آوارگی مدام دختر سردار، سرنوشت رنجآور سیکهای افغانستان
گل سرچوکی شیشته میکنه دربار
مره دیوانه کرده دختر سردار
این یکی از آهنگهای قدیمی و فولکلور افغانستان است که بسیاری از آوازخوانان آن را خواندهاند. یکی از ویژگیهای مهم این ترانه این است که در مورد دختری سیک خوانده شده. دختر سیک را به گلی تشبیه میکند که روی چوکی (صندلی) نشسته و ادا و اطوار این دختر سردار شاعر را دیوانه کرده است. در افغانستان به سیکها و هندوها سردار نیز میگویند.
یا این آهنگ به زبان پشتو:
یارمی هندو زه مسلمان یم
دیار دپاره درمسار جارو کومه
(من مسلمانام اما به خاطر دلبرم که هندو است، عبادتگاه هندوان را آب و جارو میکنم.) قدمت این آهنگ پشتو نیز زیاد است و آوازخوانان زیادی آن را خواندهاند.
این نوشته اما قصهی عاشقی و دلبری مسلمان و سیک یا هندو نیست. بلکه قصهی دردناک جدایی و فراق است. خاکساری مسلمان و جارو کردن درمسار هندوان گویی دیگر افسانه شده، قصه و سرخطِ کنونیِ رسانهها به آتش کشیدن عبادتگاه سیکها و هندوهاست. دختر سردار دیگر سالهای سال است که «درباری» ندارد، بلکه شهر به شهر و کشور به کشور آواره است. تلخی این داستان به اینجا نیز تمام نمیشود، چون قصهی مهاجرت چندین و چند تن نیست. قصهی کوچیدن تمام سیکها شاید برای همیشه از افغانستان است.
یکی از ویژگیهای افغانستان تنوع فرهنگی، زبانی، قومی و آیینی بوده است، اما با شتابِ تمام به سمتی میرود که در آن نه تنها از این تنوع جمعیتی خبری نباشد، بلکه حتی آثار و شواهدش نیز نابود شود، چنانکه قبلاً شده است. همانگونه که گوشه گوشهی افغانستان پر از نشانههای آیین بودایی است اما سالهاست که هیچ پیرو آیین بودایی در افغانستان وجود ندارد و مجسمههای صلصال و شهمامه که بزرگترین مجسمههای بودا در جهان بودند در سال ۱۹۹۹ در حاکمیت قبلی طالبان در بامیان با انفجار منهدم شدند و رواقهای خالی و بزرگ آن مثل دو زخم عظیم بر پیکرهی تمدن بشری بر جای مانده است.
افغانستان در گذشته هزاران شهروند یهودی داشته، و یهودیان حتی تا اوایل تسلط حزب دموکراتیک خلق در دههی هفتاد میلادی در کابل و بیشتر در هرات حضور داشتند، اما رفتهرفته کاهش یافتند تا به دو نفر رسیدند که هر دو ساکن کنیسهی یهودیان در شهرنو کابل بودند. یکی از آنان چند سال پیش از دنیا رفت و آخرین یهودی افغانستان در پانزدهم اوت ۲۰۲۱ پس از تسلط دوبارهی طالبان، افغانستان را ترک کرد و از آن پس هیچ کسی دروازهی تنها کنیسهی یهودیان در کابل را نگشوده است.
از سیکها نیز بهروایت آمار تنها ۱۵۰ تن در کابل باقی ماندهاند و دولت هند اعلام کرده است که به آنها ویزای اضطراری میدهد. اگر این کاروان کوچک همه از افغانستان بروند، میتوان گفت که بعد از بوداییها و یهودیان، آیین سیک نیز از افغانستان برچیده خواهد شد و افغانستان به لحاظ آیینی دیگر کشور متنوع و رنگارنگی نخواهد بود.
سیکهای افغانستان
سیکها از ساکنان بومی افغانستان هستند و هیچ مرد یا زن کهنسالی را در افغانستان نمیتوان یافت که به یاد آورد یا دیده باشد که سیکها به صورت گروهی از جای دیگری وارد افغانستان شده باشند. اگر از گذشتههای دور و منابعی مانند تاریخ بیهقی که حضور هندوها را در جغرافیای کنونی افغانستان در زمان سلطان محمود و سلطان مسعود تأیید میکند بگذریم و احمدشاه ابدالی را بنیانگذار افغانستان کنونی بدانیم، منابع تاریخی حضور سیکها را در ارتش و ادارهی احمدشاه ابدالی در نیمهی اول قرن دوازدهم هجری خورشیدی نشان میدهد.
روایت غالب این است که بازرگانان سیک از پنجاب، که خاستگاه آیین سیک است، به افغانستان کنونی آمدهاند. به هر صورت، در اینکه آنها پیش از شکلگیری افغانستان کنونی در این وادی ساکن بودهاند، مناقشهای نیست و افغانستان معاصر همیشه شهروندان سیک را در خود داشته است.
سیکها از آغاز ساکن شهرها بودند: کابل، غزنی، قندهار و هلمند در جنوب، جلال آباد و لغمان در شرق و قندوز در شمال. همهی سیکها اهل بازار بودند و بازرگان؛ ادویهجات هندی، گیاهان دارویی، رنگهایی که در رنگرزی نخ به کار میرفت و وسایل آرایشی عمدتاً زنانه، در انحصار سیکها بود. در همه شهرها هم راستهی مخصوص خود را داشتند که به راستهی بزازها شهرت داشت.
هرچند به علت سنتهای اجتماعی و تعصب سخت مسلمانان و سیکها در آیین خود، مراودات سیکها و مسلمانان در حد تاجر و مشتری ماند و مسلمانان آگاهی چندانی در مورد هموطنان سیک خود نداشتند و ندارند. این ناآگاهی در حدی است که اغلب سیکها را هندو میدانند یا آن را شاخهی از هندوئیسم میشمارند. حال آنکه سیکها برعکس هندوها یکتاپرست و اهل کتاباند ولی از آنجایی که اکثر سیکها در هندوستان زندگی میکنند، این تلقی وجود دارد که سیکها هم هندو هستند، و چه بسا کسانی آنها را نه تنها هندو بلکه اهل هندوستان نیز میدانند. دلیل دیگر هم این است که چون هندوها و سیکها هردو اقلیت دینی بوده و وجوه تشابه آیینی، و بهویژه زبانی، داشتهاند، در بیشتر مناطق کنار هم زندگی کرده و همسایهی دیوار به دیوار یکدیگر بودهاند.
گورو نانک، بنیانگذار آیین سیک، در ۱۵ آوریل ۱۴۶۹ در خانوادهای از طبقهی کشاتریاهای هندو در یکی از روستاهای لاهور به دنیا آمد. مدتی در افکار عرفای مسلمان و هندو غور کرد، سپس به کشورهای اسلامی و زیارت مکه رفت و سرانجام آیین سیک را که آمیزهای از عقاید جدید و باورهای هندوئیسم و دین اسلام است، تأسیس کرد. او در سال ۱۵۳۹ میلادی درگذشت. بهرغم آنکه سیکها عقاید و ظاهری متفاوت با هندوها دارند، اما اعمال اجتماعی و عبادیشان به هندوها نزدیکتر از مسلمانان است. سیکها یکتاپرست و اهل کتابی به نام گرانت صاحب هستند.
نه دولتها و نه فرهنگیان افغانستان به اندازهی کافی نکوشیدهاند تا سیکهای افغانستان را به سایر هموطنانشان بشناسانند. هرچند سیکها و هندوها در تمامی غمها و مصیبتهای افغانستان شریک بودهاند، سربازی رفتهاند، مالیات دادهاند، و در سالهای اخیر رأی دادهاند، اما از مزایای شهروندان عادی افغانستان برخوردار نبودهاند. برای مثال، در کتابهای درسی مدارس هیچ شرحی در مورد آنها وجود ندارد، در تقویمهای رسمی کشور هیچ روزی به نام آنها ثبت نشده، و هیچ برنامهی تلویزیونیای به آنها نپرداخته است. به عبارت دیگر، آنها شهروندان بیصدای افغانستان بودهاند.
حذف سیستماتیک
پس از فروپاشی حکومت دکتر نجیبالله در اواخر دههی هفتاد میلادی و ورود افغانستان به جنگ داخلی، سیکها تنها شهروندان غیرمسلح افغانستان بودند؛ اقلیتی عمدتاً بازرگان و اهل بازار و سرمایهدار که باید در میان چند گروه مسلح، از خانه، خانواده، مغازه و کسبوکارِ خود دفاع میکردند. گروههای اسلامی به پیروزی رسیده بودند، مجاهدینی که عمدتاً در روستاها بزرگ شده بودند و هیچ غیرمسلمانی را ندیده بودند، در شهرهایی عاری از کنترل مسلط دولتی و نظام مرکزی، دیواری کوتاهتر از دیوار سیکها نیافتند و به جان خانه و دارایی آنها افتادند.
تعداد چشمگیری از سیکها در این سالها از مال و منال خود گذشتند، جان خویش را در دست گرفتند و شاید به نیت مهاجرت موقت، افغانستان را ترک کردند اما هیچگاه بازنگشتند.
وقتی طالبان در سال ۱۹۹۶ به قدرت رسیدند، علاوه بر خانهنشینکردن زنان، دستور دادند که هندوها و سیکها بازوبند زردرنگی ببندند تا از دور شناسایی شوند، شبیه به قانون نژادپرستانهی نورمبرگ علیه یهودیان در آلمان نازی در این قانون که نازیها آن را قانون حفظ شرافت و اصالت آلمانی میخواندند، یهودیان را موظف میکرد که نشان خاصی داشته باشند تا یهودیبودنشان مشخص باشد، در گذرنامههایشان حرف J حک میشد که نشان میداد یهودیاند، و به لباسشان نیز پارچهی زردرنگی میچسباندند که در آن ستارهی داوود با خط سیاه ترسیم شده بود.
اسامی سیکهای افغانستان نیز متمایز بود چون نامهایشان فارسی یا پشتو نیست. تراشیدن ریش و موهای سر، و حتی کوتاه کردن آن، در آیین سیک ممنوع است و عمامههای خاصی برای حفاظت از موهای خود دارند؛ در نتیجه، ظاهرشان متمایز از دیگران است. بهرغم این همه تمایز، طالبان قانون جدیدی برای تمایز و انزوای بیشتر آنان وضع کرد. وضع این قوانین عرصه را بیش از پیش بر سیکها تنگ کرد و شمار دیگری از آنها نیز سرگردان دنیای مهاجرت شدند تا شاید در گوشهای از جهان آرام گیرند.
پس از شکست طالبان، دولت سعی کرد تا حدودی این جراحات را مرهم نهد. در قانون انتخابات یک کرسی برای هندوها و سیکها در نظر گرفته شده بود اما مجلس آن را رد کرد؛ حامد کرزی، رئیسجمهور وقت، انارکلی هنریار را بهعنوان سناتور انتصابی (۲۵ درصد از اعضای سنای افغانستان از سوی رئیسجمهور منصوب میشدند) معرفی کرد. پس از جدال بینتیجه بین مجلس و کرزی، در زمان اشرف غنی یک کرسی به ۲۴۹ کرسی مجلس نمایندگان اضافه شد و به هندوها و سیکها اختصاص یافت. تمام افغانستان نیز حوزهی رأی واحد برای رقابت نامزدهای سیک اعلام شد، در حالی که حوزهی رقابت سایر نامزدان نمایندگی مجلس ولایت (استان) بود. سرانجام در سال ۲۰۱۸ نرندرسنگ خالصه بهعنوان نمایندهی سیکها و هندوها به مجلس راه یافت. در واقع، پدرش اوتارسینگ خالصه نامزد این رقابت بود اما او تنها چند روز پس از ثبتنام در حملهای انتحاری در جلالآباد، مرکز استان ننگرهار در شرق افغانستان، کشته شد، و هندوها و سیکها پسرش را بهعنوان نامزد خود معرفی کردند. او تنها نامزد این کرسی بود و هیچ رقیبی در انتخابات نداشت.
حملات پیاپی
در حملهی انتحاری در جلالآباد علاوه بر اوتارسینگ خالصه ۱۸ سیک دیگر نیز کشته شدند. در پی چنین حملاتی خروج دستهجمعی این اقلیت کوشا و مهربان از افغانستان سرعت گرفت، و جمعیت آنها را به حدود ۱۵۰ تن کاهش داد. اکنون این گروه کوچک نیز در حال عزیمتاند یا در انتظار ویزای هند و خروج از افغانستان لحظهشماری میکنند.
آخرین تصویری که از سیکهای افغانستان در ذهن و خاطرهی افغانستانیها و شاید میلیونها سیک در سراسر جهان خواهد ماند، تصویر مردی است که پس از سوختن گردواره (نیایشگاه)شان با پاهای برهنه، کتاب مقدس گرانت صاحب پیچیدهشده در پارچههای رنگارنگ را بر سر دارد و با پاهای برهنه و خواندن اوراد سراسیمه آن را میبرد.