«مِموریال» و حافظهی جمعی ملت روس
در ۲۸ دسامبر ۲۰۲۱، فعالیت «مموریال»، قدیمیترین نهاد حقوق بشری مستقل روسیه که در دوران پرسترویکا توسط آندری ساخاروف، برندهی جایزهی صلح نوبل، همسرش النا بونِر و چند تن از یاران و همراهانشان برای ثبت جنایتهای دوران استالین بنیانگذاری شده بود، پس از ۳۲ سال، توسط دادگاه عالی روسیه ممنوع اعلام شد. دادستان این دادگاه، الکساندر جَفَریوف، در کیفرخواست خود تلاش «مموریال» را معطوف به «چرکین کردن سیمای اتحاد جماهیر شوروی» و «اعادهی حیثیت از نازیسم» خوانده و خواهان غیرقانونی اعلام کردن آن شده بود. حکم نهایی دادگاه با یورش به دفتر مموریال و به تاراج بردن اسناد و مدارک قربانیان، بازماندگان و خانوادههای زندانیان پیشین اردوگاههای کار اجباری (گولاگ) اجرا شد.
بسیاری از کنشگران روس «مموریال» را آخرین سنگر مقاومت مدنی در برابر رژیم خودکامهی این کشور میدانند، رژیمی که تاریخ را به انحصار خود درآورده است و تحریف و بازنویسی آن را در دستور کار دارد. برای حکومتی که از رأس تا ذیل هرم آن در تصرف نهادهای اطلاعاتی-امنیتی است، تاریخ نیز پروندهای بهشدت امنیتی بهشمار میرود و تنها خوانش مجاز از آن بزرگداشت نقش پیروزمند و افتخارآمیز شوروی در مبارزه با نازیسم و کتمان سویهی تاریک آن، یعنی جنایات دوران استالین و میلیونها قربانی آن است. روایتی که تنها کیش قهرمان را جایز میداند و وجود قربانی را برنمیتابد. از دید چنین رژیمی هر خوانش دیگری از تاریخ معاصر شوروی «سیاهنمایی» محسوب میشود و درخور مجازات و زندان و محکومیتهای طولانی است. در این چارچوب است که برچسب «عامل بیگانه»، «جاسوس»، «خائن» و البته «نازی» بهروز میشود و کاربردی نو مییابد.
اما چنین چرخشی چرا و چگونه امکانپذیر شد؟
در نیمهی دوم دههی هشتاد میلادی، در پی پروسترویکا و گلاسنوست، بخشی از آرشیوهای دولتی به روی همگان گشوده شد و اسناد و مدارک بسیاری در اختیار تاریخپژوهان قرار گرفت. دهها کتاب و صدها مقاله دربارهی سرنوشت شاعران و نویسندگان و هنرمندان آزادهای چون ماندلشتایم، تسوتایوا، سولژنیتسین، شالاموف و دیگران منتشر شد. هنوز سرمای تیز و نفسبُر آن غروب یخزده را که برای شرکت در سخنرانی یکی از تاریخپژوهان نامدار اما ممنوعالقلم، در صفی طولانی جلوی تالار دانشکدهی تاریخ دانشگاه مسکو اینپا آنپا میکردم، بهخوبی به یاد دارم. شوروی همچنان پابرجا بود و سامیزدات زیر پالتو رد و بدل میشد، اما امید تازهای در فضای شلوغ و پرشور و شوق صف موج میزد. اتفاق بیسابقهای رخ داده بود. گورباچف نطقی دربارهی وقایع تلخ دوران استالین ایراد کرده و به جانبهدربردگان اردوگاهها و خانوادههای قربانیان امید داده بود که آرشیوهای محرمانه را بگشاید تا حقایق برملا شود.
افسوس اما که او به وعدهی خود عمل نکرد و آرشیوهای مربوط به گولاگ هرگز به طور کامل گشوده نشد.
دو دهه پیش از آن، وارلام شالاموف، نویسندهی کتاب داستانهای کولیما زنگ خطر را به صدا درآورده بود: «اسناد گذشتهی ما را منهدم کردهاند...پروندههای قضائی، آرشیو بازجوییها، فیشهای پزشکی، عکسها و مدارک را از بین بردهاند. اردوگاهها را با خاک یکسان کردهاند. حتی سیمهای خاردار زنگزده را جمع کرده و به مکان دیگری بردهاند و برجهای نگهبانی را منهدم ساختهاند. بر خرابههای بهجامانده اکنون گلهای هرز روییدهاند، گلهای حریق و فراموشی، گلهای آرشیوزدا و خاطرهگریز.»
بنابراین، در دو دههی ۱۹۶۰-۱۹۷۰، نه تنها جانبهدربردگان از گولاگ نمیتوانستند در برابر هیچ دادگاه یا حتی هیچ کمیتهی حقیقتیابی شهادت بدهند، بلکه برخی تعهد کتبی داده بودند که اسرار را برملا نکنند. در این دوران در کتابهای تاریخ نیز ردی از گولاگ دیده نمیشد. نام آن را تنها در آثار ادبی برجستهای چون یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ، داستانهای کولیما و مجمعالجزایر گولاگ میشد دید، آثاری که به شکل سامیزدات (نشر زیرزمینی و فردی در داخل یا خارج از روسیه) منتشر میشد و به دست تعداد اندکی از خوانندگان میرسید.
بنابراین، شاهدانی که در آن سالها ناظر پاک شدن خاطرهی گولاگ از حافظهی جمعیِ ملت روس بودند، چارهای جز این نداشتند که خود قلم بردارند و خاطرات و روایات خود را بنویسند و با این کار به بازسازیِ واقعیت تاریخی یاری رسانند. بدین ترتیب، افراد بیشماری در سراسر روسیه با تب و تاب مشغول ثبت خاطرات شدند. جانبهدربردگانی که در دوران اصلاحات خروشچف به شهادت در مورد گولاگ میپرداختند، این کار را اقدامی علیه فراموشی مینامیدند: علیه فراموشی، علیه حافظهزدایی و برای انتقال به نسلهای آینده.
در سال ۱۹۸۹، «مموریال» برای پاسخ به چنین نیازی توسط تعدادی از روشنفکران سرشناس روس پایهریزی شد. هدف «مموریال» مبارزه با فراموشی بود. «جامعهای که از حافظهی تاریخیِ خود هراس دارد، هرگز به بلوغ دموکراتیک نخواهد رسید». پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، رویش «گلهای فراموشی» بر خرابههای حافظهی جمعی همچنان ادامه یافت و با این که آزادی نسبی در کشور حاکم بود، نه استالینزدایی به معنای واقعی کلمه امکانپذیر شد و نه دادخواهی حقوقی و قضائی در دادگاهی از نوع نورنبرگ به انجام رسید.
در این دوره و برای سه دهه، «مموریال» کار «مبارزه با فراموشی برای برپایی روسیهای دموکراتیک» را با ایجاد بیش از شصت شعبه در سراسر روسیه، از سن پترزبورگ تا ولادیوستوک، به پیش برد. اعضا و پژوهشگران «مموریال» پیشکسوتان پژوهش در زمینهی اردوگاههای تأدیبی کار اجباری، وحشت عظمی سالهای ۱۹۳۷-۱۹۳۸، جابهجایی قومی در دهههای۱۹۳۰-۱۹۵۰ و نیز سرکوب نویسندگان، شاعران و روشنفکران در سالهای ۱۹۶۰-۱۹۸۰ بودند. یکی از نخستین اسناد منتشرشده توسط «مموریال»، «راهنمای اردوگاههای کار اجباری در اتحاد جماهیر شوروی از ۱۹۲۳ تا ۱۹۶۰» بود. پس از آن فهرستهای دیجیتالی بیشماری از اسامی قربانیان گردآوری شد که یک نمونهی آن دربرگیرندهی نام سهونیم میلیون نفر از ناپدیدشدگان در اردوگاههای مختلف بود. همچنین آرشیو عظیمی از شصتهزار پروندهی خصوصی خانوادهها جمعآوری شد. از دیگر دستاوردهای «مموریال» ثبت هزاران شهادت و روایت کتبی از جانبهدربردگان و نیز برپایی دهها اثر یادبود در مکانهای شناساییشدهی کشتارهای دوران وحشت عظیم و تصفیههای استالینی است. بنابراین، برای خانوادههایی که در جستوجوی اطلاعات در مورد سرنوشت خویشان و نزدیکان خود بودند، «مموریال» تنها مرجع معتبر اطلاعرسانی بود.
این تلاشها برای «مموریال» اعتباری جهانی کسب کرد و در غیاب هرگونه امکانات دولتی، پشتیبانی مالیِ بسیاری از سازمانهای جهانی حقوق بشری را برانگیخت. حمایتی که از سال ۲۰۱۲ بهانهای برای قلعوقمع آن به دست رژیم پوتین، این کلنل سابق «کاگب»، داد تا با تصویب قانونی جدید، هر سازمان و نهادی را که از کمکهای مالیِ سازمانهای بینالمللی بهره میبرد، «جاسوس دشمن» و «عامل بیگانه» بداند. برچسبی که از آن پس به تمامی مدارک رسمی، نشریات، تارنما و شبکههای اجتماعیِ «مموریال» تحمیل شد. تا جایی که هر اطلاعیهای در مورد بخشی از اسناد یا خاطرات جانباختگان و شاهدان جنایات دهههای گذشته منتشر میشد، مُهر «عامل بیگانه» بر تارک آن دیده میشد. اتهامی که برای جانبهدربردگان و بازماندگان سالهای سیاه، خاطرهی تلخ عنوان «دشمن خلق» و «ضدانقلاب» را زنده میکرد، اما برای مردم عامی یادآور ادبیات جنگ جهانی دوم و مبارزه با نازیسم بود. ادبیاتی که این روزها توسط ماشین پروپاگاندای رسمی رژیم حاکم به کار گرفته میشود تا به سیاست کشورگشایی آن در نظر مردم روسیه وجههای قابل قبول ببخشد.
لِو پونومارف، فیزیکدان برجستهی روس و از مدیران مموریال، مینویسد: «پوتین و اطرافیانش مدام مردم را از دشمن خارجی میترسانند، حال آن که دشمن واقعیِ مردم روسیه خود آنها و رژیم تمامیتخواه حاکم و دستگاه امنیتی آن (افاسب) با چهارصد هزار مأمورند.»
این محدودیتها اما نه تنها «مموریال» را دلسرد نکرد بلکه عزم آن را در گسترش فعالیتهای خود راسختر ساخت، چنانکه در سالهای اخیر دامنهی کنشگری خود را از تاریخ و ثبت حافظهی جمعی فراتر برد و به دادخواهی برای زندانیان سیاسی کنونی و فعالیت در زمینهی حقوق مدنی شهروندان، افشاگری در مورد جنایتهای دولت روسیه در دو جنگ چچن، جنایات رمضان قدیروف، دستنشاندهی مسکو در چچن، و همچنین در ماههای اخیر، تحقیق در مورد عملیات جنگی شبهنظامیان مزدور گروه واگنر در سوریه بسط داد.
فشار بر «مموریال» هنگامی به اوج خود رسید که در سال ۲۰۱۶ اقدام به انتشار فهرستی با نام آمران و عاملان دولتیِ سرکوب مخالفان کرد. انتشار این فهرست با اسامی بیش از ۴۰ هزار «جلاد» که همگی از اعضای سازمان اطلاعاتی امنیتی «اِنکاود» (سلف «کاگب») بودند، خشم کرملین را برانگیخت. در همان سال یوری دیمیتریف، یکی از اعضای نامدار «مموریال»، تاریخپژوه شناختهشدهی منطقهی کارلی (هممرز با فنلاند) و کاشف گور دستهجمعیِ ساندَرموخ، دستگیر و به اتهام ساختگی جرایم جنسی به ۱۵ سال زندان محکوم شد. از نظر پوتین، گزارش دیمیتریف زنگ خطری بود برای پروژهی بازنویسی تاریخ که از میانهی دههی ۲۰۱۰ میلادی در پیش گرفته است. در روایت پوتین از تاریخ، جنایات دوران شوروی وجود خارجی ندارد. بنابراین، اجساد یافتهشده در ۲۳۶ گور دستهجمعی در منطقهی ساندرموخ نیز نه از آنِ ۹۰۰۰ قربانیِ تصفیههای بزرگ استالینی در سالهای ۱۹۳۷- ۱۹۳۸ به دست «انکاود» بلکه متعلق به اسرای جنگیِ شوروی است که در سالهای 194۱-194۲ به دست فنلاندیها به قتل رسیدند. اکنون نقش شوروی در قتل عام افسران لهستانی در جنگل کاتین که بوریس یلتسین در ابتدای دههی ۱۹۹۰ آن را به رسمیت شناخته بود، انکار میشود. الکساندر چرکاسوف، یکی از مدیران «مموریال جهانی»، میگوید: «در دوران ما سردمداران رژیم در حال بازنویسی تاریخ هستند، تاریخی دروغین و جعلی. تلاش ما مقابله با این اقدام و ثبت حافظهی میلیونها قربانی برای نسلهای آینده است.»
بازنویسی تاریخ روسیه از بدو پیدایش در قرن نهم میلادی تا به امروز ــ که البته هفتاد سال پایانی آن دارای اهمیت عاطفی و ایدئولوژیکیِ ویژهای برای پوتین است، چنانکه فروپاشیِ آن را «بزرگترین فاجعهی ژئوپولیتیک قرن بیستم» میداند ــ بازگشت به روایت رسمیِ سراسر افتخارآمیزی است که جانبازیهای ارتش و مردم شوروی در برابر آلمان نازی گرانیگاه آن را تشکیل میدهد. در این روایت، استالین رهبر پیروزمند جنگ است نه باعث و بانی تصفیه و ترور و کشتار چند میلیون روس. از سال ۲۰۲۰، این روایت رسمی در متن قانون اساسی روسیه نیز گنجانده شده است: «فدراسیون روسیه، میراثدار اتحاد جماهیر شوروی، از واقعیت تاریخی خود پاسداری میکند.»
آشکار است که از دیدگاه این «واقعیت تاریخی»، انجمن حقوق بشریِ شناختهشده و معتبری همچون «مموریال» که «روزنگار سرکوب از استالین تا پوتین» را در دستور کار خود دارد و گولاگ را تعبیری از «جنایت علیه بشریت» میداند، جایی نمیتواند داشته باشد. از این رو، برای بسیاری از کنشگران جامعهی مدنی روسیه انحلال «مموریال» پیش از آنکه نقطهی پایانی بر روند شناخت گولاگ در دوران پساشوروی و ثبت آن در حافظهی جمعی باشد، نقطهی آغازی بر چرخش اولتراناسیونالیستی رژیم روسیه و چراغ سبزی به تهاجم نظامی به اوکراین بهشمار میرود.