ایران و مسئلهی بهائیان
درآمد: به رغم مسائل و مشکلات بنیادینی که شایان توجه سران مملکت و رسانههای ایران است، دیدار بین دو همبند پیشین، فائزه هاشمی و فریبا کمالآبادی، بخش عمدهای از توجهها را به خود جلب کرده است. این دیدار و واکنشها چه تصویری از اکنون و آیندهی ایران ترسیم میکند؟[1]
جمهوری اسلامی ایران با مشکل بزرگی مواجه شده است. در واقع، مشکل آن قدر بزرگ است که سران مملکت و رسانههای دولتی مدام دربارهی آن صحبت میکنند. آنها بسیار بسیار برآشفتهاند، و شدیداً دچار اضطراب و نگرانیاند. مشکل آن قدر بزرگ است که جناحهای رقیب تندرو و عملگرا را با هم متحد کرده است، و حالا همه یکصدا در دفاع از مقدسات سخن میگویند.
اگر فکر کردید که مسئله، داشتن بالاترین سرانهی اعدام در دنیا یا شکنجهی زندانیان سیاسی است سخت در اشتباهاید. اگر فکر کردید که مسئله، داشتن بالاترین سرانهی اعتیاد به مواد مخدر در دنیا است باز هم در اشتباهاید. مسئله گم شدن میلیاردها دلار پول و یا داشتن یکی از بالاترین نرخهای فساد مالی در دنیا هم نیست. مسئله، داشتن یکی از بالاترین نرخهای فرار مغزها در دنیا به خاطر سرخوردگی نسل جوانِ بااستعداد هم نیست. اگر فکر کردید مسئله این است که بیش از نیمی از مردم ایران زیر خط فقر به سر میبرند باز هم درست حدس نزدهاید. مسئله بیابانزایی و خشکسالی هم نیست، هرچند که این پدیده در سالهای پیش رو میلیونها نفر را به خاطر تغییرات آبوهوایی مجبور به مهاجرت خواهد کرد. مسئله کشتهشدن و گرسنگیکشیدن هزاران غیرنظامی بیگناه در سوریه هم نیست. این مشکلات در مقایسه با ملاقات خصوصی دو زندانی عقیدتی که چند روز پیش اتفاق افتاد کاملاً بیاهمیت به نظر میرسند.
خانم فائزه هاشمی و خانم فریبا کمالآبادی در سال ۲۰۱۲ در «بند زنان» زندان بدنام اوین با هم آشنا شدند. خانم هاشمی دختر سرشناس رئیس جمهور پیشین ایران و یکی از بانفوذترین چهرههای جمهوری اسلامی، اکبر هاشمی رفسنجانی است. خانم هاشمی، نمایندهی سابق مجلس شورای اسلامی، به خاطر دیدگاههای سیاسی اصلاحطلبانهاش، به جرم تبلیغ علیه نظام به شش ماه زندان محکوم شد. خانم کمالآبادی، روانشناس، و یکی از هفت مدیر جامعهی بهائیان ایران است. بهائیان ایران، اقلیتی مذهبی و تحت آزار و اذیتاند. خانم کمالآبادی از سال ۲۰۰۸ در زندان به سر میبرد، و به اتهامِ بیاساس «جاسوسی برای اسرائیل» و «توهین به مقدسات» به ۱۰ سال زندان محکوم شده است. وکیل او، خانم مهناز پراکند، حکم صادرشده برای مدیران جامعهی بهائی را مملو از توهین و اتهامات بیپایه و اساس علیه بهائیان میداند. وقتی خانم کمالآبادی به زندان افتاد، دخترش فقط ۱۳ سال داشت؛ خانم کمالآبادی نتوانست در مراسم فارغالتحصیلی و عروسی دخترش و تولد نوهاش حضور داشته باشد. نهایتاً، به خانم کمالآبادی اجازه داده شد تا چند روزی به دیدار خانوادهاش برود، و در همین فاصله خانم هاشمی هم به دلیل آشناییشان به دیدارش رفت. خانم نسرین ستوده، وکیل سرشناس حقوق بشر و از همبندیهای سابقشان، هم همراه او بود. تمام کسانی که با زندانیان بهائی برخورد داشتهاند به نحوی تحت تأثیر ازخودگذشتگی و صداقت اخلاقی آنها قرار گرفتهاند. تعجبآور نیست که آنها چنین حامیان وفاداری پیدا کردهاند.
با انتشار خبر این دیدار، سران ایران به شدت بر آشفتند. شمار قابل توجهی از روحانیون ارشد دستگاه دینی دیدارِ خانم هاشمی با یک عضو اقلیت مظلوم و محروم بهائی را محکوم کردند. یک مقام بلندپایه روابط دوستانه با بهائیان را «خیانت به اسلام و انقلاب» دانست و محکوم کرد، و یک مقام دیگر هشدار داد که «همنشینی با بهائیان و معاشرت با آنان خلاف تعالیم اسلام است». مقام دیگری دیدار با بهائیان را «یک انحراف دینی عظیم» اعلام کرد، و مقامات دیگر خانم هاشمی را تهدید به پیگرد کیفری کردند تا درس عبرتی برای دیگران شود. با توجه به مصائب مردم ایران و ناخشنودیشان از نظام حاکم، این نفرت بیمارگونهی قرون وسطایی از بهائیان خود آشکارا خبر از ورشکستگی اخلاقی سران جمهوری اسلامی و تلاش دیرینهی آنها برای بلاگردان کردن یک اقلیت دینی صلحدوست میدهد. ژان-پل سارتر جملهی معروفی دارد: «اگر یهودیها وجود نداشتند، یهودستیزان حتماً آنها را اختراع میکردند.» نفرتورزی بیش از هر چیز انعکاسی از بیشهامتی است، انعکاسی از این نیاز که برای ساختن «خود» باید «دیگری» را نابود کرد. معلوم است که مشکل بهائیان در ایران مشکل بهائیان است، اما این به همان اندازه مشکل ایران هم هست، زیرا هویتی که بر اساس نفرت ساخته شود هم به قربانیان و هم به مسببان آسیب میزند. خانم کمالآبادی، به عنوان یک روانشناس، میتواند به خوبی این مسئله را درک کند. ایدئولوژیِ پارانویایی که نیاز دارد مادربزرگی را که صرفاً میخواهد نوهاش را در آغوش بگیرد به زندان بیندازد و به او تهمت بزند یک بیماری سیاسی است که به یک دورهی درمان طولانی و مستمر نیاز دارد. تکرار وسواسگونهی تبلیغات ضدبهائی، نظریههای توطئهی متوهمانه، نفس وجود بهائیان را معادل «توهین» به اسلام گرفتن: اینها نشانهی نومیدی و ضعف است، تلاشی است برای مشروعیت بخشیدن به اعمال قوهی قهرآمیز از طریق برانگیختن نفرتورزی متعصبانه و خشونتورزی اوباش. هرچه مطالبات مردم رنجکشیدهی ایران برای آیندهای روشنتر بیشتر شود، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی قوی (اما ضعیف) ایران بیشتر نیازمند استفاده از بهائیان برای انحراف افکار عمومی میشود.
این نشان نویدبخشی بر شرافت مردم ایران است که افرادی مانند خانم هاشمی و ستوده، همسو با طیفهایی از دیگر رهبران اخلاقی مانند دگراندیشان مشهور، آقایان محمد نوریزاد و صادق زیباکلام، و حتی روحانیون شیعهی سرشناسی همچون آیتالله معصومی تهرانی، از نفرت روی گردانده و با هموطنان بهائیشان ابراز همدردی میکنند و خواهان آزادی و برابری آناناند. این رهبران نوخاسته میدانند که این همه سال نفرتورزی و خشونت دینی چه آسیب فاجعهباری به تمدن غنی ایران زده است، کشوری که باید یکی از مرفهترین و پیشروترین ممالک دنیا باشد. آزادی هفت مدیر جامعهی بهائی صرفاً آزادی هفت بیگناهی نیست که ناعادلانه در زندان رنج میکشند. مسئلهی بهائیان مسئلهی کوچکی نیست. در واقع، رهایی بهائیان رهایی ایران است، خلاصی از زندان نفرت و نیرنگی است که مانع از شکوفایی یک ملت بزرگ شده است، ملتی که میتواند کل آن منطقهی پارهپاره از خشونتهای فرقهای را دگرگون کند.
[1] این مقاله برگردان اثر زیر است:
Payam Akhavan, ‘Iran’s Baha’I Problem’, The World Post, 23 May 2016.
پیام اخوان استاد حقوق بینالملل در دانشگاه مکگیل در مونترئالِ کانادا است.