تاریخ انتشار: 
1400/10/26

شش روایت از جهانی‌شدن

آنتیا رابرتس
نیکولاس لمپ

asia.nikkei

از نگاه آیزایا برلین داستان تمثیلیِ روباه و خارپشت («روباه خیلی چیزها می‌داند، اما خارپشت یک چیز بزرگ می‌داند») نمایان‌گر دو طرز فکر است. خارپشت‌ها همه چیز را به دیدگاه واحدی مرتبط می‌کنند، یعنی به اصل سازمان‌دهنده‌ای که برای فهم جهان به طور عام کاربرد دارد. از سوی دیگر، روباه‌ها به جای آنکه سعی کنند همه چیز را در دیدگاه واحد فراگیری جا بدهند، ارزش‌ها و رویکرد‌های متعددی را می‌پذیرند.  

گفتگوها درباره‌ی جهانی‌شدنِ اقتصادی معمولاً تحت تسلط خارپشت‌هاست، یعنی کنش‌گرانی که پویایی‌ها و پیامدهای جهانی‌شدن را با نگاه از یک لنز واحد تفسیر و ارزیابی می‌کنند. برای مثال، روایتی را در نظر بگیرید که از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی تا بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ بر گفتگوها درباره‌ی جهانی‌شدن در غرب حاکم بود. از این دیدگاه، آزادسازیِ اقتصادی نویدبخش آن بود که تمامیت اقتصاد رشد کند تا همگان (کشورهای توسعهیافته و درحالتوسعه، ثروتمندان و فقرا) به رفاه بیشتری دست یابند. این زاویه‌ی دیدِ مطمئن، تجارت آزاد را نوعی بازیِ برد-برد جلوه می‌داد که صلح و رفاه برای همگان را به همراه خواهد داشت. 

در سال‌های اخیر روایت‌های متنوعی این دیدگاه را به چالش کشیده‌اند. بر مبنای این روایت‌ها، جهانی‌شدن اقتصادی بازندگان زیادی دارد. پوپولیست‌های راست‌گرا از سقوط کمربند صنعتی زنگ‌زده‌ی آمریکا (rust belt، ایالت‌هایی که قطب صنعت آمریکا بودند و در دهه‌ی ۱۹۷۰ به دلیل کاهش تولید، کارخانه‌های زیادی در آنها متروکه ماند. م.) شکوه دارند و هشدار می‌دهند که باید از طبقه‌ی کارگر بومی در برابر صدور شغل‌های تولیدی و ورود مهاجران محافظت کرد. پوپولیست‌های چپ و منتقدان قدرت شرکت‌های بزرگ اعتراض می‌کنند که مزایای جهانیشدن به طور معمول عمدتاً نصیب شرکت‌های چندملیتی ثروتمند و قدرتمند شده و طبقه‌ی متوسط را کم‌رمق‌تر کرده است. بیماری عالم‌گیر کووید-۱۹ و بحران زیست‌محیطی به نگرانی‌ها درباره‌ی میزان استحکام و پایداری اقتصاد ما شدت بخشیده است. 

اکنون در یک نقطه‌ی عطف قرار گرفته‌ایم: اندیشه‌ی حاکم بر جهانی‌شدنِ اقتصادی از ثباتی نسبتاً طولانی به در آمده و دچار نوسان‌های شدیدی است. در چنین دوران‌هایی، روایت‌های مختلف اهمیت ویژه‌ای می‌یابند زیرا راه‌های تازه‌ای برای کنش‌گران می‌گشایند تا مشکل را بیابند و راه‌حل‌های احتمالی آن را جستجو کنند. 

تعامل روایت‌های مختلف می‌تواند نقطه‌ی شروع فهمی تیز‌بینانه از پیچیدگی‌ها، ابهام‌ها و جنبه‌های ناواضح جهانی‌شدنِ اقتصادی باشد. البته بحث‌ها درباره‌ی جهانی‌شدنِ اقتصادی اغلب به تقابل‌هایی میان خارپشت‌ها تقلیل می‌یابد که بر اعتبار زاویه‌ی دید خودشان تأکید می‌کنند و می‌کوشند طرف مقابل را از نظر اقتصادی بی‌سواد و از نظر سیاسی خطرناک یا بی‌اخلاق نشان دهند. 

یک مثال مهم از چنین تقابل‌هایی، واکنش نمایندگان حکومت‌ها به انتقادها از تجارت آزاد و مهاجرت است، یعنی موضوعی که قوه‌ی محرکه‌ی کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ در آمریکا و جنبش برگزیت در بریتانیا شد. در آن شرایط بسیاری مثل خارپشت در خود پیچیدند و مخالفان را به دلیل حماقت یا منفعت‌طلبی‌شان خوار شمردند. اما مدافعان روایت‌های مخالف نیز تقصیر کمتری ندارند، چون بخش مهمی از تحرک خودشان را از توانایی ارائه‌ی دیدگاهی شدیداً متفاوت به دست آورده بودند که معمولاً فهم تیزبینانه‌ی موضوع را قربانی کرده بود و امکان مصالحه را از میان می‌برد. 

منظور این نیست که زاویه‌ی دید خارپشت‌ها درست و ارزشمند نیست. برخی از آنها ابزارهای تجربی و نظری از رشته‌های دانشگاهی مشخصی را به کار می‌گیرند تا دانش ما را درباره‌ی جنبه‌های اقتصادی، سیاسی و زیست‌محیطی جهانی‌شدن افزایش دهند. برخی دیگر نظام‌های ارزشی مشخصی را به بیان در می‌آورند و پیامدهای اخلاقی آنها را با شیوه‌ی سازمان‌دهی جریان کالا، افراد، سرمایه، داده و ایده‌ در سطح جهان به روشنی تطبیق می‌دهند. هر یک از این زاویه‌های دید دیدگاه متفاوتی را بیان و قطعه‌ای از پازل را روشن می‌کنند. 

با این حال، گفتگوهایی که خارپشت‌ها بر آن حاکم باشند مانع از حرکت به جلو می‌شوند. این گفتگوها معمولاً میان دو نقطه‌ی افراط و تفریط نوسان می‌کنند. در مورد بعضی مسائل، به نظر می‌رسد که مدافعان روایت‌های مختلف در جهان‌های متفاوتی زندگی می‌کنند و اگر تعاملی داشته باشند، ناچیز است (چندپارگی گفتمان). برای نمونه برخی فهم عمیقی از نابرابری دارند، اما دانش آنها درباره‌ی رقابت قدرت‌های بزرگ یا ارتباط میان این دو موضوع بسیار اندک است. گاهی دیگر، طرفداران رویکرد‌های رقیب به شدت با یکدیگر برخورد می‌کنند، اما طرفین چنان در جهان‌بینی‌های خود غرقاند که گفتگوی واقعی میان آنها ناممکن به نظر می‌رسد. (قطبیشدن)

برای سر و کله زدن با مسائل پیچیده‌ای مانند جهانی‌شدنِ اقتصادی، باید رویکردهای روباه‌مانند بیشتری پرورش دهیم که به دنبال غلبه بر چندپارگی‌ گفتمان‌ها و قطبیشدن آنها هستند، یعنی همان ویژگی‌هایی که شاخصه‌ی گفتگوهای معاصر است. این واقعیت که خارپشت‌ها بر گفتگوهای عمومی درباره‌ی جهانی‌شدنِ اقتصادی حاکم بوده‌اند، نه تنها فهم ما را از پدیده‌های پیچیده‌ی مرتبط محدود می‌کند، بلکه سبب می‌شود که درک و به حساب آوردن ارزش‌های مختلف موجود، سخت شود. وقت اتخاذ رویکردی روباهانه‌تر فرا رسیده است. 

نخستین گام برای پرورش چنین رویکردی فهم گفته‌های قبلی خارپشت‌ها درباره‌ی جهانی‌شدن اقتصادی است. در کتابمان با عنوان شش چهره‌ی جهانی‌شدن: برندگان و بازندگان آن کیستند و چرا این امر مهم است؟(۲۰۲۱) شش روایت اصلی را شناسایی کرده‌ایم که به گفتگوها درباره‌ی مزایا و معایب جهانی‌شدن اقتصادی جهت می‌دهند. این روایت‌ها داستان‌هایی را ارائه می‌کنند که مردم از طریق آنها واقعیت را می‌فهمند و ارزش‌های خود را بیان می‌کنند. آنها را می‌توان به سه دسته‌ی گسترده تقسیم کرد: روایت‌های برد-برد، برد-باخت و باخت-باخت. 

در بیش از سه دهه‌ی گذشته چارچوب غالب برای فهم جهانی‌شدن اقتصادی در غرب، روایت نظام مستقر بوده است. از دیدگاه این روایت جهانی‌شدن توقف‌ناپذیر و در عین حال نیرویی شدیداً سودمند است. این روایت بر افزایش بهره‌وری و کاهش نرخ فقر متمرکز است و بر کارآمدی اقتصادی تأکید می‌کند و تمرکز عملکرد کشورها و شرکت‌ها بر کارهایی که در آن مزیت نسبی دارند را سودمند می‌بیند. بسیاری از مؤسساتی که حافظ نظم اقتصادی جهانی هستند (مانند بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی) این دیدگاه «برد برای همه» را اتخاذ کرده‌اند. 

اکنون روایت نظام مستقر از موقعیت برتر خود پایین کشیده شده است. در دهه‌ی بعد از بحران اقتصادی جهانی، روایت‌هایی که قبلاً فرعی بودند، راه خود را به مرکز گفتگوهای سیاسی باز کرده‌اند. هرچند روایت نظام مستقر فرض می‌کند که همه برنده‌اند، چهار روایت خارپشتی دیگر استدلال می‌کنند که جهانی‌شدن اقتصادی هم برندگانی داشته و هم بازندگانی. تفاوت آنها در این است که چه کسی می‌برد و چه کسی می‌بازد، چه عواملی توزیع برد و باخت را تعیین می‌کنند و چرا مشکل‌ساز هستند.

در طرف چپ طیف سیاسی دو روایت می‌بینیم که بر حرکت صعودیِ منافع یعنی به سوی افراد ثروتمند و شرکت‌های چندملیتی تمرکز می‌کنند. در طرف راست طیف سیاسی، دو روایت را می‌بینیم که از دیدگاه آنها منافع جهانی‌شدن حرکتی افقی دارد، یعنی نصیب خارجیها و کشورهای خارجی می‌شود. 

روایت پوپولیست‌های چپ بر شیوه‌هایی متمرکز است که فساد در اقتصاد‌های ملی، منافع جهانی‌شدن را نصیب تعداد کمی از افرادی می‌کند که جایگاه ویژهای دارند. همزمان با رشد اقتصادی کشورها، بسیاری از آنها شاهد تشدید نابرابری‌ها بوده‌اند و فاصله‌ی میان ثروتمندان و فقرا افزایش یافته و طبقه‌ی متوسط بی‌رمق‌تر شده است. برخی از مدافعان این روایت انگشت اتهام را متوجه مدیران عامل، بانک‌داران و میلیاردر‌ها می‌کنند (ثروتمند‌ترین یک درصدِ جمعیت جهان)،‌ و برخی دیگر به طبقه‌ی تحصیل‌کرده‌ی حرفه‌ای و به طور کلی‌تر طبقه‌ی متوسط بالا اشاره دارند (ثروتمند‌ترین بیست درصد جمعیت جهان). در هر دو حال، فقرا و طبقه‌ی کارگر بازنده‌ی ماجرا هستند. 

جنبش‌های زیست‌محیطی و متحدانشان می‌خواهند ما رشد اقتصادی را وسیله‌ای برای هدفی دیگر ببینیم نه هدفی غایی.

مدافعان روایت قدرت شرکت‌های بزرگ که با روایت قبل مرتبط است، استدلال می‌کنند که برندگان واقعی در جهانی‌شدنِ اقتصادی شرکت‌های چند‌ملیتی هستند که می‌توانند از مزایای بازار جهانی استفاده کنند تا ارزان تولید کنند، همهجا بفروشند و کمترین مالیات ممکن را بدهند. این شرکت‌ها از قدرت خود برای شکل دادن به قوانین بین‌المللی در حیطه‌هایی مانند تجارت و سرمایه‌گذاری که به نفع‌شان است استفاده می‌کنند و به طور همزمان علیه همکاری‌های بین‌المللی در موضوعاتی مانند مالیات که ممکن است به ضررشان باشد لابی‌گری می‌کنند. بر اساس این روایت، جهانی‌شدنِ اقتصادی بازندگان زیادی (کارگران، جوامع، شهروندان و دولت‌ها) به وجود آورده است، اما تنها یک برنده دارد: شرکت‌های بزرگ. 

روایت پوپولیست‌های راست‌ با نسخه‌ی چپ‌ها در بی‌اعتمادی عمیق به نخبگان مشترک است، اما آنچه این دو روایت را از هم متمایز می‌کند علت ملامت این نخبگان است: پوپولیست‌های چپ نخبگان را به جمع‌آوری ثروت برای خودشان محکوم می‌کنند در حالی که پوپولیست‌های راست نخبگان را به دلیل ناتوانی از محافظت از جمعیت‌های سخت‌کوش بومی در برابر خطرات «دیگریِ» خارجی ملامت می‌کنند. بنابراین، شاخصه‌ی روایت پوپولیست‌های راست‌، دیدگاه قویِ ما-علیه-آنانِ افقی است، چه به شکل دغدغهی محافظت از کارگران در برابر صدور شغل‌هابیان شود و چه محافظت از آنان در برابر ورود مهاجرانی که ممکن است با آنها بر سر شغل‌های داخلی رقابت کنند، از نظام بهداشت و درمان بهره برند یا هویت جامعه‌ی بومی را تهدید کنند.

روایت اقتصادی-جغرافیایی بر نوع دیگری از تهدید خارجی تمرکز می‌کند: رقابت اقتصادی و تکنولوژیک میان آمریکا و چین به عنوان قدرت‌های بزرگ رقیب. گرچه هر دو کشور از جهانی‌شدنِ اقتصادی به شکل مطلق سود برده‌اند، به لحاظ نسبی چین خود را به آمریکا نزدیک کرده است. آمریکا به طور فزاینده چین را رقیبی اقتصادی و خطری امنیتی میبیند، و این به روایت اقتصادی-جغرافیایی اضطراری می‌بخشد که در طول جنگ سرد از آن بی‌بهره بود. روایت اقتصادی-جغرافیایی از تجارت بین‌المللی و سرمایه‌گذاری به عنوان وسیله‌ای برای بهبود رفاه اقتصادی و تقویت صلح تمجید نمی‌کند بلکه بر آسیب‌پذیری‌های امنیتی‌‌ای تأکید می‌کند که ناشی از وابستگی متقابل اقتصادی و ارتباط دیجیتال با یک رقیب استراتژیک است. 

گاهی این روایت‌های مختلف با یکدیگر هم‌پوشانی دارند. برای نمونه، بسیاری از اعضای دولت ترامپ هم روایت پوپولیست راست و هم روایت اقتصادی-جغرافیایی را قبول داشتند و نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری مانند الیزابت وارن نماینده‌ی پوپولیست‌های چپ و منتقد قدرت شرکت‌های بزرگ بودند. گاهی دیگر، این روایت‌ها از هم فاصله دارند. برای مثال، اعتراضات علیه پیمان تجارت آتلانتیک و شراکت در سرمایه‌گذاری در اروپا بخش عمده‌ای از انگیزه‌ی خود را از روایت شرکت‌های بزرگ می‌گرفتند تا روایت چپ پوپولیست. روایت‌های مختلف بر دغدغه‌های متفاوتی تمرکز می‌کنند. روایت پوپولیسم راستگرا از دست رفتن شغل‌های تولیدی را در خور انتقاد می‌داند، در حالی که روایت اقتصادی-جغرافیایی بر پیشی‌گرفتن در مسابقه‌ی فناوری‌های آینده مانند شبکه‌های 5G و هوش مصنوعی تمرکز می‌کند. 

این روایت‌های برد-برد و برد-باخت با ششمین روایت خارپشتی متفاوتاند. روایت مزبور استدلال می‌کند که همهی ما در جریان جهانی‌شدن اقتصادی به شکل کنونی در معرض خطر باخت هستیم. این روایت باخت-باخت جهانی‌شدن اقتصادی را منشأ و عامل تسریع خطرات مرتبط با گسترش ویروسها و شوکهای زنجیرهی عرضهی کالا قلمداد می‌کند. برخی دیگر هشدار می‌دهند که تشدید انتشار گازهای کربنی با گسترش الگوهای غربی تولید و مصرف مرتبط است و مردم و کره‌ی زمین را تهدید می‌کند. 

روایت تهدیدهای جهانی بر انسانیت مشترک ما تأکید می‌کند؛ طرفداران آن خواستار وحدت جهانی و همکاری بین‌المللی در مواجهه با چالش‌های مشترک هستند. به گفتهی آنها باید اهداف اقتصاد‌های خود را بازتعریف کنیم تا افراد و جوامع بتوانند در محدوده‌ی مقدورات کره‌ی زمین پایدار بمانند و رشد کنند. این ممکن است به معنای تأکید بر ترجیح تاب‌آوری بر کارآمدی در زنجیره‌های عرضه‌ی کالا و پایداری بر سود‌جویی در اقتصاد‌های ما باشد. آنها هشدار می‌دهند که بدون تغییر رویه، همه‌ی ما در معرض خطر باخت هستیم، گرچه برخی افراد و کشورها ممکن است قبل از دیگران و بدتر از دیگران زیان ببینند.

در جهانی که مردم را با ارزش‌های خارپشتی پرورش می‌دهد، رایج‌ترین پرسشی که در ضمن پژوهش خود با آن مواجه شدیم، این بود که «خب، کدام روایت درست است؟». همچنین دریافتیم که طرفداران هر یک از روایت‌ها بلافاصله اشاره می‌کنند که از چه نظر روایت آنها درست و سایر روایت‌ها نادرست است: حرکتی کاملاً خارپشتی. هر دوی این رویکردها از نکته‌ای عمیق‌تر غافلاند.

همانند همه‌ی صورت‌بندی‌های ناقص از واقعیت‌های پیچیده‌تر، هر روایت تا حدی حقیقت دارد اما تمام حقیقت را بیان نمی‌کند. هر روایت بر جنبه‌هایی مهم از فرایند جهانی‌شدن اقتصادی تأکید و ارزش‌هایی را بیان می‌کند که تعداد چشمگیری از مردم عمیقاً به آنها باور دارند. هر روایت هم واقعیت را آشکار می‌کند و هم آن را می‌پوشاند. به جای آنکه از یک روایت به عنوان روایت درست دفاع کنیم، باید رویکرد‌های روباه‌گونه‌ی بیشتری را اتخاذ کنیم که زاویه‌های دید متعددی را می‌پذیرند، آنها را در تضاد با هم حفظ و بینش‌های حاصل از آنها را با هم ترکیب می‌کنند. 

در سطح تحلیل، اتخاذ رویکردی روباه‌گونه‌تر به ما کمک می‌کند که فهم بهتری از موضوعات پیچیده به دست آوریم. همان‌طور که فیلیپ ای. تِتلاک، دانشمند علوم سیاسی، در کتاب خود با عنوان ارزیابی سیاسی تخصصی (۲۰۰۵) توضیح می‌دهد، محتوای افکار متخصصان بسیار کمتر از طرز فکر آنها اهمیت دارد. تتلاک به این نتیجه رسیده است که متفکران خارپشتی که تنها یک تصویر کلی دارند، اغلب بیش از حد به خود اطمینان دارند و معمولاً توضیح‌دهندگی تخصص خود را به حیطه‌هایی جدید تعمیم می‌دهند. با این حال، آنها معمولاً در پیش‌بینی‌های خود بسیار کم‌دقت‌تر از متفکران روباه‌گونه هستند که منابع اطلاعات متنوعی را با هم ترکیب می‌کنند تا نتایج مقدماتی بیشتری را تدوین کنند. 

برای نمونه به مخالفت‌ها با تصمیم رئیس جمهور فرانسه در مورد مالیات دیزل توجه کنید. از زاویه‌ی دید نظام مستقر و روایت تهدیدهای جهانی، وضع مالیات کاملاً درست به نظر می‌آمد: گران‌تر کردن سوخت‌های فسیلی راهی مبتنی بر بازار است برای کاهش انتشار گازهای کربنی. اما این سیاست‌گذاری شکست خورد چون ماکرون توجه نداشت که این مالیات چگونه از زاویه دید پوپولیست‌ها دیده خواهد شد، یعنی کسانی که اعتراضات «جلیقه زرد‌ها» را به راه انداختند. پوپولیست‌های راستگرا این مالیات را حمله‌ی نخبگان شهری به شیوه‌ی زندگی روستاییان می‌دانستند و دغدغه‌ی پوپولیست‌های چپ این بود که چگونه این مالیات بر جمعیت‌های فقیرتر فشار خواهد آورد بی‌آنکه به همان میزان عادت‌های ثروتمندان مانند پرواز با هواپیما را هدف گرفته باشد.

اگر هنر نمایندگی کردن لازمه‌اش اقناع دیگران باشد به اینکه جهان را از منظر روایت مرجح شما ببینند، هنر سیاست‌گذاری نیازمند ارزیابی مسائل از منظرهای گوناگون است. این پرسش که آیا کشوری باید از شرکت مخابراتی هواوی برای گسترش شبکه‌ی مخابراتی نسل پنجم (5G) خود کمک بگیرد، تنها به این بستگی ندارد که محصولات این شرکت ارزان، قابل اعتماد و از نظر اقتصادی کارآمد است؛ باید از این دید نیز نگاه کرد که آیا این کشور مایل است که در دوران دغدغه‌های امنیتی و رقابت‌های ژئوپلیتیک، زیرساخت‌های حساس خود را در اختیار شرکتی قرار دهد که تحت حاکمیت کشور چین است؟ به همین شکل، برای فهم میزان انتشار و تأثیرگذاری ویروس کرونا هم باید خطرات سیستمیِ ناشی از ارتباطات جهانی را درک کرد و هم به عوامل آسیب‌پذیر‌کننده‌ی ناشی از نابرابری‌های داخلی در کشورها توجه کرد. 

رویکردی روباه‌گونه می‌تواند کمک کند که بر بعضی از سوءتفاهمات متقابل رایج در گفتگوهای اقتصادی غلبه کنیم. رویکردی روباه‌گونه ما را تشویق خواهد کرد که از دید مدافعان روایت‌هایی که با آنها مخالفایم به موضوع نگاه کنیم. نیازی نیست که روایت آنها را اتخاذ کنیم، شاید همچنان برخی از ادعاهای تجربی، ارزیابی‌های ارزشی و سیاست‌گذاری‌های تجویزیِ آن روایت را زیر سؤال ببریم. اما اگر سعی کنیم به شکلی کریمانه و همدلانه جهانی‌شدنِ اقتصادی را از منظر روایتی دیگر ببینیم، فهمی بهتر از منطق درونی آن روایت، خواسته‌ها و توصیه‌هایش و بینشی روشن‌تر از نقاط ضعف و تعصب‌های روایت‌ها و سیاست‌گذاری‌های مرجح خودمان پیدا خواهیم کرد.

برای پرورش رویکرد‌های روباه‌گونه‌ی بیشتر باید مهارت بیشتری در تفکر انسجام‌بخش پیدا کنیم. این در محیط امروزی کار مشکلی است. دانشگاه‌ها معمولاً پژوهش‌ها و دروس خود را بر اساس خطوط رشته‌ها سامان‌دهی می‌کنند و به این وسیله نه گستردگی دانش و پیوند‌دادن موضوعات مختلف و خلاقیت بلکه بررسی ژرف‌تر، تخصص و تسلط کامل بر موضوعات محدود را تشویق می‌کنند. سیاست‌گذاران معمولاً به شکلی چندپاره کار می‌کنند، زیرا گروه‌های تخصصی مختلف مسئولیت حل مسئله‌ای واحد را برعهده می‌گیرند و هیچ یک به قلم اجازه‌ی جولان بیش از حد نمی‌دهند. با این حال، پدیده‌های پیچیده‌ای مانند جهانی‌شدن اقتصادی، مسائل درهم‌تنیده بی‌شماری را در بر دارد که نمی‌توان آن‌ها را در میان خطوط تقسیم‌کننده‌ی رشته‌های تحصیلی یا دروس جا داد، خطوطی که بخش عمده‌ی تولید دانش ما بر اساس آنها سازمان‌دهی شده است.

ماری گِلمان، فیزیکدان و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل فیزیک، معتقد بود که: «در قرن بیستویکم، مهمترین نوع ذهن‌ ذهن‌های انسجام‌بخش خواهند بود». ذهن انسجام‌بخش اطلاعات را از منابع ناسازگار میگیرد و پس از ارزیابی آنها را در کلیت منسجم‌تری ترکیب می‌کنند. توانایی نگه‌داشتن (دستکم) دو ایده یا روایت کاملاً متضاد در ذهن خود و به جای انتخاب یکی از آنها، ساختن ترکیبی که از هر یک از آنها بهتر است ویژگی‌ای است که معمولاً در رهبران بی‌همتای تجاریدیده شده است. سیاست‌گذاری‌های تجاری در واشنگتن دی‌سی، بروکسل و دیگر جاها به طور فزاینده در پی‌آناند که بینش‌هایی از زاویه‌های مختلف دید را در یکدیگر ادغام کنند، به جای آنکه به سادگی روایت نظام مستقر را ترویج دهند یا آن را به طور یکپارچه با روایتی دیگر جایگزین سازند. 

وقتی پای روابط آمریکا و چین در میان است، لازم نیست بین همکاری، رقابت یا مقابله دست به انتخاب بزنیم بلکه می‌توانیم هر سه رویکرد را در حیطه‌ها و زمان‌های مختلف با هم ترکیب کنیم

گرچه شکست ترامپ امید برخی مفسران خبری به بازآرایی جهانی‌شدنِ اقتصادی را احیاء کرده است، رویکرد جو بایدن، رئیس جمهور جدید آمریکا بینش‌هایی از چند روایت را در هم میآمیزد. دستورالعمل تجاری بایدن روایت نظام مستقر را که نسبت به تجارت اشتیاق دارد، میپذیرد زیرا در آن پتانسیل ایجاد رفاه می‌بیند، اما آن را با تعهد به اولویت دادن به رفاه کارگران آمریکایی (دغدغه‌ی پوپولیست‌های راست و چپ)، آگاهی از نیاز به قوانین بیشتر برای محدود کردن قدرت شرکت‌های بزرگ (از جمله در زمینه‌ی مالیات و انحصارطلبی) و عزم جزم برای رقابت شدید با چین از نظر اقتصادی و تکنولوژیک تعدیل می‌کند، و در عین حال می‌کوشد برای مقابله با خطرات جهانی مانند بحران اقلیمی و همه‌گیری جهانی با دیگر کشورها همکاری کند. دولت بایدن بسیاری از سیاست‌گذاری‌های تجاری و سیاسی-اقتصادی حفاظتیِ ترامپ را ادامه داده است و در عین حال می‌کوشد با متحدان خود همکاری کند و در مورد موضوعات مورد علاقه‌ی مشترک مانند بحران اقلیمی با چین در تماس قرار بگیرد.

در بروکسل هم می‌توان اقدامات مشابهی را دید. اتحادیه‌ی اروپا که طرفدار سرسخت روایت نظام مستقر بوده، سیاست‌گذاری‌های تجاری خود را روزآمد کرده است تا در ارتباط با کالاهای حساس مقاومتر شود، تولید نیمه‌رسانه‌های خود را به دست خود بگیرد تا موقعیت صنعتی خود را حفظ کند، و سازوکاری برای کنترل انتشار گازهای کربنی اعمال کند تا در بستر نظام تجاری جهانی، پایداری محیط‌زیست را نیز دنبال کند. اروپا همچنین در پی آن است که در رویکردش به چین، بینش‌های مختلفی را در هم بیامیزد؛ کمیسیون اروپا اعلام کرده است:

«چین در حیطه‌های مختلف سیاست‌گذاری، به طور همزمان، هم شریکی همکار است که اتحادیه‌ی اروپا اهدافش را با آن به طور تنگاتنگ هماهنگ کرده، هم طرف مذاکره‌ای است که اتحادیه‌ی اروپا باید با آن منافع متقابل را متعادل سازد، هم رقیبی اقتصادی است که به دنبال پیشی‌گرفتن در فناوری است، و هم حریفی در نظام حکومتی است که شیوه‌های حکم‌رانی جایگزینی را ترویج می‌دهد.»

اگر از استدلال‌های یا-این-و-یا-آن درباره‌ی اینکه کدام روایت درست است فراتر رویم، تفکر منسجم‌تر درباره‌ی جهانی‌شدن اقتصادی ما را به کجا خواهد رساند؟ گرچه هنوز پاسخی قطعی برای این پرسش نداریم، بررسی ما درباره‌ی روایت‌های خارپشتیِ رقیب حاکی از آن است که مرکز ثقل این گفتگو از توافق قبلی نظام مستقر، دستکم، از دو جهت فاصله گرفته است: مسائل مربوط به توزیع ثروت، هم درون و هم میان کشورها، به طور فزاینده محوری‌تر شده‌اند، و ارزش‌های غیر اقتصادی، خواه زیست‌محیطی، خواه اجتماعی و خواه امنیتی، به طور فزاینده بر اولویت دادن به تمرکز بر کارآمدی و رشد غلبه یافته‌اند.

هرگاه موضوع توزیع ثروت در میان بوده، روایت طرفداران نظام مستقر به طور سنتی از رویکردی دو مرحله‌ای حمایت کرده است. بر اساس این دیدگاه، نخستین کار لازم آن است که کل درآمد‌ها با استفاده از باز کردن بازارها به روی تجارت بین‌المللی و سرمایه‌گذاری افزایش یابد. پرسش‌های توزیعی درباره‌ی چگونگی تقسیم این ثروت باید به سطح محلی ارجاع داده شود. تفکر اقتصادی در این قالب بر افزایش کارآمدی تمرکز داشت تا رشد اقتصادی را برای کلیت کشور ترویج دهد. اقتصاد در حال رشد به معنای آن بود که برندگان می‌توانستند خسارت بازندگان را جبران کنند و همچنان خودشان هم سود کنند. اینکه آیا برندگان واقعاً خسارت بازندگان را جبران می‌کردند یا نه، موضوع کشمکش‌های سیاسی بود نه الگوهای روشن و مشخص. 

یک موضوع مشترک حاصل از ترکیب سایر روایت‌ها این است که توزیع ثروت بسیار مهم است. کافی نیست که کلیت ثروت افزایش یابد، نحوه‌ی تقسیم این ثروت همان اندازه مهم یا گاهی حتی مهم‌تر است. دغدغه‌ی پوپولیست‌های چپ توزیع ثروت و فرصت‌ها میان طبقات اجتماعی‌اقتصادی درون یک کشور است. از نظر آنان، اگر رشد به طور وسیع توزیع نشود، به درد نخواهد خورد. روایت پوپولیست‌های راست استدلال می‌کند که توزیع افقی ثروت در فضای جغرافیایی نیز مهم است. این دیدگاه پیشرفت شهرهای پررونق را در مقابل تصویری از خرابیِ جوامع روستایی می‌گذارد که با بسته شدن کارخانه‌ها به قهقرا می‌روند. 

تناسب توزیع منافع در سطح بین‌المللی نیز ممکن است مهم باشد. روایت اقتصادی-جغرافیایی اشاره می‌کند که هرچند چین و آمریکا هر دو از جهانی‌شدنِ اقتصادی بنا بر معیارهای مطلق سود برده‌اند اما موفقیت نسبی چین در کاهش فاصله با غرب رقابت راهبردی میان این دو را شدت بخشیده است. تغییر در تعادل جهانی قدرت نه تنها به ایجاد وضعیت برد-برد برای افزایش صلح و رفاه عمومی کمک نکرده است بلکه صلح و رفاه را تهدید می‌کند. پرسش‌های توزیعی هم درون و هم میان کشورها به محور سیاست‌گذاری‌ها تبدیل شده‌اند. 

دیگر موضوع مشترک در این روایت‌ها که در برابر سنت مستحکم تجارت آزاد مقاومت می‌کنند، این است که نقطه‌ی تمرکزشان ارزش‌هایی جز کارآمدی اقتصادی است و شامل رفاه بشری، حفاظت از محیط زیست، حفظ انسجام جامعه‌ها یا امنیت ملی می‌شود. روایت حکومت‌ها یا این ارزش‌های غیرپولی را نادیده می‌گیرند یا با آنها به عنوان معیارهای تقلیل‌پذیر به اقتصاد برخورد می‌کنند. روایت‌های مخالف چنین ادعا می‌کنند که «رفاه» عمومی را نمی‌توان تنها با سنجه‌های اقتصادی ارزیابی کرد؛ گاهی ارزش‌های دیگر مهمتر از ثروت هستند و ممکن است با معیار پول قابل ارزیابی نباشند. حتی اگر پرداخت پول به ناتوانان جسمی، حمایت از بیکاران و محصولات ارزان‌تر به معنای آن باشد که کارگران صنعتی از نظر مادی زندگی بهتری از نسل‌های قبلی خود دارند، نقصانی که بر غرور و منزلت اجتماعی آنان وارد شده احتمالاً با منافع مادی‌شان جبران‌پذیر نیست. 

این ایده که ارزش‌هایی جز بیشینه‌کردنِ ثروت مهماند، عنصری اساسی در گفتمان تهدیدات جهانی است. جنبش‌های زیست‌محیطی و متحدانشان می‌خواهند ما رشد اقتصادی را وسیله‌ای برای هدفی دیگر ببینیم نه هدفی غایی. آنها به ما یادآوری می‌کنند که هر نوع پیشرفت اقتصادیای به رفاه بشر کمک نمی‌کند، بهویژه وقتی به مرزهای پایداری کره‌ی زمین احترام نگذارد. کیت راوُرث، اقتصاددان، مینویسد: «امروزه اقتصادهایی داریم که باید رشد کنند، خواه باعث ترقی ما شود خواه نشود. اما چیزی که لازم داریم اقتصادهایی است که باعث ترقی ما شوند، چه رشد کنند چه نکنند». 

ارزش‌های غیراقتصادی عامل تحرک روایت‌های رقیب دیگری نیز هستند. روایت پوپولیست راست پیوند میان خانواده‌ها، اجتماع‌ها و ملت‌ها را ارج می‌نهد و برای سنت، ثبات، وفاداری و سلسله‌مراتب ارزش قائل است. مدافعان آن کار را نه تنها وسیله‌ی تأمین درآمد بلکه راهی برای ایجاد حس هویت، ارزش‌مندی و شرافت می‌دانند که به نوبه‌ی خود به ایجاد خانواده‌ها و اجتماعات باثبات کمک می‌کند. کارآمدی بیشتر و تولید ارزان‌تر حتی اگر از نظر اولویت‌های تجاری مهم‌تر باشد، ممکن است به تار و پود اجتماع صدمه بزند، بهویژه وقتی تغییرات سریعاند و شدیداً بر مناطق جغرافیایی مشخص یا بخش‌های صنعتی معین تأثیر می‌گذارند.

گاهی رشد برای دستیابی به این اهداف غیراقتصادی مفید است؛ گاهی هم دستیابی به این اهداف را دشوارتر می‌کند. مدافعان این روایت‌های جدا از نظام مستقر می‌پذیرند که نمی‌توانند تنها بر رشد کلیت اقتصاد یا حتی تقسیم منصفانه‌تر آن تمرکز کنند؛ باید به این موضوع نیز اذعان کنیم که همه‌ی چیزهایی که ارزش می‌شماریم، ممکن است بخش‌های قابل مقایسهی کلیت واحدی را تشکیل ندهند. این نتیجه‌گیری به آن معناست که باید راه‌هایی برای بحث بازتر و متوازن‌تر درباره‌ی ارزش‌های مختلف در جوامع کثرت‌گرای خود بیابیم. همان‌طور که مایکل سندل، فیلسوف، توضیح می‌دهد:

«بی‌طرفی لیبرال پرسش‌های مرتبط با معنا، هویت و هدف را یک‌کاسه و به پرسش از انصاف تبدیل می‌کند. به همین دلیل از خشم و دلزدگی‌هایی که انقلاب پوپولیست‌ها را به حرکت درآورده، غافل می‌ماند؛ از منابع اخلاقی، گفتمانی و همدلانه برای فهم انزوای فرهنگی یا حتی تحقیری که بسیاری از رأی‌دهندگان طبقه‌ی کارگر و طبقه‌ی متوسط احساس می‌کنند، محروم است و گستاخی‌های شایسته‌سالارانه‌ی نخبگان را نادیده می‌گیرد.»

دیدگاه واحدی وجود ندارد که به تنهایی مزایا و مضرات جهانی‌شدن را به دقت دربرگیرد. به جای گرفتار کردن خود در یک روایت واحد خارپشتی، باید شیوه‌های روباه‌گونه‌ی تفکر درباره‌ی موضوعات پیچیده را در خود پرورش دهیم. لازمه‌ی این رویکرد توان‌مند شدن در فهم استنباط‌ها و ارزش‌های مدافعان روایت‌های مختلف و نیز حفظ فرهنگ گفتگوی احترام‌آمیز در جاهایی است که بده‌بستان‌های مختلف علناً ارزیابی می‌شوند. مثلاً حفظ سنت را چگونه باید با پیشرفت اقتصادی متوازن کرد، ثروت یک ملت را چگونه باید با رفاه بخش‌ها یا گروه‌هایی خاص از آن سبک و سنگین کرد، و اهمیت ملیت را چگونه باید در مقابل ارزش هویت‌های جهانی و جهان‌وطنانه ارزیابی کرد؟ 

گفتگو درباره‌ی جهانی‌شدن اقتصادی باید از نبردهایی که برای جستوجوی یک روایت خاص به راه می‌افتد، فراتر رود. توانایی انسجام‌بخشیدن به استنباط‌هایی از روایت‌های مختلف و عزم برای کاوش در ارتباطات متقابل و دستیابی به بده‌بستان‌های مناسب همچنان وجه تمایز سیاست‌گذاری‌های موفق خواهند بود. زنجیره‌های کارآمد عرضه‌ی کالا دیگر کافی نیستند؛ باید آنها را امن و پایدار کرد. سیاست‌گذاری اقلیمی نه تنها باید از نظر اقتصادی و تکنولوژیک مقدور باشد بلکه باید برابری‌طلبانه و شمول‌گرا نیز باشد. وقتی پای روابط آمریکا و چین در میان است، لازم نیست بین همکاری، رقابت یا مقابله دست به انتخاب بزنیم بلکه می‌توانیم هر سه رویکرد را در حیطه‌ها و زمان‌های مختلف با هم ترکیب کنیم. 

نگاه کردن به یک موضوع از منظر روایت‌های مختلف هم از نظر شناختی و هم از نظر اخلاقی سعی و توان چشمگیری می‌طلبد. اما اگر می‌خواهیم برای واکنش به پیچیدگی‌های هزار‌رنگ چالش‌های امروز خود رویکرد‌هایی مناسب تدوین کنیم، احتمالاً این بهترین راهی است که می‌توانیم در پیش بگیریم. 

 

برگردان: پویا موحد


نتیا رابرتس استاد دانشکده‌ی قانون‌مند‌سازی و حکم‌رانیِ جهانی در دانشگاه ملی استرالیاست. دو کتاب اخیر او عبارت‌اند از شش چهره‌ی جهانی‌شدن: برندگان و بازندگان آن کیستند و چرا این امر مهم است؟ (۲۰۲۱)، با همکاری نیکولاس لَمپ، و آیا حقوق بین‌الملل بین‌المللی است؟ (۲۰۱۷) نیکولاس لَمپ دانشیار حقوق در دانشگاه کوئینز در کینگستونِ کاناداست. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Anthea Roberts and Nicholas Lamp, ‘The biggest picture’, Aeon, 4 November 2021.