طالبان میخواستند چراغ دانشگاه را خاموش کنند
hindustantimes
بعد از سقوط کابل و قدرتگرفتن طالبان در افغانستان، دانشگاهها در این کشور تعطیل نشده اما طالبان بهدنبال اسلامیکردن دانشگاهها هستند. نهتنها کلاسهای درس مشمول تفکیک جنسیتی شده بلکه فضا و مناسبات حاکم بر دانشگاه بهطورکلی تغییر کرده است. به نظر عبدالعزیز محبی، رئیس سابق دانشگاه بامیان که زمستان گذشته افغانستان را ترک کرده است، آیندهی تحصیلات عالی در افغانستان تاریک است. اما استادانی که بهرغم دشواریها در افغانستان باقی ماندهاند، هنوز نگذاشتهاند که طالبان چراغ دانشگاه را خاموش کنند. عبدالعزیز محبی فارغالتحصیل دورهی دکترای زراعت و مهندسی محیطزیست از دانشگاه کشاورزی و فناوری توکیو است، سالها در دانشگاه کابل تدریس کرده و از سال ۱۳۹۸ ریاست دانشگاه بامیان را بر عهده داشت. او که مشاور پارلمان افغانستان در کمیسیون منابع طبیعی محیطزیست نیز بوده است، پنج ماه پس از سقوط کابل، افغانستان را ترک کرد و اکنون در دانشگاه ترینیتی در دوبلین در ایرلند مشغولبهکار است.
شما دسامبر سال گذشته افغانستان را ترک کردید، حدود پنج ماه پس از بهقدرترسیدن طالبان و خیلی دیرتر از بسیاری از دانشگاهیان و فعالان مدنی و سیاسی. چرا در آن زمان افغانستان را ترک کردید و در آن چند ماه بر شما چه گذشت؟
دلیلی که ما نتوانستیم مثل دیگران زودتر بیرون شویم این بود که در آن روزهای اول ما در یک قریه پنهان شده بودیم که طالبان نتوانند ما را پیدا کنند. از میدان هوایی هم خیلی دور بودیم. البته این هم فایده نداشت و طالبان دو روز پس از ورود به بامیان، پشت من آمدند و من را با خود به مرکز آوردند.
یک کسی را پیدا کردند که شمارهی تلفن من را داشت. من چون آن آدم را میشناختم، باورش کردم که ممکن است کس دیگری نباشد. زمانی که گوشی را بلند کردم، دیدم که طالبها صحبت میکنند، همراهشان صحبت کردم و گفتند: «شما بیایید، مشکلی ندارد. ما ضمانت میکنیم که شما را کسی ضرر نرساند.» برای من هم دیگر چارهای نبود. اگر نمیآمدم، ممکن بود فامیل ما در خطر جدی قرار بگیرد.
بعد که از آن قریه به مرکز بامیان آمدیم، یک دلیل اینکه دیر بیرون شدم این بود که نمیخواستم دانشگاه بامیان بهکلی از بین برود چون برای سرپاشدن این دانشگاه بسیار زحمت کشیده بودیم. البته پاسپورتهای من و خانوادهام هم تاریخهایشان گذشته بود و ما نمیتوانستیم برای ایران یا پاکستان ویزا بگیریم. وقتی هم که پاسپورتهایمان آماده شد، من در شرایطی بودم که نمیتوانستم از مرز بهشکل عادی بگذرم. تحتتعقیب بودم و هر روز از طرف نمایندهی فوقالعادهی وزارت تحصیلات عالی با من تماس میگرفتند که «کجا هستی و چه میکنی؟» تهدید نمیکردند اما من را مانیتور میکردند. درنهایت، به آنها گفتم که پانزده روز رخصت گرفتم و مریض دارم. در این مدت از مرز افغانستان بهسمت پاکستان بیرون شدیم. بعد هم توانستم از طریق برنامهی «پژوهشگران در خطر» و دولت ایرلند به این کشور بیایم و حالا در دو دانشگاه ترینیتی و مینوت مشغول کارهای تحقیقی هستم.
گفتید که نمیخواستید دانشگاه بامیان ویران شود. دانشگاه بامیان چه تاریخچهای دارد و در این سالها چه تغییراتی کرده؟ چند سال بود که ریاست آن دانشگاه را بر عهده داشتید؟
تاریخچهی دانشگاه بامیان خیلی جالب است. این دانشگاه در سال ۱۳۷۵ شروع به کار کرد. در آن زمان طالبان در گوشههایی از افغانستان بودند ولی حزب وحدت بر بامیان حاکم بود. دانشگاه از طریق حزب وحدت شروع شد و تا سال ۱۳۷۷ دوام پیدا کرد. سال ۱۳۷۷ طالبان آمدند. بامیان را که تسخیر کردند، دانشگاه هم کاملاً خوابید. در آن زمان ما چهار دانشکده داشتیم؛ دانشکدهی طب، علوم، زراعت و ادبیات. وقتی که طالبان از بامیان بیرون شدند، دانشگاه بامیان دوباره در سال ۱۳۸۸ شروع به فعالیت کرد؛ این بار با دو دانشکده. من از سال ۱۳۹۸ ریاست این دانشگاه را بر عهده داشتم. در این اواخر ۳۴ رشتهی تحصیلی در ۷ دانشکدهی دانشگاه بامیان تدریس میشد و ۷۶۴۱ محصل داشتیم. یکی از افتخارات ما هم این بود که دانشگاه بامیان از لحاظ ترکیب جنسیتی دومین رتبه را در سطح دانشگاههای افغانستان داشت. ۳۷درصد از محصلان ما زن بودند و بعد از دانشگاه «تعلیموتربیت کابل» توازن جنسیتی دانشگاه بامیان بیشتر از دیگر دانشگاههای افغانستان بود.
شما گفتید که یکی از دلایل ترک دیرهنگام افغانستان، نگرانی شما برای دانشگاه بامیان بود. الان این دانشگاه چه وضعیتی دارد؟ در این یک سال چه بر آن گذشته است؟
وقتی بامیان سقوط کرد، من نگران بودم که اگر کسی در دانشگاه نباشد، طالبها بگویند که کسی نیست و باید فعالیتهای دانشگاه متوقف شود. خوشبختانه این اتفاق نیفتاد اما وضعیت فعلی دانشگاهها در سراسر افغانستان، بهخصوص در دانشگاه بامیان، اصلاً مناسب نیست. تعدادی از اساتیدی که در دانشگاه بودند، از افغانستان بیرون شدهاند و استاد جایگزینِ متخصص کم است. در چنین شرایطی طبقهی ذکور و اناث را هم جدا کردهاند. فعلاً دانشجویان زن و مرد در دو نوبت قبلازظهر و بعدازظهر میآیند. اما بحثهایی در جریان است که باید روزهایشان هم جدا شود، روزهای جفت طبقهی اناث و روزهای طاق طبقهی ذکور درس بخوانند. در این صورت کیفیت تحصیل و تدریس پایین میآید.
وقتی که ما در دانشگاه بامیان بودیم، دانشگاه بامیان ۵۲ استاد کم داشت. الان ۲۰۰ استاد کم دارد. تعدادی از استادها بیرون شدهاند و کردیتهای (واحدهای درسی) مضامین اسلامی هم زیاد شده است. یعنی از ۳ کردیت به ۲۴ کردیت رسیده است. یعنی قبلاً اینطور بود که دانشجویان هر رشتهای در کنار واحدهای تخصصی خودشان باید سه واحد مضامین اسلامی هم برمیداشتند. اما الان این تعداد بسیار بیشتر شده. اینها جایگزین واحدهای درسی تخصصی هر رشته میشوند و درنتیجه دانشجویان بهجای درسهای تخصصیِ رشتهشان باید مضامین اسلامی بیشتری را بگذرانند.
آیا رشتههایی هم بودهاند که تدریسشان متوقف شده باشد؟
در دانشگاه بامیان برخی اساتید نگران هستند که رشتههایی مثل فلسفهی غرب از برنامهی درسی دانشجویان حذف شوند. اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. اما در دانشگاه کابل دپارتمان موسیقی تعطیل شده است و محصلانش سرگرداناند. اساتید دانشکدهی موسیقی هم کاملاً از افغانستان بیرون شدهاند.
ما در رسانهها دربارهی خطراتی که فعالان مدنی و سیاسی را تهدید میکند، زیاد شنیدهایم. اما اساتید دانشگاهی با چه خطراتی مواجهند و چرا بسیاری از آنها هم مجبور به ترک افغانستان شدند؟
اساتید دانشگاه از دو لحاظ در خطر بودند: تعدادی از اساتید دانشگاه علاوه بر اینکه استاد دانشگاه بودند، فعال حقوق بشر و حقوق مدنی بودند یا فعالیتهای سیاسی داشتند و از این جهت تحت خطر بودند. از لحاظ دیگر، در سال ۲۰۰۰ که طالبها به بامیان آمدند، تعدادی از اساتید دانشگاه را گرفتند، برخی از آنها را کشتند، چشمهایشان را بیرون کردند و حتی پوستشان را کندند. رفتاری که طالبها در آن دوره با اساتید دانشگاه داشتند، خیلی دردآور بود.
یکی از افتخارات ما هم این بود که دانشگاه بامیان از لحاظ ترکیب جنسیتی دومین رتبه را در سطح دانشگاههای افغانستان داشت. ۳۷درصد از محصلان ما زن بودند و بعد از دانشگاه «تعلیموتربیت کابل» توازن جنسیتی دانشگاه بامیان بیشتر از دیگر دانشگاههای افغانستان بود.
بحث دیگر هم بحث آزادی آکادمیک است. الان با تسلط طالبها، آزادی آکادمیک در افغانستان وجود ندارد. استاد، علاقهمند است که آزادی آکادمیک داشته باشد. زمانی که آزادی آکادمیک محدود شد، علاقه و شوقی برای اساتید باقی نمیماند و استاد ترجیح میدهد که از افغانستان بیرون شود. تعدادی از اساتید هم با مؤسسات خارجی در بیرون از افغانستان کار کرده بودند و این هم دلیل دیگری بود برای خروج برخی از اساتید چون طالبها فکر میکردند کسانی که همراه خارجیها کار کردهاند، غیرمسلمان شدهاند و آنها را تهدید میکردند. البته وقتی با بزرگان طالبها بهعنوان یک ژورنالیست صحبت میکنید، ممکن است فکر کنید که هیچ مشکلی نیست ولی طالبهایی که در سطح محلات و ولایت قدرت را در دست دارند، خیلی آنی تصمیم میگیرند و تهدیدها را عملی میکنند. بهاینخاطر همه از آنها میترسند.
خود شما در آن چند ماهی که پس از سلطهی طالبان در افغانستان بودید چه وضعیتی داشتید؟
دورهی خیلی سختی بود. زمانی که طالبان وارد بامیان شدند، چون میدانستیم که دنبال ما خواهند بود، به قریههای بیرون از مرکز بامیان رفتیم. من چند شب حتی در کوهها بودم و هر روز جای خودم را بارها تغییر میدادم. اگر یک روز در قریه بودم، روز دیگر خودم را در شهر نشان میدادم که من هنوز هستم و مشکلی نیست.
وقتی اوضاع خطرناک میشد که هیئتی از جانب طالبان میآمدند. هرجایی که بودید، زنگ میزدند و شما را میخواستند. یک وقتی هیئتی از وزارت دفاع آمدند، ساعت شش شب من را خواستند و گفتند که «باید فهرست اجناس دانشگاه را به ما بدهید». من گفتم که «شب است و من الان در خانه هستم. چطور میتوانم این کار را بکنم؟» من را مجبور کردند که «حتماً باید بیایی». با راننده تماس گرفتم که «شما بیایید همراه من برویم». دلیلش هم این بود که یک کسی باید وجود میداشت تا اگر ضرری به من برسد، آگاه شود. زمانی که رفتیم دانشگاه، یک تیم بسیار کلان آمدند، همه هم مسلح بودند. به من گفتند: «امروز شما لیست را تهیه کنید.» گفتم: «امشب که هیچکدام از کارمندها نیستند. شب است.» گفتند: «فردا تا ساعت یازده صبح باید این لیست را به ما بدهید.» ما فردا صبح لیست اجناس را رساندیم. بعد به من گفتند که از دانشگاه بامیان اجناسی مفقود شده و شما بهتر است که همراه ما به وزارت دفاع در کابل بیایید. جوانی همراه آنها بود، با او پشتو صحبت کردم و او کمک شد و نگذاشت که من را به کابل ببرند. این هم یکی از مواردی بود که تصمیم جدی گرفتم که باید از افغانستان بیرون شوم.
یک بار هم پشت دروازهی خانهام آمدند. سؤال کردند که «محبی کجاست؟» من بیرون شدم و گفتم: «بله، من هستم.» گفتند: «ما شنیدیم که شما با جبههی مقاومت در تماس هستید.» گفتم: «نه، من آدم دانشگاهی هستم، نظامی نیستم که با آنها تماس داشته باشم.» بعد اینها را با بعضی از افراد طالبان مطرح کردم. آنها گفتند: «نه، افراد ما نیستند. شاید کسانی باشند که میخواهند شما را بهنحوی تهدید کنند تا دانشگاه را رها کنید.» در این وسط به هر صورت فکر کردم که ضرورت نیست که در دانشگاه ادامه بدهم. البته من عملاً بعد از آمدن طالبان دیگر رئیس دانشگاه هم نبودم. مستقیم کسی را جایگزین من نکردند ولی یک نفر را آورده بودند در دانشگاه و میگفتند که نمایندهی فوقالعادهی وزارت تحصیلات عالی است؛ یعنی همهکارهی دانشگاه. دوازده نفر هم مسلح به دانشگاه آورده بودند که داخل دانشگاه با تفنگ راه میرفتند.
بعد از سقوط کابل و رویکارآمدن طالبان، دانشگاه چه وضعیتی پیدا کرد؟
زمانی که طالبان آمدند، تابستان بود و دانشگاهها تازه آغاز شده بود. طالبان دانشگاهها را بستند. تا هشت ماه دانشگاه بسته ماند. کلاسها تعطیل بودند. کسی هم جرئت نمیکرد به دانشگاه بیاید. همه از وضعیت جاری میترسیدند. من فکر میکنم که آیندهی تحصیلات عالی در افغانستان روشن نیست. مضامینی (دورههای آموزشی) که باید مسلکی (تخصصی) باشد، کمتر شده و تعدادی از اساتیدی که باتجربه بودند، از افغانستان بیرون شدهاند. بهخاطر تفکیک جنسیتی کلاسها و بیشترشدن ساعت کاریِ استادان، کیفیت تدریس هم پایین آمده است.
یک روز، هیئتی از وزارت تحصیلات طالبان آمدند و به ما گفتند که «چرا یک استاد نمیتواند چند مضمون را تدریس کند؟» من حیران ماندم. گفتم: «استادها رشتهی تحصیلی و تخصصشان تفاوت دارد.» اما قبول نمیکردند و میگفتند: «اینها چطور استاد شدهاند که نمیتوانند چند واحد تخصصی متفاوت را تدریس کنند؟» دلیلش هم این است که این آدمها ذهن مدرسهای دارند. در مدرسه شما میدانید که یک ملا به شاگردهای خودش از الف تا یاء تدریس میکند ولی در دانشگاه متفاوت است. این آدم با آن ذهن میگفت که «چرا یک استاد از سال یک تا چهار نمیتواند تمام مضامین را تدریس کند؟» وقتی به آنها گفتم «ما فعلاً ۱۸۰ استاد داریم اما زمانی که شما زنان و مردان را جدا کنید، این استادها باید ۳۶۰ نفر شوند»، جواب دادند که «این در توان امارت اسلامی نیست».
یکی از فرمانهایی که طالبان برای اسلامیکردن دانشگاهها دادهاند دربارهی لباسهای محصلین است. برای مثال، در این فرمان آمده است که لباس دانشجویان زن باید سیاه باشد و بدنشان معلوم نشود. لباسها باید گشاد و روپوشیده باشد. زمانی که داخل دانشگاه میشوند، نباید آرایش کنند تا توجه مردها را جلب نکنند. خندهآور است. به پسرها هم گفتند که «نمیتوانید شلوار تنگ بپوشید».
آیا مواردی هم بوده که طالبان مانع از تدریس برخی از استادان دانشگاه شوند و آنها را بهدلیل عقاید سیاسی یا مذهبیشان از کار برکنار کنند؟
نه. خوشبختانه چنین مواردی نداشتیم. ولی اساتید دانشگاه کاملاً دلسرد شدهاند چون آزادی آکادمیک و آزادی بیان وجود ندارد. به لباس استادها و سر و روی استادها کار دارند. طالبان میگویند: «سروصورت شما باید نبوی باشد.» فکر میکنند اگر ریش بلند و کلاه و لباس کشال (بسیار بلند و فراخ) داشته باشند، یعنی سیرت نبوی دارند. از طرف دیگر، استادها بسیار تحت فشار هستند و معاششان هم پایین آمده است. الان معاششان ۲۰درصد کمتر از قبل است اما یک وقتی ۵۰درصد هم پایین آمده بود. درواقع، اساتید دانشگاه را سه مشکل بسیار جدی تهدید میکند: مشکل امنیت، مشکل آزادی، مشکل اقتصادی.
آیا طالبان در محتوای درسی، بهویژه در رشتههای علوم انسانی، هم دخالت میکنند؟ آیا مواردی بوده که بخواهند بر موضوعات کلاسهای درس کنترل و نظارت داشته باشند؟
در دانشگاه کابل دپارتمان موسیقی تعطیل شده است و محصلانش سرگرداناند. اساتید دانشکدهی موسیقی هم کاملاً از افغانستان بیرون شدهاند.
در این اواخر چند بحث در وزارت تحصیلات عالی شده که باید مضامین و محتویات دروس دانشگاهی کنترل شود، بهخصوص برای اساتیدی که در علوم انسانی، فلسفه و علوم سیاسی تدریس میکنند. تلاش طالبها بر این است که آنچه طالبها میگویند تدریس شود که اینهم نوعی فشار اضافی بر اساتید است. طالبان میخواهند همهچیز را اسلامی کنند، اسلامشان هم اسلام سیاسی است، آنهم اسلام سیاسیای که خودشان میخواهند و قبول دارند. با این شیوهای که طالبان در دانشگاهها در پیش گرفتهاند، اساتید خودشان را آزاد احساس نمیکنند، علاقهمندیشان تحت سؤال قرار میگیرد و در آینده بسیار دشوار است که در علوم انسانی و سیاسی علم تولید شود.
همانطور که اشاره کردید، دورهی قبلی که طالبان به قدرت رسیدند دانشگاهها بسته شد. بعد از بازگشایی دانشگاهها، چند درصد از جوانان افغانستان به دانشگاه میرفتند و سطح دانشگاهها چطور بود؟ ارتباطات و مبادلات علمی با دانشگاههای کشورهای دیگر چطور بود؟ آیا اکثر اساتید دانشآموختههای دانشگاههای افغانستان بودند یا کسانی بودند که در کشورهای دیگر درس خوانده بودند و بعد از سقوط طالبان به کشور برگشته بودند؟
دفعهی قبل، زمانی که طالبان آمدند، تعدادی از دانشگاهها از جمله دانشگاه بامیان بسته شدند ولی دیگر دانشگاههای افغانستان باز بودند. زمانی که طالبان بیرون شدند، دانشگاههای افغانستان بسیار رشد کردند. ما یک امتحان کنکور سراسری داریم که امتحان ورود به دانشگاه است. هرکسی که میتوانست از امتحان کنکور عبور کند، وارد دانشگاه میشد. در مجموع ۸۵درصد از جوانان افغانستان قادر بودند که در دانشگاههای افغانستان ادامهتحصیل بدهند. ۶۵درصد از دانشجویان در دانشگاههای دولتی درس میخواندند و بقیه در دانشگاهی خصوصی که البته در این اواخر دانشگاههای خصوصی هم در افغانستان بسیار رشد کرده بود. ارتباطات و مبادلات علمی با دیگر کشورها تازه داشت بهشکل اساسی و مطابق با اصول آکادمیک پیشرفت میکرد و تفاهمنامههایی با دانشگاههای کشورهای مختلف داشتیم. اکثر استادانی که فوقلیسانس و دکترا داشتند، دانشآموختهی کشورهای مختلف بودند. بعد از بهقدرترسیدن طالبان اکثر اساتیدی که بیرون از افغانستان بودند، دیگر به کشور برنگشتند.
آیا آماری از تعداد دانشجویان و نسبتشان با جمعیت افغانستان دارید؟
در افغانستان ما هنوز سرشماری دقیق نداریم و متأسفانه توافقی دربارهی تعداد دانشجویان در وزارت تحصیلات عالی وجود نداشت. البته وزارت تحصیلات عالی این را رد میکند و آمارهایی ارائه میکند ولی آن آمار درست نبود. برای همین متأسفانه من نمیدانم که در سراسر کشور دقیقاً چه تعداد دانشجو داشتیم. اما در بامیان، جمعیت حدود ۶۰۰هزار نفر است و ما در دانشگاه بامیان ۷۶۴۱ دانشجو داشتیم.
اما جدا از آمار، تا قبل از رویکارآمدن دوبارهی طالبان، دانشگاهها خیلی خوب پیش میرفتند. تعداد دانشجوها زیاد شده بود و دانشگاهها تلاش میکردند تا کیفیت را بالا ببرند. برای مثال، در دانشگاه بامیان تلاش میکردیم که دانشجویان پس از فارغالتحصیلی وارد مارکت (بازار) کار شوند. اکثر اساتید ما بیرون از افغانستان، در آمریکا، اروپا، ایران، هند و پاکستان تحصیل کرده بودند. این اواخر تعدادی از اساتید هم در چین و روسیه تحصیل کرده بودند. در این اواخر ارتباطاتی با کشورهای مختلف را شروع کرده بودیم و با دانشگاههای خارج از افغانستان برای تبادل فرهنگی و علمی تفاهمنامه امضا میکردیم.
فکر میکنید در زمان طالبان هم این مبادلات علمی میتواند ادامه پیدا کند؟
بسیار مشکل است. طالبان با صدور مکتوبی گفتهاند که بدون اجازهی وزارت تحصیلات عالی نمیتوانید با هیچ مؤسسهای در بیرون از افغانستان صحبت کنید. البته در زمان حکومت قبلی هم این ارتباطات مشکل بود و برای امضای یک قرارداد با دانشگاهی در خارج از افغانستان باید وزارت تحصیلات عالی، وزارت عدلیه، وزارت خارجه و بعد وزارت مالیه آن قرارداد را تأیید میکردند. ولی الان آن شرایط بهکلی از بین رفته است. حتی مکتوب آمده که شما با مؤسسات محلی و منطقهای هم نمیتوانید ارتباط داشته باشید.
آیا میدانید که چه تعداد از اساتید دانشگاه بعد از قدرتگرفتن دوبارهی طالبان از افغانستان خارج شدهاند؟
نظر بر آماری که بر اساس ارتباطاتم با رؤسای دانشگاههای افغانستان دارم، در حدود ۳۴۰ نفر از افغانستان بیرون شدهاند. ما در دانشگاههای افغانستان حداقل ۷هزار استاد داریم که کمتر از ۱۰درصد آنها کشور را ترک کردهاند.
آیا هنوز امیدوارید که این اساتید بتوانند چراغ دانشگاهها را در حکومت طالبان روشن نگه دارند؟
چراغ دانشگاهها روشن میماند ولی شعلهی آن ممکن است پایین باشد. کسانی که در افغانستان ماندند، خود را بهنحوی برای نسلی که آنجا باقی مانده قربانی کردند و نگذاشتند طالبها چراغ دانشگاه را خاموش کنند. البته طالبها هم تلاش میکنند که بادی بوزد که چراغها خاموش شود ولی چراغ دانش سخت است که خاموش بماند.
شما چند ماه بعد از آمدن طالبان در افغانستان بودید. میدانم که مخفی بودید و شرایطتان فرق میکرده ولی چیزی که در شهر و کوچه و خیابان میدیدید چطور بود؟ زندگی مردم عادی در همان مدت کوتاه چقدر فرق کرده بود؟
متأسفانه تغییرات منفی را بهصورت آنی حس میکردید. قبل از طالبها میدیدید که مردم شاد و سرحال مشغول کارهایشان هستند ولی زمانی که طالبان آمدند بازار و مارکت همهچیز سقوط کرد. مردم را بسیار کم در شهرها میدیدید. فعالیت اقتصادیِ مردم کاهش پیدا کرده بود. اجناس و مال و اموال کم شده بود و مردم توان خرید نداشتند و کار وجود نداشت. مردم زیاد نگران بودند و حالا هم نگران هستند که وضعیت چه خواهد شد. مردم احتمال میدادند که باز هم در افغانستان جنگ داخلی دربگیرد و روحیهی مردم کاملاً از بین رفته بود. چهرههای مردم خاکآلود و گرفته بود. مردم نمیدانستند که باید چهکار کنند تا از این وضعیت بیرون شوند. همهی چیزهایی که داشتند پس از یکیدو ماه تمام شده بود و در نگرانی بودند. متأسفانه فقر و گرسنگی خیلی زیاد شده بود؛ الان هم وضعیت همینطور است و در برآوردهای مختلف نهادهای بینالمللی ۹۵درصد از مردم افغانستان برای تأمین نان روزانه با مشکل مواجهند.
زندگی خود شما چقدر تحت تأثیر قرار گرفت؟ هم زندگی خانوادگی و هم زندگی آکادمیکتان؟
زندگی آکادمیک من کاملاً دگرگون شد. ما در آنجا میخواستیم کارهایی را انجام بدهیم که همهشان متوقف شدند. بهعنوان رئیس دانشگاه، شبکهی آکادمیکی ساخته بودم و امیدوار بودم که این شبکه خیلی خوب پیش برود. ما یک مجمع آکادمیک ساخته بودیم، یک نهاد داشتیم به نام «مرکز مطالعات استراتژیک افغانستان» و با تعدادی از اساتید روی بعضی از مسائل تحقیقی و علمی کار میکردیم. همچنین شبکهی اجتماعیای ساخته بودیم که خیلی به پیشرفت آن امید داشتیم اما متأسفانه همه را از دست دادیم.
از لحاظ زندگی شخصی و خانوادگی هم بالاخره شما ۴۵ سال در جایی زندگی میکنید، خانه تشکیل میدهید، برای مسائل اقتصادی فکر میکنید، اما همهی اینها یکباره از دست شما میروند که تأثیری بسیار منفی وارد میکند. از طرف دیگر، تعدادی از اعضای فامیل ما در افغانستان ماندند و از آنها جدا شدیم. برای فامیل و کسانم این جابهجایی آسان نیست چون تغییری ناخواسته و مهاجرتی اجباری بوده است. برای جوانان و اطفال به نظرم خوب است، آنها خوش هستند، به مدرسهای که میروند علاقهمند هستند و تلاش میکنند که زبان بیاموزند. اما برای کسانی که سن زیادی دارند، مشکل است. با زبان و فرهنگ اینجا آشنا نیستند. ولی تلاش میکنیم با شرایط موجود کنار بیاییم.