جنبش زنان در سالی که گذشت: از مقاومتهای فردی تا هستههای زیرزمینی
جنبش زنان در سالی که گذشت، چهرهای متفاوت از قبل داشت. در فضای پس از سرکوب خیزش «زن، زندگی، آزادی»، جنبش زنان از شیوههای فعالیت پیشین فاصله گرفته است و با روشهایی جدید به تلاش برای برابریِ جنسیتی ادامه میدهد. در حالی که افراد و گروههای شناختهشدهی جنبش زنان از امکان فعالیت جمعیِ علنی محروماند، زنان در سه بستر مختلف برای دستیابی به برابری و آزادی میکوشند. بعضی از آنها که لزوماً پیوند سازمانیافتهای با یکدیگر ندارند، به شکل فردی اما با الهام گرفتن از حرکتی جمعی، چراغ مقاومت را در زندگیِ روزمره روشن نگه داشتهاند، بعضی دیگر از پشت میلههای زندان مقاومت میکنند و بعضی نیز با تشکیل گروههای محلیِ زیرزمینی و چراغخاموش در پی سازماندادن به گونهای دیگر از اقداماتِ جمعی هستند.
زنان بیحجاب در خیابان؛ مقاومت ادامه دارد
بهرغم مجازاتها و تهدیدها، زنانِ بیحجاب همچنان در خیابانها هستند و حکومت نتوانسته است که آنها را به تن دادن به حجاب اجباری وادارد. مهمترین تغییر شاید این باشد که پس از ۳۸ سال، حکومت دوباره در مقابله با زنان از واژهی «بیحجاب» استفاده میکند. از سال ۱۳۶۴ با سرکوب شدید مقاومت زنان در برابر حجاب اسلامی، وقتی دیگر زنِ بیحجابی باقی نمانده بود، اصطلاح «بدحجاب» وارد ادبیات رسمیِ حکومت شد. حالا اما نه تنها رعایت پوششی در حد همان زنانِ بدحجاب به آرزوی حکومت تبدیل شده، بلکه در بسیاری از موارد صرفاً از زنان میخواهند یا آنها را مجبور میکنند که فقط چیزی روی سرشان بیندازند.
بهای عبور از این خط قرمز از دست دادن جان، اخراج از محل کار، تعلیق از دانشگاه، بازداشت، بازجویی، شلاق، جریمههای گزاف نقدی، توقیف خودروی شخصی، ممانعت از استفاده از خدمات عمومی، جلوگیری از ورود یا بیرون رانده شدن از بانکها و بیمارستانها و ادارات دولتی و رستورانها و کافهها و بسیاری از دیگر شکلهای توهین و تحقیر و مجازات بوده است.
از میان هزاران زنی که با مقاومتی روزمره میگویند به عقب برنخواهند گشت، فقط آنانی را میشناسیم که فرصتی برای بلند کردن صدایشان داشتهاند، زنانی همچون:
آرمیتا گرواند که حاضر نشد دوباره به زیر حجاب برود و سرانجام پس از ۲۸ روز اغما در آبانماه جان باخت.
نسرین ستوده، منظر ضرابی و همهی زنانی که بیحجاب به مراسم خاکسپاریِ آرمیتا رفتند، بازداشت شدند و زیر بارِ حجاب نرفتند.
نوشین احمدی خراسانی که در مراسم خاکسپاریِ شهلا لاهیجی بدون حجاب سخنرانی کرد، و همهی زنانی که آن روز بیحجاب زیر تابوتِ شهلا لاهیجی را گرفتند و ندای «زن، زندگی، آزادی» سر دادند.
سپیده رشنو که حتی تا بیرون دادگاه و جلوی زندان اوین بیحجاب ماند.
رؤیا حشمتی که به جرم پیادهروی با بلوز و دامن بلند قرمزرنگ به ۷۴ ضربهی شلاق محکوم شد اما حتی در داخل اتاق شکنجه نیز حاضر به سر کردن روسری نشد و با هر ضربهی شلاقی که بر تنش فرود میآمد «زن، زندگی، آزادی» را زمزمه کرد.
ماهور احمدی، دختر احمدرضا احمدی، و مونا مهرجویی، دختر داریوش مهرجویی، که در خاکسپاریِ عزیزانشان بدون حجاب سخنرانی کردند.
مریم بنیرضی، پرستاری که در آذر ۱۴۰۱ بیحجاب به بانکی در قم رفت و در فروردین امسال به حبس و شلاق و دو سال انفصال از خدمات دولتی و عمومی محکوم شد.
فاطمه رجاییراد، جراحی که در مراسم تجلیل از پزشکان تن به حجاب اجباری نداد و از دانشگاه علوم پزشکی بابل اخراج شد.
زنان بازیگری که در یکسال گذشته بیحجاب در اماکن عمومی حاضر شدند، پشت میکروفون و جلوی دوربین رفتند و هزینهی این تابوشکنی را با بازداشت، محاکمه، ممنوعالخروجی و ممنوعیت کاری پرداختند.
هرچند این نقطههای مقاومتِ جدا از هم در تعاریف کلاسیک جنبشهای اجتماعی جای نمیگیرند، اما ثمره و دستاورد جنبش زنان در ایران به شمار میروند و نوید میدهند که سرانجام جنبش زنان نیرومندتر از قبل به عرصهی عمومی و علنی بازخواهد گشت.
زندان زنان، قلب تپندهی جنبش
آنانی که توان سکوت نداشتند، همچنان در زندان هستند. زندان اما صدای اعتراضشان را خاموش نکرده است. آنها از پشت دیوارهای بلند زندان، اعتراضات علیه اعدام را سازماندهی میکنند، شجاعانهترین بیانیهها و نامهها را مینویسند، از تن دادن به حجاب اجباری حتی به بهای محرومیت از درمان خودداری میکنند و در هنگام آزادی با موهای افشان و لبخندهای امیدوار میگویند که جنبش هنوز زنده است و در سودای آزادی زندگی میکند.
نرگس محمدی پس از دریافت جایزهی صلح نوبل توانست صدای جامعهی مدنیِ ایران و خیزش «زن، زندگی، آزادی» را از پشت میلههای زندان به گوش جهانیان برساند.
بهاره هدایت از پشت دیوارهای اوین در بیانیههای صریح و رادیکالش از راهکارهای «براندازی» جمهوری اسلامی سخن میگوید و در اعتراض به «سرکوب مضاعف» در جمهوری اسلامی اعتصاب غذا میکند.
زینب جلالیان، زندانی کُرد محکوم به حبس ابد، از تبعیدگاهش در زندان یزد مردم را به تحریم انتخابات دعوت میکند.
و زندانیان سیاسی در بند زنان اوین، هنگام ورود مقامات قضائی به زندان شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند، نامِ اعدامشدگان را فریاد میزنند و با قلاب کردن بازوهایشان به یکدیگر از ورود قضات عالیرتبه به بند جلوگیری میکنند.
گامهای محکم زنان به سوی سازماندهی، هراس حکومت از همنواییِ زنان
این روزها شاید نشانی از فعالیت جمعی و سازمانیافتهی زنان در عرصههای عمومی دیده نشود، اما جنبش در لایههای دیگر و به شیوههای متفاوتی ادامه دارد. شیوههایی که برخی از آنها کاملاً جدیدند و برخی دیگر در امتداد روشهایی هستند که اغلب در دهههای ۶۰ و ۷۰ خورشیدی تجربه شدهاند.
در یک سال گذشته زنان، و بهویژه دخترانِ جوانی که پیش از آن در جنبش زنان فعال نبودهاند، در شهرهای مختلف خود را در «گروههای مطالعات فمینیستی» یا «گروههای آموزشی» سازماندهی کردهاند.
گفتوگو با فعالان حقوق زنان حاکی از آن است که در یک سال گذشته زنان، و بهویژه دخترانِ جوانی که پیش از آن در جنبش زنان فعال نبودهاند، در شهرهای مختلف خود را در «گروههای مطالعات فمینیستی» یا «گروههای آموزشی» سازماندهی کردهاند. بسیاری از آنها زنان جوانی هستند که یکدیگر را در اعتراضات خیابانیِ سال گذشته یافتهاند و علاوه بر برنامههای مطالعاتی و آموزشی، همچنان گوشهی چشمی به خیابان دارند و خود را برای اعتراضات بعدی آماده میکنند.
حضور زنان در گروههای مقاومتِ محلی که پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» شکل گرفتهاند و مخفیانه و زیرزمینی فعالیت میکنند یکی از دیگر انواع مشارکت جمعیِ زنان است. برخی از این گروهها بهطور مشخص «کمیتهی زنان» دارند، در برخی دیگر زنان و مردان در کنار یکدیگر خواستههای برابریخواهانه را نیز در کنار دیگر مطالباتشان جلو میبرند و برخی نیز بهطور خاص توسط زنان تشکیل شدهاند. برای مثال، میتوان به «کمیتهی غیبی نسوان» اشاره کرد که در اردیبهشت ۱۴۰۲، با تأکید بر «ضرورت تشکیل هستههای فمینیستی» و حرکت به سوی «تشکیل سازمان سیاسی زنان» اعلام موجودیت کرد. «کمیتهی غیبی نسوان» عقیده دارد که مرحلهی جدیدی از فعالیتهای جنبش زنان آغاز شده است و جنبش زنان برای «فراروی از مرحلهی مطالبهگری» باید در پیوند با دیگر جنبشهای اجتماعی بهعنوان «یکی از اجزای بنیادین نیروی سازماندهندهی انقلاب» فعالیت کند.
این کمیته در ماههای گذشته دو هستهی «اخگران» و «هلید» را تشکیل داده و علاوه بر انتشار ویژهنامهای دربارهی کنترل بارداری، پوسترهایی را در خیابانهای تهران پخش کرده است.
پادکستهای کارگروه زنان کمیتهی «مبارزان خیابان» دربارهی مدلهای مشارکت زنان در اعتراضات اخیر و تراکتهایی که از سوی زنانِ عضو گروه «ارغوانها» دربارهی مادران دادخواه در رشت و انزلی پخش شده، نمونهای از فعالیتهای این گروهها است، فعالیتهایی که حکومت را به هراس انداخته است. بازداشت ۱۳ تن از فعالانِ زن در رشت، از جمله بعضی فعالان شناختهشدهی جنبش زنان همچون جلوه جواهری و فروغ سمیعنیا، نشانهی آشکار این هراس است.
روزهای سخت برای زنان
بهرغم همهی این چراغهای روشنِ مقاومت و ابتکار زنان، در فقدان فضایی امن و آزاد برای فعالیتهای جمعی، نمیتوان به درستی و با دقت از وضعیت جنبش زنان در سال گذشته و افقهای پیش روی آن نوشت. آنچه میدانیم صرفاً این است که فعالانِ برابریخواه روزهای سختی را سپری میکنند اما بهرغم سرکوب همچنان به دنبال یافتن راههایی به سوی آزادی هستند.
آنچه گذران این روزها را سختتر میکند، خشونتِ فزایندهای است که در لایههای مختلف قدرت، از خانه تا حکومت، بر زنان تحمیل میشود. در یک سال گذشته، آمار زنکشی به دست مردانِ خانواده، از جمله به بهانهی ناموس، چشمگیر بوده و به گزارش روزنامهی «اعتماد»، در ۱۰ ماه نخست امسال، دستکم یکصد زن به بهانههای مختلف توسط مردانِ خانواده به قتل رسیدهاند. حکومت بیآنکه ارادهای برای متوقف کردن این خشونتها داشته باشد، تلاشهای خود را وقف جرمانگاریِ بیحجابی و تشدید مجازاتهای قانونی برای زنانِ بیحجاب و مقابله با پایان دادنِ خودخواسته به بارداری کرده و رهبر جمهوری اسلامی با تأکید بر اینکه شغل اصلیِ زنان «خانهداری و فرزندآوری و مادری» است، میکوشد تا زنان را از عرصههای قدرت و سیاست به حاشیه براند.