تاریخ انتشار: 
1398/12/27

نگاهی به فیلم «روحانیون»؛ چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند

عرفان ثابتی

Kino Swiat

«شما نمکِ زمین‌اید؛ اما اگر نمک فاسد گردد، به ‌کدام چیز باز نمکین شود؟ دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده‌ و پایمال مردم شود. شما نورِ عالَم‌اید؛ شهری را که بر کوهی بنا شود، نتوان پنهان کرد. و چراغ را نمی‌افروزند تا آن را زیر پیمانه نهند، بلکه تا بر چراغدان گذارند؛ آنگاه به همه‌ی کسانی که در خانه باشند، روشنایی می‌بخشد. بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را دیده‌، و پدرتان را که در آسمان است‌، بستایند.» (انجیل متی، باب 5: 16-13).

«روحانیون» (۲۰۱۸) را می‌توان مرثیه‌ی رسایی بر به فراموشی سپردنِ این پند و اندرز گران‌بها از سوی نهاد روحانیت همه‌ی ادیان، به طور عام، و کلیسای کاتولیک، به طور خاص، دانست. وویچِیخ اسمارزوفسکی، که با فیلم قبلی خود «نفرت» (۲۰۱۶) به شهرتی چشمگیر در لهستان دست یافته بود، این بار فساد کلیسای کاتولیک را دستمایه‌ی آفرینش اثری کرده که خشم برخی از سیاستمداران محافظه‌کار حاکم بر لهستان را برانگیخته است. برای مثال، یاروسلاو سِلین، معاون وزیر فرهنگ لهستان، اسمارزوفسکی را به ترویج «کلیشه‌های منفی و برخورد نامنصفانه با کلیسا» متهم کرده است. مهم‌ترین برنامه‌ی خبریِ تلویزیون دولتی لهستان هم این فیلم را «حمله‌ی بی‌رحمانه و نادرستِ دیگری به کلیسای کاتولیک» خوانده است. پاوِل سولوخ، رئیس اداره‌ی امنیت ملی، نیز در گفتگویی رادیویی، این فیلم را «پروپاگاندا» خوانده و با فیلم‌های ضدیهودی در آلمان نازی مقایسه کرده است!

تنها چند هفته پیش از نمایش عمومی این فیلم، دادگاهی در پوزنان، در شمال غربی لهستان، با صدور حکمی یک کشیش را به جرم ربودن و تجاوز مکرر به یک دختر ۱۳ ساله به پرداخت جریمه‌ای بیش از ۲۰۰ هزار دلار محکوم کرده بود. البته این کشیش پیشتر چهار سال را در زندان گذرانده بود اما با تأخیر شدید و فقط یک سال قبل از صدور این حکم جدید، خلع لباس شده بود.

به‌رغم تحریم فیلم از سوی بعضی از سینماها و برخی از اعضای دولت و حامیان کلیسای کاتولیک که این اثر را به «روحانیت‌هراسیِ زننده» متهم کرده‌اند، «روحانیون» نه تنها در خارج از لهستان به فروش چشمگیر ۳۰ میلیون دلاری دست یافته است بلکه با جذب بیش از پنج میلیون تماشاگر لهستانی به سومین فیلم پرفروش در تاریخ سینمای این کشور تبدیل شده و برنامه‌ریزی برای تهیه‌ی «روحانیون 2» شروع شده است. یورِک هورنوفسکی، یکی از تماشاگران جوان فیلم که یکشنبه‌ها به کلیسا می‌رود، پس از خروج از سینما به روزنامه‌ی «واشنگتن پست» گفت: «این فیلم را به این علت دیدم که کلیسا مرتباً آن را کفرآمیز می‌خوانَد. می‌خواستم خودم قضاوت کنم. به هر حال، این فیلم مبتنی بر واقعیت‌هاست. قبلاً از همه‌ی این اتهامات خبر داشتیم. اما به نظرم این فیلم دارد ما را مجبور می‌کند که بالأخره درباره‌‌ی آن‌ها به طور علنی حرف بزنیم.»

«روحانیون» با عیاشی و میگساریِ سه کشیش (با نقش‌آفرینی سه بازیگر نامدار لهستانی، یاتسِک براچیاک، آرکادیوش یاکوبیک و روبرت ویِینسکِویچ) آغاز می‌شود. اندکی بعد، یکی از آن‌ها مست و لایعقل بر سرِ بالین یک زن مُشرِف به موت حاضر می‌شود تا برای آمرزش او دعا بخواند؛ دیگری بر اثر مستی تصادف می‌کند و از صحنه می‌گریزد؛ و سر و صدای شدید سومی شکایت همسایه‌اش را برمی‌انگیزد. یکی از آن‌ها در خفا معشوقه‌ دارد، دیگری هزینه‌ی تعمیر اتوموبیل‌اش را با اجرای مراسم تعمید و عقد در کلیسا تأمین می‌کند، و آخری برای صدور جواز دفن و فروش قبر مبالغ هنگفتی می‌طلبد.

دیگر هم‌صنفی‌های آنان نیز دامنی آلوده دارند و درگیر کودک‌آزاری، ارتشا، جعل سند، همکاری با گروه‌های تبهکار، فحاشی، جاسوسی، زدوبند و دسیسه‌چینی علیه یکدیگرند. اسمارزوفسکی علاوه بر نمایش صریح فساد روحانیون، از تمثیل و استعاره نیز بهره می‌برد. برای مثال، وقتی معشوقه‌ی باردار به دستشویی می‌رود تا استفراغ کند، تلفن همراهش در توالت فرنگی می‌افتد. کشیش معشوق او بی آنکه دستکش به دست کند یا اثری از احساس انزجار در چهره‌اش هویدا باشد، با آسودگی خاطر تلفن همراه را از توالت بیرون می‌آورد و بدون هیچ شست‌وشویی آن را روی میز غذاخوری آشپزخانه می‌گذارد، امری که حاکی از تن دادن بی‌محابا به هر نوع آلودگی بدون ذره‌ای تردید است.

روزنامه‌نگاری هلندی گزارشی ویدیویی از چند زن و مرد تهیه می‌کند که اتهامات جنسیِ گوناگونی را علیه چند کشیش مطرح می‌کنند اما مقام‌های ارشد کلیسا به کمک سیاستمداران همدست خود مانع از انتشار این گزارش می‌شوند، همان سیاستمدارانی که در کلیسا ردیف‌های جلو را اشغال می‌کنند. یکی از سه کشیش اصلی داستان به تدریج دچار عذاب وجدان می‌شود و در نامه‌ای به سراسقف و روزنامه‌ها و رسانه‌های محلی و ملی دست به افشاگری علیه یک روحانیِ متنفذ می‌زند. اما فشار شدید کلیسا تقریباً همه‌ی رسانه‌ها را از انتشار این نامه بازمی‌دارد. این کشیش برای شکستن سد سانسور تصمیم جسورانه‌ای می‌گیرد که پایان تکان‌دهنده‌ای را برای فیلم رقم می‌زند.

به‌رغم تحریم فیلم از سوی بعضی از سینماها و برخی از اعضای دولت و حامیان کلیسای کاتولیک که این اثر را به «روحانیت‌هراسیِ زننده» متهم کرده‌اند، «روحانیون» نه تنها در خارج از لهستان به فروش چشمگیر ۳۰ میلیون دلاری دست یافته است بلکه با جذب بیش از پنج میلیون تماشاگر لهستانی به سومین فیلم پرفروش در تاریخ سینمای این کشور تبدیل شده و برنامه‌ریزی برای تهیه‌ی «روحانیون 2» شروع شده است.

بیش از یک‌صد سال قبل، در اوایل قرن بیستم، عبدالبهاء، اندیشمند تبعیدیِ ایرانی، در سفر به آمریکا پس از مشاهده‌ی مراسم گشایش کلیسایی در حوالی کالیفرنیا با مقایسه‌ای انتقادی میان مسیح و روحانیون مسیحی چنین گفت: «بعضی گفتند کاردینال امروز در فتح باب کلیسا نمایش داشت. گفتم بلی با نمایش حضرت مسیح یکی است، جزئی فرق دارد. حضرت مسیح فتح باب آسمانی فرمود ولی کاردینال فتح باب کلیسایی زمینی نمود. آن حضرت جمعیت زیادی در اطراف داشت که او را استهزاء و تمسخر می‌کردند و دشمن پیمبران می‌گفتند، این کاردینال هم جمعیت بسیار دارد که همه او را تعظیم و احترام می‌نمایند. حضرت مسیح تاجی داشت اما از خار، کاردینال هم تاج دارد اما مُرصّع به گوهر آبدار. او لباس داشت ولی بسیار مندرس، این هم لباس دارد ولی حریر و زربَفت. او سریرش صلیب بود و این محراب و کرسیِ زرین. او جان و حیات خود را فدای تربیت خلق نمود و این مال و حیات خلق را وسیله‌ی آسایش و عزت خود دانسته. این است فرق نمایش حضرت مسیح و نمایش کاردینال. خیلی فرق جزئی است.» (بدایع الاثار، جلد 2، ص 184).

همان طور که جیمز کارول، کشیش سابق کلیسای کاتولیک و برنده‌ی جایزه‌ی ملی کتاب آمریکا، در مقاله‌ی مبسوطی به روشنی می‌گوید، «منشأ روحانیت‌محوری را نه در اناجیل بلکه در نگرش‌ها و نقشه‌های سازمانیِ اواخر امپراتوری روم باید جست. مسیحیت اولیه با آن‌چه امروز می‌بینیم تفاوت‌های زیادی داشت. نخستین اشاره به جنبش مسیح در منبعی غیر از کتاب مقدس را می‌توان در آثار یوسف فلاوی، مورخ یهودی رومی، یافت که در همان دوره‌ی تدوین انجیل‌ها می‌زیست. این مورخ در توصیف پیروان مسیح می‌گوید، "آنها کسانی بودند که از ابتدا به او عشق می‌ورزیدند و محبتشان به وی زائل نشد." در آن زمان هنوز خبری از روحانیت نبود و جنبش مسیحی برابری‌طلب بود. آن‌ها مراسم عبادی را در خانه‌های یکدیگر برگزار می‌کردند. اما در دوران کنستانتین، امپراتور روم، در قرن چهارم، مسیحیت عملاً به دین سلطنتی تبدیل شد و مثل خود امپراتوری پر کبکبه و دبدبه شد. قلمرو اسقفی در ابتدا نوعی واحدِ اداریِ رومی بود. بازیلیکا یا کلیسای صدر در واقع تالار عظیمی بود که امپراتور در آن تشکیل جلسه می‌داد. بعدها این تالار به عبادتگاه تبدیل شد. گروه متنوع و نامتمرکزی از کلیساها به نوعی نهاد شبه‌سلطنتی تبدیل شد ــ نهادی متمرکز و سلسله‌مراتبی که اسقف رم همچون پادشاهی بر آن حکم می‌راند. شوراهای کلیسایی مجموعه‌ی واحدی از عقاید را "درست‌آیین" شمردند و هر عقیده‌ی دیگری را کفرآمیز تلقی کردند».

نباید مخالفت آشکار مسیح با روحانیون و نهاد روحانیت را از یاد برد. برای مثال، وقتی مسیح در معبد اورشلیم دید که تمام فکر و ذکر مردم مشغول قربانی کردن حیوانات به منظور آمرزش گناهان‌شان است، برآشفت و به روحانیون یهودی گفت این‌جا نه نیایشگاه بلکه بازار است زیرا دین‌داران با ذبح حیوان عفو و غفران الهی را می‌طلبند و از توبه‌ی حقیقی غافل‌اند. به نظر مسیح، توبه‌ی حقیقی عبارت بود از تصمیم به تغییر افکار، اخلاق و اعمال، اما روحانیون یهودی و پیروان‌شان به خرید و فروش ملکوت الهی سرگرم‌ بودند، امری که خشم مسیح را برانگیخت. عجیب آن که به تدریج مسیحیت نیز همچون ادیان پیشین به روحانیت‌محوری و بده‌بستان بر سر آمرزش اخروی گرفتار شد، دردی که حتی خیزش لوتر و پیدایش جنبش پروتستانتیسم هم از درمانش عاجز ماند.

علت این بیماری را باید در پیدایش و گسترش شعائر جمعی دانست. به نظر موژان مؤمن، دین‌پژوه، شعائر جمعی نه تنها دین‌داران را دربند مفاهیم و الگوهای رفتاری قدیمی نگه می‌دارد و با استقلال و ترقی فکری و نگرش آینده‌محور معارض‌ است بلکه به پیدایش و تحکیم نهاد روحانیت می‌انجامد. جامعه‌شناسانی همچون امیل دورکیم به اشتباه شعائر را به دو دلیل «جزء ذاتی دین» شمرده‌اند: «اول این‌که از طریق اجرای شعائر، امر مقدس از امر عرفی جدا می‌شود و جهانِ دین به وجود می‌آید؛ دوم این‌که از طریق اجرای شعائر و حس امر مقدس (یا حضور خدایِ) حاصل از آن وحدت و انسجام گروه حفظ می‌شود...در عمل، شعائر جمعی اغلب مستلزم وجود متخصص دینی است تا آن را اجرا یا اصالتش را تضمین کند...شاید در گذشته که اکثر مردم بی‌سواد بودند و به کسی نیاز داشتند تا متون مقدس را برای آن‌ها بخواند و توضیح دهد، وجود رهبران دینی لازم بوده است. اما همین رهبران دینی اغلب پیروانشان را گمراه کرده‌اند. به‌ویژه هرگاه پیامبر یا بنیان‌گذار دین جدیدی ظهور کرده، معمولاً رهبران دین قبلی پیشگام مخالفت با دین جدید بوده‌اند...هر چند اجرای شعائر و آفرینش جهان مقدس می‌تواند در داخل جامعه‌ی دینی وحدت بیافریند اما هم‌زمان دسته‌بندی‌هایی را ایجاد و بر آن‌ها تأکید می‌کند: میان اعضایی از جامعه که شعائر را اجرا کرده و پاک شده‌اند و اعضایی که چنین نکرده‌اند؛ میان روحانیون و اعضای عادی جامعه؛ میان آن جامعه‌ی دینی و بقیه‌ی دنیا.»

به عبارت دیگر، هر چه شعائر جمعی در دینی پرشمارتر باشد، نهاد روحانیت نیرومندتر، و تمایزهای درون‌دینی و میان‌دینی پررنگ‌تر می‌شود، و در نتیجه، موانع بیشتری در برابر جهانی‌شدن و وحدت دنیا به وجود می‌آید.

جیمز کارول پس از ارائه‌ی توضیحات روشنگری درباره‌ی چگونگی ایجاد بدعت‌های پسامسیحی همچون مردسالاری، زن‌ستیزی، اجباری شدن تجرد روحانیون، روحانیت‌محوری و سلسله‌مراتب کلیسایی به این نتیجه می‌رسد که «خودِ نهاد روحانیت مضر است». تنها راه حل عبارت است از برچیده شدنِ بساط روحانیت: «ما ]بدون نهاد روحانیت[ کاتولیک خواهیم بود. ما محتاج اجازه‌ی کسی نیستیم... ما کاتولیک‌های روحانیت‌ستیز بر خلاف اکثر کشیش‌ها و اسقف‌ها تظاهر نمی‌کنیم که اوضاع عادی است و توجه همگان را به فروریختن دیوارهای معبد روحانیت جلب می‌کنیم. اگر در گذشته‌ی دور خوب بود که کلیسا با ساختارهای سیاسیِ فرهنگ رایج ــ روم امپراتوری یا اروپای فئودالی ــ تطابق یابد، چرا امروز آیین کاتولیک نباید با ویژگی‌های لیبرال دموکراسی سازگار شود؟ شاید چنین امری حتمی نباشد اما احتمالش زیاد است. به نظرم، غیرروحانیون بر کلیسای کاتولیک حکم‌رانی خواهند کرد، هر چند ممکن است بهتر باشد که بگوییم به کلیسا «خدمت» خواهند کرد. رهبران کلیسا مردم را برای عبادت دور هم جمع خواهند کرد، و چون سنت غنی است و سابقه‌ای دیرینه‌ در تاریخ بشر دارد، ممکن است که چنین افرادی را کشیش بخوانند. اما چنین افرادی زن و متأهل نیز خواهند بود. آن‌ها از نظر وجودشناختی با دیگران برابر خواهند بود. آن‌ها در برابر یک مافوق فئودال سوگند وفاداری یاد نخواهند کرد. مدارس و دانشگاه‌های کاتولیک به سنجش ایمان با عقل ــ و برعکس ــ ادامه خواهند داد. بیمارستان‌های کاتولیک بخشی حیاتی از زیرساخت مراقبت‌های بهداشتی در جهان خواهند بود. فرقه‌های مذهبی کاتولیک، متشکل از زنان و مردانی که بعضی به اختیار خود مجرد مانده‌اند، سنت‌های گوناگون تفکر و عمل به تعالیم انجیل را حفظ خواهند کرد. ژزوئیت‌ها و دومینیکن‌ها، بندیکتن‌ها و فرانسیسکن‌ها، «جنبش کارگری کاتولیک» و دیگر گروه‌های مبتنی بر الهیات رهایی‌بخش همگی به شکل‌هایی فعلاً نامعلوم باقی خواهند ماند. کلیسای کاتولیک در سطح محلی کاملاً سرزنده خواهد بود، حتی اگر دین‌داران بیشتر در اتاق‌های نشیمن دور هم جمع شوند تا در کلیساها. کلیسای کاتولیک همچنان در سراسر جهان پراکنده خواهد بود و نوعی مرکز سازمان‌دهی، شاید حتی در رم، وجود خواهد داشت. اما این مرکز عاری از خودبرترانگاریِ کاتولیک خواهد بود و به طور علنی با دیگر فرقه‌های مسیحی همکاری خواهد کرد. کلیسای آینده بیش از کلیسای پاپ‌پرستِ کنونی به سنت باستانی شباهت خواهد داشت. همه‌ی این‌ها به معنای برچیده شدن بساط روحانیت‌محوری است. تبعید درونی به جای از بین بردن عشقِ کاتولیک‌ها به کلیسا آن را تقویت خواهد کرد ــ و جوهره‌ی ایمان بیش از پیش آشکار خواهد شد.»

شاید بعضی از بینندگان پرشمار فیلم درخور تأمل اسمارزوفسکی از خود بپرسند اگر نهاد روحانیت از بین برود، چه چیزی از مسیحیت باقی می‌ماند؟ پاسخ کارول به آن‌ها این است: «کلیسا معادل تشکیلات سازمانی نیست و با آن فرق دارد. کلیسا جامعه‌ای مبتنی بر اشتراک خاطره است که داستان عیسی مسیح را زنده نگه می‌دارد. کلیسا چیزی جز همین پیوند با مسیح نیست. کلیسا جامعه‌ای متشکل از پیروان و مقلدان مسیح است ــ به قول یوسف فلاوی، جامعه‌ای متشکل از "کسانی که از ابتدا به او عشق می‌ورزیدند و محبتشان به وی زائل نشد.