من از کودکی کولبری کردهام. پدرم هم کولبر بود. در کردستان، جایی که من به دنیا آمدهام، اینها جملههای غریبی نیستند. هر خانواده در شهر من، مریوان، کسی را دارد که یا دیرزمانی کولبری کرده یا همین حالا مشغول کولبریست. کولبری بخشی از زندگی ماست که برای خودمان عادی شده. حتی احتمال مرگ در حین بر دوش کشیدنِ بارها هم برای ما تکراری است.
آیینی کهن از قلب کوههای عظیم و صعبالعبور زاگرس که منادیانش به زبان کُردی پیام پروردگارشان را بر پهنهی گیتی پراکندهاند و اصول دین و عباداتشان وامگرفته از فرهنگ کُردی است. نامشان «یارسان» است و در انتظار گذار از هزار و یک «دون» شیدایی، سالهاست که سکوت اختیار کردهاند و در خلوت «جمخانه»ها با نوای تنبور در ستایش یار و معبودشان مقام میخوانند.
مینها سربازان خاموشی هستند که بی توجه به صلح و آتشبس، حتی بعد از گذشت بیش از سه دهه از جنگ، همچنان زیر خاک در کمین انسانها نشستهاند. عمر دختر سه سالهاش را با دستهایی که بر روی مین جا گذاشته در آغوش میگیرد. نگاهی به من میاندازد و میگوید: من به این زندگی عادت کردهام اما همیشه میترسم.
در هفت سال گذشته، کردها دستاوردهای بسیاری داشتهاند. نظامی سیاسی تشکیل دادیم، دموکراسیای با مشارکت تودههای مردم که همه به آن راه داشتند و تفاوتی بین کردها، اعراب و سوریها نبود. انقلابی در حقوق زنان به راه انداختیم که الهامبخش میلیونها نفر از اعضای جنبشهای سراسر جهان شده است. اکنون تمام اینها ممکن است از بین برود.
«زاگرس» (2017)، نخستین فیلم بلند سهیم عُمَر خلیفه، از منظری تازه و دلهرهآور به معضل اجتماعیِ قتلهای ناموسی میپردازد... این فیلم نه تنها شخصیت زن اصلی را قربانیِ سنتهای بیرحم و عقاید منسوخ معرفی میکند بلکه شخصیت مرد اصلی را هم به خودیِ خود قربانیِ این شرایط نشان میدهد.
بعد از پشت سر گذاشتن چند پیچ تند بالاخره چشم از جاده برداشت. با یک دست هنوز فرمان ماشینش را نگه داشته بود و با آن دیگری دستی به موهایش کشید. جوانتر از چیزی بود که چین و شکنهای روی صورتش نشان میداد، نگاهش را به سمت آینهی جلوی ماشین بالا آورد...