مهناز محمدی: کرونا، رنج مشترکی که آتش اعتراضات را شعلهور کرد
fa.wikipedia
مهناز محمدی، کارگردانی است که سالها در جنبش زنان ایران فعال بوده است. او در دو دههی اخیر بارها به علت فعالیتهایش در جنبش زنان، شرکت در تجمعات اعتراضی، انعکاس رسانهایِ اعتراضات و ساختن فیلمهای مستند بازداشت و به حبس محکوم شده است. مهناز محمدی در گفتگو با آسو از نقش همهگیری کرونا در شعلهور شدن آتش اعتراضات سراسری اخیر در ایران میگوید و این اعتراضات را ادامهی جنبش زنان ایران در دهههای پیشین میداند.
***
مریم فومنی: در سالهای اخیر شاهد چند دور از اعتراضات سراسری در ایران بودهایم؛ اعتراضاتی که از ۲۵ شهریور در پی کشته شدن ژینا (مهسا) امینی آغاز شد، چه تفاوتی با دورههای پیشین دارد؟ چطور شد که پس از انتشار خبر قتل ژینا، گروهی جلوی بیمارستان کسری جمع شدند و در روزهای بعد مردم در سراسر ایران به خیابانها آمدند. ژینا اولین زنی نیست که آماج خشونت قرار گرفته و کشته شده است. این بار چه چیزی فرق کرده است؟
مهناز محمدی: ما، همهی ما زنها، خشونت تحمیلشده به ژینا را میشناختیم. کتک خوردن ژینا و ماجرایی که برای او اتفاق افتاد، برای ما آشنا بود و بسیاری از ما شبیهاش را تجربه کرده بودیم. از وقتی خبر آمد که این اتفاق افتاده تا لحظهای که ژینا از دنیا رفت، ما هم لحظه به لحظه با او مردیم. این رنج مشترک، نوعی همدلیِ مشترک بینمان ایجاد کرد. انگار ژینا همان دختر و خواهر و خواهرزادهی هرکدام از ما بود، همین قدر نزدیک. به همین دلیل است که دیگر هیچ توجیهی را قبول نمیکنیم.
تفاوت این اعتراضات با اعتراضات قبلی در این است که اصلاً نمیتوان در خانه نشست. حتی مثل اعتراضات سال ۸۸ هم نیست. آن موقع وقتی برای اعتراض بیرون میرفتیم، حالمان بد بود. به ما خیانت و از اعتمادمان سوءاستفاده شده بود اما انگار هنوز به اصلاح آن وضعیت امید و باور داشتیم.
این روزها، از صبح، از ساعتی به بعد میدانیم که اینترنت نداریم. از قبل هم فکرش را کردهایم. بعضی از دوستان سه صفحهی فیلترشکن دارند و یکی یکی امتحانشان میکنند. من دو سه تا بیشتر ندارم. ولی با همین فیلترشکنها هم نمیتوانیم وصل شویم. کار به جایی رسیده که برای خبر گرفتن از هم به خط ثابتِ تلفن زنگ میزنیم. که خب این هم امنیتِ آدم را به خطر میاندازد.
وقتی اینترنت قطع میشود میدانیم که فضا ملتهب است. شبها به صورت قطرهچکانی کمی اینترنت داریم؛ دو سه تا خبر میخوانیم که بفهمیم چه خبر است و فردا صبح دیگر نمیتوانیم در خانه بمانیم. با تمام خشم و غممان به خیابان میرویم و میبینیم که هرکسی به خیابان آمده شکل خودمان است. آدمهایی که انگار دیگر بریدهاند و صبرشان سر رسیده است. از طرف دیگر، بعد از تجربهی کرونا، جامعهی ایران خیلی تکان خورد و عوض شد.
همهگیری کرونا تجربهای جهانی بود؛ تجربهی ایران چه تفاوتهایی داشت که شما آن را یکی از دلایل تکان خوردن جامعه میدانید؟
کرونا همهجا بود و مرگ و فساد هم همهجا هست. ولی در جاهای دیگر دولتها پاسخگو هستند. در ایران اما دولت، حاکمِ تن و جان و روحمان است. و خشم مردم از اینجا میآید. نمونهاش همان دختری که سر مزارِ پدرش که از کرونا مرده بود، با خشم اعتراض کرد و پیام ویدئویی داد. الان مردم در خیابان حرفهای آن دختر را با صدای بلند میگویند. همه عزیزی از دست دادیم و در این مرگها توانستیم همدلی را بفهمیم. رنج مشترک بود که همدلی ایجاد کرد.
تفاوت دیگر این بود که ما به حکومت اعتماد نداشتیم. یک روز میگفتند واکسن کرونا شما را همجنسگرا میکند، روزِ دیگر میگفتند بیخدایتان میکند، و روزی دیگر میگفتند خودمان واکسن میسازیم. یکی مافیا داشت و میدانستیم که پشت این حرفهایش زد و بند اقتصادی است. همهی اینها مردم را خشمگین کرد.
در ایران، بعد از کرونا بسیاری از مردم احساس میکنند که وجه انسانیِ زیستن، ذره ذره از آنها گرفته شده است. من از خیلیها شنیدم که میگفتند کرونا بدبختمان کرد. بهخصوص که همه خانهنشین شدند و میدانستند که قرار نیست اعتراضات خیابانی به راه بیفتد. اما بهرغم خانهنشینی و عدم امکان اعتراضات خیابانی، دسترسی به اطلاعات خیلی بیشتر شد. کلاسهای درس آنلاین شدند و بنابراین، همه باید به اینترنت دسترسی میداشتند. حتی آن زن کارگری که پیش از آن اینترنت نداشت حالا به خاطر بچهاش باید هر طور شده تلفن همراه یا تبلتی فراهم میکرد و در نتیجه خودش هم خبرها را میدید. حالا که به همان آدمها نگاه میکنیم، کاملاً مشخص است که آنها دیگر آدمهای سابق نیستند. خیلی چیزها به چالش کشیده شد. اخبار زنکشی در همین فضا منتشر میشد، به گوش مردم میرسید و ذره ذره حساسیت آنها را افزایش میداد. دیگر کسی نمیتوانست بگوید که نشنیدیم. در نتیجه، وقتی خبر کشتهشدن ژینا منتشر شد، اینطور منفجر شدیم.
همانطور که گفتید، به علت شرایط ناشی از همهگیری کرونا دسترسیِ بعضی از شهروندان به اینترنت افزایش یافت؛ اما میخواهم بدانم که این همهگیری روی زندگیِ آدمهایی مثل شما که از طبقهی متوسط شهری هستید و قبل از کرونا هم به اینترنت دسترسی داشتید، چه تأثیری داشت؟
در زمان کرونا وضعیت اقتصادیِ مردم کاملاً عوض شد و برای زنان در داخل خانوادهها هم اتفاقات زیادی افتاد. بسیاری از زنها خشونت بیشتری را در خانه تحمل کردند. آنهایی که توانستند طلاق گرفتند. آنهایی که نتوانستند، بعضی خودسوزی کردند و برخی دیگر کشته شدند. همین اتفاقات زنان را بیش از پیش تکان داد.
ما، همهی ما زنها، خشونت تحمیلشده به ژینا را میشناختیم. کتک خوردن ژینا و ماجرایی که برای او اتفاق افتاد، برای ما آشنا بود و بسیاری از ما شبیهاش را تجربه کرده بودیم.
در دورهی کرونا زنهایی را میدیدم که با ناخنهای کاشتهشده و آراسته و مرتب، پشت فرمان بودند و مسافرکشی میکردند. من در سال ۱۳۸۶ مجموعهای به اسم «زنان ما» را برای شبکهی الجزیره دربارهی زنان در مشاغل مختلف تولید کردم. در آن زمان، اکثر زنانی که راننده تاکسی بودند یا شوهرشان مرده بود یا فرزندِ دانشجویی داشتند و باید خرجش را میدادند؛ به همین علت، ماشین شوهر را برداشته بودند و روی آن کار میکردند تا مخارج زندگی را تأمین کنند. اما الان زنان شاغل در اسنپ و تپسی، الزاماً از این قشر نیستند. نه اینکه از نظر مالی بینیاز باشند، اما چنین اتفاقهایی برایشان نیفتاده. با وجود این، آنقدر از نظر اقتصادی در تنگنا قرار گرفتهاند که پشت فرمان نشستهاند.
به همین علت در اعتراضات خیابانی شرکت میکنند. جایگاه اقتصادی بسیاری از این زنان تنزل یافته است. همهمان پایین آمدهایم. حتی خودِ من هم این را تجربه کردهام. واقعاً زندگی خیلی سخت بود. یک روز گفتم الان دیگر میتوانم کتابی بنویسم دربارهی اینکه چطور وقتی هیچچیزی در خانه نداریم و نمیتوانیم خرید کنیم صرفاً با همان چیزهایی که در خانه داریم زندگی کنیم. من یک درخت توت در حیاط خانهام دارم، آن را آب میدادم و میگفتم حداقل این توت میوه میدهد و میتوانم میوهاش را بخورم. خیلیهای دیگر مثل من هستند. یک روز یکی از همکارانم زنگ زد و گفت من خجالت میکشم، بیا کاری کنیم چون وضع بچههای مستندساز خیلی بد است. یکی از بچهها رفته بود سرِ کاری، برای اینکه اجارهی خانهاش را بتواند بدهد، اما کرونا گرفت و از دنیا رفت. خیلی از بچهها جانشان را از دست دادند. آدمهایی که جای پدرمان بودند و پیشکسوت ما بودند یک میلیون و دو میلیون تومان قرض میخواستند. واقعاً تلاش برای «زندگی کردن» بود.
خب این آدمها چه چیزی برایشان مانده بود که توی خانه بمانند؟ اگر الان همه در خیابان هستند علتش این است که نتوانستهاند زندگی کنند. چند روز پیش یکی از همکارانم به من پیام داد که «فکر کنم این بچههای جوان دارند کارِ درستی میکنند. ما اصلاً زندگی نکردیم. امیدوارم همه چیز عوض شود تا اینها زندگی کنند.»
برگردیم به سؤال اولم؛ میخواهم کمی بیشتر دربارهی وجوه تمایز اعتراضات اخیر بدانم. اگر بخواهیم آن را با فضای اعتراضات سراسری سالهای ۸۸، ۹۶ و ۹۸ مقایسه کنیم، چه چیزهایی فرق کرده است؟
اصلاً قابل قیاس نیست. شاید آن موقع بیشترین چیزی که میشنیدیم مثلاً صدای ننه سلیمه بود که آب میخواست. آن صدایی که از آنجا بلند شد، در آن زمان فقط مال آنجا بود، ولی الان آدمهایی مثل او در تمام نقاط کشور هستند. آن روز آن صدا را خفه کردند اما این دفعه دیگر نمیشود خفهاش کرد.
چه شد که این بار قشرهای بیشتری از جامعه به خیابان آمدند؟ چرا در آبان ۹۸ یا دی ۹۶ این اتفاق نیفتاد؟
در سال ۹۶، یکی از زنان طبقهی کارگر که دربارهاش فیلم مستند ساخته بودم، به من زنگ زد و گفت: «سال ۸۸ به من گفتی چرا نیامدی توی خیابان. حالا من از تو میپرسم شماها کجا هستید؟ چرا ازتان خبری نیست؟ چرا سکوت کردهاید؟» من همان موقع میدیدم که برخی آدمها سکوت کردهاند، چون اصلاحطلبان صلاح نمیدانستند که دربارهی این مسئله حرفی زده شود. طبقهی متوسط و جامعهی مدنی تا آن موقع هنوز به اصلاحطلبها وصل بود. و اصلاحات هنوز کورسوی امیدی برای بعضیها بود. دلبستگیِ بعضی افراد به اصلاحطلبان مانع از گسترش اعتراضات بود و همدلی وجود نداشت. دوستی داشتم که داد میزد تحریم انتخابات. میگفتم ببین، من منطق تو را میفهمم ولی این را باید بتوانی به گوش همه برسانی. کرونا باعث شد که این صدا به گوش همه برسد.
وقتی زنی خودش را در روستایی در ارومیه میسوزاند و خبرش به ما میرسد، وقتی از یک خانوادهی چهارنفره فقط یک دختر بعد از کرونا زنده میماند، وقتی این آدمها را از نزدیک میشناسی و میبینی که حکومت چطور باعث مرگ مردم میشود، دیگر نمیشود ساکت ماند و در خانه نشست.
مطالبات مبتنی بر حقوق زنان از همان روزهای اول یکی از تمرکزهای اصلی در اعتراضات اخیر بود، بهطوری که بسیاری آن را در ادامهی جنبش زنان در ایران میدانند. با این حال، میدانیم و میبینیم که این اعتراضات با شیوههای پیشین اعتراض و حرکت در جنبش زنان ایران متفاوت است. بهعنوان کسی که سالها در جنبش زنان فعالیت کردهاید و اعتراضات کنونی را هم از نزدیک تجربه میکنید، چه نسبتی میان جنبش زنان دههی هشتاد خورشیدی و اعتراضات سراسریِ اخیر میبینید؟
جنبش زنان، «بدنه» بود و حرکتی که این روزها در خیابانها میبینیم «سرِ» آن بدنه است. نسلی که در آن زمان در جنبش زنان فعال بود، نسلی بود که علیه مادرانش عصیان کرده بود. همان نسل الان زندگیای را که خودش نزیسته به بچههایش داده است. اگر آن شکل و روشهای جنبشمحوری که در درسها و کتابها خواندهایم با حرکت امروز در خیابانهای ایران مطابقت ندارد، شاید ما هم باید مدل حرکت خودمان را به صورت کتاب و درس دربیاوریم تا بقیه بفهمند زنان شجاعی که در خیابان هستند یکدفعه از داخل تخممرغِ شانسی بیرون نیامدهاند. در واقع، میخواهم بگویم حرکت امروز زنان در خیابانهای ایران، نتیجهی بذری است که جنبش زنان در دهههای قبل پاشیده و الان ثمر داده است. در سالهای اخیر به علت فشارهای امنیتی، سرکوب حکومتی و مهاجرت بسیاری از فعالان جنبش زنان به نقاط مختلف دنیا، این جنبش پراکنده شد اما از کارافتاده نشد. هرکس در هر گوشهای با ابزارهای خودش همان کار قبلی را ادامه داد و همچنان در دایرهی اطراف خودش این جنبش و خواستههایش را تکثیر کرد. به همین دلیل، میتوانم بگویم که ژینا و همهی نوجوانان و جوانانی که اینطور میایستند و از هیچچیز نمیترسند، ثمرهی همان جنبش زنانی هستند که روزهای اوجش را در دههی هشتاد دیدهایم.