بهار دموکراسی در لهستان
«گروههای منسجم فعالان مدنی به موفقیتهای فراوانی دست یافتهاند.» عکس: مارتین اِیم/گتی ایمجز
وقتی آنا گِریتا و اِلزبیِتا واس برای حفظ میدان شهری در جنوب شرقیِ لهستان کارزاری محلی را شروع کردند، فکر نمیکردند که به نمادهای مؤثر تجدید قوای دموکراسی بدل شوند. اما حدود ۱۰ سال پس از موفقیت در شهر لوبارتوف، حالا این دو خواهر به الگویی برای هزاران لهستانی تبدیل شدهاند، لهستانیهایی که مصمم به تحقق دموکراسیِ عاری از فسادی هستند که ۳۰ سال قبل پس از سقوط کمونیسم به آنها وعده داده بودند.
این امر مایهی اعجاب است. لهستان در سالهای اخیر به یکی از نمونههای پوپولیسم ملیگرا تبدیل شده است زیرا حزبِ حاکم «قانون و عدالت» با تخطی از موازین دموکراتیکِ اتحادیهی اروپا آزادیِ رسانهها و دادگاهها را محدود کرده است. اما در حاشیه، نوعی جنبش مردمی برای اصلاح معایب فرهنگ دموکراتیک کشور پا گرفته، همان معایبی که زمینه را برای ظهور پوپولیستها فراهم کرده است. گروههای منسجمِ فعالان مدنی در گوشه و کنارِ کشور در طیف گستردهای از مسائل-از آموزش جنسی تا کیفیت هوا و قانونمداری، و از خطوط دوچرخه سواری و فضاهای عمومی تا شفافیت و مشارکت در روندهای تصمیمگیریِ محلی-به موفقیتهای فراوانی دست یافتهاند.
پاتریک بیاواس، فعال مسائل زیستمحیطی که اخیراً به عضویت شورای شهر کاتوویچ در جنوب غربی لهستان انتخاب شده، میگوید: «دارد اتفاقی رخ میدهد، چیزی تغییر کرده است.»
اخیرا فعالان محلی در پودلاشی، منطقهای در شرق لهستان، کارزار منظم، پیچیده و در نهایت موفقی علیه قطع غیرقانونی درختان جنگل بیاوُویِژا به راه انداختند. در سیلِزیا، منطقهای صنعتی در جنوب غربی لهستان، پارسال اهالی محل موفق شدند که کارخانهی آلایندهی زغالسنگ سوخته را تعطیل کنند. در پوزنان، در شمال غربیِ کشور، شهروندان کارزاری به راه انداختهاند تا اتهامات مربوط به سؤاستفادهی جنسی در کلیسای کاتولیک را به اطلاع عموم برسانند. در ورشو، گروهی از پدر و مادرها کارزاری به راه انداختهاند تا مسئولان شهر را به مبارزه با آلودگیِ هوا مجبور کنند.
«بسیاری از مردم نمیدانند که حق مطالبهی اطلاعات دارند.» آنا گِریتا و اِلزبیِتا واس سرگرم تماشای جلسهی شورای شهر لوبارتوف هستند.
عکس: ماتسیک نابردالیک/گاردین
در گِدانسک، پاوِل آداموویچ، که اخیراً به طرز وحشیانهای به قتل رسید، مبتکر نوآوریهای مدنیِ فراوانی بود. در سال ۲۰۱۶، نخستین «میزگرد مدنیِ» لهستان در گدانسک تشکیل شد که هدف از آن اتخاذ سیاستهایی برای پیشگیری از وقوع سیل در شهر بود؛ ۶۳ نفر از اهالیِ شهر را به طور تصادفی از فهرست رأیدهندگان محلی انتخاب کردند تا «میزان مشارکت مدنی در دشوارترین حوزههای شهری را افزایش دهند.» علاوه بر این، گدانسک با اجرای «برنامهی دادههای همگانی» به انتشار روزانهی دادههای مربوط به هزینههای شهر پرداخت.
آداموویچ در آن زمان گفت، «جامعهی مدنی با تحمیل خودکامگیِ روشنفکرانه فرق دارد. جامعهی مدنی مبتنی بر فعالیت کارآفرینان مختلف و صاحبان آرا و حرفههای گوناگون، و در عین حال متکی بر مناقشهها و مجادلههای عمومی است. جامعهی مدنی این گونه به وجود میآید.»
پیدایش این جنبشها سیاست کشور را در آستانهی تغییر قرار داده است. در نواحیِ شهری، شاهد رشد جنبشهای بهاصطلاح شهری و شبکههای فعالانی هستیم که در مورد مسائلی مثل حکمرانی، فساد، شهرسازی و محیط زیست در برابر احزاب سیاسیِ سنتی قد عَلَم کردهاند. برخی از مسئولان محلی در واکنش به افزایش مطالبات مربوط به پاسخگویی و مسئولیتپذیری، سازوکارهای مشورتیِ جدیدی مثل «میزگردهای شهروندان» را ایجاد کردهاند که از طریق آن گروههایی متشکل از داوطلبان و شهروندانی که به طور تصادفی انتخاب شدهاند در روند تصمیمگیریِ شهر مشارکت میکنند. نمونهی دیگر عبارت است از «بودجههای مشارکتی» که بر اساس آن شهروندان خواهان تأمین هزینهی پروژههایی میشوند که خودشان طراحی کردهاند. در شهرهای کوچکتر، نامزدهای جدیدِ عاری از وابستگیهای حزبی به رهبران سیاسیِ باسابقهی محلی فشار آورده یا آنها را از عرصهی قدرت بیرون راندهاند.
بیاواس میگوید، «در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، شهردارِ محل مثل نوعی جادوگر یا خدای محلی بود. فقط به این علت که انتخاب شده بود خود را عقلِ کل میپنداشت و فکر میکرد که بینیاز از مشورت است و از بقیه بهتر میفهمد. اما امروز میدانیم که شهروندان تخصص دارند، و اغلب درک و فهمشان خیلی بهتر از رهبرانشان است. سیاستمداران دیگر پیامبران محلی نیستند و دارند میفهمند که باید با جامعه ارتباط داشته باشند-نه برای این که مردم را "اداره" کنند بلکه برای این که به آنها خدمت کنند.»
ناظران به اهمیت فعالیتهای مردمی نه فقط در شهرهای بزرگترِ لیبرالمسلکِ لهستان بلکه در جاهایی مثل لوبارتوف اشاره کردهاند، شهر کوچکی با اندکی بیش از ۲۰ هزار نفر جمعیت که در مرکز ناحیهی محافظهکاری قرار دارد که پایگاه حزبِ حاکمِ قانون و عدالت به شمار میرود. در سال ۲۰۱۰، واس و گریتا طرح شورای شهر برای فروش میدان لوبارتوف به بسازوبفروشهای خصوصی را با شکست مواجه کردند و سال بعد با نظرسنجی از همهی اهالی، مسئولان را مجبور کردند که از فکر تأسیس یک کارخانهی بازیافت زباله در ناحیهای مسکونی نزدیک به مرکزِ شهر منصرف شوند.
با وجود این، به زودی فهمیدند که اعتراض کردن علیه تکتک تصمیمها کافی نیست. علت اتخاذ تصمیمهای بد این بود که مسئولان با اهالی محل مشورت نمیکردند؛ علت مشورت نکردن آنها این بود که از نظر قانونی ملزم به این کار نبودند و مردم هم فشار نمیآوردند. حتی وقتی این دو خواهر شورای شهر را متقاعد میکردند که با مردم مشورت کند، به زحمت میتوانستند همسایگانشان را به شرکت در جلسهی مشاوره قانع کنند. تا وقتی مشکل عدم مشارکت مردم حل نمیشد این چرخهی باطل تکرار میشد-تصمیمهای نادرستِ مسئولان به خشم و سرخوردگیِ مردم میانجامید، این امر فقدان مشارکت مردم در روند تصمیمگیری را در پی داشت که در نهایت دوباره به اتخاذ تصمیمهای نادرست میانجامید.
واس میگوید، «فهمیدیم که تنها مسئولان مقصر نیستند. اگر جامعه نخواهد، اگر مردم در روند مشورت مشارکت نکنند، اگر هنگام تصمیمگیری حضور نداشته باشند، در این صورت مسئولان هم نظرِ ما را جویا نخواهند شد.»
در ورشو، یان لاورینوویچ و پیوتر پرزیتولا گروهی محلی متشکل از فعالانی را تشکیل دادند که از نوعی نیرنگبازیِ دیجیتالی پرده برداشتند و نشان دادند که سردستههای تشویقکنندگان مسئولان محلی، حسابهای جعلیِ اینترنتی هستند.
عکس: ماتسیک نابردالیک/گاردین
این دو خواهر بهتدریج کانون توجه خود را تغییر دادند. آنها بنیاد محلیِ کوچکی را تأسیس کردند که دامنهی فعالیتهایش از ارائهی درخواست برای دستیابی به اطلاعات تا راهاندازیِ کارزاری موفق برای فیلمبرداری از جلسات شورای شهر و پخش زندهی اینترنتیِ آن و واداشتن اعضای شورا به انتشار اطلاعات بیشتری دربارهی نظرات و تصمیمهایشان را دربرمیگیرد. پیش از انتخابات محلیِ اکتبر ۲۰۱۸، آنها غرفهای را در مرکز شهر برپا کردند تا اهالیِ شهر بتوانند برنامههای انتخاباتیِ همهی نامزدها، از جمله در انتخابات قبلی، را بررسی کنند و آنها را به پاسخگویی در قبال وعدههای خود وادارند. آنها همچنین کارگاههای مشارکت مدنی برگزار میکنند و با نظارت بر عملکرد اعضای شورای شهر به مردم خبر میدهند که آیا اعضای شورا مطابق با جدول زمانبندی در جلسات مشورتی شرکت کردهاند یا نه.
پشتکار واس و گریتا هواداران و جوایزی را برای آنها به ارمغان آورده است. البته این امر بدون هزینه نبوده است. مخالفانشان آنها را فضول و آشوبگر خواندهاند. علاوه بر این، کسانی که شغلشان وابسته به مقامات محلی است آنها را از نظر اجتماعی طرد کردهاند.
واس میگوید، «بسیاری از مردم نمیدانند که حق مطالبهی اطلاعات دارند؛ آنهایی هم که میدانند، اغلب میترسند که چنین کنند زیرا مسئولان این کار را نوعی حمله میشمارند.» واس از سرطان جانِ سالم به در برده و به علت معلولیتِ جسمانی رانندگی برایش دشوار است اما سالهاست که در شهر دیگری کار میکند زیرا نمیخواهد به مسئولانی متکی باشد که در برابر آنها قد علم کرده است.
او میگوید، «این کار میتواند خیلی سخت باشد زیرا هنوز فرهنگ بحث نداریم. ما به اطلاعرسانی ادامه خواهیم داد چون مردم باید بدانند و مشارکت کنند. اما آیا ما آدمهای محبوبی هستیم؟ نه.»
فعالان میگویند به معایب اساسیِ موجود در گذار دموکراتیک لهستان میپردازند، همان معایبی که ظهور اقتدارگراییِ پوپولیستی را تسهیل کرده است. چند دهه پس از برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه، تداوم فرهنگ پنهانکاری و سؤظن متقابل سبب شده تا رابطهی میان شهروندان و مسئولان در بسیاری از نقاط لهستان همچنان تیره باشد، و تصمیمات محلی اغلب بدون مشورت با مردم اتخاذ شود. بسیاری میترسند که مبادا مسئولان قدرتمند محلی را عصبانی کنند زیرا این مقامها دربارهی شیوهی سرمایهگذاریِ صندوقهای توسعهی اتحادیهی اروپا تصمیم میگیرند و شبکههای حامیپروریِ گستردهای دارند.
کاتارزینا باتکو-تووچ، مدیر سازمان «دیدهبان لهستان»، میگوید، «لهستانیها آزادند اما هنوز نفهمیدهاند که میتوانند آیندهی خود را بسازند.»
عکس: ماتسیک نابردالیک/گاردین
کاتارزینا باتکو-تووچ، مدیر «دیدهبان لهستان»، یک سازمان غیردولتی در ورشو، میگوید: «وقتی از حقوق خود باخبر نیستید، ترجیح میدهید که منتظر دستورِ شخص دیگری بمانید، و تصور میکنید که هیچ کاری از شما ساخته نیست. لهستانیها آزادند اما هنوز نفهمیدهاند که میتوانند آیندهی خود را بسازند. تجربه به من نشان داده است که وقتی مردم با حقوق خود آشنا شوند، اعتمادبهنفسشان بهشدت افزایش مییابد.»
رونق اقتصادی لهستان، شغلآفرینی و ارتقای چشمگیرِ سطح زندگی سبب شد که بسیاری از مردم از معایب حکمرانیِ دموکراتیک لهستان غافل شوند. اما بهبود شرایط اقتصادی و بازگشت تعداد هر چه بیشتری از لهستانیها از کار و زندگیِ طولانیمدت در اروپای غربی سبب شده که شمار فزایندهای از مردم انتظار داشته باشند که نهادهای دولتی به وعدهی خود مبنی بر دستیابی به سطح زندگیِ اروپای غربی عمل کنند.
یکی از جلوههای این تغییر انتظارات عبارت است از تظاهرات زیستمحیطیِ پارسال در میِلِچ، شهری ۶۰ هزار نفری در جنوب شرقیِ لهستان که کارخانههایش به آلوده کردن آب و هوا با پسماند سمی متهم شدهاند.
میکولای اسکرزیپِیچ که در سال ۲۰۱۰ پس از ۱۰ سال زندگی در لندن به میلچ برگشت، میگوید، «شهر از نظر اقتصادی رشد کرده بود اما به نظر میرسید که کرسیهای شورای شهر همیشه در اشغال حلقهی بستهای از آدمهایی است که یک پا در سیاست و پایی دیگر در تجارت داشتند. میفهمیدیم که یک جای کار میلنگد و دولت هم کاری نمیکند. بنابراین، شروع به عکس گرفتن کردیم و نمونههای جمعآوری شده را برای تجزیه و تحلیل به دانشمندی در کراکف فرستادیم تا مدارکی محکمهپسند فراهم کند. یکی از مواد سرطانزای موجود در یکی از نمونهها یک میلیون برابر-دقیقاً یک میلیون برابر-بیشتر از میزان مجاز بود.»
در مارس ۲۰۱۸ خون مردم به جوش آمد و ۱۵ هزار نفر-یک چهارم از جمعیت شهر-به خیابانها ریختند؛ این بزرگترین تظاهرات زیستمحیطی در لهستان پس از فاجعهی چرنوبیل بود. اسکرزیپیچ میگوید، «این تظاهرات خودجوش بود، سازماندهیِ آن در شبکههای اجتماعی بر عهدهی کسانی بود که پیشتر هیچ کارزاری به راه نینداخته بودند. بینهایت خوشحال بودم، واقعاً شادمان و مغرور بودم که این همه آدم به خیابان آمده بودند. کارگران یدی، اعضای طبقهی متوسط، چپگرایان، دستراستیها، فوتبالدوستان، خانوادهها-حتی کارمندان همان کارخانههایی که به آنها معترض بودیم-همه آنجا بودند. هیچوقت آن روز را فراموش نخواهم کرد.»
«برخی میگویند که اقتدارگراییِ دستراستیِ حزب قانون و عدالت به جنبش دموکراسیخواه مردمی قدرت بخشیده و انفعال لیبرالهای لهستان را از بین برده است.» عکس: یاکوب کامینسکی/ایپیاِی
در پایتخت، فعالان دموکراسیخواه با تهدیدهای بسیار متفاوتی دست و پنجه نرم میکنند. در جنوب ورشو، یان لاورینوویچ و پیوتر پرزیتولا گروهی محلی متشکل از فعالانی را تشکیل دادند که از نوعی نیرنگبازیِ دیجیتالی پرده برداشتند و نشان دادند که سردستههای تشویقکنندگان مسئولان محلی، حسابهای جعلیِ اینترنتی هستند. لاورینوویچ میگوید، «ما در سطح خُردِ سیاست محلی با همان سازوکارهایی مواجه بودیم که در سطح ژئوپلیتیک در سراسر دنیا فعالاند. واقعاً هولناک است که چقدر آسان میتوان با این حقهبازیها مردم را فریب داد.»
فعالان میگویند هر چند به طیف وسیعی از مسائل مختلف میپردازند و در بخشهای بسیار متفاوتی از کشور فعالیت میکنند و هر یک با مشکلات خاصی مواجهاند اما بعضی از این مشکلات مشترک است. یکی از این مشکلات عبارت است از رفع اختلاف میان شهروندان و مسئولان-بهویژه در سطح محلی-در جامعهای که حتی دههها پس از سقوط کمونیسم سایهی اقتدارگراییِ کمونیستی همچنان بر آن سنگینی میکند.
لاورینوویچ میگوید، «بخش عمدهای از حکمرانیِ محلی همچنان مثل دوران کمونیستی است-روابط اجتماعی شبیه به دوران شوروی است یعنی مسئولان برای حفظ قدرت از حامیپروری استفاده میکنند و تنها به آدمهای مطیع پاداش میدهند. تنها تفاوت این است که انتخابات وجود دارد-اما پس از انتخابات، هیچکس به حرف شهروندان گوش نمیدهد.»
دومین مشکل عبارت است از بهایی که بسیاری از کنشگران میپردازند. تقریباً همهی آنها میگویند که به علت فعالیتهای خود از سوی مسئولان محلی، کارفرماها یا همسایگانشان-گاهی حتی از طرف همهی آنها-تحت فشار قرار گرفتهاند. به قول باتکو-تووچ، «خیلیها در نهایت مأیوس میشوند چون بهرغم حسننیتشان، دیگران ممکن است نسبت به فعالیتهای آنها سؤظن پیدا کنند و آنها را به منفعتطلبی متهم سازند. کسی که طرز فکر متفاوتی دارد، پرسشگر است، و نظر متفاوتی دارد، ممکن است احساس کند که منزوی و منفور است. فعالان خیلی میترسند که مبادا مسئولان را ناراحت کنند.»
سومین مشکل این است که هر چند فعالان میدانند که دارند ضعفهای موجود در فرهنگ دموکراتیک و نهادهای دولتیِ لهستان را برطرف میکنند اما بعضی از آنها میگویند اگر پوپولیستهای حاکم به اهداف خود برسند دیگر آنها قادر به اصلاح معایب در سطوح محلی و ملی نخواهند بود. کارزارهای این فعالان متکی بر وجود دادگاههای مستقلی است که از حقوق آنها دفاع کند، به فساد رسیدگی کند و نهادهای دولتی را به انتشار اطلاعات درخواستی ملزم کند-اگر قوهی قضائیه کاملاً فرمانبردار حزب حاکمِ لهستان شود هیچیک از اینها ممکن نخواهد بود.
با وجود این، برخی میگویند که اقتدارگراییِ دستراستیِ حزب قانون و عدالت به جنبش دموکراسیخواه مردمی قدرت بخشیده و انفعال لیبرالهای لهستان و بسیاری دیگر را از بین برده است. آنها میگویند پیروزیهای کوچک این جنبش، سرانجام، نه تنها میتواند دموکراسیِ لهستان را بهبود بخشد بلکه میتواند الهامبخش همتایان آنها در اروپای غربی شود تا با پوپولیستهای کشورهای خود مبارزه کنند.
باتکو-تووچ میگوید، «طُرفه این که حالا که حزب قانون و عدالت در قدرت است مردم تازه دارند به اهمیت حقوق و نهادهای کارآمد پی میبرند و میفهمند که هنوز چقدر باید کار کرد. پس از این که لهستان به اتحادیهی اروپا پیوست، بسیاری از مشکلاتمان حل شد، و در نتیجه منفعل و آسوده خاطر شدیم. حالا که مردم میبینند دموکراسی در خطر است، به ارزش آن پی بردهاند و فهمیدهاند که برای محافظت از آن چه باید کرد. من به اتفاقات جاری در لهستان نظر بسیار مثبتی دارم.»
لاورینوویچ میگوید، «این ماجرا در مجموع مثبت است. ما در همهی نبردها پیروز نمیشویم اما داریم پیشرفت میکنیم. مردم دارند آگاهتر میشوند و شروع به مبارزه میکنند. ما سرانجام این کشور را تغییر خواهیم داد.»
پرزیتولا میگوید، «شاید روحیهی لهستانیها طوری است که وقتی با اتفاقات بد روبهرو میشوند مبارزه میکنند، حتی اگر در موضع ضعف باشند. ما نمیخواهیم تسلیم شویم، ما نمیپذیریم که بر روند امور تأثیر نداریم.»
برگردان: عرفان ثابتی
کریسچن دیویس روزنامهنگارِ ساکن ورشو است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Christian Davies, ‘Poland’s democratic spring: the fightback starts here’, The Guardian, 30 January 2019.