زنانی که خاورمیانه را تغییر میدهند
Fiveprime
زندگیِ آزاده را بازداشت پدر و مادرش در ایران و تلاشهایش برای آزادی آنها تغییر داد و زندگی یاسمن را جنگ در یمن که همهچیزش را از او گرفت. این دو زن جوان در برنامهای که چندی پیش از سوی گروه «ابتکار عمل برای حقوق زنان» در اسلو برگزار شد، با روایت داستانهای زندگی خود، به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش بودند که «صدای زنان، چطور میتواند خاورمیانه را تغییر دهد؟»
آزاده پورزند، مدیر بنیاد پورزند که در دفاع از حقوق بشر و آزادی بیان فعالیت میکند، داستان زندگیاش را از اولین مواجههاش با سیاست آغاز میکند. از نخستین بازداشت پدرش، سیامک پورزند، که روزنامهنگاری دگراندیش و منتقد جمهوری اسلامی بود. آزاده میگوید که خودش این اولین بار را به خاطر نمیآورد اما میداند که بعد از آن، تب کرده، به لکنت افتاده و پس از آزادیِ پدرش از زندان، دیگر او را نمیشناخت.
اما آنچه زیربنای شخصیت کنونی آزاده به عنوان یک فعال حقوق بشر را ساخته، بازداشت مادرش در ۱۴ سالگیاش بود. مهرانگیز کار، وکیل دادگستری و فعال سرشناس حقوق زنان در سال ۲۰۰۰ در پی شرکت در کنفرانس برلین بازداشت شد و آزاده میگوید که در طول دو ماه بازداشت مادرش، یک فعال حقوق بشر در درون او متولد شد. فعالی که در بیست سال گذشته همچنان مصمم و مقاوم به جلو رفته است.
اولین فعالیت حقوقبشری او کمپینی برای آزادی مادرش بود. کمپینی که آزاده به همراه پدر روزنامهنگارش آن را به راه انداخته بودند و خواهرش لیلی نیز از کانادا آن را حمایت میکرد. چند سال بعد، این کمپین خانوادگی دوباره فعال شد. این بار جای پدر و مادرش عوض شده بود. مادرش به کمپین پیوسته بود و پدرش در زندان بود.
آزاده پورزند بعد از روایت این تاریخچه از علت ورودش به حوزهی حقوق بشر، از مسیری که در این سالها پیموده و از چگونگیِ دوام آوردنش میگوید: «میدانید چه چیزی من را سرپا نگه داشته است؟ خنده و طنز. حتی در روزهایی که نام پدر و مادرم در فهرستی از روشنفکرانی بود که تهدید به قتل شده بودند و دوستان آنها در داخل و خارج از کشور ترور میشدند و به قتل میرسیدند، ما سعی میکردیم که بخندیم. شوخی و خنده گاهی اوقات نوعی مکانیسم دفاعی در برابر ترس و تلخی هستند.»
آزاده پورزند با اشاره به این که پدر و مادرش با تمام قوا برای ماندن در ایران و ادامه دادن به فعالیتهایشان میجنگیدند، گفت که آنها نه به خاطر بازداشت و حبس، نه بهخاطر شکنجه یا ترس از حکومت بلکه به خاطر امن نگهداشتن او تصمیم به خروج از ایران گرفتند. پس از آن که بازجویان مهرانگیز کار را تهدید کردند که به آزاده آسیب خواهند رساند، او و آزادهی ۱۵ ساله از ایران خارج شدند. سیامک پورزند اما همچنان در ایران ماند و پس از تحمل سالها حبس و حصر خانگی، سرانجام با پرتاب کردن خود از بالکن خانه به زندگیاش پایان داد.
آزاده میگوید که پس از مرگ پدرش حتی توان این را نداشت که در مراسم بزرگداشتی که برایش گرفته بودند شرکت کند و تنها چیزی که توانست به او کمک کند، برنامهریزی برای فعالیت جدی در حوزهی حقوق بشر بود. چند هفته پس از مرگ پدرش، او بنیاد سیامک پورزند را برای ترویج آزادی بیان و حقوق بشر راهاندازی کرد و در هفت سال گذشته مدیر این بنیاد بوده زیرا به گفتهی او «گاهی فعالیت در حوزهی حقوق بشر تنها راه حل برای مبارزه با مشکلات است.»
آزاده تعریف میکند که چند ساعت قبل از خودکشی پدرش، در آخرین تماس تلفنی که با هم داشتند، پدرش میخواست بداند که چه برنامهای برای بعد از فارغالتحصیلی دارد. آزاده گفته بود: «بابا تو همیشه چیزهایی از من میپرسی که خودم هم دقیقاً جوابش را نمیدانم. من باید برم. عاشقتم. فردا زنگ میزنم.» آن فردا، هیچوقت نیامد اما آنچه اتفاق افتاد راهی جدیدی را پیش روی آزاده گذاشت. او میگوید که اگر فردایی و فرصتی دیگر بود، به او حرفهایی را میگفتم که امروز و در اینجا گفتم.
آزاده در آخر، فرزندان زندانیان سیاسی را که این روزها پدر و مادرهایشان در حبس هستند خطاب قرار میدهد و میگوید: «آنها میتوانند پدر و مادرهای ما را زندانی کنند، شکنجه کنند و بکشند اما نمیتوانند ما را نابود کنند. نمیتوانند داستانهای ما را از بین ببرند. داستانهای ما بخشی از تاریخ مسیری است که به همراه هم و به سوی یک آیندهی بهتر طی میکنیم. ما خودِ این داستانها هستم. خودِ این تاریخ. شاید ما زمانی کودکی ترسخورده و ساکت باشیم که فقط تماشگر رخدادهایی است که در برابر چشمانش اتفاق میافتد اما این روزها میگذرند و ما با داستان و میراثی از مقاومتِ صلحآمیز در برابر بیعدالتیها بزرگ میشویم. آنها نمیتوانند ما را نابود کنند، من به شما قول میدهم که نمیتوانند.»
جنگی که همهچیز را از من گرفت
زندگی یاسمین النظری، کارشناس توسعهی منطقهای یمن را نیز جنگ تغییر داد و به همین علت است که حالا با تشکیل یک سازمان غیردولتی برای تحقق صلح تلاش میکند.
یاسمین میگوید: «هر روز صبح وقتی که بیدار میشوم و چشمانم را باز میکنم، اول باید برای بیرون آمدن از تخت، یک مذاکرهی مفصل با خودم داشته باشم. بعضی وقتها هم دلم میخواهد که فقط در تخت بمانم. اما نمیتوانم. اجازهی ضعیف بودن و حتی مریض شدن ندارم. من یک مادر مجرد هستم و باید علاوه بر دخترم، از پدر و مادرم هم نگهداری کنم. قوی بودن تنها گزینهای است که پیش رو دارم.»
او که پس از آغاز جنگ در یمن، مجبور به ترک کشورش شده، ادامه میدهد: «یک روز صبح بیدار شدم و دیدم که همه چیز را از دست دادهام: خانهام را، کارم را، همسایههایم را و کشورم را. جنگ همین است، همه چیز را از تو میگیرد و مجبورت میکند که از اول شروع کنی. فقط هم من نبودم، بسیاری از یمنیها زندگیشان را از دست دادند، خیلیهاشان حتی بیشتر از من.»
یاسمین میگوید که جان سالم به دربردن فقط پشتسر گذاشتن یک حادثهی ناگوار نیست. مهم این است که بتوانیم با انعطافپذیری، امید و ارادهی قوی با آن روبرو شویم. او اولین مواجههاش با جنگ را اینطور تعریف میکند: «وقتی که جنگ شروع شد، من برای یک مأموریت کاری در خارج از یمن بودم. اما دختر پنجسالهام در وسط جنگ بود و این برای من حتی سختتر از گیرافتادن وسط یک حملهی تروریستی بود. کابوسی بود که سه ماه طول کشید تا تمام شود و بالاخره بتوانم به دخترم برسم. من و دخترم، با زندگیای که در چمدانهایمان به دنبال خودمان میکشم چهار سال گذشته را در مصر، آلمان و در نهایت اردن، به سر بردهایم.»
یاسمن که در این سالها شاهد بیرحمیِ جنگ بوده، خیلی سریع اضافه میکند: «به عنوان یک مادر مجرد تبعیدی، خیلی خوششانس هستم که میتوانم شکم دخترم را سیر کنم و او را از خشونت جنگ در امان نگهدارم. امن بودن امتیازی است که بسیاری از هموطنانم نداشتهاند.»
او سپس در توضیح این که چرا خودش را خوششانس میداند، میگوید: «این روزها، یمن به یکی از سختترین مکانها برای زندگی تبدیل شده است، بهخصوص اگر زن باشید. یمن در حال تجربهی یکی از بدترین فاجعههای انسانی است. بیش از هفت میلیون نفر، غذایی برای خوردن ندارند و با گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند. زنان در مناطق تحت محاصره، ساعتها در راههای کوهستانی جان خود را به خطر میاندازند تا غذایی برای فرزندانشان فراهم کنند. از سوی دیگر، مادران بسیاری به دنبال پسران ناپدیده شدهشان هستند و دخترانی که علیه گرسنگی شورش میکنند، مورد ضرب و شتم و آزار قرار میگیرند.»
در چنین شرایطی، یاسمین نیز همچون آزاده، کولهبار رنجی را که بر دوش میکشید به نیروی محرکهی تلاش تازهای تبدیل کرد و در سال 2015، سازمان «ابتکار عمل برای صلح» را بنا نهاد. او از عقیده به برقراری صلح از طریق تلاشهای داخل جامعهی محلی میگوید و اضافه میکند: «ما نمیتوانیم منتظر معجزهای بمانیم که صلح را از آسمان برایمان بیاورد و مشکلاتمان را حل کند. برای همین تصمیم گرفتیم که از زنان محلی که به رغم همهی محدودیتها برای ایجاد صلح تلاش میکردند، حمایت کنیم. زنانی که در حل منازعات مسلحانه بر سر آب و غذا در مناطق دورافتاده مشارکت میکردند، به دنبال راهکارهایی برای آزادیِ بازداشتشدگان بودند و برای بازگشایی مدارس با گروههای مسلح مذاکره میکردند.»
به رغم تلاشهای زنان در سطح جوامع محلی، آنها جایگاهی در روند صلح نداشتند و از طرف مجاریِ رسمی حذف میشدند. به همین دلیل، یاسمین و همکارانش با ایجاد سازمان ابتکار عمل برای صلح، در پی تضمین مشارکت معنادار زنان در فرآیند صلح برآمدند. تلاشی که از همان نخستین روزهای آغاز جنگ، شروع شده بود.
یاسمین میگوید: «دخترم مدام از من میپرسد که جنگ کی تمام میشود؟ و من باید پاسخی برای این سؤال او داشته باشم. من باید اطمینان داشته باشم که او وطنی امن و آرام خواهد داشت که از او و کرامت انسانیاش محافظت میکند. من میدانم که هیچ تضمینی برای برقراری صلح وجود ندارد، مگر آن که خودمان به دنبال صلح باشیم، و این همان کاری است که من به دنبالش هستم.»