به یاد نوری کسرایی، بازیگر موج نو در سینمای قبل از انقلاب
نوری کسرایی، بازیگر مشهور سینمای قبل از انقلاب، روز شنبه، ۲۱ دی، در خانهاش در تنهایی درگذشت.
یه روز میخواستم گل بی خزون شم
سوگلی یه قلب مهربون شم
دلی بلرزه واسه من تو سینه
صاحب یک خونه و آشیون شم
چه کنم که سرنوشت قصهی بیوفایی بود
اون که من دلم میخواست رفت و کنار من نموند …
این آوازی است از فیلم قسم (۱۳۵۴)، که نوری کسرایی در فیلم میخواند و با آن میرقصد.
نوری کسرایی، بازیگر فیلمهای موج نوی سینمای ایران، متولد ۱۳۳۰ بود و شنبه ۲۱ دیماه ۱۳۹۸ در خانهی خود در تهران، در تنهایی درگذشت. کسی که امروز بخواهد از نوری کسرایی بیشتر بداند چندان چیزی نخواهد یافت. در بانک جامع اطلاعات سینمای ایران، جز نام فیلمهایی که بازی کرده چیز دیگری ثبت نشده، حتی عکسی از او. نوری کسرایی در سالهای پس از انقلاب ۵۷، حذف و خانهنشین شده بود.
او در ۱۹ سالگی با فیلم پنجره از جلال مقدم به سینما معرفی شد، و بازیگر شماری از مشهوترین آثار سینماییِ قبل از انقلاب مثل تنگسیر و شازده احتجاب بود.
اگرچه جریان فیلمفارسی تا قبل از انقلاب سال ۵۷، ذهن و چشم جامعهی سنتی و مذهبی را به تماشای بدن زنان آشنا کرده بود، برای مفهوم زنانگی مدرن اما قدمی رو به جلو نبود. جامعهای که به شتاب رو به مدرن شدن میرفت، ریشه در سنتهایی داشت که تن زنان را آزاد نمیپسندید. در این تقابل شدید، در زمانی که تصویر برهنه و نیمهبرهنهی زنان بر جلد مجلات منتشر میشدند، و فیلمفارسی عاری از ساختار حرفهای روایت، به مدد نمایش تن برهنهی زنانه، در گیشه خوب میفروخت، زنان ویترینِ نوعی از سینما بودند که نیاز بخشی از جامعه به دیدزدن را ارضا میکرد. تماشاگرانِ فیلمفارسی اغلب نه خانوادهها، که تودهی کمدانش شهری و طبقهی متوسط بودند. تودهای که هنوز در بند باورهای سنتی و مذهبی، تفریحی را برمیگزیدند که به دنیای رقص و آواز و بی داستانی جدی ببردشان. مخاطب ایرانی اول بار که با تن زنانهی برهنه در سینما روبرو شد، بدن برهنهی بریژیت باردو و رومی اشنایدر را پیش چشمان خود دید. اما اگر سینمای اروپا و آمریکا اغلب داستانی قابل قبول هم تدارک میدیدند که در بسترش، زنِ برهنه فقط ویترین نباشد، فیلمفارسی که سراسیمه و هولزده عطش بازسازی و بومیکردن داشت، روایت و داستان فیلم را چندان مهم قلمداد نمیکرد. محصول این شبیهسازی از سینمای غرب، امروز به چشم مخاطب، شبیه چهلتکهای است که بد دوخته و سرهم شده است. زنان در این فیلمها هم مثل باقی جامعه مالکیتی بر بدن خود ندارند. ماجرای فیلمها عموماً جنگ و رقابت مردان بر سر تصاحب و تملک زنان است. زنها در این فیلمها جنس دومی هستند که قرار است رونق گیشه را از راه سیر کردن چشم مخاطبِ تشنه، ضمانت کنند.
در چنین فضایی، موج نوی سینمای ایران که که زیر فشار سانسور و توقیف تلاش میکرد جریانی قابل تأمل در سینمای ایران به وجود آورد، نوری کسرایی را به صحنه آورد. نوری کسرایی که از زیبایی مورد پسند جامعه هیچ کم نداشت، آمده بود تا در فیلمهای جدی بازی کند. در ۱۹ سالگی، قدم به پنجرهی جلال مقدم گذاشت. فیلم پنجره، ماجرای سهراب سالاری با بازی بهروز وثوقی است که برای کار به تهران میرود و با رقاصهای که در کافهها میرقصد، آشنا میشود. رقاصه باردار است و مشتاق ازدواج با سهراب سالاری. اشتیاقی که جز غرق شدن در دریاچه سرانجامی ندارد. نقش ترانه را نوری کسرایی بازی کرد و با همان فیلم اول، پنجره، نشان داد که راهش از فیلمفارسیِ رایج که دیگر به پورنوگرافی پهلو میزد، سواست. با آن صورت و بدن زیبا، میتوانست در بیشمار فیلمفارسی نقشها بیافریند اما در مصاحبههایش گفت که تمایلی برای بازی در فیلمهای فقط سکسی ندارد. در جامعه این پرسش زمزمه میشد که ایرن سکسیتر است یا فروزان یا نوری کسرایی. او انتخاب کرده بود در فیلمهایی بازی کند که اگر هم نیازی به برهنه شدن دارند، برهنه شدنش در خدمت داستان فیلم باشد نه تمامی ماجرا. هراسی از برهنه شدن نداشت آن هم در اجتماعی که در جلوت زنِ برهنه را تکفیر میکرد و در خلوتِ خود به تماشای برهنگی او مینشست، اما تأکید داشت با وجودی که میداند بدنش برای مخاطب جذاب است، نمایش تن تمام آن چیزی نیست که از سینما میخواهد. در مصاحبهای گفته بود: تمام سعی من این است که در فیلمهای مبتذلِ تجارتی بازی نکنم. حضور او در فیلمها اروتیک بود اما به دام پورنوگرافی نمیافتاد. او از معدود بازیگرانی در سینمای پیش از انقلاب بود که بیش از آن که انتخاب شود، انتخاب میکرد.
در تنگسیر، فیلمی برگرفته از داستانِ صادق چوبک ساختهی امیر نادری، در نقش شهرو بازی کرد، زنی که همپای شوهرش علیه ستم میشورد. در شازده احتجاب نوشتهی هوشنگ گلشیری و کارگردانی بهمن فرمانآرا، نقش فخرالنسا را بازی کرد، همسر شاهزاده احتجاب که راوی زوال خاندانی قاجاری است. در تنگنا ساختهی امیر نادری، پروانه بود، نامزد علی خوشدست. تنگنا و تنگسیر و شازده احتجاب از مهمترین فیلمهای موج نوی سینمای ایران بودند، همگی هم آشکارا از قد سینمای آن روز ایران بالاتر. نوری کسرایی از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ در فیلمهایی چون صمد و قالیچهی حضرت سلیمان به کارگردانی پرویز صیاد، سازش ساختهی محمد متوسلانی، رفیق اثر ایرج قادری، شام آخر به کارگردانی شهیار قنبری، زن و زمین ساختهی پرویز نوری و چند فیلم دیگر.
بعد از انقلاب اسلامی، بدن زنانه همچون خانههای صاحبگریخته، مصادره شد. تن زنانه این بار هم به خدمت درآمد اما نه به خدمت گیشه، که به رکاب دین و اخلاق عرفی. تصویر زنِ کاملاً پوشیده در مانتوی بلند و شلوار و مقنعه، به ادارات بخشنامه شد و بدن زنانه در زمرهی محرمات درآمد. زنان بازیگر سینما برای بقا یا باید تن به پوشش روسری حین بازی در صحنههای داخلی و خارجی میدادند، یا فرصتی مییافتند تا چون فریماه فرجامی در فیلم سرب و گلشیفته فراهانی در درخت گلابی، موهای خود را بتراشند یا مانند سوسن تسلیمی و شبنم طلوعی مهاجرت میکردند. نوری کسرایی، این بار حق انتخاب نداشت. دیگر برای او جایی در سینما نبود. برای همیشه به انزوا رفت.