کرونا آدمها را دور هم جمع کرد: گزارشی از کمکهای داوطلبانه به درمانگران در خانهی عروسک
پروندهی سه ماه و نیم فعالیت داوطلبانهی خانهی عروسک در روز جمعه ۳۰ خرداد با ارسال آخرین بستههای تجهیزات بیمارستانی به کادر درمانی شهرهای مختلف بسته شد. پروژهای که اواسط اسفند ۹۸ با همفکری مرضیه برومند و رخشان بنیاعتماد آغاز شد و با حمایت تعدادی از هنرمندان عروسکساز و دیگر دوستانشان به مرحلهی اجرا رسید.
ماجرا از این قرار بود که سه روز مانده به برگزاری جشنوارهی بینالمللی عروسکی در یزد، همه چیز متوقف شد. تمام کارها انجام شده بود و مانده بود رسیدن مهمانها. حتی بلیت هواپیمای مهمانان هم تهیه شده بود اما شیوع کرونا در ایران و تعدادی دیگر از کشورها برنامهها را تغییر داد. برگزارکنندگان جشنواره که روزهای سختی را برای هماهنگی پشتسر گذاشته بودند دست خالی به خانه برگشتند اما فکر این بیماری و دیدن تصویر پرستارانی که صورتهایشان بر اثر ساعتها تحمل ماسک زخمی شده بود، و شنیدن خبر درگذشت بعضی از اعضای کادر درمانی شهرهای مختلف، دست از سر مرضیه برومند برنداشت. همزمان، رخشان بنیاعتماد هم به این موضوع فکر میکرد که جز تشویق مردم به پیوستن به قرنطینهی اختیاری چه کاری میتواند برای کاهش این درد انجام دهد. همراهی این دو کارگردان صاحبنام سینمای ایران در پروژهای غیر سینمایی از همین فکر مشترک آغاز شد. هر دو تصمیم گرفتند که آستین بالا بزنند. در مشورت با تیم پزشکان داوطلبی که اطلاعات مربوط به کمبودهای کادر درمانی شهرهای مختلف را جمعآوری میکردند تا در حد امکان تجهیزات مورد نیاز بیمارستانهای پذیرندهی بیماران کووید-۱۹ را تأمین کنند، به این نتیجه رسیدند که میتوان بلند شد و از فاصلهی دور، دست درمانگرانِ صف مقدم را گرفت.
از بین اقلام مورد نیاز، مانند دستکش و ماسک و روپوش، آنچه در آغاز در بازار پیدا نمیشد و هزینهی خریدش بالا بود، حفاظ بود که از قضا کمک زیادی به کادر درمانی میکرد. مرضیه برومند به این فکر افتاد که بچههای عروسکساز میتوانند شیلد بسازند. و کار از همین جا شروع شد، با تلفن به یکی دو نفر از بچههای عروسکساز. روز بیستم اسفند.
آدمها هنوز به هم اعتماد میکنند
اولین اقدام عملی بنیاعتماد و برومند، تشکیل خیریهای بود به نام «یارانِ درمانگران ایران» که به اختصار «یادا» خوانده شد. در مرحلهی بعد، خیریهی «یاران برکت مهر» که پیشتر کار خود را آغاز کرده بود، با یادا همراه شد. خانهی عروسک تبدیل شد به ستاد خیریه و جایی برای نگهداری و بستهبندی و ارسال وسایل. موضوع مهم دیگر، تأمین هزینهها بود، و البته مشکل بعدی، پیدا کردن آدمهایی که حاضر باشند با رعایت اصول بهداشتی از تعطیلی و استراحت خود صرفنظر کنند و وقتشان را برای یک کار خیریه بگذارند و حفاظ بسازند؛ آن هم در شرایطی که فعالیتهای داوطلبانه به دلایل مختلف از رونق افتاده و فعالیتهای غیر حکومتی، هر روز با فشار بیشتری مواجه میشود. مهاجرت تعداد چشمگیری از فعالان بخشهای مختلف، تعطیلی گروههای غیردولتی، دستگیری و اعمال فشار بر فعالان حوزههای مختلفی مثل محیطزیست یا جمعیتهای خیریه، امید به استقبال از این حرکت مستقل را کاهش داده بود.
با حمایت اولیهی تعدادی از آشنایان کار آغاز شد. سرعت تقسیم وظایف فراتر از انتظار بود. گروهی از پزشکان، نیازهای اعلام شده از شهرهای مختلف را بررسی میکردند، گروه دیگری کارهای مالی و اجرایی را انجام میدادند، و تهیهی لوازم اولیه و پیدا کردن سادهترین راه برای ساختن حفاظها را نیز یکی دو نفر از بچههای عروسکساز بر عهده گرفتند. همهی اینها در شرایطی رخ داد که حتی خود بانیان این حرکت تصور نمیکردند بتوان اینطور به کارها نظم داد.
با این حال، برومند و بنیاعتماد از همان آغاز کار، با موانع و اعتراضهایی روبهرو شدند: از مسدود شدن حساب بانکی خیریه گرفته تا اعتراض به رسیدگی به وضعیت کارکنان بیمارستانها به این بهانه که چنین کاری وظیفهی دولت است و نباید به اسم کار خیریه مسئولیت دولت را کمرنگ کرد. بخش عمدهای از انرژی اعضای گروه صرف پرداختن به همین مسائل شد. یکی از داوطلبان این خیریه میگوید: «اگر میخواستیم به این حرفها و اعتراضها توجه کنیم هیچ کاری انجام نمیشد. من قبل از اعلام فعالیت این خیریه، در شبکههای مختلف جستوجو کردم تا ببینم کسی که مثل من سررشتهای از کار پزشکی ندارد چطور میتواند در این شرایط مفید باشد. حتی حاضر بودم در صورت نیاز بروم و دورهی آموزشی ویژه ببینم. چون میدیدم در این شرایط مهم نیست دولت چقدر راست میگوید و چقدر دروغ، یا چه کار مفیدی انجام میدهد؛ آنچه واقعیت دارد این است که آدمهای زیادی به این بیماری مبتلا میشوند و کادر درمانی درگیر این موضوع است. آنها چه گناهی کردهاند که علاوه بر سختی کارشان باید جور بیمسئولیتی دولت و بیاعتمادی ما را هم بکشند.» او خوشحال است که مرضیه برومند و رخشان بنیاعتماد به این حرفها اهمیت ندادهاند و کار خودشان را کردهاند.
آدمها بهرغم تفاوتهایشان کنار هم ایستادند
برومند و بنیاعتماد از همان آغاز کار، با موانع و اعتراضهایی روبهرو شدند: از مسدود شدن حساب بانکی خیریه گرفته تا اعتراض به رسیدگی به وضعیت کارکنان بیمارستانها به این بهانه که چنین کاری وظیفهی دولت است و نباید به اسم کار خیریه مسئولیت دولت را کمرنگ کرد.
یکی از داوطلبان که از همان روز اول پیگیر کارها بوده، در مورد حضور افراد مختلف در این پروژهی خیریه میگوید: «استقبال بچههای عروسکی از فراخوان همکاری خیلی خوب بود. نمیخواهم بگویم تمام کسانی که پیامام را گرفتند حاضر شدند با این گروه همکاری کنند اما انتظار نداشتم که شب عید و با آن همه احتیاطی که برای پیشگیری از ابتلا به بیماری انجام میشد، این قدر داوطلب پیدا شود.» تعداد کسانی که اسمشان در فهرست مشارکتکنندگان ثبت شده، نزدیک به هفتاد نفر است. به این تعداد باید اعضای خانوادهها یا کسانی را که با این افراد شریک شدهاند اضافه کرد. بعضی از داوطلبان فقط یک بار ــ یعنی چیزی حدود ۵۰۰ حفاظ ــ ساختهاند و بعضی دیگر همکاریشان را برای مدتی طولانیتر ادامه دادند. همگی به صورت مجازی برای این کار آموزش دیدند و در طول انجام کار سؤالها و موارد مبهم را در همین گروههای مجازی میپرسیدند.
بین داوطلبها همهجور آدمی پیدا میشد. زنان و مردانی با سنوسال مختلف، ساکن مناطق مختلف شهر، یکی مذهبی و دیگری مخالف مذهب، یکی با سابقهی زندان سیاسی و دیگری کارمند وزارت ارشاد، یکی اهل افغانستان و یکی ساکن کرج، یکی مهندس شرکت نفت و یکی مدل نقاشی، همه با یک فراخوان ساده و برای کمک به کادر درمانی در این امر مشارکت کردند. یکی از داوطلبها که همراه با دخترش حدود ۲۰۰۰ حفاظ ساخته، میگوید «به نظرم کسانی مثل خانم بنیاعتماد و خانم برومند در این دورهای که اعتمادمان به خیلیها از دست رفته، هنوز محترم و قابلاعتمادند. کاری هم که شروع کردهاند، کار مهمیست. ما که نتوانستیم بیتفاوت از کنارش بگذریم.»
داوطلب دیگری که مسئولیت هماهنگی با سایر اعضا برای تحویل دادن لوازم و تحویل گرفتن حفاظها را بر عهده داشته میگوید: «تقریباً تمام کسانی که در این پروژه با آنها آشنا شدم بسیار پر انرژی بودند و به چیزی جز کمک به اعضای کادر درمانی فکر نمیکردند. آشنایی با آنها تجربهی خیلی خوبی بود. آن هم در روزهایی که خیلیها به دلایل مختلف دچار افسردگی شده بودند.» او از کسانی یاد میکند که بدون اینکه یکدیگر را بشناسند، و فقط با اعتماد به کار خیریه، نشانیِ دیگر داوطلبان را میگرفتند تا طلق و اسفنج و بقیهی لوازم را به آنها تحویل دهند. «سعی کردیم در حد امکان، رفتوآمد آدمها در شهر کم شود. نشانیِ کسانی را که نزدیک هم بودند دستهبندی کردیم تا یک نفر زحمت آمدن تا خانهی عروسک را بکشد.» بعضی از داوطلبان ماشین نداشتند، یا به هر دلیلی رفتوآمد به کوچهی بلژیک خیابان فردوسی برایشان ممکن نبود. اما دیگران، بدون آشنایی قبلی، همکاری کردند و نگذاشتند که کار روی زمین بماند. حتی یکی دو نفر که امکان ساخت حفاظ در خانه نداشتند، در حمل و نقل وسایل و حفاظها همکاری کردند، بیآنکه شرق و غرب یا شمال و جنوب بودن نشانیها برایشان اهمیتی داشته باشد.
شروع کار اما سختتر از چیزی بوده که به نظر میرسد. نه کسی میدانست چطور باید حفاظ ساخت و نه کسی میدانست برای شروع کار چه چیزی لازم است و لوازم را از کجا میتوان تهیه کرد. بچههای عروسکی از تجربهی عروسکسازی برای پیدا کردن بهترین شیوهی ساخت حفاظ استفاده کردند. نمونههای اولیه توسط تیم پزشکان تأیید شد. یکی دو نفر هم سرگرم تهیهی وسایل و لوازم اولیه شدند. طلق و کش و اسفنج و چسب. لوازمی که پیدا کردنشان کار سختی بهنظر نمیرسد اما باید درگیر کار شده باشید تا دشواری آن را درک کنید. اینکه یک دختر، آخرین روزهای سال را از صبح در بازار گذرانده باشد و برای پیدا کردن همین لوازم ساده به تمام حجرههای بازار سر زده باشد، تجربهای است که خود بچهها هم فکر نمیکردند اتفاق بیفتد. میگویند: «کرونا همه چیز را عوض کرده، حتی حد و حدود تواناییهایی که نمیشناختیم و توقعی که از خودمان داشتیم.»
وقتی اولین مجموعه از حفاظها در همان روزهای پایانی سال آماده شد، بچههای عروسکساز فیلمی از نحوهی ساخت و آمادهسازی حفاظ را در سایت یونیما ــ اتحادیهی جهانی نمایشگران عروسکی ــ گذاشتند. «اتفاق خوبی افتاد. به فاصلهی کوتاهی عروسکسازان اسپانیایی هم فیلم ساختن حفاظها را گذاشتند و بعد کشورهای دیگر. انگار که همه کنار هم جمع شده باشیم و برای یک هدف واحد کار کنیم.» برای هیچکس مهم نیست که اول عروسکسازان ایرانی به این فکر افتادهاند یا دیگران؛ حضور عروسکسازان و استفاده از توانایی آنها در برابر این بحران جهانی بچههای عروسکی را به وجد آورده است.
سودی بیشتر از منفعت مالی
نیروهای داوطلب، با هماهنگی قبلی، لوازم ساخت حفاظها را از خانهی عروسک تحویل میگرفتند، در خانه مشغول به کار میشدند و بعد از اتمام کار، حفاظهای آماده را تحویل میدادند. طبق نظر تیم پزشکان، این حفاظها بیستوچهار ساعت در خانهی عروسک دستنخورده باقی میماند تا هرگونه احتمال آلودگی منتفی شود و بعد از مرحلهی کیفیتسنجی و کنار گذاشتن حفاظهای غیرقابلاستفاده، آنها را همراه با سایر تجهیزات برای ارسال به شهرهای مختلف بستهبندی میکردند.
دو گروه سه نفری ثابت، برای مدیریت رفتوآمدها و سر و سامان دادن به کارها و همچنین ساختن حفاظ در خانهی عروسک مستقر بودند. و هر روز یکی دو نفر، با هماهنگی قبلی به این گروهها اضافه میشدند تا ضمن حفظ فاصلهی معین، توان تولید افزایش یابد و هر گروه در یک طبقه مشغول کار باشد. تنها حضور کسانی در خانهی عروسک مجاز بود که با شخص دیگری در تماس نبودند تا امکان انتقال ویروس به دیگران، بهویژه افراد میانسال خانواده، کاهش یابد. همچنین کسانی که برای رفتوآمد، به استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی یا اسنپ و تپسی نیاز نداشته باشند. بقیهی داوطلبان در خانه کار میکردند.
تنها موردی که برای کار در خانه در نظر گرفته شد این بود که محل ساخت حفاظها تمیز و دور از رفتوآمد باشد و حیوان خانگی در محیط نباشد. این شرط برای پیشگیری از حساسیتهای احتمالی به موی حیوانات اعمال شد. و خانهی عروسک به محل کار کسانی تبدیل شد که در خانه گربه داشتند، گربههایی که برای مداوا یا حمایت به خانهها آمده و ماندگار شده بودند. نگهداری و حمایت از حیوانات هم گوشهای دیگر از همین کارهای داوطلبانه است که روحیهای متفاوت میطلبد؛ روحیهی مشارکت در فعالیتهایی که برای کسی منفعت مالی ندارد اما سودش جمعی است و نصیب دیگران هم میشود.