تاریخ انتشار: 
1395/01/18

ماجراهای عجیب زندگی خصوصی (۱)

زیگمُنت باومَن

 درآمد: افشای اسناد پاناما به این مناقشه دامن زده که منظور از «حریم خصوصی» و «عرصه‌ی عمومی» چیست؟ مرز میان آن‌ها ایستا است یا پویا؟ نهادهای عمومی از چه راه‌هایی به حریم خصوصی تجاوز می‌کنند؟ تسخیر عرصه‌ی عمومی توسط امور کاملاً خصوصی به چه معنا است؟[1]


اَلن اِهِنبرگ، جامعه‌شناس فرانسوی و تحلیلگر تیزبین بی‌همتای زندگی پیچیده‌ی انسان مدرن، کوشید تاریخ تولدِ انقلاب فرهنگی مدرنِ متأخر (حداقل شاخه‌ی فرانسوی آن)، که دوران کنونی را برای ما به ارمغان آورد، به دقت تعیین کند؛ به نوعی معادلِ نخستین گلوله‌ی جنگ جهانی اول که در 28 ژوئن 1914 توسط گاوریلو پرینسیپ به آرشیدوک فرانتس فردیناند، وارث تاج و تخت پادشاهی اتریش- مجارستان و همسرش در سارایوو شلیک شد، یا شلیک رزمناو اُرُرا در 7 نوامبر 1918 که آغازگر حمله‌ی بُلشویک‌ها و تصرف کاخ زمستانی تزار در سَن پِتِرزبورگ بود. اَلن اِهِنبرگ، چهارشنبه شبی پاییزی در دهه‌ی 1980 را برگزید یعنی زمانی که زنی به نام ویویِن در میزگرد تلویزیونی محبوبی در برابر چند میلیون بیننده اعلام کرد که انزال زودرس شوهرش مایکل باعث شده که هرگز در زندگی زناشویی به ارگاسم یا همان اوج لذت جنسی نرسد.

چه چیزی در این اظهار نظرِ ویوین انقلابی بود؟ دو چیز. اول: اطلاعاتی که تا آن وقت اصولاً خصوصی به شمار می‌رفت، عمومی شد و دوم: از عرصه‌ی عمومی برای بحث و بررسی مسئله‌ای کاملاً خصوصی استفاده شد.

چه چیزی «خصوصی» است؟ چیزی که به قلمرو «زندگی شخصی» تعلّق دارد. برای درک معنی «زندگی خصوصی»، اجازه دهید به سراغ ویکی‌پدیا برویم (وب‌سایتی که معروف است به دقت و اغلب به سرعت آنچه را که در حال حاضر به باور رایج، واقعیت مطلب به شمار می‌رود، جستجو و ارائه می‌کند؛ وب‌سایتی که هر روز با علاقه‌ی فراوان این واقعیت را روزآمد می‌کند، و در نتیجه اهدافی را تعقیب می‌کند و در هوا می‌قاپد که به گریز از چنگ مشتاق‌ترین تعقیب کنندگانِ خود شهرت دارند): در 8 مارچ 2009، نسخه‌ی بریتانیایی ویکی‌پدیا، «زندگی خصوصی» را چنین تعریف می‌کرد،

«توانایی یک فرد یا گروه برای ایزوله کردن خود یا اطلاعات مربوط به خود و بنابراین آفتابی کردنِ خود به صورتی حساب شده ... زندگی خصوصی گاهی با گمنامی، یعنی میل به ندیده و نشناخته ماندن در قلمرو عمومی، مرتبط است. وقتی چیزی برای شخصی خصوصی است، معمولاً به این معنی است که چیزی در آن وجود دارد که ذاتاً خاص یا از نظر شخصی حساس به شمار می‌رود ... زندگی خصوصی را می‌توان وجهی از امنیت دانست، وجهی که در آن موازنه میان منافع یک گروه و گروهی دیگر می‌تواند بسیار شفاف شود.»

«خصوصی» و «عمومی» با یکدیگر سرِ جنگ دارند. بنا به قاعده، حوزه‌های معناشناختی آنها نه با مرز، که رفت و آمد دو طرفه را تشویق می‌کند/مجاز می‌شمارد، بلکه با خط مقدم از یکدیگر جدا می‌شوند.

«عرصه‌ی عمومی» چیست؟ فضایی گشوده به روی هر کسی که مایل به ورود باشد. به همین دلیل، هر چه در «عرصه‌ی عمومی» می‌بینیم یا می‌شنویم، در اصل ممکن است توسط هرکسی دیده یا شنیده شود. آنهایی که حرف می‌زنند و حرکات خود را مخفی نمی‌سازند (به طور صریح یا ضمنی، ناآگاهانه یا آگاهانه) این خطر را می‌پذیرند که دیگران حرف‌هایشان را بشنوند و حرکاتشان را ببینند. آنها پیامدهای این امر را می‌پذیرند و از حقِ خود برای اعتراض یا طلب غرامت، صرف‌ نظر می‌کنند. با توجه به این که (باز هم به قول ویکی‌پدیا) «میزان افشای اطلاعات خصوصی به این بستگی دارد که عامه‌ی مردم چگونه به این اطلاعات واکنش نشان خواهند داد، واکنشی که بر حسب زمان و مکان فرق می‌کند»، تلاش برای خصوصی یا محرمانه نگه داشتن چیزی و تصمیم به عمومی یا علنی کردن چیزی آشکارا با یکدیگر تضاد دارند. «خصوصی بودن» و «عمومی بودن»  در تقابل با یکدیگر تعریف می‌‌شوند.

«خصوصی» و «عمومی» با یکدیگر سرِ جنگ دارند. بنا به قاعده، حوزه‌های معناشناختی آنها نه با مرز، که رفت و آمد دو طرفه را تشویق می‌کند/مجاز می‌شمارد، بلکه با خط مقدم از یکدیگر جدا می‌شوند. خطوط مقدم عبارتند از خطوط مرزی عبورناپذیری که ترجیحاً در هر دو طرف در برابر متجاوزان (مهاجمان، فرصت طلبان، و به ویژه فراریان) به شدت مسدود شده و با استحکامات فراوان تقویت می‌شود. اما حتی اگر اعلان جنگ نداده باشند، اقدامات ستیزه‌جویانه رخ نداده باشد و در فکرش هم نباشند و منطقه‌ی مرزی هیچ تمایلی به تبدیل شدن به میدان تیر نشان ندهد، باز هم مرزها معمولاً فقط رفت و آمد دو طرفه‌ی حساب شده را مجاز می‌شمارند. «مرز کشیدن» یعنی دستکاری و تغییر احتمالات انواع خاصی از رفت و آمد (افزایش بعضی از انواع رفت و آمدها و کاهش دیگر انواع). رفت و آمدِ هرکی هرکی، نفس ایده‌ی مرز را بی‌معنا می‌سازد. دلیل مرز کشیدن عبارت است از کنترل و حق تصمیم گیری درباره‌ی این که چه کسی یا چه چیزی می‌تواند از مرز عبور کند و چه کسی یا چه چیزی مجبور است که در یک طرفِ مرز بماند (چه اطلاعاتی حق دارد که خصوصی و محرمانه بماند، و کدام اطلاعات را می‌توان یا باید عمومی و علنی کرد)- این مسائل معمولاً به شدت مناقشه‌انگیزند.

«مرز کشیدن» یعنی دستکاری و تغییر احتمالات انواع خاصی از رفت و آمد (افزایش بعضی از انواع رفت و آمدها و کاهش دیگر انواع). رفت و آمدِ هرکی هرکی، نفس ایده‌ی مرز را بی‌معنا می‌سازد.

در بخش عمده‌ای از دوران مدرن، این انتظار و نگرانی وجود داشت که طرفِ «عمومی» به مرز یورش برد و از آن مهم‌تر، قوانین جاریِ عبور و مرور از مرز را به طور یک‌جانبه و خودسرانه لغو کند یا تغییر دهد: بسیاری گمان می‌کردند که نهادهای عمومی به طور ذاتی به زیر نظر گرفتن و استراق‌سمع تمایل دارند -میلی ارضانشدنی به حمله به سپهر امر خصوصی و تسخیرش برای کنترل  و تسلط بر آن با شبکه‌ی متراکمی از پادگان‌ها، ابزار جاسوسی و وسایل شنود، و در نتیجه محروم ساختن افراد یا گروه‌ها از حریم امن فضای خصوصی و امنیت شخصی یا گروهی. تا حدی نسنجیده اما با این همه نه بی‌اساس، تصور می‌کردند که نهادهای عمومی سرگرم ایجاد موانعی در برابر طرح دلمشغولی‌های خصوصی در میدان عمومی یا دیگر محل‌های به رسمیت شناخته شده‌ی ارتباط متقابل‌اند، یعنی جاهایی که می‌شد مشکلات شخصی را به مسائل عمومی تبدیل کرد: به عبارت دیگر، گمان می‌کردند که نهادهای عمومی توطئه کرده‌اند تا نگذارند که کسی غیر از خود مصیبت‌زدگان به مشکلات آنها رسیدگی کند.

بی‌تردید، تجربه‌ی مهیب کمونیسم و نازیسم، دو نظام تمامیت‌خواهِ به شدت چپاولگر و خشن، بر این سوءظن‌ها صحه می‌گذاشت. هر چند اکنون از شدت این سوءظن‌ها کاسته شده اما مشاهده یا دلواپسی از تحمیل خودسرانه‌ی محدودیت‌های قانونی توسط نهادهای عمومی بر اموری که پیشتر به صلاحدید اشخاص واگذار شده، به طور مکرر این سوءظن‌ها را برمی‌انگیزد؛ علاوه بر این، نهادهای عمومی مقادیر فزاینده‌ای از اطلاعات کاملاً خصوصی، فردی و شخصی را برای استفاده‌ی (بی حساب و کتاب، و بنابراین بالقوه زیان‌آور) خود به زور گرفته و ذخیره/مخفی/مسدود کرده اند- این کار، نقض فاحش نحوه‌ی استفاده [از اطلاعات] است که در ذهنیت دموکراتیک به خوبی جا خوش کرده، حتی اگر هرگز به دقت تشریح و تدوین نشده باشد.

فارغ از تجاوز و طمع احتمالی نهادهای عمومی تابعِ نوعی حکومت قادر مطلق، و فارغ از تغییرات احتمالی فعلی در استنباط از حکومت، در بهترین حالت، به ندرت نسبت به آن خطر دیگر هشدار داده‌اند، خطری که از جهت مقابل ما را تهدید می‌کند، یعنی حمله‌ی قریب‌الوقوع به سپهر عمومی و تسخیر آن توسط آنچه تاکنون امور صرفاً خصوصی به شمار می‌رفته؛ حتی به همین هشدارها نیز چندان توجه نکرده‌اند. دفاع از قلمرو خصوصی در برابر مداخله‌ی بی‌جای اولیای امور، تنها کاری بود که اکثر آبا و اجداد ما را برمی‌انگیخت که هشیار باشند و دست به اسلحه برند. مردم، با میل یا با اکراه، نهادهای عمومی را به عنوان شبگرد و محافظ شخصی خود پذیرفته بودند- اما فقط در همین حد. آنها قطعاً نمی‌پذیرفتند که نهادهای عمومی همچون فضولی مزاحم از لای پرده‌ی ضخیمی که جلوی امور خصوصی خود کشیده بودند، دزدکی نگاه کنند.

یعنی، تا همین اواخر...

(ادامه دارد)


[1]  آنچه می‌خوانید برگردان مقاله‌ی زیر است:

Zygmunt Bauman (2010) ‘Strange Adventures of Privacy (1)’ in 44 Letters from the Liquid Modern World, Polity, pp.26-29.

زیگمُنت باومن، استاد بازنشسته‌ی دانشگاه لیدز در بریتانیا و نظریه‌پرداز "مدرنیته‌ی سیّال" است. از میان آثار او، عشق سیّال و اشارت‌های پست مدرنیته به فارسی ترجمه شده است.

برگردان:
عرفان ثابتی