«تا سال ۱۹۴۵ او پدری بود که میتوانستم به وی افتخار کنم؛ اما بعد از ۱۹۴۵، او یک مجرم جنگی بود.» این کلمات را آرنولد اشپر، فرزند آلبرت اشپر، وزیر تسلیحات هیتلر، بر زبان آورد. اینگونه اظهار نظرها چیزی بود که صدها هزار آلمانی ناچار بودند پس از جنگ جهانی دوم با آن رودررو شوند.
قهرمان اصلیِ این رمان، برخلاف دیگر رمانهای معروف مارکز، یک زن است و اثری در ستایش عاملیتِ زنان به شمار میرود.
«رنوار ادعا میکرد که فیلمساز باید آنقدر مغرور باشد که اطمینان داشته باشد میتواند دنیا را تغییر دهد و در عین حال آنقدر فروتن باشد که بداند اگر بتواند تأثیری عمیق روی چهار نفر بگذارد، پیروزیِ بزرگی کسب کرده است.»
«استاد نوشین که خود دارای اخلاق حسنه بود، ضمن تعلیم هنر بازیگری، انساندوستی، آدمیت، طرز سلوک با مردم، شریف زندگی کردن و مهار خصلتهای خودخواهانه را نیز به شاگردانش میآموخت.»
برای ما ایرانیها فانون از دههها قبل نامی آشناست، بیشتر بهواسطهی ارجاعات مکرر علی شریعتی به آثارش و همچنین ترجمهی او از دوزخیان روی زمین. اما روایتی که در این کتاب از فانون میخوانیم چهرهی اندیشمندی بسیار متفاوت با امثال شریعتی را ترسیم میکند.
آیا منازعهی جاری صرفاً محدود به حجاب و بدنِ زن در جمهوری اسلامی است یا فراتر از آن و در حکم تنازعی تاریخی و سرنوشتساز بر سر سیطرهی نوعی نگاه به زندگی در بین ایرانیان است؟