از جیغ خرگوش تا پامر ۴۵میلیونتومانی در بازار حیوانات کرمانشاه
برای پیداکردن یا خریدن یک حیوان خانگی کافی است به یکی از فروشگاههای اینترنتی بروید. حیوانات متعدد، از پرنده تا سگ و خرگوش و گوسفند، را در هر قیمتی میتوان پیدا کرد. البته به نژاد، اندازه، سن و رنگ هم بستگی دارد. سهره و سگ و کبوتر تعدادشان بیشتر از بقیه است. آگهی و توضیحات آنها هم متنوع و خواندنی است. مختصر و چندکلمهای یا طولانی و مبسوط و گاهی با توصیفهای تخصصی:
«سهره جفت شش دانگ مست مست، تضمینی.»
یا دیگری که توضیح داده:
«سهره سالم و سرحال مست شش دانگ ماده جفت. دهن پاک همین العان ماده بیار جفت بده.»
مواردی هم هستند که دلخراشاند:
«گوساله سیمینتال قرمز اصل، تقریباً سیصد کیلو، چاق، مناسب برای کشتار.»
در ساعات کاری تقریباً در هر پانزده دقیقه سی یا چهل آگهی جدید ثبت میشود. آگهی تازهای را که منتشر شده نگاه میکنم:
«خر نر سهساله جوان و سالم و سرحال، قیمت ۲میلیون تومن، تخفیف نمیدم، لطفاً الکی مزاحم نشید.»
سایت را میبندم. به دیدن بازار و حیوانات و فروشندگان از نزدیک میروم.
کلینیک و فروشگاههای مخصوص حیوانات خانگی را پیدا میکنم. شیک، لوکس و البته خلوت. قفسهای محکم. ظرفهای مختلف برای خاک گربه. قلادههای خوشرنگ، وسیلههای بازی و بستههای کوچک و بزرگ غذا که هیچکدام هم ایرانی نبودند. فروشندهها عمدتاً زن بودند. بهجز یکیدو جا، هیچ حیوانی برای عرضه وجود نداشت.
تقریباً در همهی موارد جواب سؤالم را با دو سؤال دیگر میدادند: تا چه قیمتی و چه نژادی؟ پامر خرسی، محبوبترین سگ بازار بود و قیمتی نسبتاً بالا داشت: از ۲۵ تا ۴۵میلیون تومان. دلیلش را که پرسیدم، میگفتند بستگی به اصالت نژاد دارد. تولههای سهماههی شیتزوکراس ۷ تا ۸میلیون تومان قیمت داشت و برای تولهی مالتیز و چاوچاو صحبت از ۲۰ تا ۳۰میلیون تومان بود که برای دیدنشان باید تماس تلفنی میگرفتی و هماهنگ میکردی.
اینها گزینههایی برای آپارتماننشینها بود. صاحبان منازل ویلایی دایرهی انتخاب وسیعتری داشتند و ژرمن از همه پرطرفدارتر بود که برای تولهی سهماههاش ۱۸میلیون تومان قیمت گذاشته بودند.
در فروشگاهها بیشتر از دوسه تا سگ و یک گربه ندیدم. برای دیدن موارد بیشتر باید سراغ بازار دیگری میرفتم. بازار قدیمی یا همان «بازار پرندهفروشها» کنار «درمانگاه مهدیه» چند سالی است که دیگر جمع شده و کسی جز برای خرید ارزن و قفس آنجا نمیرود. بازار پرندهها و حیوانات حالا کنار کمربندی، قبل از دولتآباد و روبهروی یکی از ورودیهای فرهنگیان فاز یک قرار دارد. از پارک زنبق بهسمت بازار میروم. چند نفری با سگهایشان آمدهاند. به اولی که دورتر از بقیه دیدمش سلامی کردم و او از سگش تعریف کرد؛ آلکس. یکساله بود و بازیگوش، میکس ژرمن و دوبرمن. صدایش زدم و دستم را جلو بردم تا بو کند. کمی صحبت کردیم. هدفش فروش نبود. آمده بود تا سگش را بچرخاند. خداحافظی که کرد، برگشتم سمت جمعیت. هنوز شلوغ نشده بود. فروشندهها میآمدند روی چمنهای پارک، با سگهایشان مینشستند تا شاید مشتریهایی که با ماشین عبور میکنند، چیزی به چشمشان بیاید و ترمز کنند. فقط سگها نبودند. تعدادی مرغ و خروس لاری هم بود. کارمندهای شهرداری البته در حال آبپاشی فضای سبز بودند و باعث میشدند تا جمعیت فروشندگان بدون مغازه چندان متمرکز نشوند.
بازار اصلی پشت پارک بود. از همان بالا ردیف طولانی قفسهای چیدهشده به چشم میخورد که تقریباً همگی کبوتر بودند. برای من، همه تقریباً یکی بودند اما برای فروشنده تفاوتشان زیاد بود. یکی سفید با دور گردنی سیاه و دیگری هم همین شکل با چند تایی پر خیلی کوچک سیاه لابهلای پرهای سفیدش که همین تفاوت کوچک ۲ یا ۳میلیون در قیمت اختلاف ایجاد میکرد. میگفتند خالصبودن نژاد کبوتر به نداشتن همان چند پر سیاه است. تعداد یکرنگها زیاد نبود. تا چشم کار میکرد قفسههای بزرگ بود و مغازههای کوچک. سراغ اولی رفتم و قیمت پرسیدم. مردی خوشرو و میانسال بود و با سیگاری در دست جواب میداد. پنج سالی بود که این قسمت راه افتاده بود. دلیل تعطیلی بازار قدیمی را که پرسیدم، جواب داد «بهداشت، خلاف و قمار». خندید و جوابش را با خنده دادم. اجازه خواستم عکس بگیرم و با لبخندی جواب مثبت داد. داخل مغازه بهغیر از کبوتر، بلدرچین، کبک و سنجاب هم بود. قیمت کبوترهای معمولی ۱۵۰ تا ۲۵۰هزار تومان بود. قفس کوچکی دستش بود و گفت قیمت اینها فرق دارد. «سرسیاه» و «سرسرخ»؛ اولی ۱/۵میلیون و دومی ۸۰۰هزار تومان. از قاعدهی قیمتگذاری که پرسیدم، دوباره خندید و گفت قاعده ندارد، کلاً «عشقی»! میگفت هرچقدر که دوست داشته باشیم. داخل قفسهای جلوی مغازه، ردیف پایین کبوترها، خرگوش هم بود. بزرگ بودند و قیمتشان ۷۰هزار تومان. توضیح داد که کوچکها گرانتر هستند و خیلیها میآیند برای بچههایشان میخرند. از مزهی گوشتشان هم حرف میزد اما میگفت خودش تمایلی به خوردنش نداشته. میگفت سر خرگوش را که هرجای بازار میبرند، صدای جیغ بلندش را همهی بازار میشنوند. موقع خداحافظی بلند میشود و دست میدهیم و برمیگردم در مسیر اصلی برای دیدن بقیهی مغازهها. پنجشش مغازهی کبوترفروشی بود. کبوترها در قفس بودند و اکثراً پابند هم داشتند و آنها که خاص بودند، پابندهای قیمتیتری داشتند. آخرین مغازه قفسفروشی بود. قفس چوبی دوطبقه ۲/۵میلیون تومان و قفس فلزی سهطبقه ۲میلیون تومان. پشت مغازهی قفسفروشی، درست جایی که کمترین دید را داشت، خیلی درشت روی دیوارش نوشته بودند: «به بازار پرندهفروشها خوش آمدید.»
بعد از همین مغازهی قفسفروشی بود که هرکسی قفس و پرندهای برای فروش آورده بود. آنها که ماشین داشتند، قفسها را روی سقف یا صندوق گذاشته بودند تا مشتریها راحتتر ببینند. پرندههای در قفس بیشتر سهره بودند. از ۱ تا ۳میلیون تومان قیمت داشت. تشخیص صاحب پرنده از مشتری آسان نبود. پرندههای پرصدا و آوازخوان باعث افتخار فروشندهها بودند. چند نفری هم که صدایی از قفسشان شنیده نمیشد، میگفتند: «از منزل تا همین جا خوانده و حالا بیدلیل ساکت شده.»
تعداد قفسهای ردیفشده روی زمین زیاد بود. به تناسب سلیقهی عدهای، قفس را هم تزیین کرده بودند. بعضیها هم پرندهها را در جعبههای مقوایی گذاشته بودند.
پامر خرسی، محبوبترین سگ بازار بود و قیمتی نسبتاً بالا داشت: از ۲۵ تا ۴۵میلیون تومان
آنها که خودرو نداشتند، قفس پرندهها را به درخت آویزان میکردند. بعد، از محوطهای که بیشتر مکان سهرهها بود، قفسهای بزرگ و اغلب نامرغوب مرغ و خروسها گوشهوکنار محوطه و بیشتر روبهروی پاساژ دیده میشدند. مرغ و خروسها هرکدام، بدون توجه به شکل و اندازهشان، ۲۰۰هزار تومان قیمت داشت و نسبتاً پرمشتری بود.
قبل از ورود به پاساژ مردی را دیدم که با یک جعبهی کوچک نشسته بود و چند نفری بالای سرش ایستاده بودند. داخل جعبه تعداد نسبتاً زیادی جوجهطرقه گذاشته بود که هرکدام را ۸۰هزار تومان میفروخت. برای چهار تا از جوجهها که کوچکتر بودند، ۲۵۰هزار تومان قیمت گذاشته بود و میگفت هر چهار تا را از یک آشیانه آورده است. معاملهها با سروصدای زیادی انجام میشد. مردی نسبتاً تنومند طرقهای در دستش داشت و در حال معامله بود. طرقه آنقدر ظریف بود که مانع مرد برای شمارش پول نمیشد.
معاملههای بیرون پاساژ همگی نقدی انجام میشد و افراد زیادی جلوی عابربانک ایستاده بودند تا نوبتشان شود. وارد پاساژ میشوم. روی تابلوی بزرگش نوشته شده بود «مرکز خریدوفروش پرندگان زینتی» و زیرش در اندازهی کوچکی این توضیح آمده بود: «سازمان ساماندهی مشاغل شهری و فراوردههای کشاورزی.»
پاساژ، بزرگتر از آن چیزی بود که به نظر میرسید. تعداد زیادی قناری و مرغ عشق و چند تایی هم طوطی در مغازههای نسبتاً بزرگ و کمی مرتبتر. البته بهجز پرندههای زینتی، مرغ و خروس و تعدادی سگ و سنجاب هم در قفسهای بزرگ و کوچک بودند. در تمام مدتی که در بازار چرخیدم نه خبری از فروشندهی زن بود، نه خریدار زن. برای عکاسی از پرندهها مشکلی نداشتم اما چند بار مانع عکسگرفتن از سگها میشدند که عذرخواهی میکردم و قیمت را میپرسیدم: تولهی پنجماهه، ۶میلیون. واکسن زده بود و شناسنامه هم داشت. تشکر کردم و نشستم تا از نزدیک نگاهش کنم. صدایی سوتمانند از ته گلوی سگ میشنیدم. تنها، ترسیده و مستأصل به نظر میرسید. بلند شدم و مسیرم را ادامه دادم.
وسیلههای مربوط به حیوانات با آنچه در فروشگاههای داخل شهر میدیدم خیلی متفاوت بود. «دانخوری» و «آبخوری» هرکدام ۱۵هزار تومان و «آشیانه» ۲۵هزار تومان. فاصلهی زیادی بود تا ظرف ۶۰۰هزارتومانی خاک برای گربه. پاساژ یک طبقه بود و باریک با سقفی کوتاه. چپ و راست پر از قفس بود و بوی ناخوشایندی به مشام میرسید. کسی با تلهی چسبی موش از کنارم رد شد. موش چسبیده به صفحه را به دوستانش نشان میداد و میخندید. وقتی که رفت، چشمم به قفسهی بزرگی خورد با تعداد زیادی مرغ عشق. یک تابلوی زیبا از رنگهای آبی، زرد، سفید و چند تایی هم پرهای مشکی، همگی پشت میلههای بلند البته. کبوتر و سهره پای ثابت خیلی از مغازهها بودند. قیمتها اما تفاوتی با محوطهی بیرونی نداشت.
خرگوشهای کوچک ۷۰هزار تومان قیمت داشتند و سنجابها ۵۰۰هزار تومان. شرایط قیمتها تا قسمتهای انتهایی پاساژ همین بود. کنار مردی در حال ساخت قفس، به داخل آخرین مغازه هم سرک کشیدم. اینجا با بقیه متفاوت بود. عروس هلندی داشت و طوطی و کاسکو. با چند دقیقه سرککشیدن در سایتهای مختلف میدانستم که اینها قیمتهای بالاتری دارند. قیمت همه را یکییکی پرسیدم: کاسکو ۱۸میلیون بود و طوطیها هرکدام ۱۳میلیون تومان. قفس بالای کاسکو یک عروس هلندی بود. قیمت را پرسیدم و گفت: «عروس. ۱میلیون و ۲۰۰هزار تومان. دو کلمه هم حرف میزند.»
از پاساژ بیرون میآیم. خیلی به هوای تازه احتیاج داشتم. محوطه شلوغتر از قبل شده و به تعداد کسانی که پرندههایشان را آورده بودند، اضافه شده بود. مردی که مسن به نظر میرسید، تعدادی قفس چوبی برای فروش روی زمین چیده بود؛ جفتی ۵۰۰هزار تومان هم قیمتشان بود. وقت ناهار رسیده بود و اطراف وانت اغذیهفروشی چند نفری داشتند ساندویچ میخریدند. وضعیت بهداشتی اغذیهفروشی اصلاً تعریفی نداشت. حتماً اداره و نهادی هم بازرسی نمیکرد.
بهجز پرنده و اغذیهفروشی، چیزهای دیگری هم میفروختند. کفش، سیگار، چاقو و... . بساط فروش چاقو از بقیه متنوعتر بود. هم اندازه و هم کاربرد. قیچی برای چیدن پشم هم بود. روبهرویش مردی روی نیمکت کنار تعدادی بز و گوسفند نشسته بود. از کنار همه رد میشوم و برمیگردم سمت پارک که حالا دیگر پرجمعیتتر شده بود. سگهای بیشتری میدیدم. به تعداد مرغ و خروسها هم اضافه شده بود. یک سگ مادهی بزرگ را با زنجیر به درخت بسته بودند و تولههایش اطرافش میدویدند. رفتوآمد و ایستادن مردم سگ ماده را نگران کرده بود و مدام در حال چرخیدن دور درخت و دنبالکردن تولههایش بود که البته زنجیر اجازهی زیادی نمیداد و همین بیشتر باعث آزارش میشد.
خروسهای لاری زیادی با قیمتهای مختلف هم همهجا بودند. بعضیها حفاظهای کوچکی هم درست کرده بودند تا مانع حرکت خروسها شوند. کسی آنجا میگفت آنهایی را که حفاظ دارند، برای مسابقه آوردهاند. قیمت یکی را میپرسم و صاحبش بدون آنکه نگاهم کند میگوید یکونیم. چمن زیر پایم هنوز از آبپاشی صبح خیس است. به هرجا که دقت میکنم، اثری از مدفوع حیوانات میبینم. از جمعیت فاصله میگیرم اما بوی پاساژ را هنوز حس میکنم. کمی طول پارک زنبق را قدم میزنم.
چیزهایی که را دیده و شنیده بودم، دوره میکنم. یادم آمد که از آقای فروشنده نپرسیدم آن دو کلمهای که عروس هلندی میگفت چه بوده.