ایران آرمانیِ من و مسیر آن
خوب است گاهی از آرمانهایمان سخن بگوییم تا پوچی روزمرّگی و سمجی اکنون، از یادمان نبرد که قرار بود به کدام سمت قدم برداریم. بر این اساس، سخن گفتن از ایرانِ آرمانی انشاءنویسی نیست، بلکه چه بسا سیلیِ بیدارکنندهای باشد که بر گونهی کرخت و آرمانکُش اکنون وارد میشود تا، ولو لحظهای، بیدارمان کند تا امید بندیم که آیندهای بهتر دستیافتنی است.
ایران آرمانی برای من در یک کلام «ایران برای همهی ایرانیان» است؛ ایرانی که در آن تبعیضهای حقوقی به صورت نهادینه و نظاممند وجود ندارند و افراد جامعه بر اساس نژاد، جنسیت، گرایش جنسی، عقیدهی سیاسی و دینی و مذهبی به دو پارهی برخوردار-سرکوبشده تقسیم نمیشوند. ایرانِ آرمانی نه تنها در ساخت حقوقی از تبعیض خالی است که همچنین از فرهنگی تبعیضپرهیز نیز برخوردار است.
ایران آرمانی ایرانی است مردمسالار و در عین حال برخوردار از ثبات، امنیت و توانا به پاسداری از تمامیت ارضی خود. در ایران آرمانی، قانونی تساویگرا و تجدیدنظرپذیر حاکم است. در نظام آرمانی آینده، تفکیک قوا ــ آن هم نه به شکلی صوری ــ مبنای حکمرانی است و روح حاکم بر قانون اساسی کشور، نه برخاسته از ایدئولوژی سکولار جانبدار (ضدّ دین) است و نه ایدئولوژی دینی و مذهبی.
ایران مطلوب، ایرانی چندفرهنگگرا است که به ویژه تنوع دینی-مذهبی و زبانی را به رسمیت میشناسد، گرچه بر محوریت زبان فارسی چونان طرحی نازدودنی که بر تار و پود زبانهای مختلف این کشور نقش بسته است تأکید دارد.
ایران آرمانیِ من ایرانی است که از ستیز کور با سلطهگری غرب، به نقطهی مقابل آن فرونمیغلطد و تبدیل به حیات خلوت کشورهای سلطهگر نمیشود. ایران آرمانی دنبالهروی سیاستهای جهانخوارانهی کشورهای قدرتمند شرقی و غربی نخواهد شد، بلکه کشوری خواهد بود که در عین تعامل با همهی کشورهای دنیا استقلال خود را در مقابل سلطهگری غرب و شرق حفظ خواهد کرد.
ایران مطلوب برای من به ویژه وارد رابطهای نزدیک با اسراییل نخواهد شد ــ دولتی اشغالگر که نشان داده است مطلقاً علاقهای به پایان اشغالگری ندارد. به تعبیر دیگر، ایران آرمانی وارد رابطهای با اسراییل شبیه روابطی که کشورهای غربی تا سالها با دولت آپارتاید آفریقای جنوبی برقرار کردند، نمیشود. گرچه ایران آرمانی به بهانهی مخالفت با اشغالگری اسراییل، منافع ملی ایران را نیز به خطر نخواهد انداخت.
تصویر کشوری که مردمسالار باشد و در عین حال مستقل از سلطهگری غرب و شرق و بلکه منتقد آن، البته دشوار است. کشورهای «ضد امپریالیستی» مانند عراق زمان صدام یا لیبی زمان قذافی یا کرهی شمالی کنونی، عموماً کشورهایی مستبد و تمامیتخواه بودهاند. با این حال، ایران آرمانی بی آنکه به تمامیتخواهی درافتد، میکوشد مهرهی سلطهگران در منطقه نشود.
ایران آرمانیِ من ایرانی است که در عین چندفرهنگگرایی ارتباط خود را با جهان اسلام قطع نمیکند و به ویژه با کشورهایی (مانند تونس) که به سمت اسلام مداراجو، گشوده و عقلانی قدم برمیدارند وارد روابط گسترده و نزدیک (به ویژه روابط فرهنگی) خواهد شد.
ایران آرمانیِ من، به بهانهی مبارزه با «خرافه»، «تحجر» و «ارتجاع» دست به مهندسی آمرانه و دستکاری از-بالا-به-پایینِ سنتهای جاافتادهی جامعه نمیزند و البته از سوی دیگر به بهانهی «حفظ سنتها» دست به ترویج دیگریستیزی و عقلانیتگریزی نخواهد زد.
به فرض، آرمانهایی که برشمردم جملگی آرمانهایی قابل دفاع باشند. از چه راه میتوان به این مطلوبها رسید؟ برای دستیابی به این آرمانها (به ویژه آرمان حکومت قانون و نظام مردمسالار و چندفرهنگگرا) به نظرم باید اصلاحگری گام به گام پیشه کرد.
وضعیتی قفلشده و بنبستگونه
این روزها اصلاحگری از سکه افتاده است و دم زدن از آن ساده نیست. با این حال، حتی اگر اصلاحگری سراسر ناممکن هم شده باشد، باز باید آن را ممکن کرد و نه آنکه به راههای بدیل اندیشه کرد. راههای بدیل، هم ناممکنتر هستند و هم نامطلوب. تجربهی انقلاب پنجاه و هفت نشان داد که حتی انقلابی ــ در ابتدا کم و بیش ــ خشونتپرهیز و برخوردار از اجماع اکثریت ایرانیان هم میتواند به سرعت رنگ حذف و خشونت به خود گیرد و تنها روبناها را عوض کند و زیربنای استبداد را حفظ کند. هیچ دلیلی در دست نداریم که انقلاب دوباره به آفت انقلاب پنجاه و هفت دچار نخواهد شد.
تجربهی تحریم خارجی هم نشان داد که کشورهای تحریمگر نه میخواهند و نه میتوانند تنها حاکمان را هدف تحریم قرار دهند. تحریم خارجی چیزی نیست جز تحریم ملتی که پیشتر از استبداد و ناکارآمدی داخلی بسا در رنج بوده است. جنگ و اشغال خارجی نیز، از جمله در عراق و لیبی، آزموده شد و جز خرابی و تباهیِ پردوام دستاوردی نداشت.
با این حال، ناگفته پیدا است که وضعیت کنونی وضعیتی قفل و بنبست گونه است: اصلاحگری مطلوب است اما ممکن نیست زیرا حاکمیت تن به اصلاح نمیدهد و راههای غیر اصلاحگرانه (حملهی خارجی، تحریم و انقلاب) نه ممکن است و نه مطلوب.
گرچه حاکمیت، ارادهی اصلاح ندارد اما نشان داده است که زیر فشار افکار عمومی داخلی، منطقهای و بینالمللی در مواردی تن به اصلاح ناخواسته میدهد. نمونهی اخیر آن نصف شدن تعداد اعدامها در ایران است. گرچه هنوز تعداد اعدام در ایران بسیار بالا است اما کاهش قابل ملاحظهی آن را نباید نادیده انگاشت، بلکه مواردی از این دست را باید در محاسبهی سطح اصلاحپذیری/ناپذیری نظام دخیل کرد.
این نکته نیز شایستهی تأکید است که منظور من از اصلاحگری لزوماً شرکت در انتخابات نیست. در مواردی تحریم یا قهر موردی با صندوق انتخابات نیز میتواند حرکتی اصلاحگرانه باشد. منظور از اصلاحگری همچنین پرهیز دائمی از اعتراض خیابانی هم نیست. اعتراض خیابانی با هدفی مشخص، با رهبر یا رهبرانی برخوردار از اجماع نسبی و خشونتپرهیز میتواند قدمی در راستای فشار به حاکمیت برای پاسخگویی و مسئولیتپذیری باشد.
با این همه، حتی اگر وجه ایجابی اصلاحگری به ویژه در وضع بنبستگونهی کنونی نامشخص باشد، دستکم وجه سلبی اصلاحگری مشخص است: از انقلابیگری و تغییرهایی با شیب تند و بدون اجماع نسبی میان نیروهای سیاسی منتقد و مستقل (به ویژه نیروهای داخل کشور) پرهیز باید کرد. نساختن بسا کمخسارتبارتر از تخریبی است که نیمساختههای پیشین را نیز به باد میدهد.