گذاشته و متوجه میشدند که بیشتر آنها در وضعیت مشابهای به سر میبرند، همین باعث میشد که وقتی شرایط مهیا میشد، دستهجمعی اعتراض واضحتری را نشان بدهند.
میتوانید مثال روشنی از چنین اعتراضهای جمعی بزنید؟
ببینید یکی از اولین تحقیقاتی که ما از اعتراضهای سازمانیافتهی زنان داریم، اسناد کنسولگری انگلیس در جنوب ایران است. در این اسناد آمده که آرد و به دنبال آن نان در مناطق جنوبی ایران گران شد، زنها در نتیجهی این گرانی به خیابان آمدند و اعتراض کردند. این زنها در مسجد و حسینیه و در فضایی که «زنانه» و از مردان جدا بود، با هم حرف زده و تجربههای خود را سهیم میشدند و در اثر نارضایتی از قیمت بالای نان و کمبود آرد، تصمیم میگیرند اعتراضی نشان بدهند. این یکی از اولین نشانههای ثبتشده است که چطور در گفتگو و دیدار و تقسیم تجربهی مشترک با هم، زنان در واقع شبکهسازی کرده و دست به اعتراض جمعی زدند.
اینجا میشود دید که اعتراضهای جمعی زنان در جریان مشروطه یا انجمنها و تشکلهایی که شکل دادند، ناگهانی نبود و ریشه در تشکلسازیهای قبلی داشت و این زنان در واقع از قبل تمرینی برای اعتراض دستهجمعی را داشتند.
یک سند مهم زنان که از دوران قاجار برای ما مانده که در واقع اولین مانیفست فمینیستی ایران است، کتاب معایبالرجال بیبیخانم استرآبادی است. این کتاب به صراحت مینویسد که زنانِ طبقهی بالای جامعه دور هم جمع شده بودند، خشمگین از اظهارات مردسالارانه و زنستیز کتاب تأدیبالنسوان از بیبی خانم میخواهند پاسخی درخور به این اظهارات بنویسد. هر یک چیزی گفتند و بیبی خانم در واقع از مجموعهی اظهارات و اعتراضهای این زنان، کتاب معایب الرجال را نوشت. این کتاب گواه دیگری است که زنها با هم شبکههای همدلی و ارتباط داشتند. نظریهی من و بخشی از تحقیقام که به دنبال شواهد بیشتر آن هستم، همین است که سفرنامهها و خاطرهنویسیهای زنان پیش از این کتاب، خود به نوعی تمرین و زمینهسازی و تقسیم تجربه و درد میان زنان بود که گام به گام به تولید اولین مانیفست فمینیستی و اعتراضی زنان یا یادداشتهای زنان در رسانههای دوران مشروطه رسید.
چه تفاوتی بین خاطرهنویسی زنی اشرافی مثل تاج السلطنه (دختر ناصرالدین شاه) با زنی که مقام اجتماعی پایینتری داشت، برای مثال عالیه خانم شیرازی، وجود دارد؟
تا جایی که من خبر دارم، ما دربارهی اندرونی حرم ناصرالدین شاه تنها دو روایتِ ثبتشدهی زنان را داریم. یکی کتاب تاجالسلطنه و دیگری همین خاطرات عالیهخانم شیرازی که در بازگشت از سفر حج، به واسطهی آشنایی در تهران، پای او به حرم ناصرالدینشاه باز میشود و به زنان حرم خیاطی و پشمریسی یاد میدهد. تفاوتِ عمدهی نوشتههای این دو زن اینجاست که تاجالسلطنه خودش در دربار بزرگ شده و خیلی از شیوهها و روابط عادی و رایج دربار و حرمسرا برای او عادی است. اما عالیهخانم این موارد را با حیرت و شگفتزده نظاره میکند. خیلی از این رفتارهای رایج شاه و حرمسرا برای او عجیب است. برای مثال وقتی روزمرهی شاه را توصیف میکند که چطور شاه صبح بیدار میشود، پیانو میزند تا همهی زنان را بیدار کند، شیوهای که زنی را انتخاب میکند تا شب با او همخوابه شود و … یا رفتار ناصرالدین شاه با زنان را موبهمو توصیف میکند و لابلای این نوشتهها حیرت و شگفتی او را میبینی. بدیهی است که جرئت نمیکرد به صراحت کوچکترین انتقادی کند، اما به دنبال این بود که خواننده پیام پنهانِ پشتِ این توصیفها را ببیند و دربارهی رفتارهای در خلوتِ شاه قضاوتی منفی داشته باشد.
میتوانید از این توصیفهای عالیه مثالی بزنید؟
یک تفاوت شیوهی روایت زنی از طبقهی اشراف با زنی عادی مثلاً اینکه تاجالسلطنه به دلیل موقعیت اجتماعی و سیاسی و اشرافی خود، میتواند رک بنویسد که پدرش این ضعفها را دارد. اما عالیه نمیتواند و صرفاً موقعیت و اتفاق را توصیف میکند.
یکی از عجیبترین این تصاویر، توصیف عالیه از اولین مواجههی او با ناصرالدینشاه است. عالیه خانم مینویسد که یکی از زنان شاه دست او را میگیرد و میبرد تا به شاه معرفی کند. به شاه میگوید این خانم از مکه آمده است. ناصرالدینشاه جلو میآید، عینکاش را برمیدارد، به صورت عالیهخانم زل میزند و میپرسد «آیا من مقبولم؟» عالیه مینویسد که خجالتزده صورتش را پایین میاندازد. ناصرالدینشاه میگوید نه به من نگاه کن. عالیه جواب میدهد که بله، ماشالله خیلی خوب و مقبول هستید. ناصرالدینشاه عقب میرود و میگوید که نه راستش را نمیگویی و من هیچ مقبولیتی ندارم و اتاق را ترک میکند. وقتی این نوشتهی او را کنار دیگر توصیفهایش میگذاری که برای مثال شاه وارد قسمت زنانهی تکیه میشود، پول بر سر زنان میریزد تا زنان دولا شوند و چادر از سر آنها بیفتد تا او بتواند آنها را دید بزند، همهی اینها کنار هم تصویری از شاهی میسازد که بهرغم آنکه شاه بود، شخصیتی ضعیف و اعتمادبهنفس کمی داشت و محتاج توجه بود.
همین تصویر از شاه را تاجالسلطنه (دختر شاه) هم در کتاب خاطرات خود بهنوعی روایت میکند. او هم مینویسد که پدر من آدم بدبختی بود، به کسی نمیتوانست اعتماد کند و برای همین از یک گربه آنقدر با جانودل و جاه و جلال مراقبت میکرد. اما باز اینجا یک تفاوت شیوهی روایت زنی از طبقهی اشراف با زنی عادی مشخص میشود. تاجالسلطنه به دلیل موقعیت اجتماعی و سیاسی و اشرافی خود، میتواند رک بنویسد که پدرش این ضعفها را دارد. اما عالیه نمیتواند و صرفاً موقعیت و اتفاق را توصیف میکند. هرچند تاجالسلطنه هم بالاخره هزینهی این رک نوشتن را داد و در تنهایی فوت کرد.
این زنان با انتقاد غیر مستقیم از مردانی که به نحوی قدرت/قیمومیت داشتند، و نوشتن این انتقادات غیر مستقیم در سفرنامههایشان در واقع به حیطهی قدرت مردانه وارد میشدند. برای نمونه با نگاهی به انتقاد غیر مستقیم عالیه از ولی خان و شاه، یا انتقاد مستقیم وقارالدوله از فاضل شربیانی که مرجع تقلید بود میبینیم که این زنان در واقع مردسالاری را به نقد میکشیدند. عالیه نشان میدهد که ولی خان، مردی که مسئول گروه کوچک آنها در سفر حج بود، نه تنها وضعیت سفر را بهتر نکرد که شرایط سفر را با نابلدی خود بدتر کرد و زمانی که عالیه از گروه جدا شده و به عنوان یک زن تنها به سفر ادامه میدهد، شرایط بهتری دارد. یا شاه که مسئول مملکت است، مدام درگیر مسائل جانبی است و اعتمادبهنفس کافی ندارد. وقارالدوله قدرت رهبری دینی یک مرجع رو زیر سؤال میبرد که با فتوا برای تغییر مسیر زیارت، حاجیها رو دچار دردسرهای فراوان میکند. در همهی این موارد زنان سفرنامهنویس با ثبت روایت، به حیطهی قدرت مردانه وارد شده و قدرت آنها را زیر سؤال میبرند. تمامی این مردان در موقعیتی قرار داشتند که یک زن به دلیل جنسیت خود هیچوقت نمیتوانست در چنان موقعیتی باشد. در آن زمان ــ و حتی همین حالا به دلایل مذهبی و فرهنگی ــ قیمومیت/رهبری حیطهای کاملاً مردانه بود که مردان با توجه به جایگاه و طبقهی اجتماعیشان این نقش را ایفا میکردند و زنانِ سفرنامهنویس هر کدام به نحوی در نوشتههایشان قیومیت مردانه را زیر سؤال می برند.
تصور ما از «حرمسرا» به شدت مبتنی بر نگاه شرقشناسانهی غربی است، نگاهی که معمولاً عاملیتی برای زنان حرم در نظر نمیگرفته و در عین حال فانتزیها و تخیلات جنسی پر رمز و رازی را برای زنان در پس پردهی حرمسرا داشته است. روایتهای بومی زنان قجر دربارهی نقش حرمسرا به ما چه میگوید؟
به نظر من مطالعهی نوشتههای این زنان تصویر کاملتری از حرمسرا را به ما میدهد. برای مثال سفرنامهی عالیه به ما سویهی دیگری از روزمرهی حرمسرا را نشان میدهد. میبینیم که زنها در طول روز کارهای مختلفی را در حرمسرا یاد میگیرند. برای مثال پشمدوزی و خیاطی یاد میگیرند، کلاس قرآن دارند و جلسات عبادت و دعا. در واقع زندگی در اندرونی شاه محدود به رقابت زنها با هم و افراط آنها در تجمل نیست. اندرونی محل یادگیری هنرها و تربیت فرزندان هم هست و اون طور که از خاطرات تاج السلطنه و نامهای از مهد علیا و بعضی از زنان دیگر میبینیم محل سیاستورزی هم بود. هرچند در خاطرات این زنها اشارهای به بخش سیاسی ماجرا نمیشود. مثلاً وقار که یکی از همسران ناصرالدین شاه بود، تصویری از اندرونی به ما میدهد که با فضای رقابت خیلی فاصله دارد و بیشتر نشاندهندهی همدلی است. او بهویژه بعد از کشته شدن ناصرالدینشاه در سفرنامهی حج خود از این فضای همدلی و همدردی میان زنان به وضوح مینویسد.
دست آخر اینکه چه در دوران قاجار و چه همین امروز، نشانههای مکتوب مقاومت زنان را باید در «روزمرّگی» پیدا کرد. برای مثال همین امروز اگر به دنبال پیدا کردن مقاومتهای زنان در اینترنت باشیم، نباید نگاه خود را تنها به زنان کنشگر مدنی و معروف با هزاران دنبالکننده در شبکههای اجتماعی معطوف کنیم. باید به دنبال این رفت که زنان عادی که هزاران مخاطب ندارند، چه چیزی را به اشتراک میگذارند و از چه چیز مینویسند. آنجاست که یک تاریخ در حال شکلگرفتن است و دغدغههای مهم و واقعی سیل کثیری از مردم در آنجا ثبت و روایت میشود. در دوران قاجار هم این زنان که توانایی، قدرت یا شرایط حضور در سیاست، قدرت یا سهم داشتن در دغدغههای کلان را نداشتند، از یک امکان (نوشتن) استفاده کردند تا با ثبت تجربههای روزمرهی خود روایت تاریخی مهم دیگری را ثبت کنند.
بهنظرتان میتوانیم فمینیسم زنان ایران در دوران قاجار را با همان معیارهای رایج فمینیسم غربی و بهویژه موج اول،دوم و سوم بررسی کنیم و توضیح دهیم؟ آیا آن نگاه غالب غربی در بافت بومی ایران کافی و پاسخگو است؟
خوب است که این چارچوبهای غربی را بدانیم و در کار بررسی از آن الهام بگیریم. اما چه دربارهی فمینیسم در دوران قاجار و چه بعد از آن، صرف اتکا به آن چارچوبهای غربی، اشتباه است و خیلی از ویژگیهای بومی را در چنین نگاهی از دست میدهیم.