جغرافیا علیه تاریخ
هامون نیشابوری
چگونه ممکن است برداشتی از زمان به نفی تاریخ منجر شود و پیامدهای ناگواری برای تعاملات بشری داشته باشد؟
چگونه ممکن است برداشتی از زمان به نفی تاریخ منجر شود و پیامدهای ناگواری برای تعاملات بشری داشته باشد؟
در ماه دسامبر برای شرکت در سمیناری با حضور گروهی از مورخان اروپایی به مینسک رفتم. در چند مایلی پایتخت بلاروس از محل ارتکاب بعضی از بدترین جنایتهای قرن بیستم به دست نازیها و پلیس مخفی استالین دیدار کردیم. در این چند روز، با برخی از جوانان بلاروسی نیز صحبت کردم، جوانانی که مرا به آیندهی اروپای واقعاً متحد امیدوار کردند.
من دو روز بعد از ۲۲ بهمن و در روزهای تغییر رژیم، به محض اینکه از فرودگاه مهرآباد اجازهی پرواز دادند، به ایران برگشتم. در آن هواپیما، نزدیک ۲۵۰ تا ۳۰۰ نفر ایرانی دیگر هم بودند که تا پیش از این، نمیتوانستند به ایران برگردند. در بین آنها کسانی بودند که دو نسل بعد خودشان را ندیده بودند. حدس میزنم بیشتر تودهای بودند، کسانی که بعد از کودتای سال ٣٢، زمانی که فعالیت حزب توده ممنوع شد و تودهایها را دستگیر میکردند، فرار کرده بودند.
ایدهی اروپای واحد در خطر است. فریاد میکشند، «"اروپاسازی" بس است!» بیایید دوباره با «روح و روان ملیِ» خود مرتبط شویم! بیایید «هویت ازدسترفته»ی خود را بازیابیم! همهی قوای پوپولیستی که سراسر این قاره را فراگرفتهاند چنین خواستهای دارند. برای آنها مهم نیست که «روح و روان» و «هویت»، مفاهیمی انتزاعی است که اغلب تنها در فکر و خیال عوامفریبان وجود دارد.
تبعیدیان قدیم و جدید بندرعباس این روزها با گسترش فضای شهری به این «خور» پناه بردهاند. خورخوابها با هر چه در دست دارند، مقوا و پارچه، چادری و خانهای در میان مجرای فاضلاب برپا کردهاند و تبعید خود را بدین شکل ادامه میدهند.
وقتی هم که با آقای خمینی مصاحبه کردم، پای تلفن که مصاحبه را برای سردبیرمان، رحمان هاتفی (که سال ۶۰ زیرشکنجه در زندان کشته شد) و شوهرم که عضو شورای سردبیری کیهان بود خواندم، تمام مدت گریه میکردم و دربارهی خمینی به آنها گفتم که یک کسی با انتقام و نفرت به ایران میآید.
در ژانویهی 1952، هنگامی که نام دوایت دی. آیزنهاور به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه بر برگههای رأیگیری در انتخابات مقدماتی در نیو همپشایر ظاهر شد، تعداد بسیار کمی از آمریکاییان میدانستند، یا به این موضوع اهمیت میدادند، که او به کدام حزب تعلق دارد.
من در روزهای منتهی به انقلاب، در شیراز بودم و کاملاً هم نسبت به انقلاب سمپاتی داشتم. به عنوان یک نوجوان به راهپیماییها میرفتم و خیلی دوست داشتم که شاه نباشد. خانوادهی ما کاملاً غیرسیاسی بود و پدر و مادرم هیچ کاری با سیاست نداشتند، اما من تصور میکردم که شاه یک دیکتاتور است و باید برود و یک حکومت دیگر جایش را بگیرد. هیچ تصور خاصی هم از اینکه چه چیزی پیش خواهد آمد نداشتم.
اگرچه انقلاب پیروز شد اما ما خواستههایی را که برای آنها مبارزه میکردیم، به دست نیاوردیم. ما خواهان آزادی سیاسی بودیم که آن را به دست نیاوردیم، ما خواهان آزادی بیان بودیم که به آن دست نیافتیم. ما خواهان جمهوریای بودیم که در عوضِ آن، جمهوری اسلامی درست شد. ما خواهان جامعهای بودیم که بر مبنای قوانین مدنی اداره شود، اما الان جامعه ایران با قوانین اسلام اداره میشود.
تنها معدودی از فیلمهای عربی مثل واعظ تلویزیونی آنقدر شهامت داشتهاند که به تأثیرات زیانبار رابطهی میان حکومت و اسلام بپردازند. مجدی احمد علی موفق شده تا اوضاع تیره و تار زمانه را به تصویر کشد و رمان مولای ما (2012) اثر ابراهیم عیسی را با شور و شوق و شوخطبعی خوشایندی به فیلم برگرداند.
بیم من اما این بود که چون خمینی به عنوان رهبر این انقلاب، انسانی مذهبی بود، رژیم جدید هم رژیمی مذهبی باشد و آزادیها محدود شود. به خصوص نگران محدودیت آزادی زنان بودم. ولی از طرفی هم فکر میکردم با وجود اینکه خمینی یک فرد مذهبی است، حرفهایش چنان نیست که برای زنان گرفتاری درست کند.
قتلهای حکومتیِ دوران جمهوری اسلامی در معنایِ قتلهای هدفمندِ مخالفان و منتقدان سیاسی و عقیدتی به دستِ مأموران حکومتی و یا به سفارش آنان اما بدون قبول مسئولیت رسمی انجام آن، تنها به دههی ۱۳۷۰ و چند شخصیت شریفِ سیاسی و ادبیِ شناختهشده محدود نمیشود. آمار و نشانههای زیادی وجود دارد که وزارت اطلاعات و البته سازمانهای خلف آن تا پیش از تأسیس این وزارتخانه در سال ۱۳۶۲، در چهار دههی گذشته بهطور منظم بسیاری از کسانی را که مستحق «حذف فیزیکی» تشخیص داده به صورت مخفیانه به قتل رساندهاند.
حکومت شاه حکومت مستبدی بود و در دوران انقلاب، دو جریانِ رادیکالیزم روشنفکری و رادیکالیزم روحانیت سیاسی، ناخواسته با هم به یک ائتلاف عملی رسیدند. روشنفکران، آزادی، عدالت و استقلال میخواستند و روحانیت سیاسی، بهویژه آقای خمینی، در پسِ ذهنش اجرای فقه و فقاهت و اینها بود. آقای مطهری هم بالا دستی روحانیت را در سر میپروراند و اینها با هم این رؤیا را تبدیل به یک کابوس کردند.
از دیگر بیمهای آن روزهای من، تسلط مساجد و روحانیت بر تظاهرات بود، در شرایطی که دانشجویان و فعالان سیاسی نسبتاً مترقی و عمدتاً غیرمذهبی و مارکسیست در زندان بودند، تسلط مساجد و روحانیت بر تظاهرات اصفهان بیشتر شده بود. انقلاب «هدف» شده بود و مسیر رسیدن به هدف مورد توجه نبود.
مستند «سفره» به کارگردانی توماس ای. مورگن، ماجرای پر پیچوخم تلاش مریم را دنبال میکند تا کسبوکار کوچک اغذیهفروشی سیار راه بیندازد. مریم مدتها در این فکر بود که کسبوکاری زنانه راه بیندازد و با کمک زنان پناهجوی دیگر کمپ، تلاش کنند تا هم وضعیت مالی خود و خانوادههایشان را بهتر کنند، هم دورهم کار و تلاش کنند و توانمند شوند و هم به الگویی برای فضای غمزده و درگیر رخوت کمپ تبدیل شوند.
معلوم بود آنچه در راه است به قول دکتر صدیقی استبداد نعلین است که از هر استبدادی بدتر است. چون استبداد ناسنجیده خودش را به الهیات وصل میکند و خودش را نماینده خدا میداند و مخالفت با او نه فقط مخالفت سیاسی بلکه گناه هم به شمار میرود. بیمهایم متأسفانه نه تنها درست از آب درآمد، بلکه آنچه متحقق شد به مراتب بدتر از آنی بود که من تصور میکردم.
در آن سن آرزوهایی داشتیم که برایش حاضر بودیم فداکاری بکنیم، ولی هیچ بیمی نداشتیم. در آن زمان، نوجوانانی مثل من سنی نداشتیم که به مسئولیت فکر کنیم، ولی از آنهایی که خاک سیاست را بیشتر خورده بودند، توقع بیشتری برای آگاهسازی مردم میرفت. در واقع ما فریب اطمینانمان به افرادی را خوردیم که شعارهای انقلاب را تئوریزه میکردند.
جوان ۲۰-۲۱ سالهای بودم که به اصطلاح خیلی هم سر پر شوری داشتم و خودم را یکی از کسانی میدانستم که برای خواست سرنگونی رژیم شاه در حال مبارزه است. اگر بگویم که در زمان، آیندهی سیاسی را خیلی منسجم پیشبینی میکردم، حرف درستی نزدهام. میخواستم وضع بهتر از آنی باشد که هست. این را مطمئن بودم، ولی دربارهی اینکه چه چیزی بهتر است و باید چگونه باشد، نظر منسجمی نداشتم.
رادیو روشن است و کسی میگوید: «هیچ یک از علما گوش دادن به ترانههای مدونا و بیانسه و مایکل جکسون و امثال آنها را مجاز نمیداند. این ترانهها زشت و مستهجناند، شما را تحریک میکنند که برقصید و بدنتان را تکان دهید.» مستند وقتی عربها رقصیدند شهامت هنرمندانی را به تصویر میکشد که با بزرگداشت زندگی در برابر بنیادگرایان جوامع اسلامی مقاومت میکنند.