بهتر است که از ستایش مردان (و زنان) مشهور دست برداریم
AEON
بعد از آن که در ماه آوریل، کلیسای نوتردام تقریباً در آتش سوخت و فروریخت، غول کالاهای تجملی در فرانسه، فرانسوا آنری پینو، به سبب اهدای ۱۰۰ میلیون یورو برای بازسازی آنچه «میراث گرانبهای ما» میخواند، تحسین همگان را برانگیخت و از پی آن، سیلی از هدایا و کمکهای دیگر آدمهای خیّر و شرکتها سرازیر شد. هر چند کمک پینو فینفسه ستودنی است اما فقط ۰.۳ درصد از ثروت خانوادگی او را دربرمیگیرد. اگر ثروت او در حد یک خانوادهی متوسط فرانسوی بود، ۰.۳ درصد از آن حدود ۸۴۰ یورو میشد. برای یک فرانسوی معمولی، این مبلغی چشمگیر است اما اگر کسی میدانست که اهدای ۸۴۰ یورو آنقدر شهرت و ستایش در پی خواهد داشت حتماً این مبلغ را میپرداخت.
ما در عصری زندگی میکنیم که ثروتمندان و قدرتمندان را بیش از حد میستایند. ردههای بالای جامعه در دریایی از ثروت و شهرت و افتخار غوطهورند. این همان چیزی است که در مجلههای پرزرقوبرق و بهاصطلاح جشنوارههای فکری میبینیم، همانجایی که با چاپلوسی از «حرفهای خوب» میلیاردرها سخن میگویند. ما آدمهای پولدار خیّر را به خاطر بذل و بخششان تحسین میکنیم، حتی اگر کمکهای مالی آنها چندان به حال جامعه مفید نباشد یا از راههای نادرستی ثروتمند شده باشند. ما، پیش از مشاهدهی هر گونه نتیجهای، سیاستورزیِ تفننی یا حمایت آنها از اصلاح نظام آموزشی را میستاییم، حتی اگر به طور معقول شک داشته باشیم که کارشان مفید است.
اگر انتقاد از ثروتستایی و قدرتستایی را کاری افراطی بشماریم، به ناچار مسئلهی شایستهسالاری مطرح میشود. جامعهی ما چقدر شایستهسالار است؟ آیا این پدیده خوب است یا بد؟ شایستهسالاری شکلی از سازماندهیِ اجتماعی است که مبتنی بر ستایش یا سرزنش است. این آدمها هستند که با ستایش شخصیت، استعداد، بهرهوری، و رفتار یک فرد به او قدرت و منزلت میبخشند؛ یا برعکس، با سرزنش معایب، بیکفایتی و ناتوانیها و ناکامیهای فرد از قدرت و منزلت او میکاهند. وقتی که تحسین یا تقبیح مردم درست باشد، کسانی را که بهتر میشمارند در سلسلهمراتب قدرت ارتقا میبخشند و کسانی را که بدتر میپندارند تنزل میدهند. آدمهای بهتر به کمک قدرتِ بیشتر و منزلت والاترِ خود کارهای بهتری انجام میدهند. وقتی چنین نظامی به درستی کار کند نوعی اشرافسالاری ــ حکومت بهترین آدمها ــ وجود خواهد داشت. دستکم اندیشمندان از ارسطو به بعد چنین نظری داشتهاند.
اما چنین نظامی، به خودی خود، کاری از پیش نمیبرد. تحسین و تقبیح معمولاً بازتاب سلسلهمراتب موجود قدرت و منزلت است و به این ترتیب چنین سلسلهمراتبی را تقویت میکند. زیرا تحسین و تقبیح به یک اندازه به قاضی و قضاوتشونده ربط دارد. اگر در یک جامعهی شایستهسالار، همه بخواهند از دیگران جلو بزنند، هر چیزی که بتواند به این هدف کمک کند، تحسین و تقبیح را متأثر خواهد کرد ــ به این معنی که قدرتمندان و والامقامان را میستاید و ضعفا و دونپایگان را تقبیح میکند. این امر در مورد شایستهسالاریهایی که اکثر مردم صریحاً با آن مخالفاند ــ از جمله پدرسالاری و برتری سفیدپوستان ــ یعنی سلسلهمراتب نژادی و جنسیتی صادق است. چنین نظامهایی بهرغم قضاوتهای اخلاقی بیپایه و اساسی که بر آنها استوارند همچنان دوام آوردهاند زیرا به اعضای این نظامها چنین القا کردهاند که این قضاوتها درست است. به طور کلی، شایستهسالاریها اعضای خود را متقاعد میکنند که ارزیابیهای اخلاقیِ زیربناییِ آنها را منصفانه و درست بشمارند، در حالی که این ارزیابیها نه بر اساس معیارهای منصفانه بلکه بر اساس خصوصیات قدرتمندان شکل گرفتهاند. تحسین و تقبیح چشمبندهای ایدئولوژیکی هستند که مشروعیت سلسلهمراتب شایستهسالارانه را حفظ میکنند. اگر به خود و ارزیابیهای اخلاقیمان نگاهی انتقادیتر بیندازیم بهتر میتوانیم این چشمبندها را کنار بزنیم.
آدمها از نظر اخلاقی آسیبپذیر هستند؛ یعنی وقتی حس میکنند که رفتار خوبی دارند، تصور میکنند که مجاز هستند که در آینده رفتار بدی داشته باشند. عکس قضیه نیز صحیح است؛ یعنی وقتی آدمها حس میکنند که رفتار بدی دارند، به این فکر میافتند که بعداً با رفتار بهتر آن را جبران کنند.
دود و دم ستایشی که طبقات بالای جامعه را فرا میگیرد ناشی از مشوقهای نادرست است. ما، به عنوان افراد، تمایل داریم دیگران را تحسین کنیم و تحسین آنها را جلب کنیم زیرا میخواهیم نظر مثبت آنان را جلب کنیم. علاوه بر این، مشوق قویتری برای ستایش صاحبان قدرت و ثروت داریم زیرا جلب نظر مثبت آنها عاملی است برای تضمین حمایت بهتر و بیشترشان، و ثروتمندان و قدرتمندان هم آسانتر میتوانند دیگران را به تحسین وادارند. هر چه شخص نخبهتر باشد، بیشتر احتمال دارد که زیردستان پرشماری را که در پی جلب نظر مثبت او هستند به تحسین خود وادارد. و چون نابرابریهای فاحش عصر ما آدمهای ثروتمندتر و قدرتمندتر را به وجود میآورد، موج ستایش افراطی نیز به همان میزان اوج میگیرد. حتی میتوان انتظار داشت که این گرایش چرخهی بازخورد منفیای ایجاد کند: تحسین صاحبان ثروت و قدرت تأییدی است بر این که آنها آدمهایی خوب و مستحق این خوشبختی هستند؛ چیزی که به سهم خود میتواند بر ثروت و نفوذ آنها بیفزاید و در نتیجه به تحسین دامن زند.
تأثیر تحسین افراطی بر رفتار انسانی هم در خور تأمل است. ستایش افراد، حتی اگر شایستهی آن هم باشند، میتواند تأثیری منفی بر رفتار آنها داشته باشد. بسیاری از مطالعات روانشناختی نشان میدهد که آدمها از نظر اخلاقی آسیبپذیر هستند؛ یعنی وقتی حس میکنند که رفتار خوبی دارند، تصور میکنند که مجاز هستند که در آینده رفتار بدی داشته باشند. عکس قضیه نیز صحیح است؛ یعنی وقتی آدمها حس میکنند که رفتار بدی دارند، به این فکر میافتند که بعداً با رفتار بهتر آن را جبران کنند. اگر نتایج این مطالعات درست باشد، میتواند تأثیر ستایش و سرزنش را معکوس کند: ستایش افراطیِ افراد ممکن است به بدرفتاری آنان بینجامد و برعکس، سرزنش آنان میتواند سبب تنبه شود و خوشرفتاری آنها را تقویت کند. از آنجا که این امر احتمالاً بیشتر بر ثروتمندان و قدرتمداران تأثیر میگذارد ــ یعنی همان کسانی که به لطف منابع و نفوذشان، کارهای بیشتری انجام میدهند ــ زیانهای ناشی از رفتارهای بد آنها را افزایش میدهد.
نظامهای مبتنی بر شایستهسالاری میکوشند برای توجیه سلسلهمراتب اجتماعی، معیارهایی عینی دستوپا کنند. امروز، برای ورود به جرگهی نخبگان باید کارنامهی شغلی معتبر ارائه داد: مدرک تحصیلی از دانشگاههای آکسفورد و کمبریج یا دانشگاههای برتر آمریکا، کار در بهترین شرکت مشاوره یا بانک سرمایهگذاری، خدمت در سازمانهای سیاسی یا دولت، نگارش کتاب یا ارائهی تد تاک دربارهی کار خود. تصور بر این است که چنین سابقهی کاری استعداد، قوهی داوری و شخصیت افراد مورد نظر را نشان میدهد. به کسانی که چنین سابقهی کاری دارند احترام میگذارند؛ حتی اگر موفقیتهایشان پیامد قابل پیشبینیِ تولد در خانوادهای مناسب، آشنایی با آدمهای مناسب و شنا کردن در جهت حرکت آب باشد. برای افراد جاهطلب ــ شایستهسالاریها جاهطلبی را تقویت میکنند ــ این سابقهی کار بیش از هر چیز مدرکی برای کسب منزلت و قدرت بیشتر است. اما دلیلی وجود ندارد که عامهی مردم چنین مدارکی را معیار منصفانهای برای تحسین و تمجید افراد بدانند.
اگر میخواهیم جامعهای دموکراتیک داشته باشیم؛ جامعهای که در آن همگان یکسان انگاشته شوند، باید تحسین افراطی و مشوقهای نادرست آن را مهار کنیم. باید هدفی معکوس آن را برگزینیم، یعنی تحسین و تمجید را کنار بگذاریم و نسبت به ثروتمندان و قدرتمندان محتاطتر باشیم تا تعادل ایجاد شود. همانطور که لوئیس برندیس، از جمله قضاتی که شاهد عصر زرین پیشین بوده، میگوید: «باید بین دموکراسی و ستایش افراطی عدهای معدود یکی را انتخاب کنیم چون نمیتوانیم هر دو را با هم داشته باشیم.»
برگردان: افشین احسانی
دیوید وی جانسون معاون سردبیر نشریهی استنفورد سوشال اینوویشن ریویو است. او پیشتر از دبیران ارشد شبکهی الجزیره در آمریکا بود. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
David V Johnson, ‘Let us now stop praising famous men (and women)’, Aeon, 23 August 2019.