آیا در «نقطهی عطف تاریخ» زندگی میکنیم؟
ما بر لبهی پرتگاه ایستادهایم، جایی که آینده پیش چشمان ماست اما راه پرخطر است.Getty Images
بهترین کلمه برای توصیف لحظهی کنونی چیست؟ شاید تصور کنید «بیسابقه» یا «استثنایی» واژگان مناسبی باشند. اما صفت دیگری هم برای توصیف دوران کنونی وجود دارد که احتمالاً کمتر به گوشتان خورده است: «نقطهی عطف».
شاید واژهی چندان برازنده و ظریفی نباشد اما توصیفگر ایدهای ژرف است: یعنی این ایده که ما احتمالاً در تأثیرگذارترین دوران زندگی میکنیم. و این تأثیرگذاری به اموری فراتر از همهگیری جهانی کووید19 و سیاست 2020 مربوط میشود. بحثی که در میان فلاسفه و پژوهشگران برجسته جریان دارد این است که آیا احتمال دارد رویدادهای این قرن تعیینکنندهی سرنوشت نوع بشر برای هزاران سال و شاید میلیونها سالِ آینده باشد. بنا بر فرضیهی «نقطهی عطف تاریخ» ما اینک در برههای بسیار حساس قرار داریم. آیا چنین ادعایی واقعاً پذیرفتنی است؟
این ایده که کسانی که امروز زندگی میکنند، تأثیری منحصر به فرد خواهند داشت به چند سال پیش باز میگردد یعنی زمانی که فیلسوف انگلیسی، درک پارفیت (Derek Parfit)، در کتاب خود با عنوان در باب آنچه اهمیت دارد نوشت: «ما در نقطهی عطف تاریخ زندگی میکنیم. با توجه به اکتشافات علمی و فنّی دو قرن گذشته، جهان هیچگاه تا این اندازه به سرعت در حال تغییر نبوده است. به زودی قدرت بیشتری برای دگرگون ساختن نه تنها پیرامونمان بلکه خودمان و اعقابمان به دست خواهیم آورد.»
با این حال در ماههای اخیر مجدداً توجهها به این ایده جلب شده است زیرا متخصصان دانشگاهی در تلاش هستند تا به شکلی نظاممندتر به این موضوع بپردازند. این جریان سال پیش آغاز شد، زمانی که ویل مکاسکیل، استاد فلسفهی دانشگاه آکسفورد، تحلیلی تفصیلی از این فرضیه را در تالار گفتگویی عمومی ارسال کرد که به نوعدوستی مؤثر اختصاص دارد ــ جنبشی که هدف آن به کارگیری منطق و شواهد برای انجام اعمال خیر است. در واکنش به این مطلب بیش از 100 پژوهشگر از دیدگاه خود به این مسئله پاسخ دادند و حتی مقالات و پادکستهای مفصلی نیز منتشر شد. مکاسکیل نیز نسخهای رسمیتر از این مطلب خود را در کتابی که برای بزرگداشت پارفیت فراهم آمده بود منتشر کرد.
کِلسی پایپر در همان زمان در ستون خود در Vox نوشت که بحث دربارهی نقطهی عطف تاریخ چیزی بیش از یک گفتگوی فلسفی انتزاعی است: هدف اصلی، تعیین اولویتهایِ جامعه به منظور تضمین آیندهی درازمدت نوع بشر است.
برای این که به دلیل این امر پی ببریم باید ابتدا نگاهی به استدلالهایی بیندازیم که در دفاع از «نقطهی عطف بودن» زمان حاضر اقامه میشوند.
نخست، دیدگاه «دوران مخاطرات» است. یکی از ایدههایی که در سالهای اخیر حامیان بسیاری یافته این است که ما در دورانی زندگی میکنیم که خطر خودویرانگری و آسیبهای درازمدت به کرهی زمین به شکل فوقالعادهای افزایش یافته است. همانطور که اخترشناسی بریتانیایی، مارتین ریس گفته است: «کرهی زمین 45 میلیون قرن است که وجود داشته است اما این قرن بسیار خاص است: نخستین بار است که آیندهی آن در دستان یکی از انواع ــ نوع بشر ــ است.» به باور ریس ــ که از بنیانگذاران مرکز مطالعهی خطرات برای بقا در دانشگاه کمبریج است ــ برای نخستین بار، ما این توانایی را داریم که زیستکُره را به شکلی برگشتناپذیر از بین ببریم، یا با سوءمدیریت در زمینهی فناوری ضربهای مهلک به تمدن وارد آوریم.
در برابر پوستری دربارهی همهگیری سارس، پسری بستنی میخورد؛ ما در مجموع پول بیشتری صرف بستنی میکنیم تا ممانعت از توسعهی فناوریهایی که میتوانند باعث نابودیمان شوند.Getty Images
به گفتهی توبی اُرد، یکی از همکاران مکاسکیل در دانشگاه اکسفورد، قدرتهای مخرب از حکمت و دانش ما پیشی گرفتهاند. او در کتاب اخیر خود با عنوان پرتگاه استدلال میکند که بهترین کار کاستن از خطراتی است که متوجه بقای بشریت است. عنوان کتاب استعارهای است از وضعیت کنونی ما: در حال حرکت در مسیری بر لبهی پرتگاه که یک قدم اشتباه میتواند منجر به فاجعه شود. از نقطهای که ایستادهایم میتوانیم سرزمینهای سرسبز و زیبای مقصدی که پیش روی ماست را ببینیم ــ یعنی آیندهای پررونق و خرّم ــ اما ابتدا باید از این زمانهی پرمخاطره عبور کنیم. از نظر اُرد احتمال نابودی ما در این قرن یکششم است.
از دید اُرد چیزی که باعث میشد دوران ما نقطهی عطف باشد این است که مخاطراتی پدید آوردهایم که نیاکان ما با آنها مواجه نبودند، مانند جنگ اتمی یا پاتوژنهای قاتل مهندسیشده. در همان حال برای جلوگیری از وقوع این رویدادهایی که میتوانند تمدن را نابود کنند کاری انجام نمیدهیم. معاهدهی جنگافزارهای بیولوژیکی سازمان ملل که بازدارندهی توسعهی سلاحهای بیولوژیکی مانند ویروس کرونای بسیار قوی است، کمتر از یک رستوران مکدونالد بودجه دارد. به طور کلی، در سراسر جهان هزینهای که صرف خرید بستنی میشود بیشتر از مقداری است که صرف جلوگیری از توسعهی فناوریهایی میشود که میتوانند به زندگی انسانها بر روی کرهی زمین خاتمه دهند.
مضمون استدلال دیگری که از فرضیهی نقطهی عطف تاریخ دفاع میکند این است که ما در برههی خطرناکی قرار داریم. به باور تعدادی از پژوهشگران احتمال آن وجود دارد که در قرن بیست و یکم شاهد ظهور هوش مصنوعی پیشرفتهای باشیم که بتواند به سرعت به یک فراهوش تبدیل شود. آنها استدلال میکنند که نحوهی مدیریت این گذار میتواند تعیینکنندهی آیندهی تمدن بشری باشد.
این فراهوش قدرتمند میتواند سرنوشت بشر را بر اساس اهداف و نیازهای خود تعیین کند اما این پژوهشگران سناریوهای دیگری را نیز محتمل میدانند. آیندهی تمدن بشری را نیرویی تعیین خواهد کرد که پیش از دیگران کنترل این هوش مصنوعی را در دست بگیرد، این نیرو میتواند عامل خیری باشد که این هوش را در راستای سود همگانی هدایت کند یا حکومت بدخواهی باشد که از این قدرت برای سرکوب مخالفان استفاده کند.
بر سر تأثیر طولانیمدت هوش مصنوعی اجماع وجود ندارد. اما کسانی که به آن باور دارند میگویند که حتی اگر شانس وقوع بدترین سناریوهای هوش مصنوعی بسیار اندک باشد، همین امر که آنها میتوانند برای مدتی طولانی تأثیرگذار باشند باعث میشود تا دهههای آتی در تاریخ بشر اهمیت بسیار زیادی داشته باشد. به همین دلیل، بسیاری از پژوهشگران و نوعدوستان مؤثر تصمیم گرفتهاند تا زندگی حرفهای خود را به اخلاق و ایمنی هوش مصنوعی اختصاص بدهند.
شواهد دیگری نیز وجود دارند که فرضیهی نقطهی عطف تاریخ را تأیید میکنند. برای مثال، لوک کمپ از دانشگاه کمبریج استدلال میکند که تغییرات اقلیمی و تخریب محیطزیست به دست انسانها در این قرن میتواند آیندهی بشریت را تحت تأثیر قرار دهد. او میگوید «بنیادیترین دگرگونی در تاریخ بشر تا کنون آغاز هولوسن بوده است که باعث انقلاب در کشاورزی شد. به نظر میرسد جوامع بشری با پوشش اقلیمی محدود سازگاری پیدا کردهاند. در این قرن، آزمایش زمینشناختی بیسابقه و خطرناکی صورت خواهد گرفت و احتمالاً برای همیشه خود را از این شرایط مناسب اقلیمی محروم خواهیم کرد.»
حتی میتوان استدلال کرد که با توجه به نوپا بودن تمدن بشری، دوران کنونی میتواند بسیار تأثیرگذار باشد. تاریخ بشر تنها حدود 10.000 سال قدمت دارد و نسلهای ابتدایی توانایی بیشتری برای ایجاد تغییرات، ارزشها و انگیزههایی دارند که تا نسلهای آتی تداوم بیابند. تمدن امروزی کودکی است که خصوصیات و زخمهای دوران ابتدایی زندگیاش تا آخر عمر با او خواهند بود.
اما همانطور که خواهیم دید، از این جوانی نسبی تمدن میتوان برای استدلال مخالف نیز استفاده کرد. پرسشی که بدیهی به نظر میرسد این است که اگر این استدلال را بپذیریم پس باید بگوییم که دوران نخستین انسانها بسیار تعیینکنندهتر بوده است؟ چند گام اشتباه در دور پالئوسن یا در ابتدای انقلاب کشاورزی میتوانست باعث شود تا تمدن بشری هیچگاه به وجود نیاید.
اما مکاسکیل استدلال میکند که هر چند در تاریخ بشر لحظات مهمی داشتهایم اما آنها ضرورتاً تعیینکننده نبودهاند. برای مثال، مردم شکارچی-گردآور امکان این که بر لبهی پرتگاه بنشینند را نداشتند زیرا آنها نمیدانستند که میتوانند آیندهی دور را تغییر دهند و حتی اگر دانش آن را داشتند، لوازم و منابع ضروری برای انتخاب مسیری متفاوت را در اختیار نداشتند. بنا به تعریف مکاسکیل، لازمهی تأثیرگذاری و تعیینکنندگی، آگاهی و توانایی انتخاب از میان مسیرهای متعدد است.
چرا این موضوع اهمیت دارد
این تعریف خاص از تأثیرگذاری این پرسش را پیش میآورد که اصولاً چرا این مسئله برای مکاسکیل و دیگران اهمیت دارد. برای مکاسکیل، در مقام فیلسوفی که به آیندهی دور میاندیشد، فرضیهی نقطهی عطف تاریخ چیزی بیش از یک پرسش نظری است. پاسخ به این پرسش تعیین میکند که تمدن بشری چه اندازه از منابع و وقت خود را باید به جای مسائل جاری صرف مسائل بلندمدت کند.
اگر به باور شما فردا تأثیرگذارترین روز زندگیتان باشد ــ مثلاً امتحانی مهم دارید یا میخواهید ازدواج کنید ــ وقت و انرژی زیادی به آن اختصاص خواهید داد. اما اگر تصور کنید که تأثیرگذارترین روز زندگی شما دهها سال بعد خواهد بود، یا اصلاً ندانید که چه زمانی آن روز خواهد آمد، احتمالاً به اولویتهای دیگرتان خواهید پرداخت.
دود حاصل از آتشسوزی جنگل بر فراز مسیر عبور و مرور خودروها نمایان است.Getty Images
مکاسکیل یکی از بنیانگذاران نوعدوستی مؤثر است و در زندگی حرفهای خود به دنبال یافتن راههایی است تا بتواند در بلندمدت بیشترین خیر را برساند. اگر یک نوعدوست مؤثر بپذیرد که ما اکنون در نقطهی عطف تاریخ به سر میبریم این به آن معنا خواهد بود که بخش عظیمی از وقت و پول خود را صرف کاهش مخاطراتی کند که وجود نوع بشر را تهدید میکند ــ و در حقیقت بسیاری اکنون همین کار را میکنند.
اما اگر این نوعدوست مؤثر باور داشته باشد که با نقطهی عطف تاریخ قرنها فاصله داریم، ممکن است به دنبال راههایی دیگری برای خیر رساندن در بلند مدت برود، مثلاً با سرمایهگذاری مالی به اعقاب خود کمک کند. به گفتهی مکاسکیل اگر فرد انساندوستی پول خود را با نرخ بهرهی 5 درصد سرمایهگذاری کند در طول 200 سال سرمایهاش 1700 برابر خواهد شد.
در مخالفت با نقطهی عطف
استدلالهای موافق با فرضیهی نقطهی عطف تاریخ و دلایل اهمیت آن را بررسی کردیم، حال ببینیم چه استدلالهایی در مخالفت با این فرضیه وجود دارد.
سادهترین و سرراستترین استدلال این است که از نظر احتمالات، این فرضیه نامحتمل است.
اگر بتوانیم از این قرن به سلامت عبور کنیم و به میانگین سنّی گونههای پستاندار دست بیابیم، این به آن معناست که بشریت دستکم یک میلیون سال عمر خواهد کرد، و در طول این مدت احتمالاً خواهیم توانست در سیارّات دیگر سکونت پیدا کنیم. همانطور که سال پیش در ستون BBC Future نوشتم، به شکل بالقوه تعداد بسیاری زیادی از انسانها پس از ما به دنیا خواهند آمد. حتی اگر 50.000 سال آینده را در نظر بگیریم، نسلهای آتی تعداد چشمگیری خواهد بود. اگر نرخ زاد و ولد در این دوران همانند قرن بیست و یکم باشد، تعداد کسانی که هنوز زاده نشدهاند 62 مرتبه بیشتر از تعداد کسانی خواهد بود تا کنون زیستهاند.
مکاسکیل میگوید با توجه به تعداد بسیار زیاد انسانهایی که هنوز زاده نشدهاند، بسیار جای شگفتی خواهد بود که ما به عنوان جزء بسیار کوچکی از این جمعیت، تأثیرگذارترین نسل باشیم. این انسانهای آینده احتمالاً (امیدواریم) از نظر اخلاقی و علمی پیشروتر از ما خواهند بود و در نتیجه بیشتر میتوانند بر آینده تأثیر بگذارند، آن هم به روشهایی که اکنون برای ما قابلدرک نیست.
مکاسکیل میگوید نه تنها این امر محتمل نیست بلکه «مشکوک» است. کسانی که میگویند ما در نقطهی عطف تاریخ زندگی میکنیم احتمالاً استدلال نادرستی دارند. برای مثال، ممکن است سوگیریهای شناختی در میان باشد. نخست، سوگیری شدیدی وجود دارد که باعث میشود رخدادهای مشهود و کنونی بااهمیتتر از آنچه که هستند به نظر برسند. برای مثال، اگر در دههی 1980 زندگی میکردید احتمالاً تصورتان این بود که نانوفناوری بزرگترین خطر برای بشریت است اما مشخص شد که نظریهی «مادهی چسبناک خاکستری»[1] که ترس و دلهرهی زیادی ایجاد کرده بود بسیار اغراقآمیز بوده است.
دوم این که، احتمال سوگیری تأییدی نیز وجود دارد: اگر باور داشته باشید که باید به خطراتی که وجود بشریت را تهدید میکنند توجه بیشتری نشان داد (پژوهشگرانی که در این مقاله نام بردیم چنین برداشتی دارند) احتمالا ناآگاهانه استدلالهایی در راستای تأیید این نتیجهگیری مطرح خواهید کرد.
مکاسکیل مینویسد: «اگر زنجیرهای از استدلالها ما را به این نتیجه برساند که در دورانسازترین روزگار زندگی میکنیم باید بدانیم که احتمال نادرست بودن استدلالهایمان بسیار بیشتر از درست بودن نتیجهگیری ماست.»
بنا بر دلایلی از این دست، مکاسکیل نتیجه میگیرید که احتمالاً ما در دورانسازترین روزگار زندگی نمیکنیم. ممکن است استدلالهای مجابکنندهای وجود داشته باشند که نشان دهند در مقایسه با سایر دورهها، لحظهی کنونی نقطهی عطفی استثنایی است. اما به خاطر آیندهای بس طولانی که احتمالاً پیش روی تمدن بشری قرار دارد، به احتمال زیاد نقطهی عطف تاریخ هنوز فرا نرسیده است.
جنبهی مثبت نقطهی عطف نبودن
این نتیجهگیری که احتمالاً ما مهمترین انسانها در مهمترین دوران نیستیم شاید باعث سرخوردگی شود اما جنبههای مثبت آن را نباید نادیده گرفت. اگر به دیدگاه «عصر مخاطرات» باور داشته باشید باید بپذیرید که زندگی در قرن آینده بسیار خطرناک خواهد بود و برای اطمینان از تداوم نوع بشر باید فداکاریهای قابلملاحظهای انجام داد. و همانطور که کِمپ اشاره میکند، تاریخ نشان داده است که هنگامی که نسبت به آرمانشهر آینده احساس خطر زیادی وجود داشته باشد، گاه به نام حفاظت از آن انجام کارهایی ناخوشایند موجّه جلوه داده میشوند.
به گفتهی او «تاریخی بس طولانی از اقدامات سختگیرانهی دولتها در پاسخ به احساس خطر وجود دارد، و هر چه خطر بزرگتر باشد قدرت اضطراری با شدیت بیشتر اِعمال میشود.» برای مثال، برخی از پژوهشگرانی که میخواهند از ظهور هوشمصنوعی شرارتبار یا فناوریهای فاجعهبار جلوگیری کنند استدلال میکنند که ما به نظارت فراگیر و جهانی بر تمام موجودات زنده نیاز داریم.
اما اگر لازمهی زندگی در دوران نقطهی عطف، ازخودگذشتگی باشد این به آن معنا نیست که در سایر دورانها بیدغدغه میتوان زیست. ما نسبت به آینده مسئولیت داریم. در این قرن میتوانیم مسبب آسیبهای چشمگیری باشیم. در قرن گذشته، راههای بسیار جدیدی یافتهایم تا میراث مهلکی برای اعقاب خود بر جای بگذاریم، از از دیاکسید کربن در جوّ زمین گرفته تا پلاستیک در اقیانوس و ضایعات هستهای در زیر زمین.
در نتیجه هر چند نمیدانیم که آیا این دوران تأثیرگذارترین دوران است یا خیر اما میتوانیم با اطمینان بیشتری بگوییم که ما روز به روز قدرت بیشتری برای شکل دادن به زندگی و بهروزی میلیاردها انسانی به دست میآوریم که در آینده بر روی این کرهی خاکی زندگی خواهند کرد ــ تأثیری که میتواند خوب یا بد باشد. تاریخنگاران آینده قضاوت خواهند کرد که ما از این نیروی تأثیرگذاری تا چه اندازه حکیمانه استفاده کردیم.
برگردان: هامون نیشابوری
ریچارد فیشر از روزنامهنگاران بیبیسی و نویسندهی ستونBBC Future است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Richard Fisher, ‘Are we living at the 'hinge of history'?’, BBC, 24 Septembr 2020.
[1] Grey goo theory نظریهای مبنی بر این که مواد نانویی با بلعیدن تمام مواد بیولوژیکی باعث خواهد شد تا فقط مادهای لزج و خاکستری برجای بماند. [م.]