جغرافیا علیه تاریخ
هامون نیشابوری
چگونه ممکن است برداشتی از زمان به نفی تاریخ منجر شود و پیامدهای ناگواری برای تعاملات بشری داشته باشد؟
چگونه ممکن است برداشتی از زمان به نفی تاریخ منجر شود و پیامدهای ناگواری برای تعاملات بشری داشته باشد؟
ناموفقیت نسبی «ادبیات مهاجرت» ما، هم در مقایسه با ادبیات موفقتری که نویسندگان ایرانی و ایرانیتبار به زبانهای بیگانه نوشته و منتشر کردهاند و هم در مقایسه با موفقیت چشمگیر ادبیات مهاجرتی که به دست نویسندگان سایر ملتها به وجود آمده، چه دلیل یا دلایلی دارد؟
ترکیب مثبت تاریخی و دگرگون کنندهای که میتواند در ایران شکل بگیرد، متشکل از یک جامعهی مدنی مسئولیتپذیر است که کار تدوین محتوای کلام را انجام دهد، و یک رهبری ملی و معنوی کاریزماتیک که به نهادینه کردن هرچه سریعتر آن محتوا در میان مردم بهمانندِ یک کاتالیست کمک کند.
اوایل ژانویه، امانوئل مکرون در نامهای به شهروندان فرانسوی گفت که وضع سهمیه برای پذیرش مهاجران ممکن است به حل بحران جلیقهزردها کمک کند. همان طور که انتظار داشتیم، این حرف بسیاری از چپگرایان را ناراحت کرد. در عین حال ما را به یاد هیلاری کلینتون انداخت که پارسال در مصاحبه با گاردین به اظهار نظر دربارهی علت اصلی ظهور پوپولیسم راستگرا پرداخت و گفت: «فکر میکنم که اروپا باید مهاجرت را کنترل کند چون همین امر آتش را روشن کرده است.»
«دیدم که دوربین میتواند سلاح من باشد، علیه فقر، علیه نژادپرستی، علیه هر پدیدهی اجتماعیِ غلط. آن لحظه بود که فهمیدم باید دوربین داشته باشم.» گوردون پارکس، عکاس معروف آمریکایی که سالها زیر شاتر دوربین خود، آمریکا و نابرابری، تبعیض، نژادپرستی، فقر، قصهی آدمها و رنگ و لعاب دنیای هنر و مد را ثبت کرد، در یکی از واپسین سالهای عمر طولانی خود، وقتی از او پرسیدند که چرا سراغ دوربین رفت، جملهی بالا را در جواب گفت.
مستند متولد اوین ساختهی مریم زارعی در شصتونهمین دورهی برلیناله به نمایش درآمد و برندهی جایزهی دورنمای سینمای آلمان شد. این فیلم با روایتی تأثیرگذار به موضوع کودکانی میپردازد که بخشی از دورهی نوزادی و کودکی خود را در زندان گذراندهاند. مریم زارعی، بازیگر و کارگردان ایرانی-آلمانی که خودش در زندان اوین به دنیا آمده با کنکاش پیرامون این مسئله سعی در درک و فهم اتفاقاتی دارد که در سالهای دههی ۶۰ برای زندانیان و فرزندان آنها رخ داده است.
کارشناسان از افزایش چشمگیر یهودستیزی در سراسر اروپا سخن میگویند. در سال گذشته، در فرانسه حمله به یهودیان 74 درصد بیشتر شد؛ در آلمان هم تعداد حملات خشونتآمیز یهودستیزانه بیش از 60 درصد افزایش یافت.
در رفتار این جماعت انقلابی، گونهای از رفتار جمعی میدیدم که غیر قابل پیشبینی بود، و به فراخوانی و فرمانی از این سو به آن سو میرفت. نه طرحی برای کنشگری روزمره و نه پرسشی برای چشمانداز دورتر. همه شور بود و شور و ای دریغ از جُو شعور.
فاتیح آکین در یکی از اولین مصاحبهها بعد از اکران فیلم اخیرش در شصتونهمین جشنوارهی فیلم برلین در پاسخ به این که چرا آن صحنههای خشنِ قتل و تجاوز را با آن جزئیات به تصویر کشیده، میگوید: «میخواستم بیننده را از آن برحذر دارم.»
در گرماگرم انقلاب و زمانی که دولت شاپور بختیار معرفی شد و در مراسم سوگند خود از سر و سامان دادن به آشفتگی کشور و سوق دادن ایران به سوی «یک کشور سوسیال دموکرات» سخن گفت، من افق تازهای از تحول سیاسی را انتظار میکشیدم. اما این انتظار به دلیل دیرهنگامیِ دولت او سرابی بیش نبود و من نیز همراه میلیونها جوان مشتاق تغییر، در کوتاه زمانی به آنسوی پدیدهای که انقلاب اسلامی نامیده شد پرتاب شدم.
بنا به هشدار متخصصان بهداشت، واکسنستیزیِ فزاینده در اروپا، که رسانههای اجتماعی و پوپولیستهای مخالف نظام حاکم به آن دامن میزنند، زندگی بسیاری از مردم را به خطر انداخته و موارد ابتلا به سرخک را به میزانی بیسابقه در ۲۰ سال گذشته افزایش داده است.
آن روزها من بیم و امیدهای زیادی داشتم، در یک میتینگ شاهد بودم که مردم دو پلاکارد در دستشان گرفته بودند، در یکی نوشته شده بود «بهائی، برادر، برابر» و در دیگری نوشته شده بود «برادر بهائی ما با تو کار نداریم». این برای من خیلی جالب بود. البته در همان زمان خبر میرسید که در سعدیه شیراز به دستور و تهدید ساواک یک ملای ساواکی مردم را علیه بهائیان تحریک کرده بود و یک فاجعهای در آنجا بهوجود آمد.
در چهل سالگی آنچه به «انقلاب ۵۷» معروف است تحلیلها و بررسیهای متفاوتی تا به امروز در این زمینه ارائه شده است. این مطلب از زاویهی تأملی بر مفهوم واژهی انقلاب نگاهی به موضوع داشته تا مضمون این مفهوم را زیر سؤال ببرد. در این راستا، مبحث پیش رو نه با بررسی نظرهای موافقین و مخالفین مفهوم انقلاب ۵۷ به عنوان یک پدیده و تحول سیاسی و اجتماعی بلکه با بررسی دو مکتب فکری و میراث آنها برای شناخت روند «خلق مفاهیم» و کاربرد آنها ارائه میشود.
«اسمش زهراست. پایاننامهی نصف دانشجوهای دکترای علوم انسانی و هنر تهران رو خودش یه تنه نوشته. بهش بگو شماره رو از اسماعیل گرفتی؛ بهت تخفیف میده....» وقتی برای پرسوجو دربارهی فروش رسالهها و پایاننامههای دانشگاهی به میدان انقلاب رفتم زهرا را پیدا کردم. پرسیدم چه آرزویی؟ گفت رؤیایش تحصیل دکترا در یک دانشگاه آلمانی است. گفتم وقتی رسالهها و پژوهشهای او باعث شده دهها دانشجوی ایرانی در دانشگاههای اروپایی پذیرفته شوند، چرا برای خودش کاری نمیکند؟
با انقلاب ۵۷ مردم با گوشت و پوستشان فهمیدند که حکومت دینی نه دین را سلامت نگه میدارد نه حکومت را. مردم فهمیدند که حکومت دینی واقعاً جامعه را به فساد و بدترین نوع استبداد میکشاند و از تمام جهات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی عقب نگه میدارد.
در سال 2015، آناند گیریداراداس یکی از اعضای مؤسسهی اَسپن بود، مؤسسهای که گفتوگوهایی به سبک و سیاق تدتاک را میان «رهبران فکریِ» ثروتمند برگزار میکند: بحثهایی ظاهراً غیرسیاسی و اغلب نامتعارف که هیچ وقت بیش از حد جدلی نیست. گیریداراداس در سخنرانی آن سال خود، قواعد مرسوم را زیر پا گذاشت و مخاطبینش را محکوم کرد که با کمکهای انساندوستانهی خود به همان مشکلات اجتماعیای تداوم میبخشند که به گمان خود در حال رفع آن هستند.
گرایش ضد امپریالیستی یا ضد غرب برای اسلامگراها در واقع دشمنیای یکجا با تمدن و سیاست غرب بود. در حالیکه من و دیگر کنشگران چپ با سلطهی اقتصادی و سیاسی کشورهای سرمایهداری بر ایران مخالف بودیم و کینهای از تمدن غرب و دستاوردهای اومانیستی آن نداشتیم.
آلما در سال ۱۹۶۴ در نیویورک درگذشت. روزنامهها در سرخط خبرشان نوشتند «همسر» گوستاو مالر و معشوقهی گوستاو کلیمت، والتر گروپیوس، اسکار کوکوشکا و فرانتس ورفل از دنیا رفت. آلما مالر، آهنگساز و هنرشناس اتریشی که همسر و معشوقهی برخی از مهمترین هنرمندان زمانهی خود بود، در سایهی این مردان نامدار از خلاقیت و شکوفایی بازماند و با وجود استعداد و خلاقیتی کمیاب، اثر برجستهای به جا نگذاشت.
در روسیهی کنونی با کمبود نویسندگان زن موفق و مورد تمجید روبرو نیستیم اما همیشه چنین نبوده است. در دورهی اتحاد جماهیر شوروی حزب کمونیست و ناشران، نویسندگان زن را ضد رژیم یا بیاهمیت میشمردند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، زنان نویسنده جادهای کموبیش سنگلاخ و ناهموار را برای ظهور و بلوغ خود پشت سر گذاشتند.