آزاد یا در آتش؛ زنان کُرد در جدال میان فمینیسم و ناسیونالیسم
newlinesmag
زنی یگانه و آزاد که پابهپای مردان میرقصد، با آنها معاشرت میکند و تن به حجاب نمیدهد، یا زنی که به دست مردانِ خانواده کشته و مثله میشود و تن به آتشی که در حیاط خانهاش افروخته، میدهد؟ کدام یک تصویر و تعریفی درست از «زن کُرد» است؟
شهرزاد مجاب در کتاب «زنان کُرد، در بطن تضاد تاریخی فمینیسم و ناسیونالیسم» توضیح میدهد که به جای جستوجوی یک «زن کُرد»، باید زنان کُرد را در شبکهای از تضادهایی دید که خاستگاهش نه در سرشت و قومیتِ آنها بلکه برخاسته از تاریخ ساختاری اجتماعی است که در آن زندگی میکنند.
از دیدگاه او، زنان کُرد از یک سو با ورود با عرصهی مبارزاتِ آگاهانهی فمینیستی علیه مردسالاریِ ملیِ خود برخاستهاند و رد پای مبارزاتشان با روابط جنسیِ سرکوبگرانه کاملاً مشهود است، و از سوی دیگر قدرت سیاسیِ بالقوهشان به علت جنگهای خشونتبار محدود شده و در کشمکش میان جنسیت و ناسیونالیسم گرفتار شدهاند.
شهرزاد مجاب، استاد مطالعات زنان در دانشگاه تورنتو که سابقهای طولانی در مطالعات کردستان دارد، کرد نیست و متولد شیراز است اما چهار دهه است که با حضور در میان زنان کُرد در کوههای کردستان و بین پیشمرگههای زن، در شهرهای کردنشین باکور (ترکیه)، باشو (عراق) و در دیاسپورای کُرد در اروپا و آمریکای شمالی، پژوهشهای گستردهای دربارهی زنان کُرد انجام داده است.
او میگوید که جرقههای خیزش «زن، زندگی، آزادی» را میتوان در مرور تاریخی، نظری و سیاسی در این کتاب یافت. علاوه بر این، جدال پیرامون جنسیت، ملیت و طبقه که در این کتاب به آن پرداخته شده است، پرسشهایی اساسی را برای درک این خیزش مطرح میکند.
زنان کرد، از ترکیه و ایران، تا عراق و سوریه
کتاب او دربارهی وضعیت «زن کُرد» در قرن بیستم است و با بررسی وضعیت زنان کُرد در ترکیه، ایران، عراق، سوریه و شوروی تلاش میکند تا تصویری روشنتر از زنان کُرد ارائه دهد.
شهرزاد مجاب پس از روایت راه طولانیِ کُردها در ترکیه و تعاملات زنان کُرد و ترک با هم، از شکلگیریِ گفتوگو میان فمینیستهای ترک و کُرد خبر میدهد و همبستگی زنان ترک و کُرد را نتیجهی بازداشتهای همزمانِ آنها در جریان مقاومت در برابر خشونت دولتی علیه زنان میداند.
او در عین حال معتقد است که «گرچه فمینیستهای ترک پیشتر چالشی جدی، هرچند محدود، با ملیتِ خود به راه انداختهاند اما فمینیستهای کُرد هنوز آنطور که باید و شاید با ناسیونالیسمِ خود به مقابله برنخواستهاند.»
این مواجهه و کشمکش بین ناسیونالیسم و وضعیت و خواستههای زنان، یکی از مضامین اصلی است که در بخشهای مختلف کتاب به آن پرداخته شده است.
از دیدگاه مجاب، در ایران شناخت وضعیت زنان کرد به مداخلهی دولت در روابط جنسیتی در کردستان گره خورده است. او نشانههای این مداخله را از یک سو در فرمان کشف حجاب رضاشاه و جایگزین کردن لباسهای کُردی با لباسهای سبک غربی میداند، و از سوی دیگر در اسلامیسازی روابط جنسیتی در دوران جمهوری اسلامی که مقاومت در برابر آن از سوی کُردها ابعادی ناسیونالیستی به خود گرفت.
او همچنین به صدها زن کُردی اشاره میکند که با پیوستن به صفوف نظامی و سیاسیِ احزاب کُرد در تضاد با نظام آپارتاید جنسیتی تحمیلشده به سراسر ایران قرار داشتند.
نویسنده در بررسیِ کنشهای متأخر زنان کُرد در ایران به ورود آنها به عرصهی کار غیرخانگی، شکلگیری جمعهای روشنفکرانه و ایجاد سازمانهای غیردولتی در اوایل دههی ۲۰۰۰ میلادی اشاره میکند و میگوید که هرچند این نهادها به بیان مطالبات حقوقی میپرداختند اما عمدتاً به منظور ارائهی کمک و امدادرسانی به فقرا فعالیت میکردند.
درعراق، اما وضعیت زنان کرد متفاوت بود. گرچه «اتحادیهی زنان کُرد» در دههی ۱۹۵۰ فعال بود و کُردهای آن کشور، تجربهی شکلگیریِ «حکومت اقلیم کردستان» را دارند اما سیاست تبدیل زن کُرد به «زن جدید عراقی» و در اصل شهروندی سکولار، بعثگرا، تحصیلکرده و مطیع کشوری عربی از سوی رژیم بعث در جریان بود و حکومت اقلیم کردستان که در سال ۱۹۹۱ تشکیل شد قدمهای چندانی به نفع تغییر وضعیت زنان برنداشت.
نویسنده در بررسی وضعیت زنان کُرد در سوریه، از مقاومتِ بخش کردنشین سوریه (روژاوا) در خیزش سال ۲۰۱۱ و تشکیل کانتونهای خودمختار شروع میکند، کانتونهایی که چند سال بعد مبارزات آنها علیه داعش، بهویژه در کوبانی، توجه جهانیان را به خود جلب کرد.
به عقیدهی مجاب، جنبش فمینیستیِ نوپای کردستان از لحاظ قدرت و سازماندهی از جنبش ناسیونالیستی عقب مانده، و ستم ناسیونالیستی ستم جنسیتی و طبقاتی را به حاشیه رانده است.
او در ارزیابیِ وضعیت زنان کُرد در منطقه مینویسد: «قدرت سیاسیِ بالقوهی زنان کُرد به علت جنگ خشونتباری که دولتملتهای منطقه بر کُردها تحمیل کردهاند محدود شده یا در واقع تحلیل رفته است. گرچه زنان بر ویرانههای نوعی جامعهی مدنیِ نارس زندگی میکنند اما به صورت فردی و سازمانیافته در برابر وضعیتِ موجود ایستادهاند. این ایستادگی، بهویژه در ترکیه و کردستان عراق، خود را بیش از پیش در قالب تشکیل گروههای زنان، انتشار مجلات و کارزارهای اعتراضی از جمله راهپیماییها و نگهبانیهای شبانه و تظاهرات آشکار کرده است.»
به عقیدهی مجاب، جنبش فمینیستیِ نوپای کردستان از لحاظ قدرت و سازماندهی از جنبش ناسیونالیستی عقب مانده، و ستم ناسیونالیستی ستم جنسیتی و طبقاتی را به حاشیه رانده است.
جمهوری کردستان، تجربهی یکتای زنان کُرد در ایران
شاید جذابترین بخش کتاب، فصلی است که به تجربهی زنان کُرد در ایران طی دورهی استقرار جمهوری کردستان پرداخته است. در ۲۲ ژانویهی ۱۹۴۶، پس از پایان جنگ جهانی دوم، کردها به رهبریِ حزب دموکراتیک کردستان و با حمایت نیروهای شوروی که همچنان بخشهایی از شمال ایران را در اشغال داشتند، جمهوری کردستان، با مرکزیت مهاباد، را تأسیس کردند. در قانون اساسی جمهوری کردستان آمده بود که «زنان در تمامی امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باید از حقوقی برابر با مردان برخوردار باشند.»
اما به نوشتهی مجاب، در آنجا نیز سیاست جنسیتیِ حزب از نگرش ناسیونالیستیِ رهبریِ مردانهی آن و شیوهی تلاش این رهبران و زنان برای تغییر وضع موجود در محدودهی بافت اجتماعی، فرهنگی و سیاسیِ آن زمان متأثر بود.
در ۱۵ مارس همان سال، حزب زنان به دعوت «بانوی رهبر کردستان»، همسر قاضی محمد، اعلام موجودیت کرد، حزبی که مجاب آن را نه ثمرهی جنبشی فمینیستی بلکه مخلوق یک سازمان سیاسی و کاملاً تحت سلطهی مردان میداند. گرچه حزب زنان اقداماتی برای سوادآموزی زنان انجام داد و حضور زنان در مطبوعات، تظاهرات و گردهماییها را تسهیل کرد اما مجاب زنان کنشگر کُرد در آن دوره را فاقد «هرگونه آگاهی فمنیستی» میداند و میگوید که آنها نتوانستند روابط مردسالارانه را به طور جدی به چالش بکشند.
به نظر او، هرچند در جمهوری کردستان زنان برای حیات آموزشی و فرهنگی و سیاسی آماده میشدند اما جنبش فمینیستی همچنان از جنبش ناسیونالیستی عقب افتاده بود.
او اضافه میکند: «نیم قرن پس از تشکیل حزب زنان، جنبش زنان در کردستان همچنان از جنبش ناسیونالیستی عقب مانده است... با این حال، سادهانگارانه است که فرض کنیم ناسیونالیسم یگانه مانع بر سر راه آزادی زنان است.»
انکار فرهنگ فمینیستی، موضعی سیاسی و نژادپرستانه
شهرزاد مجاب در فصل چهارم این کتاب، زنکشی به بهانهی ناموس و دیگر شکلهای خشونتِ جنسیتی را که زنان کرد، بهویژه در کردستان عراق، با آن درگیر بودهاند در چارچوب مفاهیم «نسلکُشی» و «جنسیتکُشی» بررسی میکند. به عقیدهی او، «جنسیتکُشی با تأکید بر خشونتِ تودهای علیه زنان بهعنوان موضوعی برای سیاستگذاری توسط دولت، اجتماعات غیردولتی، نهادهای مذهبی و/یا ارتش در زمان جنگ، گشایش مفهومیِ مهمی را ایجاد میکند.»
او مدارای حکومت اقلیم کردستان با قتلهای ناموسی و خودسوزیِ زنان را از جمله «مصادیق یا شرایط جنسیتکُشی» میداند و معتقد است که این شکلهای خشونت را نمیتوان در چارچوب مفهومسازیهای کنونیِ «خشونت علیه زنان» توضیح داد.
پیش از آن که کردستان عراق در سال ۱۹۶۱ به منطقهای جنگی تبدیل شود، قتلهای ناموسی اغلب در مناطق روستایی رخ میداد اما پس از تبدیل کردستان به منطقهای جنگی، و بهویژه پس از درگیریهای سال ۱۹۹۱، صدها زن به دلایلی مرتبط با ناموس کشته شدند، به طوری که اجساد زنان در خیابانها و جادهها پیدا میشد.
زنان کُردی که در اواخر دههیس ۱۹۸۰ مورد تجاوز سربازان عراقی قرار گرفته بودند و حالا پس از تشکیل «منطقهی امن» در کردستان در سایهی نیروهای غربی، به خانه برگشته بودند، از جمله زنانی بودند که به دست مردانِ خانواده آزار میدیدند و حتی به قتل میرسیدند. قتل روسپیها و بریدن بینی و لب و گوش زنانی که توسط مردان خانواده «به نقض اصول اخلاقی، آبرو و نجابت» متهم شده بودند از جمله دیگر انواع خشونت علیه زنان کُرد بود.
همزمان با افزایش این خشونتها، مقاومت زنان در برابر خشونت نیز بیشتر شد. از ایجاد خانههای امن گرفته تا افشای قتلهای ناموسی و آغاز کارزارهای بینالمللی برای توقف این قتلها. تلاشهای زنان به اصلاحاتی در قوانین خانواده و قتلهای ناموسی انجامید. اما مجاب در مورد کاراییِ این اصلاحات ابراز تردید میکند و این اصلاحات را برای توقف خشونت و تغییر وضعیت زنان مفید نمیداند زیرا زنان هنوز نمیدانستند که چطور باید عدالت را در دادگاهها طلب کنند و حکومت هنوز عزمی جدی برای اجرایی کردن این اصلاحات نداشت.
او همزمان با واکاویِ ریشههای قتلهای ناموسی در میان کُردها، توضیح میدهد که فرهنگ کُردی نیز مانند دیگر فرهنگها یکپارچه نیست. هرچند مردسالاری یکی از مؤلفههای این فرهنگ است، اما «مبارزه برای برابری جنسیتی» هم مؤلفهی دیگری است که کمتر شناختهشده است. تأسیس نخستین سازمان کردی در سال ۱۹۱۹، محکومیت قتلهای ناموسی از سوی شاعران و سینماگران کُرد در اواسط قرن بیستم و تلاش فمینیستهای کرد برای توقف زنکشی، بهویژه در کردستان عراق، نشانههایی از همین فرهنگ است.
شهرزاد مجاب نادیده گرفتن و انکار وجود فرهنگ «مبارزه برای برابری جنسیتی» در کردستان و دیگر جوامع غیرغربی را موضعی سیاسی میداند. او با مثالهای بسیار تأکید میکند که فرهنگِ خشونتِ مردسالارانه جهانشمول است و تقسیم فرهنگها به دو نوع خشونتآمیز و خشونتپرهیز، افسانهای مردسالارانه است که وقتی به صورت شکافی بین شرق و غرب جلوه داده میشود، به افسانهای نژادپرستانه نیز تبدیل میشود.